در جامعه ایران هر روز قطب بندی طبقاتی تشدید میشود. راست و چپ، بیش از پیش در یک مقیاس اجتماعی، در مقابل هم صف کشیده اند. مشخص تر؛ سرمایه داری و سوسیالیسم، دو راه حل اجتماعی و طبقاتی هستند که هر روز بیشتر از دیروز بعنوان دو راهی انتخاب در مقابل جامعه قرار میگیرد. در این روند، سنت های مبارزاتی، اشکال مُتعینِ مبارزه سیاسی، روشها و سبک کارهای مختلفی را شاهد هستیم. بعنوان مثال امروز در جنبش کارگری ایران، بحث مجمع عمومی و شورا داغ شده است. تمایل به اعمال اراده توده ای و کارگری از طریق شوراها و جنبش مجمع عمومی بیشتر از هر زمانی است. این خصوصیت دوره انقلابی و نیازهای مبارزه طبقاتی است که جنبش رادیکال کارگری را ناچار میکند که به سُنتهای مبارزاتی طبقه خودش دست ببرد. اشغال کارخانه، دخالت در امور کارخانه، نمایندگی کارگران، نظارت کارگری، باریگاد کارگری، کنترل کارگری از جوانب سنت عمل مستقیم کارگری اند. این اشکال و اتخاذ آنها دلبخواهی نیست، از ذهن مُجرد و فرمولها و کلیشه ها در نمیآید بلکه تماماً تابعی از تناسب قوا و وضعیت مشخص سیاسی است. بحث کنترل کارگری هم تابع همین قاعده و در تناسب قوای مناسبتری به عنوان تاکتیک روز در جنبش کارگری باید اتخاذ شود. ما از هم اکنون به استقبال این حرکت میرویم. در قسمت اول این یادداشت، تیتر وار به تجارب و برخی برداشت ها در باره کنترل کارگری و سیاست کمونیست ها در باره کنترل کارگری اشاره میشود و در بخشهای بعدی جوانب مختلف بحث را دنبال میکنیم.
نظر من اینست که در وضعیت مشخص سیاسی ایران و وضعیت مشخص جنبش کارگری و تحولات آن، نیاز به عمل رادیکال کارگری، دست بردن به اشکال متنوع سنت عمل مستقیم کارگری را ضروری کرده است. اینکه چه وقتی این سیاست تماما در جنبش کارگری و میان نیروهای سیاسی این جنبش دست بالا را میگیرد، امری مربوط به تناسب قوا و همینطور برخورد مشخص با سیاست کنترل کارگری است. اما روشن بودن نسبت به آنچه که در مسیر است از یکسو و آمادگی برای آن کار ما را ساده تر میکند. در عین حال فرصت محدودی هست که با بحث و تبادل نظر میان کمونیست ها و رهبران کارگری برای ایجاد درک نسبتاً واحدی از نقشه راه یک پیروزی کارگری تلاش کنیم.
واضح است تجارب کارگری در کشورهای مختلف تابعی از فاکتورهای موثر در همان جنبش خاص اعم از مسائل ماکروتر صفب بندی های سیاسی و طبقاتی درون کشوری و منطقه ای، موقعیت جنبش کارگری، مشخصه سیاست کشور، سنتهای مبارزاتی و سابقه و نفوذ آنها، و بسیاری مسائل دیگر است. به همین دلیل یک برداشت واحد از سیاست کنترل کارگری وجود ندارد و برداشتهای مختلف اساساً خود را به یک تجربه و یا اشکالی از این تجربه در کشورهای مختلف متکی کرده اند.
تجارب کنترل کارگری
کمونیستها، سوسیالیستها، آنارشیستها، آنارکوسندیکالیستها، تریدیونیونیستهاى چپ، و سنت رسمى جنبش اتحادیه اى در هر کشور، از بحث کنترل کارگری تلقیات ویژه خود را داشته اند. بویژه سابقه جدال و بحث میان آنارشیستها و کمونیستها و جریانات رفرمیست در این زمینه و مشخصا در مورد تجربه روسیه کم نبوده است. تجارب بعدى در ایتالیا و ایران و بعدتر در آرژانتین و ونزوئلا بوده است. نمیتوان بررسى بحث کنترل کارگرى را در هر تجربه مشخص از متن تاریخى و اجتماعى و توان و موقعیت عمومى طبقه کارگر و بخش پیشرو در آن کشور جدا کرد. در این زمینه و در ادبیات کارگری ما با عناوین؛ “کنترل کارگرى”، “مشارکت کارگرى”، “مدیریت کارگرى” و غیره روبرو هستیم. این عناوین در تجارب کارگران در کشورهاى مختلف بکار رفته اند. واقعیت اینست که نه این عناوین ضرورتا به یک معنى بکار رفته اند و نه برداشتها چه در میان یک سنت و گرایش کارگرى و چه در میان سنتها و گرایشات مختلف کارگرى یکسان بوده است.
