تحرک سیاسی و بیم و امیدهای اپوزیسیون راست پروغربی را باید زیر نظر داشت. اینها دلمشغولیهای ویژه ای دارند. امید و ناامیدی ها، نشست و برخاست ها، استراتژی و تاکتیکها، افق و تصویرشان و در یک کلام ضربان سیاسی قلب شان زیادی سیال است. قطب نمایشان را کاخ سفید و عطسه های سیاسی جناب رئیس جمهور و امید به دید و بازدید با نمایندگان کنگره و سنا و دپارتمانهای دست چندم موسسات حکومتی آمریکا تعیین میکند. در سه دهه اخیر به نحو مشمئز کننده ای این سیکل تکراری و امید بستن به ماشین جنگی پنتاگون در سیاست آنان برجستگی پیدا کرده و سپس سرخورده به نقطه اول برگشته اند. آخرین مورد از این دست، با سر کار آمدن ترامپ شروع شده است. پیامهای تبریک و شور و شعف زایدالوصف به مناسبت عروج راست افراطی و فاشیست در کاخ سفید بر این مشاهده تاکید میگذارد.
اپوزیسیون راست پرو غربی شروع ریاست جمهوری ترامپ و کابینه اش را در محاسبات ضد انسانی و دنیای مالیخولیائی خود به فال نیک گرفته است. اینها امیدوارند، دولت جدید آمریکا با تشدید تحریمهای اقتصادی و مهمتر اتخاذ “گزینه نظامی” و حمایت از اپوزیسیون راست، همان مسیر و سیاستی را در پیش گیرد که از جمله چهارده سال قبل بوش پسر در قبال دولت عراق اتخاذ کرد و سناریوی سیاه امروز عراق حاصل طبیعی آن است. این رهگذری است که طیفهای مختلف راست پروغربی فکر میکنند از طریق آن به نان و نوایی میرسند و در تحولات سیاسی ایران از بالای سر مردم و به قیمت تباهی مردم بازی داده میشوند. در فضای امید بسته به چنین سناریوی پر از توهم و ضد مردمی، اظهار نظر اخیر وزیر خارجه آمریکا تیلرسون مبنی بر اینکه “در فکر تغییر مسالمت آمیز نظام از درون هستند” به یکباره بیم و یاس و نگرانیهای اپوزیسیون پروغربی “رژیم چنجی” را زنده کرده است. انگشت به دهان شده اند که باردیگر به بازی گرفته نشوند. نگرانند، به جای آنها آمریکا بر شکاف درونی جمهوری اسلامی و “ملی اسلامیها و اصلاح طلبان وفادار چارچوب نظام در درون و بیرون” جمهوری اسلامی در جهت “گذار مسالمت آمیز” سرمایه گذاری کند.
با این وصف مجاهدتهای این طیف برای قبولاندن خود به عنوان “نیروی آلترناتیو” به هیئت حاکمه آمریکا دامه دارد. میخواهند ثابت کنند، برای تغییر مورد نظر ترامپ و آمریکا بسیار چابک تر و موثرتر از نیروی “اعتدالیون و اصلاحیون دمکراسی طلب درون و بیرون نظام” میتوانند نقش بازی کنند. جست و خیز چند ماهه اخیر جناحهای ناهمگون و متفاوت این طیف از اپوزیسیون بورژوایی نشان دهنده آمادگی شان برای سناریوهای منطبق با سیاست آمریکا و متحدانش در منطقه است. نگاهی به کارکرد سه طیف از اپوزیسیون پروغربی در این مدت تاییدی بر این مسئله است.
