جمهوری اسلامی و آمریکا منفعتی در براه انداختن جنگ ندارند – عباس گویا

مقالات

بقول یوجین دبز جنگ درتمام تاریخ بشری توسط دولتها اعلان شده است، نه توسط مردم عادی. دولتها منافع قابل شمارشی دارند که برای آنها ممکن است جنگ با کشوری دیگر را آغاز کنند. برای تعیین احتمال جنگ بین آمریکا و ایران باید بتوانیم منافع احتمالی ناشی از جنگ برای هر کشور را نشان دهیم، به عبارت دیگر، دقیقاً چه منافعی در درگیری آمریکا و ایران وجود دارد؟ در مورد آمریکا، هدف بلافاصله اعلام شده آن جلوگیری از دستیابی ایران به بمب اتمی است. در دراز مدت، آمریکا قصد دارد جمهوری اسلامی را رام کند تا رفتار خود را تغییر دهد، یعنی جمهوری اسلامی ایران باید تبدیل به یک دولت معمول سرمایه داری شود. در مورد ایران، هدف فوری انحراف گفتمان در سیاست منطقه است. جمهوری اسلامی ایران مورد حمله قاطعانه توده مردم در کشورهای مختلف از جمله ایران قرار گرفته است. اهداف آمریکا چگونه با اهداف جمهوری اسلامی ارتباط دارند؟
اول ما لازم است به یاد داشته باشیم که جمهوری اسلامی ایران نتیجه همجوشی سیاست‌های ضد کمونیستی غربی در دوران جنگ سرد و اپوزیسیون حاشیه‌ای و ارتجاعی اسلامی در خاورمیانه بود. جمهوری اسلامی برای مقابله با کمونیست‌ها که کاندید مناسب و ممکنی برای رهبری انقلاب ۵۷ بودند، مورد حمایت آمریکا قرار گرفت. هدف از حمایت از چنین فرم خاصی از یک دولت مذهبی، یک دولت نامتعارف “بناپارتتیستی”، توسط دولت کارتر سرکوب نیروهای انقلابی بود. فرض بر این بود که به محض انجام مأموریت خود، دولت موقت و نامتعارف به یک دولت عادی سرمایه داری دگردیسی پیدا میکند. اما جمهوری اسلامی هرگز مرحله موقت خود را پشت سر نگذاشت زیرا یک تضاد تحمیل شده را حمل میکرد. جمهوری اسلامی ضمن اینکه در دهه اول حکومت خود موفق شد انقلاب را بیرحمانه به شکست بکشاند و خود را از نظر سیاسی مستقر کند، اما سرکوب انقلاب هزینه ضد آمریکایی شدن را به آن تحمیل کرد. این ویژگی جمهوری اسلامی به بخش جدائی ناپذیر از هویت جمهوری اسلامی ایران تبدیل شد چرا که پرچم ضد آمریکائی پرچم سرکوب جمهوری اسلامی بود. جناح “عاقل” اما بی پرو بال جمهوری اسلامی اینرا فهمید که جمهوری اسلامی ایران باید به یک دولت متعارف تغییر شکل دهد و در این مسیر باید رابطه خود با آمریکا را نیز عادی کند. حال این نکته را بخاطر داشته باشیم که جمهوری اسلامی ایران هیچگاه از منظر مزدبگیرانی که بشدت سرکوب شده‌اند مشروعیتی پیدا نکرد. بنابراین، هر تغییر اساسی یا حتی حرکت بسوی یک تغییر اساسی در روبنای جمهوری اسلامی به احتمال قریب به یقین زمینه ساز یک قیام مردمی میشود که هدفش براندازی جمهوری اسلامی است. نهایتا دلیل اصلی متوقف ماندن “روند عادی سازی” جمهوری اسلامی خطر قیام مردمی با کاراکتر سوسیالیستی آن بود. از این رو جمهوری اسلامی پیوسته فرم بناپارتاریستی خود را حفظ کرد.

