جدال آلترناتیوها، چپ جامعه و مسئله آلترناتیو حکومتی – سیاوش دانشور

مقالات

امروز برای هر ناظر سیاسی مسجل است که صحنه سیاسی و آرایش نیروهای اپوزیسیون بدرجه زیادی درهم ریخته است. اوضاع رژیم، اوضاع جامعه، در وضعیتی قرار دارد که وقوع بحرانهای جدید و رویدادهای مهم را در دسترس و امکان پذیر می نمایاند. گوئی همه در انتظار رخ دادن اتفاقی هستند و خود را برای آن آماده میکنند. سرعت تلاشها در میان نیروهای اپوزیسیون ایران در قیاس با گذشته بیشتر شده است. بعبارت دیگر، میتوان از یک روند تجدید آرایش در صفوف بورژوازی ایران چه در حکومت و چه در بیرون حکومت سخن گفت. آنچه این تجدید آرایش را الزامی کرده است، تشدید بحران رژیم اسلامی و فرضیه امکان سقوط، فروپاشی و سرنگونی آنست. اگر این فرضیه درست باشد، آنوقت باید امکانات رژیم اسلامی برای مواجهه با بحران، توانائی و ناتوانی نیروهای اپوزیسیون اعم از راست و چپ، درجه انطباق این طرح و سیاستها با نیازهای جامعه و طبقات اجتماعی را بررسی کرد. و مهمتر، تا به اردوی کارگر و کمونیسم مربوط است، در مقابل سیاست آلترناتیو سازی و تلاش برای دست بدست کردن قدرت سیاسی – حال طی هر پروسه ای – در میان نیروهای طبقه بورژوازی، چه راه حل تاکتیکی و استراتژیکی را باید داشت و اصولا اردوی چپ جامعه در مقابل اردوی راست جامعه در این کشمکش تعیین کننده که میتواند ابعاد و وجوه مختلفی داشته باشد، چکار می کند و چه سیاستی دارد؟

بحران جمهوری اسلامی

اوضاع واقعی جمهوری اسلامی مرتبا رو به وخامت میرود. این رژیم علیرغم نمایشهائی که ترتیب میدهد از انتخاباتهای دوره ای تا تبلیغات سیاسی، از مانورهای نظامی برای سرکوب تا تسلیح نیروهای اسلامی و جنگ در منطقه، بنظر به پدیده ای میماند که بطور اجتناب ناپذیری هر روز بیشتر از دیروز می گندد. هیچ رکن جمهوری اسلامی بعنوان دولت ایران از ثبات حداقلی با شاخصهای خود بورژوازی برخوردار نیست. وضعیت فقر و فاقه دهها میلیونی، پیامدهای دهشتناک اجتماعی فلاکت عمومی، اختلاف طبقاتی نجومی، فساد و ارتشا سیستمیک، ناتوانی از هر درجه انطباق خود با نیازهای جامعه و متناقض بودن با آن، آگاهی عمومی است. ما با یک سرمایه داری ورشکسته، به بن بست رسیده، فاقد درونما برای برون رفت از بحران، منفور در بخش مهمی از جامعه روبرو هستیم که بقای تاکنونی آن به اتکای سرکوب خشن و همینطور فقدان یک آلترناتیو سیاسی قدرتمند و راه حل ملموس و مادی و قابل انتخاب در جامعه ممکن شده است. بعبارتی دیگر، سرمایه داری ایران با جمهوری اسلامی تاکنون امکان خروج از بحران را نداشته است. رژیم اسلامی بنا به تناقضات بنیادی اش افق برون رفت از بحران را ندارد. امکان انتگره شده در اقتصاد جهانی و ترسیم دورنمائی نسبتا امیدوار کننده برویش باز نیست. مضافا اینکه، در دنیائی که خود درگیر بحران و تلاشی و فقدان راه حل است، جمهوری اسلامی تلاش میکند در متن خاورمیانه جنگ زده و کشمکشهای جهانی بعنوان یک نیروی درگیر برسر تعیین تکلیف منطقه و آینده خود بعنوان یک نیروی اصلی و مهم جنبش اسلامی ظاهر شود. امری که بدرجاتی اطمینان خاطر و فرصت بیشتری را موقتا برای رژیم اسلامی فراهم کرده است. در میان جناح های رژیم اسلامی، صفبندی و کشمکش دو افق متحد شدن با آمریکا و دولتهای غربی و یا قرار گرفتن در بلوک روسیه و چین، تلاشی برای رهائی از بن بست همه جانبه ای است که کل جمهوری اسلامی در آن دست و پا میزند. کشمکش و رقابتهای منطقه ای، علیرغم تناقضات قابل مشاهده در اردوی کشورهای درگیر، در تحلیل نهائی به همین موضوع اساسی پاسخ میدهد.

