به بهانه کشمکش “کومله و دمکرات” بر سر “ماموستا” – سمکو نوری

مقالات

انتشار دوباره مصاحبه ای از خالد عزیزی در فضای مجازی نزاعی صوری میان شاخه های مختلف احزاب “کردایتی” را موجب شد. در این خصوص سازمان زحمتکشان “عمر ایلخانی زاده و ابراهیم علیزاده” در دو نوشته به زبان کُردی، به اظهارات خالد عزیزی پرداخته اند که نگاهی به این دو نوشته از جهاتی حایز اهمیت هستند. این دو نوشته و همچنین صحبتهای خالد عزیزی به خودی خود نه ربطی به واقعیات جامعه دارند، نه اولویت جامعه هستند، نه خود نشانه ای از یک تفاوت جدی در کمپ ناسیونالیسم کُرد را بر خود حمل میکنند. این دعوا تا جاییکه به بلوکهای ناسیونالیسم برمیگردد در تاریکترین طبقه زیر زمین است. هیچ نوری در این دعاوی دیده نمیشود. اگر خواننده نوشته های کمیته مرکزی دو حزب مذکور، برای یک لحظه اسامی و ادعاهای آنها را قلم بگیرد، برای یک آن، اختلاف میان مکاتب اسلامی را جلوی چشم مجسم خواهد کرد که بر سر فلان تفسیر از اسلام این گرد و خاک را برپا کرده اند. در نوشته پیش رو به واکاوی زبان زرگری این دو سازمان با سازمان عزیزی خواهم پرداخت.
برای خواننده ای که احیانا از آنبخش از مصاحبه خالد عزیزی که محل مناقشه شد، ترجمه فارسی ان را اینجا خواهم آورد.
خالد عزیزی از رهبری حزب دمکرات کردستان “حدک” در یک مصاحبه به زبان کُردی در مورد دو شخصیت مذهبی در کردستان ایران اظهار نظر کرده است که بخشی از اظهارات ایشان را عینا به زبان فارسی ترجمه میکنم. خالد عزیزی در مورد “احمد مفتی زاده و شیخ عزالدین حسینی” اینگونه میگوید. ” در چهل سال گذشته از نظرمن، نوعی نگاه به تحلیل از جمهوری اسلامی و چگونگی تعریف و تعامل با جناحهای مختلف ضرر و زیان رساند ادبیات چپ و تندرو و سوسیالیسم و کمونیستی بود که به کردستان آمد. این ادبیات که به کردستان آمد در شکلی تندروانه بود. بعضی از انها مسلح هم بودند و در نتیجه برخوردی تندروانه با چیزهای غیر خود داشتند. من به دو نمونه اشاره میکنم. خدا رحمت اش کند، کاک احمد مفتی زاده در سنندج بود و خدا رحمت اش کند ملاشیخ عزالدین هم در مهاباد بود. به نظر من ادبیات چپ و کمونیستی و برخورد چپ و کمونیستی به این دو انسان ظلم کرد. ابتدا در سنندج توندروی کمونیستی شرایطی را برای کاک احمد درست کرد که ایشان حق داشت که به شیوه خودش کردایتی بکند اما در خانه ای دیگر افتاد. کاک احمد مفتی زاده ناسونالیست بود اما طبق نگرش دینی خودش، ایشان هم حق داشتند. ما بخواهیم یا نه، دین در سیاست در آینده هم میتواند نقش داشته باشد.” پایان بخشی از اظهارات خالد عزیزی.
صحبتهای خالد عزیزی علیه کمونیستها موجب شد جناحهای مختلف موسوم به کومله این اظهارات را به خود بگیرند که واکنشی به زبان زرگری از طرف ایشان را در پی داشت.در ادامه به بخشی از اظهارات آنها نیز اشاراتی خواهیم کرد.
