«نزدیک به چهار دهه از برافراشته شدن پرچم حاکمیت اسلامی میگذرد. پس از اتمام دورهی ریاست جمهوری رفسنجانی، سیاست خارجی کشور در بدترین شرایط ممکن قرار داشت و برای نجات نظام از سراشیبی سقوط چارهای جز ظهور خاتمی و شعار گفتوگوی تمدنها نبود. خاتمی آمد با اصلاحاتی که هیچ مانیفست مشخصی برای اصلاح نداشت.
هیچگاه مشخصاً اعلام نشد او آمده است برای اصلاح چه چیز و بر کدام روش عمل خواهد کرد! هیاهوی انتخاباتی و تصور اصلاحات فضای جامعه را ملتهب نمود و سرانجام اصلاحات پیروز میدان شد. یک سال پس از روی کار آمدن وی ماجرای کوی دانشگاه به وقوع پیوست. دانشجویان زیادی سلاخی شدند، راهی زندان و بعضی ناگزیر به ترک وطن شدند. تعدادی نیز سر به نیست و مفقود گردیده و تابهحال نشانی از آنان بهدست نیامده است.
خانوادهی سعید زینالی از مفقودشدگان درگیریهای کوی دانشگاه، هم چنان پس از ۱۸سال به دنبال نشانی از فرزندشان با سکوت تا تهدید و وعدههای بیسرانجام مسئولین مواجه هستند. از دیگر دستاوردهای دورهی هشت سالهی اصلاحات، قتلهای زنجیرهای بوده است که تعداد زیادی از نویسندگان، اهالی ادب و سیاست کشورمان را با فجیعترین شکل ممکن از میان برداشت.
از مقایسهی هشت سالهی روی کار بودن اصلاحطلبان با دورههای پیشین به این نتیجه میرسیم که در سیاستهای کلی کشور تغییری ایجاد نشده است. اگر دوران پیشین با انقلاب فرهنگی، کشتار دههی شصت و اعدامهای سال ۶۷ شناخته میشوند، اگر بالا رفتن عدهای از دیوار سفارت که در آن روزها عملی فرهنگی و ارزشی قلمداد میشده! و منجر به تحریمهایی گشته که با ذره ذرهی وجودمان آن را زندگی کردهایم، دورهی اصلاحات خاتمی نیز ارمغانی به جز کشتار و قلع و قمع دانشجویان و ادبای کشور نداشته است. دورهی هشت سالهی خاتمی ختم به روی کار آمدن پدیدهای به نام احمدینژاد شد. در زمان ریاست جمهوری وی که رایحهی خوش خدمتش هنوز شامه نواز است، فاجعهی ۸۸ به همت نزاع اصلاحطلبان و اصولگرایان بر سر قدرت به وقوع پیوست و باز هم قربانیان این رقابت مردمی بودند که شاید اگر حافظهی تاریخی قویتری میداشتند، اینگونه سلاخی و قربانی نمیشدند؛ همانهایی که در سال ۷۸ دانشجویان را تجمیع نموده و به سمت پاستور حرکت دادند (امثال محمدرضا خاتمی، تاجزاده و…) اینبار نیز فضای جامعه را ملتهب نمودند و پس از ورود مردم به خیابان ها به محض رادیکال شدن شعارها از نگاه آنان و جدا شدن خواستههای جمعی از خواستهی خودشان که همانا مسند قدرت بود، نهایتا در عاشورای ۸۸ کاملا به مردم پشت کردند و مردم را با اعدامها و احکام سنگین تنها گذاشتند. در زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد مسبب تمام بدبختیها و مشکلات جامعه شخص رییس جمهور و نهاد اجرایی کشور بود و حال با روی کار آمدن روحانی به هر بهانهای نهاد ریاست جمهوری را مبرا از مشکلات نمودهاند! خاتمی در پایان دوران ریاست جمهوریاش خود را یک تدارکاتچی دانسته و از زیر بار کوتاهیهایی که داشته، به راحتی شانه خالی نمود و حال نیز با بنفشهای همیشه مچکر نیز با نمیشودها و نمی توانها همهی سوالها را بیجواب میگذارند.
