حزب کمونیست کارگری به کجا میرود؟ در نقد اظهارات حمید تقوایی – سیاوش دانشور

مقالات

اخیراً حمید تقوائی لیدر حزب کمونیست کارگری ایران سخنرانی‌ای با عنوان “ایران به کجا میرود؟” در کانادا داشته است. این سخنرانی یک مجموعه کلیگوئی و آژیتاسیون پوپولیستی و صدور احکام خودخشنودکن است و چیز دندانگیری در آن یافت نمیشود. اما بخش پرسش و پاسخ آن واقعا “شاهکار” است و در آن میتوان خط مشی و تمایلات سیاسی واقعی حکک را بروشنی دید. برای من که با دیدگاه‌های ایشان آشنائی دارم، مسئله نه غیر منتظره است و نه عجیب. در سطحی کلی‌تر، این خصوصیات دوره انقلابی و تُند شدن مومنتوم سیاست است که بسرعت غیرقابل باوری مکان واقعی نیروها و آکتورهای سیاست را تعیین می‌کند. یک مشخصه ایندوره اینست که فرصت بندبازی و رفت و آمد در عرض سالن را نمی‌دهد، انتخاب‌ها عمیقا سیاسی و به این اعتبار طبقاتیاند و نمیتوان آنها را با “سهو” و “توپوق” اشتباه گرفت. امیدوارم این یادداشت با جنجال‌های غیر‌متمدنانه و تعصبات سکتاریستی روبرو نشود و امکان یک بحث سیاسی باز در موضوعات مورد اختلاف را فراهم کند. عنوان سخنرانی حمید تقوایی “ایران به کجا می‌رود” است اما اظهارات شسته رفته ایشان در مورد برخی مسائل نشان میدهد که عنوان “حزب کمونیست کارگری بکجا می‌رود” عنوان مناسب تری میبود و تلاش من در این مختصر اینست که نشان دهم که اتفاقا این حزب کمونیست کارگری است که خیلی آگاهانه تصمیم گرفته است به “جای دیگری برود”!

“صف انقلاب”!
اختلاف نگرش و تحلیل ما با حزب کمونیست کارگری در مورد تبئین انقلاب و سرنگونی قدیمی است و در مقاطع مختلفی مورد مجادله بوده است. ایشان مشخصاً کودتای فاشیستی در اوکراین را “انقلاب” نامید، جنبش سبز را “انقلاب ٨٨” تبئین کرد، و تقریبا هر حرکت و جنبشی ارتجاعی را که با حضور “توده مردم” در خیابان همراه بود “انقلاب” نامیده اند. کسی ندیده که بعنوان یک تحلیلگر مسئول، یک حزب جدی و پاسخگو، نتایج این نوع “انقلاب”‌ها را که ارتجاع محض بوده اند، بررسی کند. مثلاً اشاره کنند که در این انقلاب مورد اشاره کدام نیروها و صف بندیهای سیاسی و طبقاتی وجود دارند، نیروهای انقلاب کدامند، چه برسرشان آمد و پیشروی و شکست آن چه بوده است و غیره. ظاهراً این “انقلاب”‌ها رُخ داده‌اند، به کُمای سیاسی رفتند و یا “خاموش” شدند و ایشان و حزب مدافع آن “انقلاب” معین را در قبال آن بی‌وظیفه و به سکوت کشانده است. در همین چهارچوب، در برخورد به نیروها و جناح های متفرقه بورژوائی در “انقلاب” کذائی همین روش تحلیلی را داشتند. بعنوان مثال در سال ٨٨ گفتند الان مسئله خامنه ای است و “من با موسوی کُشتی نمی‌گیرم”، یعنی نقد نمیکنم، در مورد آن به کارگر و توده مردم زحمتکش هشدار نمی دهم، سهل است، در کنار آن گیرم بصورت تاکتیکی قرار میگیرم. همینطور هم شد. حزب متبوع ایشان در جریان جدال جناح های ارتجاع اسلامی در سال ٨٨ کنار جنبش سبز ایستادند، در تظاهراتهای آنها همراه با سلطنت طلبان شرکت کردند، موسوی را “نیروی انقلاب” دانستند و حتی شعار دادند “سپهسالار پینوشه، ایران شیلی نمیشه”! یعنی خامنه ای پینوشه شد و لابد موسوی که شعار برگشت به دوران طلائی “امام قاتل” را برافراشته بود، “آلنده”! همینطور برای همراهی با گل اپوزیسیون راست، شعارهای برنامه ای و استراتژیک حزب را یم شبه تغییر دادند؛ شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری و هدف انقلاب کارگری و حکومت کارگری به “انقلاب انسانی و حکومت انسانی” تغییر یافت. منظور از این اشاره شخم زدن گذشته و به رُخ کشیدن این مواضع راست نیست، مسئله نشان دادن تبئین سیاسی منشویکی و شناخته شده توده ایستی است که با نام “کمونیسم” و “انقلاب” و “دخالتگری” عرضه میشود. تفکیک نکردن مسئله سرنگونی و انقلاب – بماند فعلا کدام انقلاب- در بهترین حالت یک دلیل این نوع عمارت تحلیلی است که یک شبه دود میشود و به هوا میرود.

