حسن صالحی: تصورش را بکنید که در خیابانهای تهران عده ای بجای اینکه شعار “جمهوری ایرانی” سر بدهند شعار می دادند “جمهوری انسانی” شما واکنشتان چه می توانست باشد؟ به برخی دوستان نازنین چپیم می گویم!عزا می گرفتید و می گفتید این شعار “جنبه طبقاتی” ندارد و باید علیه اش ایستاد؟ می گفتید که این هنوز “دیکتاتوری پرولتاریا” نیست و به درد نمی خورد؟ می گفتید که این شعار بورژوایی است و دل شاهزاده و مجاهد را خوش می کند؟ می گفتید که این شعار مبین سازش طبقاتی است؟ می گفتید که این شعار چوب حراج زدن به سوسیالیسم است؟ شما را نمی دانم ولی من به وجد می آمدم. می گفتم چه مردمان عاقلی! به جای رجعت به ایرانی و ایرانی گری بر هویت انسانی خود تاکید دارند. چنین شعاری از فرسنگها راه دور هم معلوم است که چپی است.
بله، حسن صالحی، واقعا تصورش را بکنید که درست همان چیزی که حمید تقوایی در صحبت از کورش به سلطنت طلب ها گفت امروز به سر شما و همفکران تان آمده است: کورش و تخت جمشید و شاهنامه حکم آن سبزی و ماست و خیار و پیازی را دارد که دور چلوکباب می چینند تا چلوکباب را به شما بفروشند. چلوکباب آن نظامی سیاسی – اقتصادی است که با سبزی و ماست خیار کورش و تخت جمشید سر میزتان می آید. حالا حکایت شماست و تصاویر کودکانه ای که برای عرضه «واقع بینی» خودتان و به ابتذال کشیدن طرف مقابل در یک بحث (یک بحث، فقط یک بحث، یک بحث که انسان ها در آن متمدنانه میگویند و میشوند، بجای اینکه بروی هم تیغ بکشند) کرده اید – داستانها و تصاویری که مجانا سر میزتان آورده اند تا چلوکباب را به شما بفروشند. چلوکباب را الساعه خدمت شما معرفی میکنم، اما قبل از آن باید جدا اظهار تاسف کنم از بساط بی بضاعت تان، که خودتان هم پیله ور همان داستانهای کودکانه ای شده اید که برای هموار کردن راه یک سازش طبقاتی علنی با بورژوازی در گوش شما مثل لالائی خوانده اند، و شما را نه تنها سیاهی لشکر خود که به سیاهی لشکر ظاهرا صفر کیلومتر خودشان تبدیل کرده اند. ورژن دیگری از صحنه های مستهجن زیر را به شما فروخته اند، و شما را بنوبه خود به فروشنده دوره گرد این ابتذال تبدیل کرده اند: «برخی دوستان نازنین چپیم می گویم!عزا می گرفتید و می گفتید این شعار “جنبه طبقاتی” ندارد و باید علیه اش ایستاد؟ می گفتید که این هنوز “دیکتاتوری پرولتاریا” نیست و به درد نمی خورد؟ می گفتید که این شعار بورژوایی است و دل شاهزاده و مجاهد را خوش می کند؟ می گفتید که این شعار مبین سازش طبقاتی است؟ می گفتید که این شعار چوب حراج زدن به سوسیالیسم است؟ …». جدا جای تاسف است وقتی آدم شاهد سقوط این چنین مبتذل انسانهاست. و اما چیزی که به شما زیرپوشش ماست و خیاری به اسم «جمهوری انسانی» فروخته اند، یک سازش بزرگ طبقاتی است – سازشی برای، بخیال خوش خودشان، رم ندادن اقشاری از بورژوازی از سوسیالیزم. این ماست و خیار و چلوکباب زیرش را یکی از همراهان تان همواره درست دریافته و فرموله کرده است. این را با برداشت معصومانه تان از این ماست و خیار در «کمونیزم انسان محور» و ابتذال امروزتان در تصویر مواضع مخالفین مقایسه کنید. و یک چیزی یاد بگیرید: «جنبش سرنگونی طلب و عناصر انسانی متعلق به آن در کلاس یک کارگر کمونیست و جنبش کمونیسم کارگریش نیستند که بلاواسطه به “سوسیالیسم” و برقراری یک “نظام سوسیالیستی” نظر داشته باشند. آنها “آزادی، برابری و رفاه” یعنی مفاد مندرج در برنامه “یک دنیای بهتر” را طلب میکنند و از این بابت حاضرند حکومت بالای سرشان را سرنگون کنند. حزب کمونیستی که نظر به کسب رهبری این جنبش دارد، نمیتواند این واقعیت سرسخت و انکار ناپذیر را نادیده بگیرد. عناصر متعلق به جنبش سرنگونی طلب یعنی همان توده مردم در طول مبارزاتشان هرگز به برقراری حکومت معین و شناسنامه داری بعد از سرنگونی حاکمیت بالای سرشان بمثابه آلترناتیو آن فکر نمیکنند. آنها بطور دفاکتو این انتخاب را به آن نیروی سیاسی و یا حتی آن کاراکتر سیاسی ای واگذار میکنند که او را بمثابه رهبر جنبششان می پذیرند. در واقعیت امر آنها بیشتر به یک “ناجی” فکر میکنند که بیاید و حکومتی بیاورد و با آن حکومت که معلوم نیست از چه نوعی است و شکل و شمایلش چگونه است ولی هرچه هست یک “حکومت انسانی” است، مطالباتشان را برآورده کند. “حکومت انسانی” که حزب ما میگوید، بدین سبب و از اینجا میاید. نا متعین بودن عبارت “حکومت انسانی” دقیقاً از این جهت است که حکومتی که توده سرنگونی طلب به عنوان آلترناتیو حاکمیت مستقر مد نظر دارد کاملاً نامتعین است. این رهبری جنبش است که بعد از سرنگونی حاکمیت مستقر، به نوع و شکل و شمایل آن تعیّن میبخشد. اگر ما در ارتباط با جنبش سرنگونی طلب مردم از کاربرد “زنده باد سوسیالیسم” پرهیز میکنیم مطلقاً به این دلیل نیست که گویا سقوط شوروی، سوسیالیسم را “بد نام” کرده است. ما به قانونمندی حاکم بر ذهنیت سیاسی یک جنبش مطالبه جو و سرنگونی طلب روبرو هستیم که نه تنها سوسیالیسم بلکه برقراری هیچ نظام معین دیگری با هر اسم و رسم دیگری به عنوان جایگزین جمهوری اسلامی به کتش نمیرود» (سعید مدانلو، «از منصور حکمت بیاموزیم»). بازگشت به عصر حجر پیش از ۵۷