روز جمعه امام جمعۀ شوش رو به کارگران سندیکایشان را «کمونیستی» خطاب کرد؛ همان حرفی که نه فقط پوری حسینی-رئیس سازمان منحوس خصوصیسازی و قصاب هپکوها و هفتتپهها- بلکه انواع و اقسام رسانههای امنیتیکار از قماش فارس و کیهان و رسالت و غیره در چند روز گذشته عیناً علیه کارگران هفتتپه تفت دادهاند.
مضحک است که میخواهند کارگران را از لولوی کمونیسم بترسانند، در حالی که خودشان با وعدۀ بهشت، ترسناکترین جهنمِ روی زمین را برای کارگران ساختهاند: سرمایهداری اسلامی! کارگر هفتتپه دیگر میداند که نمایندگانی از قماش سیدراضی نوری در آن مجلسی که برای هر دقیقه جلسهاش ۳۰۰ میلیون تومان هزینه از اموال عمومی صرف میشود طرف چه کسانی ایستادهاند. میبیند که قوۀ قضائیه در بریدن حکم زندان و شلاق کارگران آق دره و هپکو خیلی سریع عمل میکند، اما وقتی نوبت به جلب اسدبیگیها با میلیونها دلار اختلاس میرسد هزار راه فرار برایش باز میگذارد. خوب میداند اطلاعات و پلیسی که بارها کارگران گرسنه را زیر بازجویی و زندان و باتوم و شکستگی استخوانهایشان بُرده اجیرِ کیست! تکلیف عمامه به سرهایی هم که در عمرشان یک روز کارگری نکردهاند و این روزها مثل مگس دور و بر اعتراضات هفتتپه میپلکند روشن است.
اما این همه هیاهو و ترس به خاطر چیست؟ به خاطر این سؤال سادۀ کارگران که چرا خاندان اسدبیگی یا رستمی یا هر سرمایهدار دیگری باید بتواند سرنوشت ۶ هزار کارگر و خانوادهشان را با یک امضا تغییر بدهد، اما کارگرانی که حرفهشان را مثل کف دست میشناسند، نتوانند سرنوشت شرکت را تعیین کنند؟ اگر خواستِ پس گرفتن شرکتی که نسلهای متوالی کارگران برایش عرق ریختهاند یک خواست «کمونیستی» است؛ اگر خواست انتخابات آزاد و انتخاب نمایندۀ واقعی به جای شورای اسلامی فاسد و ضدکارگر، «کمونیستی» است؛ اگر خواستِ نظارت کارگران بر رستمیها و اسدبیگیها و مدیران و رو کردن حقوق نجومی و اختلاس مالی و ریخت و پاشهایشان اقدامی «کمونیستی» است؛ پس کارگران نیستند که باید هراسی از آن داشته باشند! اما این روزها چسباندن صفت «کمونیست» صرفاً با این توطئه است که مطالبات اصلی در ذهن کارگران کمرنگ یا فراموش شود تا اعتصاب بیهیچ دستاوردی بشکند.
ضرورت عزل و جایگزینی سازشکاران
واقعیت آنست که اعتراضات هفتتپه و فولاد چنان رعشهای بر سرتاپای سرمایهداران- فارغ از این یا آن جناح- انداخت که بعد از آنکه جرأت نکردند «یگانِ ضدکارگر» را به جانشان بیاندازند، به فکر سرکوب نرم و سربریدن با پنبه برآمدند؛ یعنی بعد از زندانی کردن جسورترین کارگران و زدن اتهامات امنیتی، در عوض نمایندههای ضعیف و سازشکار مجمع را تقویت کردند، به آنان تریبون دادند، جلسه پشت جلسه گذاشتند و از قرار معلوم میخواهند پایشان را به تهران باز کنند. دیگر این روزها بر کسی پوشیده نیست که چند تن از این نمایندگان عملاً رو در روی کارگران ایستادهاند و اعتصابشکنی میکنند.
اگر تا دیروز خیانتکاران قدیمی از اسدبیگی و رستمی و افشار رشوه میگرفتند، این جدیدیها مستقیماً از فرماندار و مقامات بالایی پاداش خیانتشان را میگیرند. خیانت کثیف علیه هزاران کارگر و زنها و بچههایی که ۲۰ روز تمام با دست و شکم خالی مقاومت کردند.
از روز اول شکلگیری مجمع نمایندگان، قول و قرار بر این بود که هر زمان کارگران اراده کنند و از نمایندگان راضی نباشند باید بتوانند آنان را عزل و جایگزین کنند. این همان حرفی بود که اسماعیل بخشی هم پیشبینی و به گوش کارگران خوانده بود. بنابراین نباید واهمهای داشت تا آن نمایندههایی را که به محض چرب شدن یا تهدید پا پس کشیدهاند و حتی به دیگران اتهامات امنیتی میزنند و اعتصابشکنی میکنند با اسم و رسم افشا و به فوریت عزل و جایگزین کرد.
کارگران بهتر از هرکس میدانند که این اعتصاب را نمایندگان راه نیانداختند که حالا هم بتوانند چند نفر محدود از آن بالا بر سرش معامله کنند، وگرنه باید با دستگیریشان غائلۀ اعتصاب میخوابید. این ارادۀ چند هزار کارگر بود که اعتصاب را تداوم داد.
شکست اعتصاب بدون تحقق خواست اصلی، توطئهای برای قربانی کردن نه فقط مبارزۀ بیست روزۀ آبان و آذر بلکه سه سال مبارزۀ پیاپی است. پیروزی اعتصاب بدون تحقق این بندها ناممکن است:
آزادی فوری اسماعیل بخشی و توقف پروندهسازی برای او
عزل نمایندگان سازشکار و جایگزینیشان
حفظ مجمع نمایندگان و نقش نظارتی آن بر امور کارخانه
ادامۀ اعتصاب تا بازگشت به دولت (با قید نظارت نمایندگان کارگری بر مدیران دولتی)
کمیته عمل سازمانده کارگری – ۳ آذر ۹۷