۱- اولین مورد تحرک ماههای اخیر رضا پهلوی است. این چهره شاخص سلطنت طلبان و رئیس “شورای ملی ایران”، با پیام تبریک به ترامپ و دیدارهای پشت سرهم با سناتورها و نمایندگان کنگره آمریکا شروع کرده است. جناب رضا پهلوی ادعا میکند که حامل این پیام به دولت جدید آمریکا است که دو روش قبلی “یا دیالوگ و مصالحه و یا گزینه نظامی” هر دو در مقابل جمهوری اسلامی مثمرثمر نبوده اند، به جای آن حمایت از “اپوزیسیون دمکرات ایران” بخوان حمایت از “شورای ملی ایران با مسئولیت خودش” را در پیش بگیرند. اما مسئله آنجا است که دولت آمریکا هم فهمیده است که رضا پهلوی و نهاد تحت مسئولیتش نمیتواند در زمین سفت جدالهای واقعی ایران آن جایگاه جدی در راستای اهداف آنها را داشته باشد. به علاوه هر چند هم حواریون نظام سلطنت به انحاء مختلف در فکر احیای لاشه مرده سیستم یکبار سرنگون شده سلطنتی باشند، اما همه و از جمله هیئت حاکمه آمریکا هم متوجه هستند، بسیار بعید است یکبار دیگر مردم ایران به پهن کردن مجدد بساط تبعیض و ظلم و ستم سلطنتی تن بدهند. هیچ درجه از زشتی و سیاهی حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی مجوزی برای تایید نظام سلطنت و قالب کردن آن به مردم ایران نیست. مردم ایران هوشیارتر از آنند به جای ولی فقیه اسلامی، یکبار دیگر ولی فقیه سلطنتی را بپذیرند. امید “شاهزاده” به دولت دست راستی ترامپ و دید و بازدید با عناصر جنایتکاری چون “مک کین” و دیگر همپالگیهایش در سنا و کنگره نمیتواند به داد احیای نظام ضد انسانی و ضد مردمی سلطنت در ایران برسد. صف آزادیخواهی و برابری طلبی جامعه ایران آگاهتر و مدعی تر از آنست که اینها میپندارند.
۲- مورد دیگر سازمان مجاهدین خلق ایران است. نیرویی که دوران نقاهت بعد از فروپاشی رژیم بعث صدام و آزارهای کمپ اشرف را تازه به تازه و به درجه ای پشت سر گذاشته، به جد و جهد میکوشد تحت حمایت عربستان سعودی و کل ارتجاع منطقه و به زعم خود در رکاب پنتاگون تحت مدیریت ترامپ “تهران” را فتح کند. سناریوی مورد نظر مجاهدین پا در زمین تر از سناریوی مورد نظر “شاهزاده” است. اینها بر سناریوی “رژیم چنج” و سناریوی مشابه نوع دخالت نظامی آمریکا در عراق و افغانستان سرمایه گذاری کرده اند. در چنین سناریوی سیاهی مجاهدین ظرفیت بکار گرفته شدن را دارد. نیروی سازمانی و آمادگی ماجراجویی نظامی ایفای چنین نقشی را دارد. در سه دهه اخیر راه معامله و بند و بست و به قول خودشان “دیپلماسی” با ارتجاع جهانی و منطقه ای را یاد گرفته است. با این وصف شانس زیادی یارشان نیست، چون تجربه ناکامی آمریکا در اشغال عراق و افغانستان این درس را به هیئت حاکمه آمریکا و حتی جناح دست راستی آن داده است که یکبار دیگر بیگدار به آب نزنند. سناریوی اشغالگری نظامی از جمله در ایران را آزمایش نکنند. به همین دلیل “رژیم چنج” و “اشغالگری نظامی” روی میز دولت ترامپ نیست و امیدواری مجاهد جایگاه جدی ندارد. با اینحال اینها در شکاف دولتها و اکنون جمهوری اسلامی و عربستان و متحدانش زندگی میکنند. در خاورمیانه بی ثبات و سناریو سیاه زده، مجاهد به امید روز بکار گرفته شدن به خود قوت قلب بدهد. گردهمایی سالانه این سازمان، اوج این قوت قلب دادنها به خود و ارتجاع در منطقه است. در گرد همایی امسال که قرار است در روز دهم تیر، یعنی حدود ده روز دیگر در پاریس برگزار شود، باید دید این بار کدام شاهزاده عربستان و نمایندگان دول ارتجاعی منطقه و کدامین مهره های قدیم و جدید کنگره آمریکا راه و مسیر سیاسی خود را به مجاهد توصیه میکنند. واضح است این نیروی غیر اجتماعی و فرقه ای هیچگاه بر بستر اعتراض رادیکال مردم و پیشبرد جدال شفاف و سیاسی جنبشهای اجتماعی جامعه ایران شانسی ندارد. جنبش آزادیخواهی و حق طلبانه کارگران و مردم ایران و نیروهای اجتماعی مسئول و سناریو سفیدی جامعه ایران با قدرتمند شدن خود مهمترین نیروی جلوگیری از سناریو سیاه در ایران و مانع ابراز وجود سکت و فرقه های غیر اجتماعی نوع مجاهدین خلق خواهند بود.