عمر ایلخانی زاده از رهبری سازمان زحمتکشان در یاداشتی تحت عنوان ” یک شفاف سازی لازم” و در بخشی از آن یاداشت اینگونه میگوید: “۳: بگذار این شهادت را هم بدهم که ماموستا شیخ عزالدین هیچگاه با تمام مبانی فکری کومله موافق نبود و خیلی وقتها ما فکر میکردیم که به طرف حزب دمکرات معطوف میشد و با ما در حال کشمکش بود و همیشه خواهان همکاری میان ما “احزاب-م” و مخالف درست کردن حزب کمونیست بود. “
همچنین در بخشی دیگر از همین یاداشت عمر ایلخانی زاده میگوید: ” اما کسی نمیتواند این حقیقت را پنهان کند که به خاطر سیاسی بودن و همچنین اعتقاد شیخ عزالدین بود که جریان سکولاریزم و خواسته جدایی دین از دولت پا گرفت، که این هم نتیجه کار او بود. ماموستا شیخ عزالدین تا اخر زندگی اش، با پرنسیب از ملی گرایی، ترقیخواهی، سکولاریزم و… دفاع کرد و همین هم بود که به ایشان نه تنها جایگاه یک رهبر دینی بلکه جایگاه یک شخصیت و رهبر سیاسی را برای ایشان به ثبوت رساند. چرا نباید بگوییم آفرین به چپ کردستان که چنین ظرفیتی را در ماموستا تشخیص داد و از ایشان حمایت کرد (گرچه من فکر میکنم که میشد بیشتر از این هم به ایشان احترام گذاشت)” .
حسن رحمانپناه کمیته مرکزی سازمان “ابراهیم علیزاده” از بلوک دیگر سازمان زحمتکشان در مطلبی زبان به جنگ زرگری با خالد عزیزی باز میکند و کپی صحبتهای اقای ایلخانی زاده را عینا تکرار میکند. ایشان در بخشی از نوشته خود اینگونه میگوید: ” اینکه خالد عزیزی چرا امروز اینگونه احمد مفتی زاده و جریانش را توجیه میکند، به عدم اطلاع ایشان از تاریخ برنمیگردد، بلکه به تلاش ایشان برای جلب توجه هوادارن مفتی زاده، خصوصا در منطقه جنوب کردستان برمیگردد که حزب دمکرات جایگاه چندانی در این منطقه ندارد.”. حسن رحمانپناه در بخشی دیگر ادامه میدهد : ” اما حقیقت زندگی ماموستا شیخ عزالدین این بود، اگرچه ایشان از فلسفه دینی پیروی میکرد، به قول خودش “این ارتباط میان خود و خدایش بود”، اما در عمل طرفدار جدایی دین از دولت، برابری زن و مرد، حق تعیین سرنوشت برای خلقهای ایران و خلق کُرد، ازادی بیان و اندیشه، علیه تمامیت خواهی و زیاده خواهی حزب دمکرات بود و تا زمانیکه در حیات بود علیه رژیم سرکوبگر اسلامی بود.”. ایشان همچنین ادامه میدهند :” اتفاقا یکی از ویژگی کمونیستهای کردستان که در کومله فعالیت میکردند و میکنند و کمونیزم را در کردستان به یک جریان اجتماعی قابل اعتماد تبدیل کردند این بود که توانستند به تحولات این جامعه از جمله ناسیونالیسم و دین برخورد درستی بکنند و توانستند شخصیت دلسوزی مانند ماموستا شیخ عزالدین و خیلی از انسانهای فعال و ازادیخواه دیگر نیز که کمونیست نبودند را دور کمونیستها جمع کرده و در جهت منافع جامعه به خدمت بگیرند.”.