این پیچیدگی اساسی سیاست در ایران است، حال از گرایشهای مختلف در اپوزیسیون بورژوائی و در اپوزیسیون سوسیالیستی که صرفنظر کنیم. با توجه به اینکه مخالفت اصلی با جمهوری اسلامی به طور فزاینده‌ای توسط جنبش مستقل کارگری ابراز وجود میکند، روابط آمریکا با جمهوری اسلامی به جای روابط خصمانه دو دولت رقیب، بر سر منافع مشترک طبقاتی است. آمریکا درحفظ آیت الله‌های غیرعادی در قدرت – درست به این دلیل که ثابت کرده‌اند ابزار مناسبی برای سرکوب جنبش کارگری هستند – منفعت دارد تا اینکه با ایجاد یک موقعیت بحرانی به بی ثباتی سیاسی آن منجر و این شانس را برای کارگران فراهم کند که برای تصاحب قدرت سیاسی خیز بردارند. جالب اینکه هر دو دولت آمریکا و ایران کاملاً از منافع مشترک طبقاتی خود آگاه هستند.

در حالی که آمریکا و جمهوری اسلامی ایران برای حفظ رابطه درون طبقه‌ای تلاش می‌کنند، آنها در ظرفیت هم طبقه ایشان برای مقابله با کارگران در ایران و سایر کشورهای خاورمیانه کاملاً متحد هستند. تنها هدف از حمایت از جمهوری اسلامی ایران برای کسب قدرت سیاسی و کمک به آن برای ماندن در قدرت تا همین امروز مقابله با طبقه کارگر به ویژه گرایش سوسیالیست کارگری بوده است. بنابراین چیزی بنام آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی بمعنای حذف یکدیگر وجود خارجی ندارد بلکه آنچه وجود دارد اتحاد آمریکا و جمهوری اسلامی بر علیه مزدبگیران است. تمام دولت‌های مختلف آمریکا از جیمی کارتر تا باراک اوباما از طرف دموکرات‌ها گرفته تا از ریگان و بوش (ها) تا ترامپ از طرف جمهوری خواهان، یا مستقیماً از جمهوری اسلامی حمایت کرده‌اند یا با کاربرد سیاست‌های “عشق سخت” آنرا مورد حمایت قرار داده‌اند.

با توجه به موارد فوق، نه ایران و نه آمریکا منفعتی در براه انداختن جنگ با یکدیگر ندارند. جنگ نه هدف و نه در خدمت منافع آنها است. با این وجود تا زمانی که جمهوری اسلامی به فرم نامتعارف بناپارتتیستی خود ادامه میدهد، بشدت نیاز دارد که آمریکا را به عنوان دشمن بزرگ خود معرفی کند. از این رو در چهار دهه گذشته موضع ” نه جنگ و نه صلح” را با آمریکا حفظ کرده است.

گذشته چراغ راه آینده

حال میتوان پرسید که آیا دعوای جاری ایران و آمریکا می‌تواند بخاطر وقایع غیر منتظره‌ای نظیر کشته شدن قاسم سلیمانی از کنترل خارج شده به یک جنگ تمام عیار تبدیل شود؟ بیایید این ایده را نیز بررسی کنیم. چه وضعیتی را میتوان تصور کرد که کنترل آن از دست طرفین خارج شود؟ کدام طرف احتمال از دست دادن کنترل بر وقایع را دارد، جمهوری اسلامی یا آمریکا؟ گفته میشود گذشته چراغ راه آینده است. پس اجازه بدهید مروری کوتاه بر گذشته این دعوا داشته باشیم:

