بحران آب اصطلاحى است که به مجموعه اى از بحرانهاى سیاسى، اجتماعى و اقتصادى ایران یا به عبارتى بحرانهاى ساختارى جمهورى اسلامى افزوده شده است. بحران آب تابعى از بحران بزرگتر زیست محیطى است که جامعه ایران را تهدید مى کند. تهدیدى که بدیهى ترین حقوق مردم همچون هواى پاک، آب آشامیدنى سالم و فضاى قابل زیست را مستقیماً زیر سؤال برده است.
وجود این بحران – برعکس سایر بحرانهاى مزمن- مورد توافق همگان است. دو هفته قبل و پس از علائم هشدار دهنده افزایش مصرف آب و برق وزارت نیرو، علأ الدین بروجردى رئیس کمیسیون امنیت ملى مجلس اقرار کرد که بحران آب در کشور وارد مقوله امنیتى شده است و در همین راستا ” کمیته امنیت آب” را تشکیل دادند. کمیته اى که با تجارب موجود در جمهورى اسلامى یا به ظرفى جدید براى مافیاى اقتصادى تبدیل مى شود یا در چنبره دیوانسالارى موجود بى خاصیت مى گردد.
اما این بحران پدیده جدیدى نیست. صرفنظر از بحران محیط زیستى جهانى که ٢۵ درصد از مردم جهان با کمبود فیزیکى آب مواجه هستند؛ ۵٠ درصد کشورهاى جهان سوم به آب آشامیدنى کافى و سالم دسترسى ندارند و سایر تهدیدات زیست محیطى جهانى، کشور ایران در کانون این بحران قرار دارد. افزایش سرعت بیابانها در ایران سه برابر استاندارد جهانى است و در چهار دهه اخیر نیمى از دشتهاى کشور خشک شده اند؛ منابع آب زیرزمینى ته کشیده است؛ ریزگردها در بخش وسیعى از کشور تنفس را از مردم گرفته است. همه جا تأکید و تکرار مى شود که این معضل جدیدى نیست : کلانترى وزیر اسبق کشاورزى سالها پیش، مسأله آب را بزرگترین چالش ایران در دوران معاصر، خطرناکتر از تهدید اسرائیل نامیده و هشدار داده بود که در سالهاى آتى هفتاد درصد مردم، کشور را به خاطر خشکسالى ترک خواهند کرد.هشدارى که گرچه ” بدبینانه” بنظر مى رسد، اما با درنظر گرفتن خشکسالى و بحران آب به عنوان اصلى ترین عامل مهاجرت در آفریقا و نیز مهاجرت داخلى در ایران و ترک روستاها و گسترش حاشیه نشینى بسیار واقعى و عینى مى باشد.
گرچه وجود این بحران برسمیت شناخته شده است، اما واکنشهاى نظام، دولت و دستگاههاى اجرایى کشور، چه در آسیب شناسى و بررسى دلایل این پدیده و چه در اقدام جدى براى مقابله با آن، همانند سایر مسائل خرد و کلان کشور، مفتضح است. رویکرد غالب فرا فکنى ، فرار از وضعیت و حواله دادن به ” غیب”است: وزارت نیرو در مواردى مردم را دعوت به نماز باران مى کند؛ روحانى که تلاش مى کند خود را نماینده “مدرنیسم” جلوه دهد، بحرانهاى زیست محیطى و از جمله ریزگردها را به عذاب الهى و گناه ربط مى دهد. حسن عباسى از استراتژیست هاى پر سر و صداى نظام بالا رفتن معصیت و گناه را عامل این وضعیت مى داند و در مجموع تلاش مى کنند، حتى در صورت پذیرش واقعیت آن را به عوامل فرامنطقه اى و برون مرزى ربط دهند. در برنامه ششم توسعه که دو سال پیش توسط خامنه اى امضا و به روحانى ابلاغ شد، کمترین اشاره اى به این بزرگترین بحران نمى کند. چنین واکنشهایى در چارچوب جمهورى اسلامى دور از انتظار نیست. نظامى که در ” حل” یک پرونده قضایى و مرگ یکى از شهروندان مانند عباس کیارستمى ناتوان است، نمى تواند جوابگوى بحرانى باشد که دستکم از چهار دهه قبل شروع شده و موجودیت فیزیکى کل کشور را به خطر انداخته است.
واکنش جامعه نسبت به این بحران چیست؟ با وجود اینکه این بحران زیست محیطى مستقیماً حیات مردم را تهدید مى کند، بنظر مى رسد که واکنش درخور و قاطعى نسبت به آن وجود ندارد. گرچه در مقاطعى توجه عمومى جامعه به بحرانهاى زیست محیطى جلب مى شود و اعتراضاتى حول آن شکل گرفته است، مانند واکنش به خشک شدن زاینده رود، دریاچه ارومیه، گسترش جاده ها، اعتراضات خیابانى گسترده مردم خوزستان در سال جارى و … اما این واکنشها مقطعى بوده و جامعه ناتوان از شکل دادن به یک جنبش عمومى با محوریت مطالبات عینى و روشنى چون هواى پاک، آب سالم، محیط زیست سالم و … بوده است. نقش سرکوب نهادینه شده جمهورى اسلامى در این حوزه نیز غایب نیست، اما عوامل دیگرى چون بهره بردارى جناحها، دیوانسالارى عظیم و گسترده و وعده و وعیدها بى پایان، بومى گرایى و اختلافات قومى بر چنین وضعیتى تأثیر گذاشته است. انتظار مى رود که حول بدیهى ترین مطالبات زیست محیطى جنبشى شکل بگیرد و جمهورى اسلامى را در فرافکنى و فرار از مسؤلیت خلع سلاح کند. جاى خالى چنین جنبشى به شدت احساس مى شود و جامعه باید راهى براى آن پیدا کند.
***