چرا مفتی زاده؟
صحبتهای خالد عزیزی از حزب دمکرات نشانه چرخش سیاسی این حزب و تغییر مواضع احزاب دیگر از این دست نیست، ولو بقیه احزاب ناسیونالیست در قبال این مسئله سکوت کرده باشند. مذهب و بادزدن خرافات، تحت حمایت یا کنترل و هدایت قرار دادن گروه و دستجات اسلامی با دسته بندیهای تصنعی “کندرو و تندرو”، بخشی از استراژی احزاب ناسیونالیست است. خالد عزیزی در مصاحبه خود آشکارا از نقش و جایگاه این دستجات در تصورات خود و حزب مطبوعش برای جامعه قبل یا بعد از جمهوری اسلامی صحبت کرده است. این مسائل جزو بدیهیات و معلومات عمومی هر ناظر سیاسی در کردستان در خصوص این احزاب است. با نگاهی به ترکیب احزاب عقب مانده اسلامی و ناسیونالیستی در کردستان عراق درک این مسئله ملموس تر است. گروههای اسلامی در اهداف سیاسی این احزاب در صورت تحت کنترل دراوردنشان به مانند اهرمی علیه جامعه به کار گرفته خواهند شد و در شرایطی که جامعه بخواهد از قوانین و سنن عقب مانده و متحجر اسلامی عبور کنند، این احزاب اسلامی به خدمت گرفته هستند، که از طرف ناسیونالیسم کرد ماموریت عقب گرد به جامعه را بعهده خواهند گرفت. طبعا هر کدام از بلوکهای ناسیونالیسم کُرد در جهتی که مایه کسب هژمونی بر بلوک دیگر باشد، دست حزب اسلامی معطوف به خود را باز خواهند گذاشت. در کردستان عراق بخشی از احزاب اسلامی گاها در جهت حزب بارزانی و بخشی دیگر در جهت حزب طالبانی و البته جمهوری اسلامی و دستجات کوچک تر از عربستان خط میگیرند و علیه مردم کردستان عراق به کار گرفته میشوند. خالد عزیزی که شاگرد مکتب لبیک گوی قاسملو به “امام خمینی” و اجیر شده در بارگاه ناسیونالیسم حاکم در کردستان عراق و پادوی سیاست غرب و آمریکا است، چنین خواب و خیالی برای “آینده” حزب اش در کردستان را در نظر گرفته است. اگر ترامپ با نیروی سیاهی مانند طالبان در افغانستان دست دوستی میدهد و شخصی مانند قاسملو به رهبر سیاه ترین حکومت اسلامی، رژیم ادمکشان اسلامی لبیک میگوید، نبش قبر یک جریان بی نام و نشان از جانب خالد عزیزی که تحت حمایت رژیم اسلامی هم جرات ابراز وجود ندارند تنها از بیچارگی، استیصال و بی افقی خالد عزیزی و جریانش است. خالد عزیزی به کاهدان زده است، در غیر اینصورت به پس مانده جریان مفتی زاده که خود مزدور رژیم و در میان مردم منفور هستند آویزان نمی شد.
خالد عزیزی یکسال قبل “فوریه ۲۰۱۹” این مصاحبه را انجام داده است که همراه با سایر احزاب ناسیونالیست کُرد چند نشست مخفی با فرستادگان رژیم برگزار میکنند. عزیزی و حزب اش سرخود برای مزدوران محلی در کردستان پیام دلجویی و همکاری نمی فرستد، همانطور که نشست و بند و بست با فرستادگان رژیم به ابتکار عزیزی و حزب اش نبود. احزاب ناسیونالیست کُرد بمانند حلقه واسط میان پروژه امریکا و اصلاح طلبان حکومتی یا هر جریانی معطوف به امریکا، عمل میکنند. احزاب پرو غرب بدون اربابانشان کاری نمیکنند، همانطور که جریان مفتی زاده مزدور رژیم بود و با تاسی از رژیم، علیه کمونیستهای کردستان مهیای نزاع میکردند، حزب دمکرات و سایر احزاب ناسیونالیست کُرد هم، چنین جایگاهی را برای خود چه از طریق امریکا یا بخشی از رژیم، متصور هستند.

