اعتصاب و مبارزۀ کارگران هفت تپه به یک رویداد مهم تاریخی نه تنها در جنبش کارگری ایران، بلکه همچنین جنبش سیاسی جامعه بدل شده است. این اعتصاب، شعارهای آن، رهبری آن، تعرض رژیم اسلامی و برخورد بعدی تودۀ کارگران به مضحکه انتخابات شورای اسلامی کار یک واقعه مهم و منحصر بفرد تاریخی است. ما در چند نوشته این مبارزه و تاثیرات مهم آن بر جنبش کارگری و کل جامعه را تحلیل کردیم. رویداد جدیدی که باید مورد بررسی قرار گیرد تلاش رژیم برای تشکیل شورای اسلامی کار و همراه شدن اعضای مجمع نمایندگان با رژیم پس از آزادی اسماعیل بخشی رهبر رادیکال هفت تپه و عکس العمل کارگران است.
مبارزات کارگران هفت تپه به یمن یک رهبری رادیکال شعارهای مهمی را طرح کرد و در کل جنبش کارگری اشاعه داد: شوراهای کارگری و ادراۀ شورایی، کنترل کارگری و مجمع عمومی. طی یک سال اخیر عملا سندیکای موجود حاشیه ای شد و تلاش برای تشکیل شورا و اداره شورایی هفت تپه به یک امر مهم بدل گردید. تلاش برای رسمیت دادن به شورای هفت تپه تا زمان دستگیری اسماعیل بخشی، سخنگو و طراح اصلی “اداره شورایی” ادامه داشت. ارگانی با عنوان مجمع نمایندگان تشکیل شد که می کوشید در مشورت با کارگران دربارۀ چگونگی پیشبرد مبارزه تصمیم گیری کند؛ باین ترتیب تلاش می شد که در متن مشکلات و موانعی که حکومت و کارفرما ایجاد می کردند، نوعی مجمع عمومی تشکیل شود؛ بعضا مجامع عمومی مجازی و همچنین هنگام صبحانه در کانتین. هفت تپه یک نمونۀ مهم از تلاش کارگری برای مقابله با موانعی است که کارفرما و حکومت در برابر اراده و مبارزۀ کارگران قرار می دهد. از اینرو هفت تپه یک رویداد مهم و تاریخی در مبارزات طبقاتی است.
کارگران هفت تپه طی مبارزه برای تحقق خواستهایشان، دریافت حقوق معوقه، لغو خصوصی سازی و برقراری اداره شورایی بر کارخانه دستاوردهای مبارزاتی مهمی برای کل جنبش کارگری بدست آوردند. در شرایط خطیر سیاسی- اقتصادی در جامعه و در متن یک خیزش توده ای رادیکال یک سنگر مهم مبارزۀ انقلابی را فتح کردند. برای اولین بار یک رهبر کارگری به یک رهبر سرشناس و محبوب جامعه بدل شد. جمهوری اسلامی برای سرکوب این مبارزه تلاش های بسیاری کرد؛ بالاخره پس از یک ماه اعتصاب و دو سه هفته تظاهرات هزاران کارگر در مرکز شهر شوش، پیوستن خانواده ها و بخش هایی از مردم به این تظاهرات، جمهوری اسلامی تعرض نهایی خود را به هفت تپه آغاز کرد و اسماعیل بخشی و اعضای مجمع نمایندگان را دستگیر کرد و پس از چند روز رهبر پیشین سندیکا و کارگر بازنشسته علی نجاتی را نیز بازداشت نمود.
اسماعیل بخشی پس از ۲۵ روز اسارت و تحمل شکنجه های شدید جسمی و روحی در نتیجه مبارزۀ وسیع کارگران و مردم از زندان آزاد شد و در حبس خانگی قرار گرفت. حبس خانگی او نیز بدنبال اعتراضات لغو شد و اسماعیل بسر کار بازگشت. اما وی هنوز تحت کنترل شدید پلیسی قرار دارد و عملا از بیان نظراتش و شرکت در مبارزات کارگران محروم و ممنوع شده است. حبس خانگی به حبس خانگی – کارخانه ای بدل شده است.