۳- دولت ترامپ و امیدهای شش حزب کردستانی: احزاب ناسیونالیست و فدرالیست کردستان ایران در همه این سالها به سیاست و اقدامات آمریکا و غرب امیدوار بوده اند. اینها در دوره اوباما و توافق هسته ای تماما سرخورده شدند و بعضی از آنها به طرف مذاکره و آزمایش مجدد احتمال مذاکره و بند و بست با جمهوری اسلامی رفتند. جمهوری اسلامی آنها را به بازی نگرفت. با انتخاب ترامپ بار دیگر به خود امیدواری میدهند که این بار آمریکا و غرب در تقابل با جمهوری اسلامی کار را نهایی کند. حزب دمکرات کردستان ایران به رهبری مصطفی هجری که عملا براین کمپ راست در کردستان هژمونی دارد، بسیار زود طی پیامی انتخاب پرزیدنت ترامپ را شادباش گفت و امید خود را به سیاست او در قبال جمهوری اسلامی اعلام کرد. این حزب رابطه خود را با عربستان سعودی و بعضی دولتهای دیگر منطقه محکم کرده است. مضافا در قدم بعدی جنب و جوش و همگرایی در بین به قول خودشان “شش حزب کردستانی” شروع شده است. سرکار آمدن ترامپ، سیاست سختگیرانه تر او در قبال جمهوری اسلامی و اساسا شکل گیری صف بندی جهانی منطقه ای با محوریت آمریکا و همگامی عربستان و اسرائیل و حتی به درجه ای ترکیه و حزب اول دولت اقلیم کردستان عراق تحت رهبری مسعود بارزانی، این شش حزب را به طرف این صف بندی کشانده است. در چهارچوب این صف بندی تحرک و همگرایی شش حزب کردستانی، متشکل از هر دو شاخه حزب دمکرات کردستان ایران، هر دو شاخه سازمان زحمتکشان کردستان، سازمان خه بات اسلامی و برای اولین بار کومه له (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) در این دوره جدی تر شد. مناسبتهای مختلفی پیش آمد که این همگرایی را نشان دهند. از جمله در مناسبت “بایکوت مضحکه انتخابات جمهوری اسلامی” به توافق رسیدند. طنز مسئله آنجا بود، کومه له مدعی چپ با چشم پوشیدن بر هدف و ماهیت پایه ای تر و اساسی تر همگرایی مورد نظر احزاب ناسیونالیست و اسلامی سخنگویی آنها را در بایکوت بساط انتخابات به عهده گرفت. بایکوتی که به اذعان بعدی خود رهبری کومه له حزب دمکرات کردستان و سازمان زحمتکشان تحت مسئولیت مهتدی آن را شکستند. واضح بود بایکوت بساط انتخابات توسط این احزاب بهانه ای بود، برای پایه گذاشتن اتحاد عمل موثرتر و دایمی تر و همکاری گسترده تر این احزاب در “جنبش کردستان” و در دل شرایط جدید جهانی و منطقه ای. این واقعیت را رهبران خود این شش حزب روز چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت سه روز قبل از بساط انتخابات جمهوری اسلامی در سمینار تلویزیون روداو در کردستان عراق تایید کردند. قبلا من در مطلب دیگری نوشتم “در همان دور اول و به ویژه در دورهای دوم و سوم مباحث این سمینار، بر سوژه های واقعی مورد علاقه طرفین فوکوس شد. اعلام شد که صف بندی جهانی و منطقه ای در مقابل جمهوری اسلامی شکل گرفته است. امید به نقش