“دیپلماسی کمونیستی” یا چراغ سبز به آمریکا؟ – آذر ماجدی

مقالات


حمید تقوایی در سمینار اخیر خود تحت عنوان: “کمونیسم در ایران چگونه پیروز می شود؟” مقوله جدیدی را تحت عنوان “دیپلماسی کمونیستی” بمثابه یک محور اصلی استراتژی این حزب برای پیروزی طرح می کند. البته همانگونه که سبک ایشان است تز اصلی در میان مقدار زیادی ادویه سوسیالیستی، مثل گویی، کلی گویی و کلیشه پردازی های تکراری بشکلی سریع و مختصر طرح میشود. خود او نمی گوید که این محور استراتژیش برای “پیروزی کمونیسم” است. شنونده باید این تز را استنتاج کند. یعنی دو تا دوتا چهار تا را جلوی خود بگذارد. از عنوان سمینار با طعنه ها و نیش های تکراری علیه یک “چپ هپروتی” موهوم که ظاهرا هنوز پس از ۴۰ سال به مقوله “سگ زنجیری آمریکا” باور دارد و پراندن چند ترم جدیدا اختراع شده که قرار است نه تنها فضا را بنفع آمریکا و غرب نزد اپوزیسیون کمونیستی تلطیف کند، بلکه این ادعا را که “مردم با رژیم چنج مخالف نیستند” را جا بیاندازد و در میان هزاران کلمه ای که فقط ارزش مصرف ادویه جاتی دارند، باید این سیاست را کشف کرد.
انقلاب به چه معنا است؟
حمید تقوایی پس از مقدار زیادی اینور و آنور زدن در مورد انقلاب و دوره های مختلف و هشدار که باید انقلاب را در هر دوره ای مطابق با مختصات آن دوره و اقتصاد سیاسی دورۀ مشخص و غیره تبیین کرد، اعلام می کند که “معنی عمیق انقلاب اینست که میخواهد مناسبات را تغییر دهد… پس انقلابات کارگری اند.” پس از آنهمه زمینه چینی و بالاخره دادن این حکم، بلافاصله یک حکم متناقض با حکم پیشین ارائه می دهد: “انقلابات سیاسی داریم!” بالاخره انقلابات کارگری اند یا برخی کارگری اند و برخی سیاسی؟ کدامیک؟ انقلاب کارگری یعنی انقلابی برای زیر و رو کردن مناسبات تولیدی؛ لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و مبادله و لغو کار مزدی. این تعریف را شما به هر متن مارکسیستی رجوع کنید پیدا خواهید کرد. بر سر انقلابات سیاسی اما بحث و اختلاف نظر وجود دارد. انقلاب سیاسی را بعنوان تغییر حکومت سیاسی معنا می کنند. جنبش کمونیسم کارگری از اواخر دهه ۹۰ میلادی خیلی صریح و روشن به “انقلاب سیاسی” قائل نیست. باین علت است که منصور حکمت از سرنگونی و نه انقلاب سیاسی سخن می گوید. سرنگونی در کشورهای تحت سلطه استبداد و دیکتاتوری معنا دارد. از اینرو که تغییر حکومت فقط از طرق قهرآمیز قابل دسترسی است. یعنی مردم خیزش می کنند؛ اعتصاب و اعتراض می کنند؛ مشت گره می کنند و شعار می دهند؛ حتی درگیری های نظامی هم ممکن است پیش آید تا حکومت را سرنگون کنند و حکومت دیگری را جایش بنشانند. این مقوله را منصور حکمت خیلی روشن و صریح در مصاحبه ای با نشریه پوشه توضیح می دهد. سنت ما به این رویداد، هر چقدر هم که دوز قهری آن زیاد باشد، انقلاب نمی گوید. انقلاب در عصر سرمایه داری از نظر کمونیسم کارگری “اوریژینال،” کمونیسم کارگری منصور حکمت، فقط و فقط انقلاب کارگری است. تغییر دولت در کشورهای تحت دموکراسی از طریق صندوق رای انجام می شود؛ فرضا دولت محافظه کار میافتد و دولت لیبر بجای آن می نشیند. اما در کشورهای تحت استبدادی و دیکتاتوری این اتفاق فقط از طریق قهری امکانپذیر است. مثال تونس که حمید تقوایی در بحثش مورد استفاده قرار می دهد؛ نمونۀ روشنی است برای اثبات این بحث ما. اما ایشان تغییر دولت در تونس را انقلاب می نامد. چرا؟ چون مردم به خیابان آمدند و تظاهرات کردند و علیه بن علی شعار دادند و بالاخره بن علی رفت و یک دولت دیگر آمد. تفاوت دولت پس از بن علی با دولت بن علی از زاویۀ خواستهای مردم بسیار ناچیزتر از حکومت دولت لیبر تحت رهبری کوربین با دولت محافظه کار است که از طریق صندوق رای می تواند دولت را بدست بیاورد. خیلی روشن است که از نظر حمید تقوایی عنصر خیابان و تظاهرات، مشت های گره کرده و خواست افتادن دولت تنها فاکتوری است که انقلاب را توضیح می دهد.