اصلاح طلبی حکومتی

بن بست پدیده اصلاح طلبی حکومتی انعکاسی از تشدید بحران و بن بست جمهوری اسلامی است. نفس اینکه اصلاح طلبی حکومتی حرفی و حتی ادعائی ندارد، و بعد از تبدیل شدن به محافظه کاری سنتی نوع موسوی و روحانی اخیر سیاست تعامل با خامنه ای را دارد، نفس اینکه بعد از آخرین نمایش انتخابات اصلاح طلبان سابقا دوآتشه به مدافعین خامنه ای بدل شده اند، تنها بدلیل حفظ خود و عقب نشینی های مکرر آنطور که دوستان خارج کشوری شان میگویند نیست، بلکه و اساسا ناشی از بی خاصیت شدن این خط برای بقای حکومت از یکسو و جاانداختن خط تعامل بیشتر با خامنه ای و ولی فقیه بعنوان رکن اساسی نظام جمهوری اسلامی است. این هم جاوید شاه اسلامی است که در عین حال غرولندی درون خانوادگی هم دارد. از ابتدا هم قرار نبود اصلاح طلبی اسلامی چیزی را عوض کند. اگر هدف بقای حکومت و اسیر کردن اعتراض و نخواستن در جامعه در چهارچوبهای حکومتی است، میتوان بطور موسمی بر طبل توخالی انتخابات کوبید و در استثمار کارگر و تحمیل اختناق به جامعه سهم برد و چهار شکنجه گر سابق و مجیزگوی خامنه ای را هم به مجلس فرستاد. نهایتا جریان اصلاح طلبی حکومتی نماینده لایه هائی از بورژوازی ایران و اقشار مرفه و روشنفکران اسلام زده و شرق زده ای است که هدفشان را تداوم وضع موجود و تقابل با هر نوع تحول انقلابی قرار داده اند. یک نیروی تماما ارتجاعی، عقبمانده، با سابقه ای کثیف که به اندازه خامنه ای ها و بعضا بیشتر از سقوط رژیم اسلامی متضرر میشوند.