  • ۱۹۷۹: بحران گروگانگیری آمریکائیان در تهران آغاز و ۴۴۴ روز بدرازا کشید. کنترل هیچ چیز از دست آمریکا خارج نشد. ایران به خواسته ریگان برای آزادی گروگانها گردن نهاد.
  • ۱۹۸۱: هنگامی که ایران در بمباران نیروگاه هسته‌ای عراق در اوسیراک در سپتامبر ۱۹۸۰ ناموفق ماند، اسرائیل در ژوئن سال ۱۹۸۱ کار ناتمام جمهوری اسلامی را به پایان رساند. دو باصطلاح دشمن خونین علیه عراق همکاری کردند. کنترل هیچ چیز از دست ایران و اسرائیل خارج نشد.
  • ۱۹۸۲: ۱۰۴ شهروند آمریکایی توسط نیروهای مورد حمایت ایران در لبنان گروگان گرفته شدند. آمریکا به خواسته‌های گروگان گیرها عمل کرد. کنترل هیچ چیز از دست آمریکا یا جمهوری اسلامی خارج نشد.
  • ۱۹۸۳ آوریل: سفارت آمریکا در بیروت توسط ایران بشکل انتحاری منفجر شد (که مقصر آن یک گروه روی کاغذ “جهاد اسلامی” اعلام شد). ۱۷ آمریکایی که اغلب آنها عضو سازمان سیا بودند کشته می‌شوند. کنترل هیچ چیز از دست آمریکا خارج نشد. آمریکا رویش را آنطرف کرد و ایران قسر در رفت.
  • ۱۹۸۳ اکتبر: یک کامیون حامل ۹۰۰۰ کیلوگرم TNT وارد مقر نیروی دریایی آمریکا در بیروت شد. بر اثر انفجار آن ۲۴۱ نفر از نیروی دریایی و زمینی آمریکا کشته شدند. این بزرگترین کشتار سربازان آمریکایی در یک روز از زمان پایان جنگ جهانی دوم بود. ریگان “قلدر” کوتاه آمد، از لبنان خارج شد، هیچی از دستش خارج نشد.
  • ۱۹۸۵-۱۹۸۷: ماجرای ایران-کنترا که به ماجرای مک فارلین هم شناخته میشو در جریان بود. آمریکا از طریق اسرائیل اسلحه به ایران می‌فروشد. ریگان از محل درآمد فروش اسلحله‌ها بودجه نیروهای مخالف دولت نیکاراگوئه را تأمین می‌کند. خوب توجه کنید: جمهوری اسلامی از طریق “اسرائیل صهیونیستی” اسلحه را از “شیطان بزرگ” خریداری می‌کند. این سه دولت در توافقی سه جانبه علیه دولت “کمونیستی” با یکدیگر همکاری می‌کنند. کنترل هیچ چیز از دست‌شان خارج نمیشود.

نوار را ببریم جلو:

  • ۲۰۰۶: اسرائیل به دلیل حمایت گسترده ایران از حزب الله در جنگ لبنان عقب نشینی میکند. کنترل هیچ چیز از دست اسرائیل خارج نشد

جلوتر:

  • دهه ۲۰۱۰ تا امروز: اسرائیل پایگاه‌های ایران در سوریه را بارها و بارها بمباران می‌کند. ایران صدایش در نمیاید. هیچ چیزی از دست جمهوری اسلامی خارج نمی‌شود.

باز هم جلوتر:

  • ۲۰۱۹: ایران دهها بار (اگر نه صدها بار) به تانکرهای نفتی در منطقه خلیج فارس حمله میکند. حملات جمهوری اسلامی ایران به آرامکو باعث خسارت میلیارد‌ها دلاری به عربستان سعودی و احتمال ایجاد یک بحران جهانی نفتی میشود. کنترل هیچ چیز از دست ترامپ و شیوخ سعودی خارج نمیشود. آنها به جمهوری اسلامی اجازه می‌دهند که از تمام موارد فوق قسر در برود.
  • دسامبر ۲۰۱۹ – ژانویه ۲۰۲۰: در حمله‌ای که توسط قاسم سلیمانی طراحی شده است، یک پیمانکار غیر نظامی آمریکایی کشته می‌شود. ایالات متحده در حمله‌ای تلافی جویانه تعدادی از گروه‌های نیابتی ج ا را که در حمله به نیروهای آمریکئی دخیل بودند را میکشد. در ادامه سلیمانی را به تلافی از حمله به سفارت آمریکا در بغداد به قتل میرسانند. چرا این باید با تمام موارد بالا فرق کند و کنترل از دست کسی خارج شود؟

جنگ را دولتها اعلام میکنند. دولتها منافع دارند، منافعشان زمینی است. جنگ را بر حسب احساسات اعلام نمیکنند. اصولا احساس را به اتاق تصمیم گیری در اعلان جنگ وارد نمیکنند. بطور قطع میتوان گفت که جنگ مستقیم و تمام عیاری بین ایران و آمریکا اتفاق نمیافتد چون هیچ دلیل موجهی برای آن وجود ندارد.

اگر کسی قصد دارد پرچم “صلح” را که امروز معنائی جز پیروی از پروپاگاندای جمهوری اسلامی ندارد بلند کند، او بسادگی با جمهوری اسلامی در یک جبهه قرار گرفته است.


عباس گویا

هفت ژانویه ۲۰۲۰