آفریقای جنوبی: از نظر حمید تقوایی در آفریقای جنوبی انقلاب صورت گرفته است. چرا؟ چون بدنبال چند دهه مبارزه علیه نظام آپارتاید، دولت آپارتاید رفت و دولت ای ان سی به رهبری نلسون ماندلا بجای آن نشست. آیا مناسبات تولیدی تغییر کرد؟ خیر. آنچه در آفریقای جنوبی روی داد یک رفرم مهم و اساسی بود. اما سرنوشت کارگر و زحمتکش در آن کشور تا آنجا که به دستمزد، رفاه، نرخ استثمار، حق اعتصاب و تشکل بر میگردد نه تنها بهتر نشد، بلکه بعضا بدتر شد. فقط کافیست به اعتصاب کارگران معادن در شش سال پیش نگاهی بیاندازید. به سرکوب این اعتصاب و کشتن ده ها کارگر که فقط خواهان افزایش دستمزد بودند، توجه کنید. اتحادیه معدنچیان که در دوره آپارتاید از رادیکال ترین و چپ ترین اتحادیه های جهان بود بهمراهی پلیس بجان کارگران اعتصابی افتاد. بعلاوه، در همان مقطع، حزب کمونیست کارگری، علیرغم آنکه فروپاشی نظام آپارتاید را یک دستاورد بسیار مهم ارزیابی کرد، این رویداد را انقلاب ننامید.
یک حکم حتی عجیب تر: ایشان مدعی می شود که “اگر اصلاحات ارضی با تظاهرات و شورش مردم اتفاق می افتاد، می شد انقلاب!” و جالب اینجاست که بلافاصله پس از دادن این حکم غیر مارکسیستی و عامیانه یک نقل قول از لنین آورده می شود تا ضرب ضد مارکسیستی این حکم گرفته شود؛ تا شنونده یادش برود که چه شنیده است؛ تا شاید با اسم لنین این حرف را غورت دهد و بروی خود نیاورد. بعد از آن، بحث انقلاب همگانی است را طرح میکند و مدت طولاتی درباره آن صحبت می کند و از مانیفست و مارکس و لنین نقل قول می آورد. منظور از انقلاب همگانی چیست؟ “فقط یک طبقه نمی آید بیرون.” تا اینجا خوب مساله مهمی نیست. این حکم بنظر بی ضرر می رسد. اما بعد کاشف بعمل می آید که این حکم و آن نقل قول ها قرار است به چه خدمت کند: “جنبش سرنگونی و جنبش انقلابی یکیست.” سپس یک اشارۀ گذرا و نامفهوم هم به نظر منصور حکمت می کند؛ نکته ای با این محتوا که او این دو مقوله را تفکیک می کند، ولی این دو تا یکی هستند. ایشان می توانستند خیلی صریح و روشن اعلام کنند که با بحث منصور حکمت مخالفند و توضیح و دلایل خود را اعلام کنند. اینهمه قایموشک بازی لازم نبود. گویی با یک بچه ای طرفیم که باید یک داروی تلخ را به او بخورانیم و آنرا شکر مال می کنیم و با جوک و شوخی حواسش را پرت می کنیم که متوجه تلخی دوا نشود. این احساسی است که در این بخش از بحث و در کل سمینار مانند سایر مباحث ایشان به انسان دست می دهد. انسان گویی با یک مغلطه کار و نه یک لیدر سیاسی روبرو است.