بحران و انشقاق و بی افقی در بخش اپوزیسیونی جنبش اصلاح طلبی حکومت نیز نتیجه ثانوی بن بست برادر بزرگترها است. برای این جریان خاتمی و موسوی و رفسنجانی و روحانی و ناطق نوری و دری نجف آبادی و دیگران فرقی ندارند. اصولا فرد مهم نیست، سیاستی مهم است که باید همواره در دفاع از حکومت و بقای آن نقش ایفا کند. اصل اساسی اینست که رژیم اسلامی باید بماند در غیر اینصورت کل پدیده اصلاح طلبی فاقد موضوعیت است. بسته بندی سیاسی و تبلیغاتی و توجیهات در هر دوره حتما تغییر میکنند ولی هدف اساسی سرجایش است. اما ارزش مصرف و دامنه کارکرد این خط تابعی از دامنه تحمل جامعه و رابطه مردم با حکومت است. ریزش در اردوی اصلاح طلبی حکومتی و انشقاق و بی افقی سیاسی در صفوف آن، به تشدید تناقضات اجتماعی و ناتوانی رژیم اسلامی در پاسخ به آنها برمیگردد. با اینحال مادام که جمهوری اسلامی هست، هنوز جریان موسوم به اصلاح طلبی هم، ولو بصورت آزمایشگاهی، وجود دارد. این جریان بدلیل چپاول بی حد و حصر ثروتهای جامعه و استثمار کارگران و سیاستهای پراگماتیستی دول غربی دارای امکانات گسترده است. امروز اصلاح طلبان در اپوزیسیون صریحا و بدون هیچ شرمی اعلام میکنند که هدف آنها، بویژه در دوره های نمایش انتخابات، شکستن برج و باروی تحریم و سیاست مخالفان شرکت در انتخابات است. امروز اصلاح طلبی اسلامی در اپوزیسیون بیش از هر زمان نقش جمهوری اسلامی در خارج کشور، نقش دفاتر سیار و کنسولگری های سفارت و  واحدهای سیاسی و امنیتی رژیم اسلامی را ایفا میکنند. بخش حاشیه حکومت و به اصطلاح اپوزیسیون شده و حصر شده و زندان کشیده و تبعید شده این جریان، برای موقعیتی آماده میشود که دیگر خامنه ای ها و خیل آخوندهای مفتخور و چه بسا اسلامیت حکومت به سنگ پای سیاست بقا تبدیل میشود. اما زمانی که نوبت جریانات کمتر مذهبی و یا شبه لیبرال اینها میرسد که دیگر دیر شده است. اگر قرار باشد سیاست استحاله محلی از اعراب داشته باشد، این مکلاهای این جریان مانند محافظه کاران اسلامی پروغرب و ملی مذهبی ها و نهضت آزادی نیستند که میداندار میشوند. از نظر دول غربی اینها نه فقط نیروی مناسب برای کنترل جامعه نیستند بلکه خود به دریچه تعادل جدید و مانع ضعیفی در مقابل عروج چپ و نیروهای رادیکال بیرون حکومت تبدیل میشوند. لذا در دوره تشدید بحران و دورنمای سقوط حکومت، برای مواجهه با تهدید چپ، اتفاقا نیروهای نظامی و امثال سپاه پاسداران است که میتواند نقشی مانند ارتش مصر و تونس ایفا کند. در هر حال خط استحاله در دوره تشدید کشمکش برسر سرنگونی شانسی ندارد. اما نیروهای این جنبش محو نمی شوند، از بین نمیروند و صحنه را ترک نمیکنند. چرخش به سمت دگراندیشی دینی، دفاع نیمبند از سکولاریسم، رفتن زیر پرچم حقوق بشر که امروز به کاغذ تورنسل نیروهای مدافع غرب بدل شده است، متحد شدن با ناسیونالیسم پرو غرب، دفاع از اصل حاکمیت بورژوائی و تقابل کینه وار با کمونیسم و کارگر و چپ جامعه، پرچم اساسی و هویتی این جریان خواهد بود.

 

اپوزیسیون راست

در اردوی اپوزیسیون راست ایران سنتا طیفهای مختلفی از سلطنت طلبان و ناسیونالیست های متفرقه و باصطلاح لیبرالها وجود داشته اند که امروز موقعیت سابق مثلا مانند دوران جنگ سرد را ندارند. این تغییر مکان اساسا به تغییرات در  چهارچوبهای جهانی و منطقه ای و همینطور بحران مدل حکومتی در کشورهای تحت سلطه برمیگردد که موضوع این یادداشت نیست. اما این نیروها در دنیای امروز در چه وضعیتی هستند و امکانات و سیاستهای آنها در بحران پیش رو چه میتواند باشد؟

 