“برخورد درست” به دین و ناسیونالیسم

پس از انشعاب دوم از جریان موسوم به کومله و حکا، تا کنون حداقل سه سازمان با این اسم فعالیت میکنند که مستقل از ادعاها، در عمل یک سیاست را با تفاوت در حساب گریها پیش میبرند. جریان انشعابی سال ۲۰۰۰ به رهبری مهتدی که در پی سراب پایان کمونیسم و مُد شدن دمکراسی روان شدند، خود پس از چند سال دو شقه شد و طبق ادعای منشعبین از مهتدی، “عدم پایبندی به دمکراسی” دلیل آن بود. از این عبارت به ظاهر شیک در مورد این اختلافات هم فعلا میگذریم. دو جریان زحمتکشان و جریان موسوم به کومله ابراهیم علیزاده طی چند دهه و به لطایف الحیل هرآنچه در توان داشته اند علیه کمونیستها دریغ نکرده اند. جریان موسوم به کومله علیزاده، از یکطرف میگویند کمونیستها با انشعاب اول به کومله ضربه زدند و از طرف دیگر از انشعاب اول در سه دهه پیش تا کنون صدای هر مخالف چپی را در داخل این تشکیلات با اخراج و تهدید پاسخ میگویند. در این راستا تکلیف ضربه نزدن به “کومله” هم معلوم است.
عمر ایلخانی زاده از رهبری زحمتکشان دوم، صحبتهای خالد عزیزی علیه کمونیستها را به خود میگیرد و حسن رحمانپناه و حزبش هم که در همکاری مداوم با همه آنها است به همین صورت. هم آقای ایلخانیزاده و هم رحمانپناه به بهانه خالد عزیزی مدالهایی به سینه شیخ عزالدین میزنند که تنها میتواند نتیجه دستکاری سیستماتیک ژنتیک این “کومله ها” باشد نه چیز دیگر. از این هم میگذریم که این ناسیونالیستهای هفت خط در پلنوم ۱۶ حزب کمونیست ایران بتاریخ ” اکتبر ١٩٨٩ – آبان ١٣۶٨” گرایش به خبات اسلامی و شیخ عزالدین و “کردایتی” در رهبری کومله وقت را منکر میشدند. ایلخانیزاده صراحتا و رحمانپناه در پس تلطیف اسلام “ماموستا” تاکید میکنند که پاگرفتن سکولاریزم و جدایی دین از دولت به خاطر وجود شیخ عزالدین بوده است. این هم حلقه ای دیگر در تکمیل پروژه تغییر ژنتیک “کومله” است که قبلا تحت نام “بازسازی کومله” توسط مهتدی-ایلخانی زاده به موسوی و کروبی منتهی شد.
با نگاهی به اظهارات رحمانپناه و ایلخانیزاده و همچنین خالد عزیزی میتوان دریافت که هر سه یک مشغله را به بهانه “ماموستا” و به سبک خودشان بیان میکنند. این مصاحبه و جوابیه ها حاوی پیامی روشن برای امروز هستند. مشغله مدارا با دین یا اسلامیها و به قول اقای رحمانپناه که در پس تکرار کلمات “سوسیالیسم و کمونیسم” به خفا رفته اند “برخورد درست به دین و ناسیونالیسم”. آقای رحمانپناه با گفتن اینکه شیخ عزالدین مدافع فلسفه دینی بود تلاش میکند تعلق سیاسی ایشان به اسلام را تحت این نام و نزد مخاطب، دل پسند کرده باشد. از طرفی دیگر ایشان میگویند “شیخ عزالدین” موافق حق تعیین سرنوشت بودند و اقای ایلخانی زاده در توصیف “ماموستا” میگویند، موافق