سندروم ۲۸ مرداد، مدرنیسم و غربی گرایی!
این ترم اختراعی خوش آهنگ است اما پشت آن یک تز بسیار راست نهفته است. در این مبحث ایشان بمدت طولانی درباره شرایط جامعه پس از انقلاب مشروطه و سالهای سی شمسی و بالاخره انقلاب ۵۷ صحبت می کند. ایشان مدعی است که “پارادایم” را در این شرایط بحث می کند. یکبار دیگر کلیشۀ “سگ زنجیری آمریکا” را مطرح می کند؛ تمام چپ دوره انقلاب ۵۷ را ضد آمریکایی به سطحی ترین شکل معرفی می کند. و اعلام می کند که خمینی بر متن این چپ با شعار “مرگ بر آمریکا” انقلاب را سرکوب کرد! واقعا؟ این تبیین حزب کمونیست کارگری جدید از شکست انقلاب است؟ همین! با شعار مرگ بر آمریکا؟ یک کلام درباره سرکوب خونین دهه ۶۰، اعدام نزدیک به صد هزار انسان، از کودک و پیر و جوان، از شکنجه های وحشیانه، از بمباران و حمله نظامی به کردستان سخن گفته نمی شود.
آیا از نظر حمید تقوایی تمام جنبش کمونیستی آن دوره آغشته به این میزان ابتذال بود؟ این حکم یک تحریف کامل از واقعیت آن دوره است. عروج مارکسیسم انقلابی، شکل گیری گرایشات مارکسیست انقلابی در عمده سازمان های کمونیست، پیوستن کومه له به مارکسیسم انقلابی، تشکیل حزب کمونیست ایران در سال ۱۳۶۲ و شکل گیری وسیع جنبش شورایی در بسیاری از کارخانه ها توسط کارگران کمونیست را ایشان آیا از یاد برده است؟ اگر نه این فاکتهای مهم تاریخی را با این حکم نتراشیده نخراشیدۀ خویش چگونه همساز می کند؟ تحریف تاریخ تا این میزان توسط یک لیدر یک حزب مدعی کمونیسم حیرت انگیز است.
جنبش ضد آمریکایی در ایران قوی بود، خمینی و رژیم اسلامی توانستند بمدت دو سال با این تاکتیک ها بخشی از جنبش چپ را آچمز کنند، اما این پروسه فقط دو سال طول کشید و بالاخره بعد از دو سال فقط و فقط با یک سرکوب خونین که در تاریخ بشریت به ثبت رسیده است موفق به سرکوب انقلاب شد. اما کمونیسم کماکان به حیات و مبارزه خود علیه این نظام ادامه داد و یک آن از پای ننشست.
تحریف تاریخ یا ارائه تحلیل سطحی از تاریخ به اینجا ختم نمی شود. ایشان اعلام می کند که پس از اشغال سفارت آمریکا سازمان های چپ و کمونیست مضمحل شدند؛ “یک تعداد منحل شدند!” بقیه هم درست معلوم نیست چه بر سرشان آمد. اگر صد سال از آن تاریخ گذشته بود؛ اگر آکتورهای آن جنبش همگی از بین رفته بودند؛ اگر آن تاریخ به ثبت نرسیده بود؛ شاید می شد چنین ادعایی کرد. اما نمی شود در یک روز روشن در یک سمینار “انجمن مارکس” چنین تحریفی را بخورد مردم داد. علیرغم زندانی و اعدام شدن هزاران کمونیست، در سال ۱۳۶۲ حزب کمونیست ایران توسط کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست تشکیل شد و صد ها کادر کمونیست از سازمان های دیگر که بعضا بعلت سرکوب خونین متلاشی شده بودند، بطور نمونه سازمان پیکار، به این حزب پیوستند. تشکیل این حزب امید را در قلب صدها زندانی سیاسی کمونیست در سیاهچالهای رژیم اسلامی زنده کرد. اما حمید تقوایی برای اثبات تز نادرست و سطحیش چشمانش را بر تمام این حقایق تاریخی مهم می بندد.