توطئه رژیم اسلامی به حبس و شکنجه اسماعیل بخشی و علی نجاتی ختم نشد. رژیم موفق شد با ارعاب اعضای مجمع نمایندگان آنها را به عقب نشینی وادار کند و به جبهه خویش بکشد. بدنبال تعرض پلیسی به کارگران، مدیر عامل فراری به کارخانه بازگشت و اقدامات برای تشکیل شورای اسلامی بطور جدی پی گرفته شد. نمایندگان پیشین کاندید این شورای اسلامی شدند. بنظر می رسید که رژیم کاملا موفق شده است کارگران هفت تپه و اسماعیل بخشی رهبر محبوب آنها را شکست دهد. اما خواهیم دید که این نه یک شکست، بلکه یک عقب نشینی قطعا موقت است. این نمایندگان سابق که از شرایط روحی کارگران آگاه بودند کوشیدند که با گرفتن یک موضع دو پهلو و چهره “قهرمانانی” که بخاطر منافع توده کارگران خود را قربانی کرده اند کارگران را فریب داده و بدنبال خود بکشند. یکی از ترفندها، انتخاب نامی کارگر پسند برای جمع جبون شان بود: “ائتلاف صدای کارگر!” در اعلامیه ای اعلام کردند:
” برخی از اعضای مجمع نمایندگان بر سر یک دو راهی قرار گرفته بودند که یا می بایست در این انتخابات شرکت نکنند که در این صورت نمی توانستند در کمیته مسکن، کمیته انظباط کار، کمیته طبقه بندی مشاغل و سایر کمیته ها شرکت نموده و از حقوق کارگران دفاع نمایند و یا اینکه در شرایط فعلی با مصلحت اندیشی چشم بر محدودیت های اساسنامه ای شورای اسلامی کار بسته تا از هر ابزار و فرصتی برای دفاع از حقوق کارگران استفاده شود….. (پس از تبادل نظر و بحث) تصمیم گرفته شد که در شرایط فعلی نمی توان بی تفاوت بود و سرنوشت دفاع از حقوق کارگران را به مخاطره انداخت. .. با حمایت و پشتیبانی شما همکاران محدودیت های شورای اسلامی کار بی اثر خواهد شد. چرا که معتقدیم رمز موفقیت فعالین کارگری پیش از اینکه تحت عنوان چه تشکلی فعالیت می کنند حمایت و پشتوانه مردمی آنان است.” (منتشره در کانال تلگرامی رضا رخشان، مزدور رژیم اسلامی در هفت تپه)
همین چند خط نشان می دهد که چه میزان تزویر و ریای اسلامی بکار انداختند تا کارگران را به مضحکه انتخابات جلب کنند. رژیم اسلامی در توطئه و تزویر ید طولایی دارد. این نوشته نیز یک نمونه درخشان آنست. همین چند خط فضای حاکم بر محیط کارخانه را برملا می کند؛ نفرت کارگران از شورای اسلامی را افشاء می کند؛ محبوبیت اسماعیل بخشی و رادیکالیسمی که نمایندگی می کرد را نشان می دهد. اگر جمهوری اسلامی موفق به شکست کارگران و اسماعیل شده بود؛ اگر کارگران داوطلبانه اعتصاب را خاتمه داده بودند و تحرکات اعتصاب شکنانه تحت نام کارگران روی نداده بود؛ چرا این نمایندگان سابق باید برای کاندیداتوری خویش این میزان توجیه سر هم کنند؟ کار خود را فداکاری برای منافع کارگران بنامند؟ از “دو راهی” سخن بگویند؟ اعلام کنند که حمایت توده ای مهمتر از نوع تشکل است؟ محدودیت های شورای اسلامی را صرفا اساسنامه ای بنامند؟ “مصحلت اندیشی” در قاموس و شرایط اینها چه معنایی دارد؟ رژیم نزد کارگرن بی آبرو تر و بی اعتبارتر از آنست که بتوان صریح از آن و شورای اسلامیش دفاع کرد. لذا ناگزیرند که پیوستن شان به حکومت و کارفرما را “مصلحت اندیشی” بنامند.
این نمایندگان سابق و همکاران کنونی حکومت و کارفرما کاملا آگاهند که کارگران خواهان تشکیل شورای واقعی و ادراه شورایی هستند؛ همان خواستی که اسماعیل طرح نمود و نزدیک به یک سال برای آن جنگید؛ کارگران اسماعیل را قبول دارند و آنها را دیگر نمایندۀ خود نمی دانند؛ آنها به کارگران و منافعشان پشت کرده اند؛ به هزینه پشت کردن به کارگران منافع شخصی خود را انتخاب نموده اند؛ اینها می دانند که این افکار در اذهان کارگران می چرخد و در فضای کارخانه در حال گشت و گذار است. پس باید ریاکاری کنند؛ ژست بگیرند که بر سر دوراهی قرار داشته اند و مصحلت اندیشی و خدمت به منافع کارگران آنها را به این موقعیت سوق داده است. جمهوری اسلامی آنچنان منفور و اسماعیل آنچنان محبوب است که حتی زمانیکه تلاش می کنند قدر قدرت بنظر بیایند، عجز در مقابل کارگان از تمام تحرکاتشان بیرون می زند.