راس این صف بندی یعنی ترامپ بر کرسی قدرت نشسته در اتاق بیضی شکل کاخ سفید در مباحث سمینار موج میزد. به نقش عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی و منطقه در صف مقابل جمهوری اسلامی اشاره شد. تاکید اصلی شان بر این بود “کرد ایران” باید فرصت را دریابد. فرصتها را بسازد؟! و از فرصتها استفاده کند؟!. در این راستا باید خود را متحد و یکدست کند. موقعیت خود را در این جبهه بندی جهانی، منطقه ای محکم نماید. تقریبا همه شرکت کنندگان در این سمینار منهای ملاحظات محدود نماینده حزب اتحاد اسلامی، بقیه بایکوت مشترک انتخابات جمهوری اسلامی توسط این احزاب را گام اول و مثبت اتحاد عمل در این مسیر و در مسیر ایجاد جبهه پایدار این احزاب برای شرکت در صف بندی جهانی، منطقه ای و محلی در مقابل جمهوری اسلامی نامیدند. در این سمینار به وضوح مشاهده شد، اولا بایکوت بساط انتخابات بهانه و پوششی برای این احزاب جهت شرکت در صف بندی ارتجاع جهانی و منطقه ای است و ثانیا قناعت مشترک این بار این احزاب به بایکوت انتخابات بر خلاف وارونه گویی کومه له و مجیزگویان چپ نمای اپورتونیست آن نه نتیجه استدلالات بسیار محکمه پسند و مجاهدتهای کومه له و “هژمونی” کومه له در میان این احزاب، بلکه مدیون عروج ترامپ فاشیست وسیاست آمریکا و صف آرایی عربستان در مقابل جمهوری اسلامی و دل بستن جریانات بورژوا ناسیونالیست کردستان به سیاست تند این جبهه بندی ارتجاعی در مقابل جمهوری اسلامی است.
در نتیجه آنچه در سمینار تلویزیون روداو رونمایی شد، وجود پروژه معامله و بند و بستی است که این احزاب برای منطبق شدن با روندهای اوضاع جهانی و منطقه ای قابل پیش بینی در مقابل جمهوری اسلامی تعقیب میکنند. اینکه هنوز دولت ترامپ و عربستان به طور جدی و عملی آنها را به بازی نگرفته است، نمیتواند شبهه ای در این واقعیت ایجاد کند که معاملات کمپ راست جامعه کردستان ایران برای ایجاد مکانیسمی که دست در دست هم در بارگاه آمریکا و عربستان و دیگر متحدان آنها در منطقه ظاهر شوند، وارد مرحله جدیتری شده است. وجود چنین چشم اندازی است که این احزاب را علیرغم اصطکاکهای موجودشان در کنار هم قرار داده و با وجود چنین قطب نمای سیاسی، در این سمینار بر “ضرورت پلاتفرم حداقل همکاری، ایجاد یک جبهه واحد کردستانی، وجود یک تلویزیون واحد و ایجاد یک هیئت دیپلماتیک واحد در سطح بین المللی، تاکید بر ارتباط موثر با دولتهای آمریکا و اروپا و منطقه و نهایتا تدوین استراتژی واحد ملی جهت دستیابی ملت کرد به حقوق دیرینه اش” تاکید فراوان میشد. حضور و تلاش احزاب ناسیونالیست و اسلامی کردستان ایران در این پروسه و در این بند و بست و معاملات منطبق با منافع جنبش ناسیونالیستی است که امید و آرزویش را به این صف بندی ارتجاعی جهانی تحت رهبری آمریکا گره زده و از این زاویه قابل درک و قابل توضیح است.”