ملی گرایی و مخالف حزب کمونیست بودند که نه تنها رهبر دینی بلکه شخصیتی سیاسی را به ثبوت رسانده است. در واقع گرچه اقای ایلخانی زاده سابقا از “نیروهای امداد غیبی” ماموستا در کومله وقت بودند و گرایش “اسلامی و ناسیونالیستی” ایشان را در کومله وقت تبلیغ و البته انکار میکردند اما در این مورد حق با ایشان است. سوال اینجاست که چرا رحمانپناه گرایش اسلامی و ناسیونالیستی “شیخ عزالدین” را پنهان میکنند؟ ایا ماموستا به پیروری از فلسفه لیبرالیسم مخالف حزب کمونیست بودند یا این مخالفت از نوع اسلامی اش بود؟ آیا اگر فردا آخوندی با مختصات “شیخ عزالدین” پیدا شد و مانند مفتی زاده مزدور نبود اما به قول ایلخانی زاده ملی گرا بود و مخالف حزب کمونیست، اقای رحمانپناه پشت سر این اخوندها به خط نمیشود؟
خالد عزیزی به بهانه “مفتی زاده و شیخ عزالدین” مدل مدارا، “برخورد درست” و همکاری با اسلامیها را بیان میکند و ایلخانیزاده و رحمانپناه هم از طریق همین مجرا مدل “برخورد درست” سازمانشان را با دین و ناسیونالیسم به عنوان ویژگی جریان خودشان که قبلا مخفی میشد و مدتها است علنی شده است، به گوش اسلامیها میرسانند. ببینیم اقای رحمانپناه و ایلخانیزاده از شرکت در جلسات تفهیمی “ملابختیار” در خصوص “قران و پیغمبر” خط قرمز هستند چه درسهای دیگری یاد گرفته اند.
بلاخره “ماموستا” مدافع فلسفه اسلام بود یا مدافع برابری زن و مرد و جدایی دین و دولت؟ برخورد درست به ناسیونالیسم و مذهب از نظر رحمانپناه چه نوع برخوردی است؟ غیر از افشای همه جانبه آنها است؟ اگر ماموستا نه به سبک مفتی زاده و از راه خود رژیم، بلکه از طریق حزب دمکرات یا سازمان علیزاده، بخشی از قدرت سیاسی را در اختیار میگرفت، تلاش میکرد برابری زن و مرد را با کدام فلسفه برای جامعه توضیح و به مرحله اجرا درآورد؟ آیا ماموستا مانند رحمانپاه میگفت البته به فلسفه اسلامی معتقد است اما اعتقاداش نادرست است و به دنبال برابری زن و مرد طبق نگاه و رویکرد فمینیسم یا سوسیالیسم باشید؟
در واقع شیخ عزالدین برای رحمانپناه و شرکاء بهانه است. برخود درست به دین و ناسیونالیسم از نگاه ایشان همکاری همه جانبه با ناسیونالیستها، لاپوشانی بند و بست انها با رژیم، طفره رفتن از افشای بند و بست احزاب ناسیونالیست، تبدیل شدن به سخنگوی سازمان خبات اسلامی و …است. رحمانپناه از باز شدن مجاری بحث در این خصوص حرف دل حزبش را میگوید و سیاست تاکنونی سازمانش را توجیه میکند. اما این بهانه آوردن برای دین و کردایتی از طرف رحمانپناه و ایلخانیزاده یک عضو جدید این سازمانها را هم قانع نمیکند. مچ شان پیش هر عضو جدیدی که از دین و نزدیک ترین نمونه همین ناسیونالیسم باب طبع “کومله واقعا موجود” متنفر است باز میشود.