او مدعی می شود که مخالفت خمینی با اصلاحات ارضی فقط از روی ضدیت با مدرنیسم و مخالفت با حقوق زنان بوده است. هیچ اشاره ای به دفاع او از طبقه ملاک که دقیقا پایه اقتصادی مخالفت این قشر با اصلاحات ارضی بود، نمی شود. دفاع نه تنها از طبقه ملاک، بلکه در هراس از مصادره شدن زمین های وقفی که یک بخش مهم سرمایه آخوندها و سیستم مذهبی بود. این حقیقت مهم نیز پرده پوشی می شود تا بعدا بتواند به این نتیجه برسد که مدرنیسم، سکولاریسم و حق زن مسائل محوری “انقلاب” اند و سازمان “فمن” پشتوانۀ آن!
این تحریفات دقیقا با این هدف انجام می شود تا بتواند این تز را تثبیت کند که “پارادایم” جامعه “تمدن در برابر عقب ماندگی و ارتجاع” و مدرنیسم است. از اینرو است که حقوق زنان و سکولاریسم یا لامذهبی مهمترین مسائل جامعه کنونی و انقلاب است. و از اینجا به این تز می رسد که “حزب (ایشان) سخنگوی مدرنیسم و تمدن غربی است.” سندروم ۲۸ مرداد که ظاهرا دیگر پس از انقلاب ۵۷ ریشه کن شده است نیز در همین متن مطرح می شود و سپس به تز اصلی بحث می رسد. در زیر به این مقوله دوباره می پردازیم.
جنگ با آلترناتیو راست
جنبش کمونیستی متهم می شود که مشغول جنگ با آلترناتیو راست است. باز مدت طولانی به اینکه دشمن ما جمهوری اسلامی است و نه آلترناتیو راست، ما می خواهیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم و غیره پرداخته می شود و سایر احزاب کمونیستی به این متهم می شوند که بجای جمهوری اسلامی با آلترناتیو راست مبارزه می کنند!!؟؟ عجبا! دریغ از یک جو تعهد به حقیقت. نمی توان فقط ادعا کرد. بطور نمونه، چند تا فاکت از جنگ حزب کمونیست کارگری – حکمتیست با آلترناتیو راست بجای جمهوری اسلامی اگر ذکر می شد، بحث ایشان را شاید می شد جدی گرفت. اما دریغ از حتی یک فاکت. چرا؟ برای اینکه چنین فاکتی موجود نیست. این تحریفات از روی بی دقتی نیست؛ تمام این تحریفات و اتهامات با یک هدف کاملا روشن انجام گرفته است. هدف تطهیر آمریکا و اتکاء به غرب و فراموشی انقلاب کارگری و جمهوری سوسیالیستی است. نشان خواهیم داد.
در رابطه با جنبش حق زن یا آزادی زن ما صرفا از حجاب و خلاصی فرهنگی می شنویم. حتی ادعا می شود که در ۸ مارس پارسال چپ تنها شعار “دستمزد برابر در مقابل کار برابر” را داده است. کدام چپ؟ کدام حزب چنین کرده است؟ اگر منظورتان تظاهرات در مقابل وزارت کار در تهران است؟ این ما بودیم که آن تظاهرات را نقد کردیم. سخنگویان شما اعلام می کردند که ما با هیچکس نمی جنگیم. هر کی هر ذره کاری بکند مهم است و دفاع می کنیم. بعلاوه، سازماندهندگان آن تظاهرات نه کمونیست ها که ملی – اسلامی ها و اکثریتی – توده ای ها بودند و شما با این وجود از تظاهراتشان دفاع کردید.