به راستی تفاوت این دو دسته که سعی دارند خود را بهعنوان دو حزب به تودهی جامعه بقبولانند چیست؟! مگر جز این است که در تمام دورهها بازداشت، احکام سنگین و بی ادله، دادگاههای فرمایشی و چند دقیقهای، اعدام و فساد مالی و فقر و فحشا و کودکآزاری و تجاوز و آتش سوزی در مدارس و بیهویتی پاسپورت ایرانی و وعدههای پوشالین و بیسرانجام مسئولین و …را شاهد بودهایم؟! مگر غیر از این است که سید محمد خاتمی بعد از ادعای خودشان (صورت گرفتن تقلب در انتخابات ۸۸) وعده داده بود تا آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر و برگزاری انتخابات آزاد در هیچ انتخاباتی شرکت نخواهد نمود و چه کسی پس از وعدهاش حماسهی دماوند را با انگشت جوهری و پوزخندی به ملت همیشه در صحنه رقم زد؟! مگر غیر از این است که روحانی آزادی زندانیان سیاسی را وعده داده بود و وزیر امور خارجهاش در سازمان ملل وجود زندانیان سیاسی را به کل منکر شد؟! مگر غیر از این است که آمار اعدامهای انجام شده در دولت روحانی تقریباً دو برابر اعدامهای دولت احمدینژاد است؟! اما با سکوت وقیحانهی رسانههای سبز و بنفش، اخبار آن در حاشیه قرار گرفته است؟! بازداشتها و احکام سنگین و بازداشتگاههای مخوف وزارت اطلاعات در دولت اصلاحات چه کم از بازداشتگاههای دولت اصولگرایان دارد؟ خانههای امن سپاه چطور؟
در کدام دولت بازداشت و اهانت و اعدام نداشتهایم که داد آزادی و امنیت و آرامش جامعه سر میدهند. البته تا زمانی که تعدادی هوراکش و از داخل زندانها هویت خود را انکار کنند و ملیجک وار دست به قلم تمجید از امثال ظریف برند و انگشت به جوهر، ننگ حضور در این نمایش مضحک آغشته کنند؛ ایشان نیز باید بر خر مراد سوار باشند و شاهد حضور اصلاحطلبان با نام اعتدالیون که با اصولگرایان معتدل گره خوردهاند باشیم. با پایان دورهی ریاست جمهوری احمدینژاد دوباره با خطراتی که روابط و سیاست خارجی را تهدید میکرد مواجه بودیم و باز اصلاحطلبان از عالم غیب رسیدند؛ خواص بی بصیرت با بصیرت شدند و باز همان بازی تکرار…!
این گردابی که در آن غوطهوریم خود کرده ایست بیتدبیر که تنها راه رهایی از آن گشودن چشمها و مرور تاریخی است که هرگز عزم خواندنش را نکردهایم. باید بشناسیم دولت مردانی را که بنا بر مصلحت از سال ۷۶ خود را دو شقه کردهاند و چون مهرههای شطرنج بر گسترهی حاکمیت هریک در جایگاهی قرار گرفتهاند تا این بازی سراسر فریب و ریا را به پیش برند. امروز شش کاندیدا از فیلترهای شورای نگهبان عبور کردهاند؛ مروری بر بیوگرافی این شش نفر روشنگر آن است که هر کدامشان در برهههای حساس کشور از سال ۶۰ تاکنون بر چه مسندی بودهاند و دستشان به چه آغشته است! قطعاً با مروری بر اینان و دگر مردان حاضر در عرصهی سیاست خواهیم فهمید که چرا جای احزاب و منتخبین واقعی مردم خالی است! خواهیم دانست که چرا جواب نقادی و ابراز باور و عقاید متفاوت از حاکمیت زندان است و اجبار به جلای وطن، خواهیم دانست که چرا احزاب را نابود کردهاند و؛ ایدئولوژی ها را سر بریدهاند و زیر یک پرچم و با یک رأی و هدف بازی رقابت راه انداخته اند. شناخت و یادآوری آنچه از سر گذراندهایم و خروج از این خلسه و استحاله شاید تنها چارهای ست که دیگر مضحکه و خام حضور در نمایش و جنگ و قدرت مترسکها نباشیم و الزامی به انتخاب بد از میان بد و بدتر برایمان نباشد. باشد که روزی شاهد حضور احزاب و منتخبی با عقاید و باورهای مختلف در عرصهی انتخابات کشورمان باشیم. تا آن روز به جهت نبود فضای باز سیاسی و تحمیل کاندیدای گزینشی و ممانعت از حضور احزاب و عدم پاسخگویی به چرایی از میان برداشتن احزاب و گروهها و تا حضور کاندیدایی از تمامی ایدئولوژیها، مذاهب و قومیتهای ایرانی از شرکت در چنین انتخاباتی که نه حماسهی حضور بلکه نمایش اقتدار تکروی، سرکوب و استبداد است و تنها صرف هزینهای جهت عوامفریبی ست خودداری نموده و فعالانه تا ایجاد فضایی باز جهت فعالیت آزاد کلیهی احزاب در ایرانی آزاد و رها از یوغ استبداد تلاش خواهیم نمود.»
گلرخ ابراهیمی ایرایی
بند زنان زندان اوین _ اردیبهشت ۱۳۹۶