از همین جنس تبئین و تحلیل “انقلاب” و “نیروهای انقلاب”، قاچاق کردن خانم شیرین عبادی و مسیح علینژاد به “صف انقلاب” است. ایشان در کمال سکوت مستمعین اش میگوید؛ “شیرین عبادی به صف انقلاب آمده است”!؟ چرا؟ چون بعد از اینکه کارگران و توده مردم آزادیخواه ایران در دیماه با صدای بلند اعلام کردند: “اصلاح طلب ، اصوگرا، دیگه تمومه ماجرا”! فرصت طلبان اصلاح طلب امثال شیرین عبادی و سازگارا و نماینده موسوی و ١۵ نفری که بیانیه “رفراندوم” را صادر کردند، از جمله گفته بودند “اصلاح حکومت ممکن نیست”! همین یک جمله از نظر ایشان جواز ورود شیرین عبادی و شرکا به “صف انقلاب” است! خُب، خانم شیرین عبادی یک مسلمان متحجر است که تمام عمرش را روی این گذاشت که ثابت کند؛ “اسلام با حقوق بشر تناقض ندارد” و لای گنداب متون اسلامی و گدائی از دایناسور- آخوندهای مجلس خبرگان دنبال استیفای “حقوق زن” در چهارچوب اسلام بود. ایشان به همین اعتبار “نوبل” گرفت و در خارج به یکی از سخنگویان جنبش سبز و ارتجاع اسلامی پرو‌غربی بدل شد. بعد که دُکان اصلاح طلبی به حُکم مبارزه واقعی و تشدید قطب‌بندی طبقاتی در ایران بسته شد، عبادی و شرکا به صف اپوزیسیون پرو‌غربی اسباب کشی کرد. تازه هنوز “رفراندوم” میخواست، دنبال نجات رژیم بود و امروز دستجمعی زیر عَلَم رضا پهلوی سینه میزنند. این کدام “انقلاب” است که امثال عبادی در “صف”ش قرار میگیرند؟ شیرین عبادی “انقلابی” نشده است، این شما هستید که عیار انقلابیگری تان به سطح شیرین عبادی سقوط کرده است؟ مسیح علینژاد منادی “حقوق زن” نشده است، این شما هستید سقف درک و توقع‌تان از حقوق زن به سطح “آزادیهای یواشکی” و “چهارشنبه‌های سفید” اصلاح طلبان سقوط کرده است. و انصافا رفقایتان چه متعصبانه از این خانم و تیم شان که فحاشی به کمونیست‌ها یک روز از زبانشان نمی‌افتاد با مهر و ملایمت رفتار میکردند و برعکس چه پرخاشجو و بد دهن به کمونیست ها و مدافعین بی تخفیف آزادی زن حمله میکردند! اینها نه “سهو” است و نه “اشتباه” تحلیلی و نه “سوتی” سیاسی! اینها انتخاب سیاسی‌اند و این الفبای کمونیست‌هاست که پشت هر حرکت سیاسی و انتخابهای سیاسی منافع واقعی طبقاتی نهفته است و همین منافع و پراتیک واقعی است که هویت و کاراکتر سیاسی احزاب را تعریف و تبیئن میکند و نه آنچه راجع به خود میگویند.

پومپئو، مسیح، لنین!
الان که این سطور را مینویسم، ترکیب ارتجاع بورژوائی اپوزیسیون ایران در ورشو رژه میروند. این ترکیب از مجاهد، سلطنت طلب، قوم پرست، ملی اسلامی، فاشیست، ناسیونالیست‌های متفرقه را تشکیل میدهد. اینها هر کدام با پومپئو و پنس و بولتون و خلاصه مرتجع ترین عناصر تی پارتی و جمهوریخواه و خشکه مقدس مذهبی عکس میگیرند، توقعات خودشان را طرح میکنند و هر کدام بنوعی منتظر “رژیم چینج” اند. حرکت مسیح علینژاد یکی از قهرمانان حزب کمونیست کارگری، توسط آقای تقوائی و رئیس دفتر سیاسی‌شان با ابتذال بالائی با لنین رهبر مهمترین انقلاب کارگری جهان مقایسه شده است! این نکته از نظر سیاسی مهم است چون مسیح در این میان “بهانه” است و چیز دیگری “نشانه” است. مسیح از جانب شورای ملی رضا پهلوی به کاخ سفید رفته و یا دعوت شده است، شیرین عبادی اداره کننده و خط بده ایشان است و همه شان دستجمعی همراه با سازگارا از روسا و بنیانگذاران سپاه پاسداران و فاشیست های فَرَشگرد در یک مجموعه کار میکنند. اگر “شیرین عبادی” به صف انقلاب آمده، به طریق اولی، سازگارا و شریعتمداری بچه آخوند اصلاح طلب و خود رضا پهلوی و نمایندگان موسوی و دیگران هم “در صف انقلاب” آقای تقوائی هستند. و مهمتر اینکه این حرف ایشان یک پیام در خود مُستتر دارد. حزب کمونیست کارگری با سیاست و برنامه و اهداف این جماعت کاری ندارد، سهل است به “نیروی انقلاب” ارتقایشان داده و تازه تلاش میکند جناح چپ و پیگیر و تا به آخر در صحنه این صف باشد.