یک حاشیه به بحث: ایشان اعلام می کنند که “حجاب سمبل کالای جنسی بودن زن است.” “حجاب بسته بندی زن بعنوان کالای جنسی است.” این تحلیل هیچ سنخیتی با تحلیل مارکسیستی – کمونیسم کارگری از مسالۀ زن، ستمکشی زن یا حجاب اسلامی ندارد. ما سالها است که اعلام کرده ایم: “حجاب بیرق جمهوری اسلامی و جنبش اسلامی است. حجاب ابزار و سمبل بردگی زن است.” زن بعنوان کالا را دو گرایش مطرح می کنند؛ یکی فمینیست هایی که ادعا می کنند زن در “جامعه مصرفی” به کالا بدل شده است و دیگر جریانات ملی – اسلامی عقب ماندۀ ارتجاعی و ضد آمریکاییِ آل احمدی. (همانهایی که تمام این سمینار سعی می کند به ریش شان بخندد.) کتاب “مدیر مدرسه” یا “غرب زدگی” آل احمد را ورق بزنید، متوجه می شوید که چه گرایشی در ایران از کالای جنسی شدن زن صحبت می کند.
بمب دیپلماسی کمونیستی!
بالاخره در بیست دقیقه آخر سمینار تز اصلی که بعنوان استراتژی قدرت گیری حزب شان معرفی می شود، اعلام می گردد. گفته می شود: “کمونیست ها هم با بالا کار دارند.” این حکم به برقراری دیپلماسی با دولت های غربی و آمریکا ختم می شود. دیپلماسی برای یک حزب کمونیستی در اپوزیسیون به چه معنا است؟ روشن است پس از کسب قدرت سیاسی یک دولت کارگری باید مناسباتش را با دنیا و دولتهای موجود و نهاد های بین المللی تعریف کند و بکوشد که شیوه ای را برگزیند تا نه تنها دولتهای “رژیم چنجی” را تحریک به حمله نکند، بلکه در انظار بین المللی شرایطی فراهم آورد که این حملات هر چه دشوار تر شود. منصور حکمت نیز در سمینار “آیا کمونیسم در ایران پیروز می شود” به آن می پردازد. اما در اپوزیسیون؟ این آن سوالی است که باید شکافته شود.
بخاطر ندارم که حمید تقوایی در پلنوم دهم کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری درماه ژوئن ۱۹۹۹ شرکت داشت یا خیر؛ مطمئن نیستم که ایشان اسناد مصوب آن پلنوم را بخاطر دارد یا خیر. یکی از اسناد مصوب این پلنوم مساله رابطه با دولتها بود. در این مصوبه خیلی صریح و روشن اعلام شده که حزب در چه چهارچوبی ممکن است به برخی دولتها برای دریافت کمک مالی رجوع کند. در همان سند تعدادی از دولتها بعنوان دولت غیر مجاز نامبرده می شوند. و تصویب می شود که در هر دوره ای کمیته مرکزی باید اسامی دولت های مجاز و غیر مجاز را تهیه کند. در مباحث و تصمیمات آن دوره، دولت آمریکا در میان دولتهای مجاز قرار نداشت. ضمنا اعلام می شود که هر نوع کمکی کاملا بی قید و شرط دریافت خواهد شد و علنا به مردم اعلام می گردد.
حمید تقوایی قاطعانه از “لابیسم” که در پانزده سال اخیر به یک رکن اساسی فعالیت سیاسی شان بدل شده است، دفاع می کند. ماهی یکبار به ملاقات یک یا چند آدم درجه دهم در پارلمان اروپا رفتن و افشاگری از اعدام و وضعیت زنان در ایران تبدیل می شود به یک رکن اصلی فعالیت این حزب برای کسب قدرت سیاسی. دفاع قاطعانه از نامه نوشتن به آنگلا مرکل برای سرنگونی جمهوری اسلامی و درخواست از او که در کنار اسماعیل بخشی بایستد. نوشتن این نامه نه تنها حرکتی بسیار راست بود، بلکه بیشتر به یک کمدی شبیه بود. از مرکل که دارد طبقه کارگر آلمان را سرکوب می کند و بسیاری از حقوق و دستاوردهای این طبقه را باز پس گرفته است ویکی از راست ترین رهبران سیاسی جهان است بخواهیم که در کنار رهبر کارگری رادیکال که خواهان ایجاد جامعۀ شورایی است بایستد و از او دفاع کند!؟.
