تلاش برای اداره جزیرهای و از هم گسسته در بخشهای مختلف شرکت نفت منطقه جفیر-اهواز و از سوی دیگر افزایش رقابت بین این کارگران برای رسیدن به پستها و ردههای پردرآمدتر قرار است تا هدف تفرق بین کارگران را تامین کند.
راهی که بورژوازی ایران در این سالها برای تسریع روند انباشت سرمایه در کنار سلب مالکیت گسترده از مردم آزموده، مسدود کردن راه سازماندهی است. کافی است که شرایط کارگران در شرکتها و پالایشگاههای نفت را به عنوان استراتژیکترین و حساسترین بخش صنعتی گواه بگیریم تا ببینیم که چگونه بورژوازی ایران تلاش کرده تا سبک زندگی طبیعی و اجتماعی کارگران را تغییر داده و به این طریق و با نوعی ضدآگاهی صفوف کارگران را از هم بگسلد و شرایط اجماع کارگران را دچار مشکل کند.
سرکوب و بازداشت و ایجادتشکلهای قلابی تنها راه ایجاد این ضدآگاهی نیست بلکه راههای دیگری نیز وجود دارد. مساله مشخص است. شرایط کار در ایران از جمله پایین بودن دستمزد، ساعات کار زیاد، بالا بودن نرخ تورم، کمبود تکنیک و ابزار آلات تولیدی و شرایط سخت محیطی کارگران، وضعیت سختی را ایجاد کرده که میتواند جرقهای برای اعتراضات گسترده باشد. این لیست بلندبالای تهاجم همه جانبه بورژوازی نیاز به خلع سلاح همه جانبه، تاریخی و حتی تغییر اساسی در سبک زندگی و زیست و کار جمعی کارگران دارد. گرچه نهایتاً ابزارهای سرکوبگر بورژوازی مُسَکنی مقطعی بیش نخواهد بود.
همین است که تمهیدات ضد سازمانیابی بین کارگران شرکت نفت و نوع اداره شدن این شرکت، در خدمت هدف تفرق صفوف کارگران این شرکت قرار گرفته است.
در ادامه گزارشی از یکی نیروهای محلی و یکی از کارگران در رابطه با شرکت نفت منطقه جفیر-اهوز را میخوانیم:
«یکی عمدهترین تبعیضها بین کارگر شرکت نفت و حتی پستهای یک رده بالاتر در این شرکت است. به عبارت دیگر تفاوت عمدهای بین دستمزدها و مزایای آنان دیده میشود. اگر به صحرای جفیر بیایید، میبینید که کمک کارگر جوشکار یا حتی جوشکار در گرمای وحشتناکی کار میکنند. مدیری که برای سرکشی میآید در خانههای مجللی زندگی میکند که شرکت نفت به آنها داده است و حتی کوچکترین وسیلهاش را نیز خودش نمیخرد. در ین حال وامهای کلان میگیرند. اما همان کمک کارگر یا جوشکار با بدترین شرایط در مناطق فقیر نشین اهواز زندگی میکند. یعنی حتی اگر کارگران شرکت نفت دستمزد متوسطی هم به نسبت دیگر کارگران بگیرند، تبعیض بسیار زیادی با یک یا دو رده بالاتر از خود دارند. گاهی پیش میآید که پیمانکاران دستمزد کارگران را میخورند. اما مشکل اینجاست که پیمانکاران زیادی به صورت پروژهای در بخشهای مختلف شرکت نفت فعال هستند. مثلا بخش تامین غذای کارگران یک کمپ، به عهده یک پیمانکار یا خدمات کمپ، به عهده پیمانکار دیگر است و کاملا جزایری با شرایط متفاوت هستند. ممکن است یک پیمانکار چند ماه حقوق کارگران را پرداخت نکند اما پیمانکار کناری حقوق بالا و مزایا به کارگران بدهد که باعث میشود اعتراضات کارگران هم به این شرکت محدود بماند و گسترده و اثرگذار نشود. در هر کمپ چند کانتینر هست که کارگران در آن هستند و در کنار کمپ چند دفتر متعلق به مدیران است که غالباً اگر هم اعتراضی باشد، مقابل این دفترهاست. در عین حال رقابت بین کارگران خیلی زیاد است. کارگر عادی میخواهد جوشکار شود تا حقوقش بیشتر شود و جوشکار هم برای رده بالاترش رقابت میکند. در کل فضای شرکت نفت به شدت جزیرهای و رقابتی است. پیمانکاران پولهای زیادی میگیرند. مثلا یک کارگر ساده در آشپزخانه ممکن است بین ۲ میلیون تا ۲.۵ میلیون حقوق بگیرد اما پیمانکار در قبالش، پول زیاد بگیرد. از طرفی برخی از کارها به چینیها سپرده شده است. شرکت چینی از کارگر ایرانی استفاده میکند اما با شرکتهای پیمانکار ایرانی قرارداد میبندد و پیمانکار در قبال هر کارگر حدود ۱۲ میلیون دریافت میکرد اما رقم کمی به کارگر میدهد. این وسط سود کلانی به جیب میزنند.»