این توجیهات سطحی رحمانپناه در خصوص “برخورد درست به دین و ناسیونالیسم” که به کمونیستهای کردستان الصاق میکند، قرار است همکاری حزب ایشان با حزب دمکراتها، سازمان زحمتکشانیهای هم جنبش ایشان و سازمان خبات اسلامی را توضیح بدهد و به هر گروه احتمالی با نگاه اسلامی آدرس شیخ عزالدین بدهد. رحمانپناه مامور شده است در کنار دل ربا کردن ناسیونالیسم جلوی چشم سازمانش، نرمش قهرمانانه در برابر دین را نیز با این زبان مد کند. باید به رحمانپناه گفت، از ویژگی کمونیستهای کردستان نرمش قهرمانانه با ناسیونالیسم و “برخورد درست”، بخوانید مدارا با اسلامیها نیست، بلکه این، یکی از ویژگیهای حزب شما و بقیه احزاب ناسیونالیست کُرد است. لااقل اسناد کومله و حزب کمونیست ایران وقت این را میگوید. آقای ایلخانیزاده دقیقا در ارتباط با مخالفت یواشکی با همین ویژگی کمونیستها در کردستان بود که در یکی از مقاطع آن تاریخ و در پلنوم ۱۶ حزب کمونیست ایران استیضاح شد.

“تمامیت خواهی” کُد رمز نزاع درونی “کردایتی”
“تمامیت خواهی حزب دمکرات” که رحمانپناه به نقل از “شیخ عزالدین” و در جواب عزیزی مطرح کرده است نیز، نه یکی از ویژگیهای سیاسی کمونیسم در کردستان بلکه یکی از ویژگیهای کشمکش درون خانوادگی ناسیونالیستها در تقسیم حیطه قدرت سیاسی در کردستان است. رحمانپناه در پاسخ به عزیزی نمیگوید که شما ناسیونالیستها از ارتجاع و از بخشی از خود رژیم دفاع میکنید بلکه به بهانه شیخ عزالدین و با زبان ریا و تزویر حق حاکمیت در “شمال کردستان” را به خالد عزیزی و حزبش و با زبان نرم گوشزد میکند و میگوید چراغ سبز عزیزی به مفتی زاده به این خاطر است چون حزب دمکرات در “جنوب کردستان” جایگاهی ندارد. یعنی خالد عزیزی و حزبش با این مواضع سیاسی، برای رحمانپناه هنوز پدیده ای قابل تحمل است و حتی به ایشان گوشزد میکند که به “منطقه خودشان” چشم داشته باشند که از نظر ایشان “شمال کردستان” است. از این تقسیم بندی ساختگی هم فعلا میگذریم. سازمان زحمتکشان رحمانپناه که برای حاکمیت در کردستان برنامه هم دارند در بخشی از ان برنامه، “حق حاکمیت” را به مردم کردستان و شوراها میدهند اما پرنسیب نرمش و مدارا با دین و ناسیونالیسم ایجاب کرده است که به “کاک” خالد عزیزی بگوید “جنوب کردستان”، در تقسیم اراضی این یکی سازمان زحمتکشان حیطه نفوذ انها است و حزب دمکرات هم باید به منطقه خودش “شمال” معطوف باشد و تمامیت خواه نباشد. رحمانپناه و ایلخانیزاده از این زاویه است که شیخ عزالدین را بهانه میکنند تا خالد عزیزی، هم جنبش خودشان را دوباره به صف مورد نظر هدایت کنند. صفی به دور از “تمامیت خواهی” با رعایت “حق حاکمیت” یکی بر “شمال کردستان” و دیگری بر “جنوب کردستان”.