کمونیست هایی که به این سیاست های راست روانه نقد دارند و آنها را افشاء نموده اند “چپ غیرسیاسی و ایدئولوژیک” خوانده می شوند. یک سال پیش حمید تقوایی سمیناری داشت تحت نام کمونیسم سیاسی و پراتیک. ما آن سمینار را هم بعنوان یک راست روی روشن تحت نام “کمونیسم سیاسی یا بورژوایی؛ پراتیک یا پراگماتیست” نقد کردیم. هم ویدیو و هم نوشتۀ آن موجود است، علاقمندان می توانند به آنها رجوع کنند. لذا بیش از این وارد این کلیشۀ پاخورده و رنگ باخته “چپ غیر سیاسی یا ایدئولوژیک” نمی شویم. نزد ایشان راست روی، سیاسی است؛ تعهد به کمونیسم و انقلاب کارگری ایدئولوژیک. افشا و نقد آلترناتیو راست و سیاست آلترناتیو سازی غرب، ایدئولوژیک است؛ تائید ملاقات با پمپئو سیاسی. در همین سمینار پیشین بود که ما را بخاطر افشای مسیح علینژاد و امثال عبدالله مهتدی به تمسخر گرفتند. از همین موضع که اینها چپ غیر سیاسی و ایدئولوژیک هستند.
رژیم چنج
حمید تقوایی معتقد است که دوره عوض شده و آمریکا دیگر قادر به رژیم چنج نیست. معتقد است که این سیاست بوش پدر و پسر بوده که ظاهرا شکست خورده. فاکتشان هم اینست که در افغانستان دارند با طالبان مذاکره می کنند و از سوریه عقب کشیده اند. جز سطحی گری به هیچ شکل دیگری نمی توان این روش را توصیف کرد. دوره به چه معنا تغییر کرده است؟ دولتهای غربی و ناتو دیگر دست از دخالت و مانیپولاسیون سیاسی – اجتماعی در کشورهای “تحت سلطه” دست شسته اند؟ از آغاز و به خون کشیده شدن خیزش های توده ای در خاورمیانه و آفریقای شمالی که شما آنها را انقلاب خواندید، چند سال بیشتر نمی گذرد. آنچه انقلاب تونس خواندید را چه نیروهایی با مانیپولاسیون خفه کردند؟ در راس آن دولت آمریکا، نه بوش پدر و پسر، اوباما. همچنین در مصر. که با سقوط مبارک یک خفقان و سرکوب بسیار خشن تری را بر جامعه حاکم کردند. اما بر سر خیزش توده ای در سوریه و لیبی چه آمد؟ دولتهای غربی از آنجا که امکان مانیپولاسیون سیاسی در این کشورها را نداشتند یک سناریوی سیاه تمام عیار بر این جوامع تحمیل کردند؛ شبیه عراق. جریانات شورشی اسلامی را در سوریه چه کسانی مسلح و حمایت کردند؟ داعش را چه نیروهایی بوجود آوردند؟ قبایل دزد و قاچاقچی برده فروش را چه کسانی در لیبی بقدرت رساندند و در قدرت نگاه داشته اند؟ خوب است که فاکتها همه ثبت است. ویرانه ای که در سوریه، لیبی و یمن شکل گرفته است دست پخت غرب و بویژه آمریکا است. هنوز بر این نظرید که دوره رژیم چنج سپری شده است؟ ضمنا هیات حاکمه آمریکا اجازه نداد که از سوریه عقب نشینی کنند. عملا فرمان ترامپ ماستمالی شد. در افغانستان هم آنها به هدفشان رسیده اند. یک جامعه ویرانه و چند قرن به عقب کشیده ساخته اند و با حاکمیت طالبان ادامه این شرایط تضمین می شود.
مردم طرفدار آمریکا هستند!