سبک و شیوه زیست کارگران به ویژه کارگر صنعتی بستر، زمینه و ظرف عینیای است برای پیشروی و شکلگیری نیروی عظیم اجتماعی آنان؛ در لباس یک طبقه. امر سازماندهی، امری ناشناخته و ناملموس در زندگی کارگران نیست؛ بلکه امری عینی و تنها راهی است که میتوانند علیه شرایط سخت معیشتی و استثمار حرکت موثر انجام دهند. این امر بیش از هر چیز در این روزها به دلیل چند ماه دستمزد معوقه و در هنگام اعتصابات کارگران ظهور و بروز پیدا میکند. آنها طی تجربه در مییابند که تنها به صورت جمعی میتوانند به بخشی از خواستههایشان هرچند ناچیز دست یابند. فعالان و رهبران چپ بدون توجه به بستر، ظرفیت و خصلت عینی محیطهای کارگری نمیتوانند امر سازماندهی را محقق کنند. در واقع نحوه برخورد با آن؛ تشدید امواج مستعد وحدت بر سر منافع روز کارگران؛ تقویت گرایش رادیکال موجود و ایجاد موجهای ترقیخواهی و خنثیسازی موجهای ارتجاعی در آن از لوازم و شاکله برخورد نیروی فعال و رادیکال چپ با مساله سازماندهی کارگری را میسازد که در ادامه آن را تشریح خواهیم کرد.
کارگران نه الزاماً به این سبب که واژه سازمانیابی و تشکل را از این یا آن رسانه تبلیغاتی چپ شنیده باشند بلکه به دلیل سبک زندگی و شرایط زیست، کار و معیشتیای که مناسبات تولیدی سرمایهداری برایشان به وجود آورده حرکت دوشادوش یکدیگر را به عنوان امر داده در ذهن دارند؛ آنان زندگی اجتماعیتری دارند و مستعد تشکیل ستونهای دخالتگر اجتماعی از جنس کارگری هستند. امر سازماندهی بین کارگران به دلیل منافع مشترک آنان، زمانهایی که در محیط کار با هم میگذرانند و استثمار روزانهشان، امری زمینی و عینی است.
اگر با این پیش زمینه به سراغ کارگران شرکت نفت برویم، خواهیم دید که سازماندهی با وجود قیچیهای متعددی که در وضعیت کارگران این شرکت زده و تفرق سیستماتیکی که به وجود آورده و شرایط مختلفی را برای آنان رقم زده، مانع مهمی پیش روی خود دارد. اما تجربه شکستهای متعدد اعتراضات جزیرهای به دلیل نبود پشتوانه جمعی در نهایت باید بدل به یک آگاهی رادیکال از وضعیت شان شود. بردن این آگاهی بین کارگران تنها از طریق درک خصلتها و وضعیت عینی کارگران این محیط ممکن است. این آگاهی از جنس همان است که سبب می شود تا کارگر هفتتپه در لباس یک اهرم پشت سر کارگران بیکار شده بایستد. اخراج کارگر بیکار شده در یک نگاه گذرا ممکن است ربطی به منافع دیگر کارگران این شرکت نداشته باشد اما آگاهی درست از منافع واقعی کارگری این راه را از هم جدا نمیکند.
باید در یک افق بلندتر بتوان این اعتماد به نفس و خود آگاهی کارگران از قدرت اتحادشان به سمت و سوی اعتماد به نفس برای قدرت سیاسی سوق داد. کارگران شرکت نفت در آغاز این راه هستند. هنوز خیلی از مشکلاتشان به سبب رفتارها و اعتراضات جزیرهای حل نشده باقی میماند اما نهایتاً آنان نیز طی پروسهای باید به این هدف نزدیک و نزدیکتر شوند. چنین افقی به عنوان یک افق رادیکال باید بین کارگران تشدید شود. هستند کارگرانی که این روزها که اعتماد به نفسشان را به رخ مسئولان میکشند. تشدید این موج طبیعی میتواند تبدیل به آگاهی تودهای کارگران شود و این مسئولیت امروز چپها است.
باید دادههای محلی و امکانها و ظرفیتهای کوچک را تبدیل به ظرفیتهای عظیم برای آگاهی و پراتیک کارگران کرد. بدون نقش اراده و پراتیسینهایی از بین همین کارگران که به جای درک فردی از منفعت و تلاش برای ترفیع شغل، درکی جمعی و طبقاتی از منفعتشان داشته باشند؛ این گرایش را در بین کارگران تقویت کنند و بتواند متشکل کردن و انسجام بخشیدن بین کارگران را به صورت عملی پیش ببرند؛ بدون کارگران پیشرو که خصوصیات عینی و موانع سختیهای سازمانیابی محیط کارشان را درک میکنند و طی اکت و پراتیک مشخص اتحاد کارگران را بر علیه بورژوازی( نه این یا آن شخصیت یا همکار بدسیرت) میآفرینند، کارگران شرکت نفت هیچ شانسی ندارند. این کارگران پیشرو در هر محیطی هستند، کسانی که به لحاظ شخصیتی و افق نگاهشان قابلیتهای راهبری عملی دارند.
هیچ وِرد و سرانجام از پیش تعیین شدهای نمیتواند حکم به سازماندهی کارگران شرکت نفت بدهد. زندگی اجتماعی؛ تلاش جمعی برای نیل به اهداف؛ اتحاد و یافتن دشمن از نگاه طبقاتی تنها مسیر پیش رو است و آنها بیش از دیگر کارگران باید بر علیه نسخههای ضدسازمانیابی قد علم کنند و راه و چاه عملی آن را بیابند. اینجاست که باید درک عمیق از خصوصیات و مشخصات عینی طبقه به اراده و پراتیک عملی گره بخورد تا بتوان از سختترین میدانها نیز سربلند بیرون آمد.