سلطنت طلبان: رژیم سلطنتی در ایران طی یک جنبش انقلابی و توده ای سرنگون شده است. اساسا رژیمهای متحد آمریکا در دوره جنگ سرد که متکی به حکومتهای کودتائی و ارتشی و نظامی بود، دیگر الگوی حکومتی غرب بعد از پایان دوره جنگ سرد نیست. بعنوان مثال تغییر حکومتهای پاکستان و عراق و  افغانستان به احیای نظام سلطنتی منجر نشد و یا قدرت نظامیان در ترکیه طی پروسه ای مستحیل و به حاشیه رانده شد. در ایران به طریق اولی نمیتوان بعد از جمهوری اسلامی، شاه و نظم سلطنتی را به یک جامعه هشتاد و سه میلیونی تحمیل کرد. اعاده سلطنت در  ایران یک غیر ممکن تاریخی است. نه آمریکا خواهان بازگشت سلطنت به ایران است و نه مردم یک ولی فقیه مکلا را بعد از سرنگونی حکومت اسلامی می پذیرند. لذا امروز علیرغم هر ادعائی که رضا پهلوی در قلمرو سیاست دارد، بعنوان وارث سلطنت شانسی ندارد و تلاش وی برای جلب حمایت راست ترین جناحهای هیئت حاکمه آمریکا و اسرائیل تنها وقتی میتواند مادیت پیدا کند که آمریکا به ایران حمله نظامی کند و  طی یک پروسه رژیم چینج به احیای نظام سلطنتی رضایت دهد. در این حالت هم باید بتوانند مقاومت وسیع طبقه کارگر و نیروهای انقلابی و مخالفین سیاسی را درهم شکنند. سلطنت طلبی بنا به محدودیتهایش تنها میتواند در قالب فاشیسم ایرانی و ناسیونالیسم افراطی آنهم در دوره های محدود بعنوان بخش هاردلاینر بستر ناسیونالیسم ایرانی و یا در شرایط سناریوی سیاه نقش ایفا کند. امری که در این سالها شمه هائی از آن را همه دیده اند و بویژه در دوره راستگرائی جهانی و قدرتگیری فاشیستها، نوع ایرانی اش هم میتواند بعنوان چماق در ویترین بورژوازی ایران بدرجات مختلف ارزش مصرف داشته باشد. رگه فاشیسم و نژادپرستی ایرانی را میتوان همین امروز بعنوان ابزاری در دست کارفرمایان ایرانی و حکومتیها مانند خانه کارگر تا جریانات راست افراطی در اپوزیسیون مشاهده کرد.

 

راست پرو غربی: اما اگر اعاده سلطنت در ایران شانس ندارد، یک جریان راست پروغربی – که بخش مهمی از سلطنت طلبان و جمهوریخواهان و ملی اسلامی ها در آن ترکیب میشوند – میتواند بعنوان نماینده راست جامعه قد علم کند. راست پرو غربی مدافع بانک جهانی و نظم و امنیت سرمایه در ایران در دوره تحولات انقلابی نماینده طبیعی وضع موجود و مدافع پروپاقرص سرمایه داری است. این جریان فی الحال فاقد حزب سیاسی دربرگیرنده و متشکل کننده طیفهای اردوی راست است، امروز پراکنده و بی چهره است اما تلاش دارد در مسیر آلترناتیو سازی مشخصات ضروری یک آلترناتیو سیاسی را پیدا کند. تلاشهائی که برای شکل دادن به یک آلترناتیو صورت میگیرد، پلاتفرمهائی که عمدا جنبه های پساسرنگونی را مد نظر دارد، نوشتن طرحهای دولت موقت و قانون اساسی و منشورها و بدست دادن شمائی از سیمای دولت آتی، همه قرار است مختصات این آلترناتیو را در اذهان جامعه متعین کند. این راست قرار نیست روی دوش اعتراض و مبارزه اجتماعی علیه جمهوری اسلامی بقدرت برسد. برعکس، قیچی کردن مردم از صحنه سیاست، مشی سیاسی مبتنی بر دخالت کنترل شده مردم در سیاست، اتکای اساسی به حمایت سیاسی آمریکا و دولتهای غربی، تلاش برای معامله با بخشهائی از رژیم اسلامی و دادن تضمین پیشاپیش به ارتش و سپاه و آخوندها، همه از سناریوئی سخن میگوید که قدرت را بطرق حدالمکان آرام بین بخشهای مختلف بورژوازی دست بدست میکند. رضا پهلوی و جریان نزدیک به وی تلاش میکنند خود را برای این سناریو آماده کنند و حتی تا اطلاع ثانوی عطای سلطنت را به لقای آن ببخشند. چسپ درونی این جریان نه سلطنت طلبی بلکه ایرانیگری و ناسیونالیسم است. تلاشهای این طیف مدتهاست که شروع شده است و با قدرتگیری دونالد ترامپ این تلاشها شدت یافته است.

ادامه دارد …    -۱۳ ژوئیه ۲۰۱۷