اعتصابات پرقدرت کارگران هفت تپه و فولاد، گوشه ای از این واقعیت که کارگر یک طرف اصلی معادلات سیاسی با رژیم اسلامی سرمایه درایران است را بالفعل برجسته کرد ، اما برای کارگر و افق کارگری، ظاهر شدن در قامت یک طرف اصلی و مدعی قدرت سیاسی در کشمکش طبقاتی ناگزیر بود و کارگر با چنین تصویری میتواند رهبر جامعه باشد و ناگزیر است که اینگونه و تمام قد ظاهر شود. فعلیت یافتن این ادعا به همان اندازه از نگاه کارگر و کمونیسم برای به سرانجام رساندن مبارزه طبقه کارگر در جهت منافع این طبقه مهم و حساس است به همان اندازه از نگاه بورژوازی هم به منظور ضربه زدن به آن، منحرف کردن و تهی کردنش دارای اهمیت است.
کارگر میرود به قطب اصلی تقابل با سرمایه داری تبدیل شود اما نباید این را از ذهن دور نگاه داشت که تلاشهای نرم هم برای تخریب از داخل و خارج، در کار هستند. اعتراضات کارگران هفت تپه و فولاد باعث شدند قطبهای سرمایه از تلویزیون امریکا تا آیت الله بی بی سی تا جعفرپناهی و همپیمانانش، تا خانه کارگر و شورای اسلامی ضد کارگر و عواملش سعی در به انحراف کشاندن و زیر آب کردن آن را در سر بپرورانند. خودشان میدانند که این دیگر پایان ماجرا است، اما تا اخرین لحظه مرگ رژیم اگر کسی از داخل رژیم از سر استیصال ناله ای سر دهد، متحدان رنگارنگش در خارج کشور برای رفتن زیر این پرچم آماده اند. در یک لحظه تلاش کردند تصویر را عوض کنند و انگار رضا رخشان و شرکاء، قبل از نوشتن لفاظیهای پوچ و مشمئزکننده اش، با آیت الله بی بی سی و رژیم هماهنگ کرده بودند. در همین فضا عده ای عکسهای جناب جعفرپناهی موسوی چی را دست به دست میکردند انگار اینها هم از قبل هماهنگ کرده بودند. عده ای هم با مهر و امضا فلان مجمع به اصطلاح کارگری و بهمان کانال مجازی از زبان کارگر هفت تپه، مطالبی در مجیزگویی برای رژیم قبلی منتشر میکردند و اکنون نیز اظهارات اسماعیل بخشی را در مقابل وزیر اطلاعات رژیم شخصی تلقی میکنند. به این اپورتونیستها باید گفت که از نگاه کارگر و از نگاه اسماعیل بخشیها نه نامه درخواست بخشی برای مناظره با وزیر اطلاعات رژیم شخصی است نه مجیزگویان خجول خانه کارگر، اینها تقابل طبقات اجتماعی هستند، در این تقابل طبقاتی همانطور که شما طرف خودتان را انتخاب کردید ماهم طرف خودمان را.
اینکه از هر طرفی اعوان و انصار بورژوازی از ترس اعتراضات کارگری سعی دارند چهره کارگری از خود نشان دهند ذره ای حقانیت ندارد اما باید ایستاد و این را گفت ، اینها کارگر را و مبارزات کارگران را برای رسیدن به اهداف شوم خودشان میخواهند. اگر جنجال این جانوران خوش خط و خال در فضای مجازی با این سطحی نگری، چونکه صرفا در فضای مجازی است، از کارگر و کمونیسم جواب دندان شکن نگیرد و با سکوت از کنار انها بگذریم، این سم پاشیهای موذیانه به عرصه مجازی محدود نخواهد ماند. رضا رخشان مزدور که با آب و تاب از مهربانی رژیمش در قبال شکنجه اسماعیل بخشی روده درازی میکرد هنوز یادمان نرفته است. بیرون از سوخت و ساز طبقه کارگر و در خارج کشور هم عده ای همان خط را دنبال میکنند. کمپین امضاء جمع کردن هم مستقل از اینکه در توازن کنونی خوب است، یا هرچیزی اما باید مواظب افق سیاسی حاکم بر آن بود. در این راستا نوعی از این کمپین دیده میشود که به دلیل جایگاه سیاسی راس آن که زیر پرچم آنجلا مرکل و جعفرپناهی لمیده اند، نفع سیاسیش به جیب هرکسی میرود به جز کارگر، اگر اینطور نیست، چرا زیر پرچم تفاله های اصلاح طلبان و خانم مرکل هستند. این اعمال موذیانه صرفا به این افراد معلوم الحال محدود نیست و نخواهد ماند و باید ماسک کارگری آنها را انداخت تا چهره واقعیشان نمایان شود.
کسانیکه بر روی شانه های عوام و سیاهی لشکر فیسبوکی و منتظر “الرهبر” که تحت نام “چپ گرایی” احساس تبدیل شدن به برند فضای مجازی میکنند، گرچه معلوم نیست چند دهه در غیبت و عزلت نشینی بوده اند، اگر از نظر دور بمانند بعید نیست به دستاوردهای طبقه کارگر که با زندان و شکنجه و فقر و فلاکت اقتصادی تا اینجا آمده است گند بزنند. خطر این دسته جدی تر است زیرا این دسته گویا زمانی به سرنوشت کارگر علاقمند بوده اند اما پرچم یکی دیگر را در کشوی میزشان قایم کرده اند و جزو عوامل پشت صحنه دوربین جناب جعفرپناهی هستند. اینها به قول لنین از بقیه خطرناکترند، چون در لباس کارگر ظاهر میشوند، در نتیجه علاوه بر ظرفیت بی پرنسیبی خودشان، میتوانند یک صف بی پرنسیب تشکیل بدهند. آیا این سیاهی لشکر عوام در فضای مجازی بر این کاری که انجام میدهند واقف هستند؟ آیا اگاهانه دنباله روی میکنند، آیا میدانند سرپیچ بعدی تمام این به اصطلاح فعالیتها به جیب چه کسانی میرود؟
باید گفت مواظب فعال نماهای سیاسی هم باشیم که با توسل به سیاهی لشکر منتظر ظهور انجلا مرکلِ قرمز، یواشکی مبارزات طبقه کارگر را به صدای آمریکا و تفاله های رژیم وصل نکنند.