در متن بحث دیپلماسی کمونیستی و اعلام اینکه سندروم ۲۸ مرداد بگور سپرده شده است و این ادعا که دوره تغییر یافته است و آمریکا دیگر قادر به رژیم چنج نیست؛ و تازه “مردم مخالفتی با رژیم چننج ندارند.” این ادعا مطرح می شود که مردم با آمریکا هیچ مشکلی ندارند. عکس گرفتن با پمپئو با استقبال مردم روبرو می شود. مردم سرنگونی می خواهند و این تحرکات برایشان مثبت است. بعنوان فاکت هم این شعار مردم مطرح می شود: “دشمن ما همینجاست، بیخود میگن آمریکا است!” این درست است که شعار ها را می شود باشکال مختلف تعبیر کرد؛ بر مبنای بینش و نگرش سیاسی، هر جریانی می تواند شعارهای مردم را مطابق میل خود تعبیر کند و روایت خود را ارائه دهد، اگر فرشگرد این روایت و تعبیر از این شعار را ارائه می داد، قابل درک بود ولی یک جریان مدعی کمونیسم کارگری؟! جای تاسف است. فرشگرد حتی عکس اسماعیل بخشی را پستر کرده است و شعار داده: “بخشی مان را پس بدید؛ یار فرشگردی مان را پس بدید!” از آنها هر انتظاری می رود. اما از شما؟ راستش بعد از هر سمینار انسان فکر می کند که از این راست تر و سطحی تر و تاریخ سازی وارونه بیشتر دیگر امکان ندارد. اما بحث دیگری میاید و انسان فقط می تواند بگوید: “هر دم از این باغ بری می رسد، تازه تر از تازه تری می رسد.”
متوجه نیستند!
این دوستان مدام به منتقدین شان تشر می زنند که متوجه نیستید! چپ سنتی هستید! چپ هپروتی هستید! چپ ایدئولوژیک اید! سیاست را نمی فهمید! حمید تقوایی اینهمه حرف زده و شما به چند دقیقه از صحبت هایش گیر داده اید! اینهمه از سوسیالیسم و طبقۀ کارگر و شوراها گفته، شما به ده دقیقه آخر یا وسط حرفهایش گیر داده اید! غرض ورزید! باید به این دوستان گفت، به شعور منتقدین تان احترام بگذارید! ما نه غرض ورزیم و نه دشمنی ژنتیکی با کسی و جریانی داریم. ما برای سازماندهی یک انقلاب کارگری، یک جمهوری سوسیالیستی در ایران مبارزه می کنیم. چهل سال است که داریم برای این هدف و آرمان مبارزه می کنیم. زمانی هم کنار هم مبارزه کرده ایم و سپس راه مان جدا شده است. تقصیر ما نیست که حمید تقوایی دو ساعت حرف میزند که از آن سه چهارمش یک سری بحث های کلی، مثل گویی، کلیشه پردازی، تحریف و جوک کردن دیگران، ساختن یک دشمن خیالی و جنگیدن با آن به شیوه دون کیشوت، با مقدار زیادی ادویه سوسیالیستی است و یک چهارم وقت به مبحث اصلی می پردازد که در آن بمب راست رویش را بر سر شنونده می کوبد. در همین سمینار اخیر که بیش از دو ساعت طول کشید، ۲۴ دقیقه آخر به مبحث باصطلاح جدید “دیپلماسی کمونیستی” و نزدیکی با آمریکا اشاره کرد. بیش از یک ساعت و نیم کلی بافی کرد از انقلاب مشروطه و چین و کوبا و ادبیات و سیاست و انقلاب و جنبش حرف زد، شما درست می گویید در این بخش از شوراها و انقلاب کارگری و سوسیالیسم هم گفت؛ اما اینها همه پیش غذا بود! حرف اصلی در همان بیست دقیقه آخر است که بصراحت و روشنی چراغ سبز به آمریکا و غرب است.
هشدار
دوره “رژیم چنج” توسط دولتهای غربی بسرکردگی آمریکا، آنطور که حمید تقوایی ادعا می کند، بسر نیامده است؛ اما دوره آنکه لنین یا کسی که خود را همردیف لنین می پندارد با هواپیمای آمریکایی به ایران بیاید و بقدرت حتی نزدیک شود، مدتهاست که سر آمده است. اگر کسی در خیالات خویش چنین سناریویی را برای بقدرت رسیدن در سر می پروراند، دارد با آتش بازی می کند؛ این رویا زودتر از آنچه فکر کنید به کابوس بدل می شود. کابوس برای کسانی که به شما اعتماد کرده اند و حرفتان را چون بنظر سهل و کم دردسر می آید پذیرفته اند و هم برای خود شما. این رویا به کابوس سران بدار آویخته نیروهای چپ و کمونیست بدل خواهد شد.