به نظرم تحرک ناسیونالیسم کرد و این شش حزب را در راستای منطبق شدن با سیاستهای آمریکا و عربستان در منطقه را باید به عنوان یک مخاطره در مقابل مبارزات آزادیخواهانه مردم کردستان و سراسر ایران جدی گرفت. گفتم هر چند آمریکا طرح رژیم چنج را ندارد، اما در شرایطی که در راستای اهداف خود برای مقابله با جمهوری اسلامی به اهرم فشار احتیاج دارد، در شرایطی که عربستان متحد آمریکا به طور علنی اعلام میکند، ناامنی را به درون ایران میکشاند، یکی از آماده ترین این اهرمها نیروهای ناسیونالیستی و قومی و مذهبی و محلی مسلح به نام اپوزیسیون است. ناسیونالیسم کرد و نیروهای مسلح آنها سالها است آمادگی خود را برای ایفای چنین نقش ضد انسانی زیر حمایت آمریکا و متحدانش در منطقه اعلام کرده اند. تنها صف بندی اعتراضی و مبارزاتی آزادیخوانه و قدرتمند مردم کردستان و سراسرایران میتواند خنثی کننده این صف بندی ارتجاعی و ضد مردمی باشد. جا دارد همین جا یکبار دیگر رهبری و صفوف کومه له مدعی چپ را مورد خطاب قرار داد که ابتدایی ترین تعهد و پایبندی به چپ بودن حکم میکند، خود را از کاتاگوری و ائتلاف “شش حزب کردستانی” بیرون بکشند و قدم گذاشتن در مسیر ائتلاف ارتجاعی آنها را ادامه ندهند. ما آنها را در کاتاگوری و ائتلاف “شش حزب کردستانی” قرار ندادیم. این کاریست با همین عنوان و چهارچوب توسط دبیر اول کومه له صورت گرفته است. به عهده گرفتن داوطلبانه سخنگویی “شش حزب سیاسی کردستان” توسط دبیر اول کومه له و ظاهر شدن چند باره او با همین عنوان، و اعلام اینکه “بایکوت انتخابات جمهوری اسلامی” سرآغاز همکاریهای بعدی تر و عملی تر این احزاب است جزو بیانات صریح دبیر اول کومه له است. دبیر اول کومه له برای اولین بار نام کومه له را در چهارچوب ائتلاف این شش حزب به ثبت رساند. اگر کسی انتظار دارد، کومه له را در کنار پنج حزب ارتجاعی ناسیونالیست و اسلامی کردستان نباید قرار داد، باید از رهبری کومه له بخواهد، بی ابهام و صریح و روشن اعلام کنند، جزو ائتلاف “شش حزب کردستانی” نمانده و در پروسه جبهه سازی منطبق با اهداف آمریکا و عربستان این احزاب شرکت ندارند.
در خاتمه تاکید میکنم، تحرک و جنب و جوش جریانات بورژوایی و راست پروغربی یک هدف مشترک دارد: اینکه آمریکا و دول غربی را به دخالت در تحولات سیاسی ایران و از جمله مشابه آنچه در عراق و افغانستان گذشت، قانع کنند. خود همانند جریانات ارتجاعی مذهبی و قومی آن کشورها نقش سیاه خود را اجرا کنند. اگر چه بسیاری از محاسبات آنها پادرهوا است، اما نسبت به این روند نباید بی توجه بود. این مشاهده درستی است که روند تحولات در منطقه متفاوت تر و پیچیده تر از گذشته و دوران بوش پسر است. فضای سیاسی ایران و روند تحولات سیاسی در ایران بسیار متفاوت تر از این کشورها است، با این وصف نیروی چپ و آزادیخواه فعال در صحنه سیاست ایران نباید نسبت به پروژه های مورد نظر آمریکا و غرب و ارتجاع جهانی و منطقه ای و نقش مخرب اپوزیسیون راست ذره ای سهل انگاری از خود نشان دهند. افشا و منزوی کردن مداوم این پروژه های سیاه و سد بندی در مقابلشان و ایزوله کردن اپوزیسیون راست از وظایف تخطی ناپذیر سیاسی و عملی صف آزادیخواه و نیروهای انقلابی و چپ و کمونیست ایران است.
***