مضحکه انتخابات شورای اسلامی عملا شکست خورد. تمام روز کوشیدند؛ نیروی انتظامی را سراغ کارگران فرستادند؛ زمان انتخابات را افزایش دادند؛ اما تعداد بسیار کمی در انتخابات شرکت کردند. با هم مشورت کردند که آیا اعلام کنند تعداد شرکت کنندگان بحد نصاب نرسیده یا تقلب کنند؟ تصمیم گرفتند تقلب کنند و تعداد آراء را تا حد نصاب کش دهند. یک شکست مفتضحانه برای رژیم و همکاران جدیدش. جالب اینجاست که برخی از کارگران که مجبور به شرکت در رای گیری شده بودند، نام اسماعیل بخشی را در صندوق انداخته اند. همه می دانند که پروژه شورای اسلامی علیرغم تهدید و ارعاب و تطمیع و تزویر و توطئه شکست خورد.
و این مزدور همیشه حاضر در صحنه هفت تپه، رضا رخشان، بدنبال این افتضاح، در شرایطی که اسماعیل بخشی قادر به پاسخگویی به او نیست، بمنظور اعتبار خریدن برای شورای اسلامی نوشته است: “یک نماینده چند روز زندانی (بخوان اسماعیل بخشی!) که همه می دانند آن نماینده به بقیه دوستانش گفته بهتر است نام من نباشد ولی من با شما هستم و تمامی دوستان نزدیک و یاران غار کاندید شده بودند. این نماینده زندانی حتی یک لغت یا حرف در نفی شورای اسلامی کار نزد.” این میزان بی شرمی و تعفن فقط از مزدوران جمهوری اسلامی بر می آید. اما هر چه بیشتر دست و پا می زنند، شکست و عجزشان بیشتر نمایان می شود.
در خاتمه
اخیرا صحبت بر سر شکست هفت تپه به اشکال مختلف مطرح شده است. ما در پاسخ به کسانی که از شکست سخن می گفتند، اعلام کردیم که هفت تپه شکست نخورده است؛ وسط مبارزه که شکست و پیروزی اعلام نمی کنند؛ در هر مبارزه ای عقب نشینی و پیشروی وجود دارد. دستگیری و ساکت کردن اسماعیل بخشی یک عقب نشینی مهم برای کارگران هفت تپه و جنبش کارگری است. بدنبال آن دستگیری فعالین کارگری فولاد نیز یک عقب نشینی دیگر است که رژیم به قیمت صف آرایی پلیسی- نظامی بر جنبش کارگری تحمیل نمود. اما این پایان کار نیست. چه میزان لشکرکشی بیشتر ممکن است؟ جامعه پر از اعتراض است؛ دانشجویان، معلمین، بازنشستگان، کشاورزان، و کارگران در گوشه و کنار کشور در حال اعتراضند. این تعرضات پلیسی ذره ای از رادیکالیسم اعتراضات توده ای نکاسته است. اعتراضات چند روز پیش دانشجویان و خانواده هایشان نمونه ای درخشان از رادیکالیسم بود. شعارهای “مرگ بر دیکتاتور!” “دانشجو می میرد، ذلت نمی پذیرد!” با صدایی رسا و خشمگین فریاد زده شد. بازنشستگان روز چهارشنبه در تهران در مقابل مجلس یک صدا شعار می دادند: “کارگر، دانشجو اتحاد اتحاد!” یک شعار بسیار جالب که برای اولین بار فریاد زده شد: “دولت سرمایه دارد حرف سرش نمی شه!” بویژه بسیار خصلت نمای شرایط جدید در جامعه است. این شعار نتیجه دست بالا پیدا کردن جنبش طبقه کارگر به یمن مبارزات هفت تپه و فولاد است. به روشنی توده ها دارند علیه سرمایه داری و دولت آن شعار می دهند. چنین شعارهایی بیانگر پیشروی مبارزۀ طبقاتی در جامعه است. همین واقعیت بیانگر آنست که صحبت از شکست هفت تپه تا چه میزان زودرس است.
طبقه کارگر، توده های زحمتکش و مبارز، دانشجویان مبارز و رادیکال باید متحد و متشکل علیه این حکومت بایستند و آنرا به زیر بکشند. باید با هم و متحد برای آزادی علی نجاتی، فعالین فولاد و عسل محمدی مبارزه کنیم. این رژیم فقط با زور عقب می نشیند. باید همانگونه که اسماعیل بخشی را از زندان آزاد کردیم، فولادی ها و علی نجاتی را نیز آزاد کنیم. در این شرایط است که خواهیم توانست بساط شورای اسلامی را در تمام کشور برچینیم و شوراهای کارگری و مردمی را بسط و گسترش دهیم. تعرض رژیم را باید با تعرض متقابل پاسخ دهیم. این رژیم روزهای آخر عمرش را سپری می کند، عمرش را کوتاه تر کنیم.