نه فقط نشستن با رئیس سازمان سیا و جنایتکاران و مرتجعین تی پارتی و کودتاچیان بنام و مذهبی ایرادی ندارد، بلکه میتوان از اعتبار لنین خرج کرد، شاگرد شوفر و توجیه گر زد و بند پروژه راست و امثال مسیح علینژاد شد و عمل یک مرتجع مذهبی تا دیروز مُحجبه و ضد کمونیست را با رهبر صالح انقلاب کارگری اکتبر مقایسه کرد! حالا امثال مسیح نان خور و کارمند و جیره بگیر نهادهای دست راستی آمریکا است، طرفدار دخالت ترامپ و رئیس سابق سازمان سیا و وزیر خارجه و پروژه دست راستی آنهاست. این قیاس تهوع آور و غیر مسئولانه و ضد کمونیستی است و نشان میدهد میتوان لنین و منصور حکمت و هر کسی را پای اهداف ارتجاعی قربانی کرد. من از مقایسه لنین و مسیح و هر کدام چی گفت و چی میخواست آگاهانه اجتناب میکنم چون آنرا توهین به لنین و هر کارگر کمونیست و مارکسیستی میدانم. اما اینکه ایشان و حزب شان برای توجیه یک پروژه ارتجاعی تا اینجا مایه میگذارند، نشان میدهد که چه استعداد وافری برای ملحق شدن به این کمپ دارند. به هر حال، نشانه ها و پیامها تاکنون دریافت شده است. و چرا که نه، از نوشتن نامه به مرکل تا عکس گرفتن با مرکل و مایک پومپئو و دفاع از پروژه پنتاگون راهی نیست.

علیه چپ سنتی یا یک جریان ضد چپ
حزب کمونیست کارگری و سخنگویانش همراه با این شاهکارها تلاش دارند تصویر یک جریان ضد چپ را هم از خود بدهند. این حرف شاید برای عده ای از دوستان حکک درشت بنظر بیاید اما واقعیتی تلخ است و من ابداً از آن خوشحال نیستم. اینها برای توجیه راست روی مرتب و پیمودن عرض سالن به سمت راستهای متفرقه، یک کیسه بکس دارند و آن “چپ سنتی” است. در سخنان تقوائی و صابر دقت کنید که با چه ادبی از مسیح و عبادی و راستها سخن میگویند و با چه زبان زمختی راجع به چپ سخن میگویند. فکر میکنید این تصادفی است؟ چطور میشود راست را تحبیت و تمجید کرد و به “صف انقلاب” کذائی آورد و چپ را به بدترین و غیر منصفانه ترین زبان کوبید؟ فقط یک حرکت سیاسی که آگاهانه تلاش میکند تصویر یک جریان ضد چپ را در قالب عامه پسندی بدست بدهد میتواند اینکار را بکند. این تصویر ضد چپ در کنار این راست روی سیاسی اعلام یک تعلق سیاسی – طبقاتی به یک کمپ و اعلام آمادگی برای شرکت در یک پروژه واحد است. دیر یا زود این مسئله باید تحقق یابد و حکک با وضعیت پاندولی کنونی اش تعیین تکلیف کند.