ایشان به خالد عزیزی هشدار میدهند تا به آنبخش از اسلامیها معطوف نشوند، چون با رژیم همسو هستند اما باید دنبال جریانی با همان مختصات سیاسی و ضد رژیم باشند، تمامیت خواه نباشد طرفدار همکاری باشد، رابطه اش با دین ” رابطه بین خودش و خدایش باشد”، ملی گرا و “غیره بنیادگرا” باشد. این مختصات که هم ایلخانیزاده و هم رحمانپناه از “فلسفه دینی” به دست میدهند احتمالا مختصات یکی از احزاب اسلامی ضمیمه حکومت اقلیم کردستان است. از این نظر است که رحمانپناه برخی از اسلامیها را برمیشمارد و با “بنیادگرایی” سراغ آنها میرود و داعش و سلفی ها” را به عزیزی گوشزد میکند. نقد “بنیادگرایی” به دستجات اسلامی دقیقا میخواهد “اسلام عزیز” را به دو دسته “تند رو و کند رو” تقسیم کرده و بخشی از اسلامیها را که “قائده بازی” را بهم نمیزنند در چشم جامعه قابل تحمل جلو دهند، موضعی که رحمانپناه صریح تر به این مسئله اشاره میکند اما ایلخانیزاده با گفتن اینکه ماموستا مخالف حزب کمونیست بود در خفا اعلام میکند.
اما مهملات خالد عزیزی در خصوص جریان مزدور مفتی زاده، باعث شد دو شاخه زحمتکشان “ایلخانیزاده و رحمانپناه” به یک اجماع نظر اعلام نشده هم برسند. این توافق نظر در خصوص یک مسئله و این نتیجه گیری یکدست میان این دو جریان، اخبار مبنی بر احتمال ادغام این دو جریان را نیز بیش از پیش تقویت میکند، این در حالی است که شاخه دیگر زحمتکشان “مهتدی” در این خصوص سکوت اختیار کرده اند.
دیزاین ناموفق چهره سیاسی ماموستا
برخلاف ادعاهای دو سازمان زحمتکشان “ایلخانی زاده و رحمانپناه” ارتباط ماموستا با دین ، “رابطه ایشان با خدایش” نبود. لااقل رفتار سیاسی ایشان این را به ما میگوید. اما احزاب ناسیونالیست کُرد هیچ پرنیسبی ندارند و به راحتی آب خوردن در جهت مقاصد سیاسی شان هرچیزی را دستکاری میکنند. شیخ عزالدین حسینی رهبر خبات اسلامی و عضو “شورای” موسوم به “ملی مقاومت” باند مجاهدین بود. چگونه است این رابطه شیخ عزالدین با خدای خودش ایشان را ملزم به ساختن یک حزب اسلامی میکند و از میان تمام احزاب و سازمانهای موجود “شاخه کردستانی” باند اسلامی مجاهدین میشود. چگونه است این رابطه به “اعتقادات” صرف شیخ عزالدین به اسلام محدود نمی ماند و برایش حزب هم میسازد و با احزاب اسلامی از نوع خودش وارد مراودات و بلوک بندی سیاسی میشود؟ اینکه شیخ عزالدین حسینی نهایتا در کنار مفتی زاده قرار نمیگیرد، اما متحد باند خطرناکتری از مفتی زاده میشود به دلیل “رابطه شخصی ایشان با خدایش” نبود، آنطور که اقایان مدعی هستند، بلکه مفتی زاده در همکاری با رژیم به اسلام اش خدمت میکرد و دنبال سهمی از قدرت سیاسی بود و شیخ عزالدین راه دستیابی به بخشی از قدرت سیاسی را در باند مجاهدین خلق و همکاری با ناسیونالیسم کُرد تشخیص داده بود. فاکتور ضدیت با رژیم است که شیخ عزالدین را از مشی مفتی زاده جدا میکند وگرنه ایشان در اسلامیت اش با مفتی زاده شریک بودند.

دور دیگری از تلاش برای به زیرکشیدن رژیم با توان بیشتری به کار خواهد افتاد و با سرعت گرفتن دوباره دور مبارزات ، نقابها یکی پس از دیگری برگرفته خواهند شد. صفها روشن تر میشوند، اهداف و مقاصد سیاسی جنبشهای سیاسی محک خواهند خورد، در چنین شرایطی جنبشهای سیاسی که سه دهه کج دار و مریز سیاست را پیش بردند، در پس اظهارنظرهای کلی و فریب دهنده قایم شدند ناچار از ابراز نظر سر راست و بی پرده خواهند شد.