کمونیسم کارگری اما هیچوقت یک جریان ضد چپ نبوده است. اولاً بحث چپ سنتی، ترادیشنال لفت، در ادبیات مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری منصور حکمت، نه به تقابل “چپ سنتی و چپ مدرن”، بلکه به دیدگاههای بستر اصلی کمونیسم بورژوائی قرن بیستم، به پرو سوویت‌ها و ناسیونالیسم چینی و کمونیسم خلقی و ملی و شاخه های ایرانی آن از قبیل توده ایسم و مائویسم و پوپولیسم اطلاق میشد. “کمونیسمی” که البته در قلمرو فرهنگ و سیاست ارادتی به اسلام و شرقزدگی و سنت‌های “خودمان” در مقابل با حقوق جهانشمول و برابری طلبی سوسیالیستی و ضد مذهبی بودن مارکسیسم داشت. ثانیا این چپ سنتی اگر چهل سال قبل از “انقلاب خلقی” و “جمهوری خلق” و “بورژوازی ملی” و “خودمان سوزن بسازیم” و صنعتی شدن حرف میزد، امروز با ذره بین هم جریانی را پیدا نمیکنید از این حرفها بزند. بخشی از آن از انقلاب اجتماعی و انقلاب کارگری و سوسیالیسم حرف میزند و شما برعکس با دنده عقب از انقلاب انسانی و حکومت انسانی حرف میزنید. ثالثاً، کمونیسم کارگری و تئوریسین آن منصور حکمت همیشه از چپ در مقابل راست دفاع میکرد. بگذارید دو نمونه را مطرح کنم: منصور حکمت در بحثهای تاریخ شفاهی مطرح میکند که عده ای در دوره انقلاب با خلع سلاح پادگان‌ها و کلانتری‌ها مقداری اسلحه دست‌شان افتاده بود. پرسیدم این اسلحه ها را میخواهید چکار کنید، جواب دادند که میدهند به مجاهدین. منصور حکمت میگوید چرا به مجاهد میدی، بده به فدائی، چپی است بالاخره! یا مورد نشریه ایران تریبون که ناصر جاوید و حمید تقوائی در آن مسئولیت داشتند، آنهم در دوره فروپاشی بلوک شرق و آنتی کمونیسمی که راه افتاده بود و خیلی ها اسم و پرچمشان را عوض کرده بودند، این نشریه یک یادداشتی منتشر میکند که بدرجه‌ای به چپ انتقاد میکند. منصور حکمت نامه تندی برای نشریه مینویسد که یک نشریه که خودش را چپ میخواند حق ندارد علیه چپ حرف بزند. یا این را رسما پس میگیرید و یا حزب کمونیست کارگری حمایتی از این نشریه نمیکند. همین عدم حمایت حزب یک عامل قوی برای عدم ادامه کاری نشریه ایران تریبون شد. این نامه در سایت منصور حکمت موجود است.

کمونیسم کارگری و منصور حکمت علیه دیدگاههای کمونیسم بورژوائی نقد سیاسی و تئوریک و اثباتی داشت، ضد چپ نبود. شما برعکس، به هر بهانه ای تلاش میکنید ضد چپ باشید. شماها یک فرمول من درآوردی “چپ اجتماعی” دارید – که البته دو صفحه هم راجع به آن چیزی ننوشتید و کسی نمیداند چیست- و در کنار آن مرتب به پدیده موهوم‌تری بنام “چپ سنتی” حمله میکنید. لحنی که شما علیه چپ دارید رضا پهلوی ندارد. این زشت است و در خود پیامی به راست دارد. نقد سیاسی کنید، ضد چپ بودن هنر نیست، مایه شرم هر چپگرا و انسان عدالتخواهی است. به همین دلیل تعدادی فرصت طلب و ضد کمونیست کارگری و ضد منصور حکمت همین سیاستهای شما را وسیله ای برای تهاجم دست راستی به منصور حکمت میکنند. از لنین و منصور حکمت مایه نگذارید، از خودتان خرج کنید.

به کجا میروید؟
این دفاعیات پرشور از عناصر و جریانات راست و توجیه حرکت و پروژه دست راستی آنها، بیانگر تمایل شما برای شراکت در این نوع پروژه‌ هاست. “رادیکال کردن” سلطنت طلب و ملی اسلامی یعنی جنبشهای بورژوائی جوک است، یا حواستان نیست و توهم دارید یا با خودتان صریح نیستید و یا صاف و ساده راست‌روی‌تان را با این عبارات توجیه میکنید. شما ظاهرا “اپوزیسیون” ارتجاع و جنبشهای بورژوائی نمیشوید اما اپوزیسیون همیشه حاضر چپ هستید. “اپوزیسیون اپوزیسیون نشدن” ظاهرا راه یکطرفه و جواز معافیت نقد راست است. هر قدم پیشروی کمونیسم و کارگر به افشا و منزوی کردن سیاستهای راست و تلاش برای شکست پروژه های راست متکی است. شماها ظاهرا تصمیم گرفتید علیه چپ با کاغذکادوی “چپ سنتی” باشید و شاگرد شوفر کمپ راست شوید. این راه که میروید به جاهای باریکی در ایندوره پرتحول منجر میشود. بهتر است بیدار شوید و گرنه فرصتی نمی ماند. این اوضاع بیش از آنکه فکرش را بکنید خیلی سریعتر تکلیف تان را روشن میکند.

١٢ فوریه ٢٠١٩
۴