روسیه
در روسیه کمیته هاى کارخانه دورانهاى سخت و جدالهاى سختى را پشت سر گذاشتند. در روسیه این سنت عمل مستقیم کارگرى و خط رادیکال شورائى بود که ابتکار عمل را در دست داشت و کارگران کمونیست بدنه اصلى آن بودند. در وضعیت معینى که جنگ و بحران اقتصادى و ناتوانى دولت موقت ایجاد کرده بود، و هر روز در ابعاد هزاران نفره کارگران به خیابان پرتاب میشدند، طبقه کارگر و کمیته هاى کارخانه در تقابل با تعدیات سرمایه جنبش کنترل کارگرى را بیرون داد و بسرعت به جنبشى فراگیر و تعیین کنند تبدیل شد که در انقلاب اکتبر یک پایه اساسى قدرت گیرى بلشویکها شد. با اینحال بلشویکها نیز تلقى و سیاست واحدى در قبال جنبش کنترل کارگرى و کلاً کمیته هاى کارخانه نداشتند. در میان دیگر موافقان و مخالفان کنترل کارگرى از آنارشیستها و منشویکها و اس آرها و اتحادیه ها، نیز درک واحدى از این موضوع وجود نداشت و مواضعشان در سالهاى ١٩٢١-١٩١٧ در قبال کنترل کارگرى متغیر است. جنبش کنترل کارگرى و کمیته هاى کارخانه در روسیه اما توانستند در مقاطع ویژه اى پیروز بیرون بیایند و نهایتا در انقلاب کارگرى اکتبر به رهبرى بلشویکها نقش تعیین کننده ایفا کردند.
ایتالیا
تجربه ایتالیا در متن تحرک طبقه کارگر اروپا بعد از جنگ اول و تاثیرات اجتماعى انقلاب اکتبر صورت گرفت. در متن بحران سیاسى و اقتصادى و تعطیلى کارخانه جات و اعتصاب عمومى، کارگران گامى فراتر نهادند و فراخوان اشغال کارخانه ها را دادند. در تورین ایتالیا در سال ١٩١٩ جنبش اشغال کارخانه شروع و بسرعت گسترش یافت. سال ١٩٢٠ حدود نیم میلیون کارگر در صنایع مختلف کارخانجات را در اختیار خود و کنترل تولید را بدست گرفته بودند. کارخانه را توسط “کمیسیونهاى داخلى کارخانه” و “نمایندگان منتخب و قابل عزل شوراهاى کارگرى” اداره میکردند. اگرچه گرایشات رادیکال و کمونیستى در جنبش اشغال کارخانه در ایتالیا شرکت دارند اما خط آنارشیستى در آن بدرجهای مسلط است. در این دو سال بحرانى در ایتالیا، که به “دو سال سرخ” هم معروف است، نهایتا طبقه کارگر ایتالیا نتوانست آمادگى کامل براى دخالت و پیشروى به سمت قدرت سیاسى پیدا کند. دولت هم بیکار ننشسته نبود و با انواع طرحها و فشارها میخواست این روند را متوقف کند. جنبش کنترل کارگرى و اشغال کارخانه ها و شوراها با مخالفت سرسخت سوسیال دمکراتها و بستر اصلى جنبش اتحادیه اى روبرو بود. در خلاء آلترناتیو کارگرى، بورژوازى فاشیست عروج کرد و سالهاى ١٩٢١ -١٩٢٢ جنبش توده اى و رادیکال کارگران و حزب کمونیست ایتالیا را درهم کوبید.
کشورهای دیگر اروپا
در اروپاى دهه ۶٠ و ٧٠ در انگلستان و آلمان و فرانسه، بحث “کمپین کنترل کارگرى” و “مشارکت کارگرى” و غیره در جنبش کارگری طرح میشود. این عناوین، اساساً مضمونى دمکراتیک در تنظیم رابطه کار و سرمایه در محل کار دارد و در اساس با تجارب روسیه و ایتالیا و ایران متفاوت است. بطور کلى سنت تریدیونیونى و اتحادیه اى بنا به ماهیت و فلسفه خط سازش و همزیستى طبقاتى بحث کنترل کارگرى را “غیر مجاز” میداند و حتى در روسیه نیز اتحادیه ها کمترین نقش و جاهائى نقش مخالف در همراهى با بحث کنترل کارگرى داشتند. این بحث در جنبش کارگری این کشورها از یک اعمال فشار برای دمکراتیزه کرده سیاسی – اداری که خط اصلی بستر اصلی چپ در دانشگاهها و کانون های سیاسی بود، فراتر نرفت. تجارب بعدی اشغال کارخانه بویژه در فرانسه و اعمال درجه ای از نظارت کارگری مثلاً در ماشین سازی و مراکز کار دیگر را داشته ایم.
ایران
تجربه کنترل کارگری در ایران سالهاى ۵٧ و ۵٨ نیز انعکاسى از قدرت و جایگاه کارگر در انقلاب و محصولى از سنت شورائى و عمل مستقیم کارگرى است که در متن فرار سرمایه داران و تعطیلى کارخانه جات و همینطور خواست و توقع کارگران در انقلابى که خود نقش محورى در آن ایفا کرده بودند، عملاً کنترل کارگرى بر تولید و توزیع توسط شوراهاى کارگرى بویژه در جاهائى مانند صنعت نفت اعمال میشود. این جنبش با آغاز جنگ و سرکوب انقلاب و کشتار رهبران کارگرى به پایان میرسد. موارد محدود و موردی دیگری چون کنترل کارگری در چینی گیلان را داشته ایم که با تجارب دوره انقلاب و اوضاع سیاسی امروز ایران خیلی فرق دارد و اساساً نمیتوان از آن بعنوان یک تجربه مرجع سخن بمیان آورد.
آرژانتین و ونزوئلا
در آرژانیتن بدنبال سرنگونى و فروپاشى دولت دلاروا و یک فروپاشی اقتصادی و انهدام مالى تمام عیار، در سال ٢٠٠٢ کارگران گرسنه و بیکار جنبش اشغال کارخانه راه انداختند. قریب ٢٠٠ کارخانه به اشغال کارگران درمىآید. در بخشى از این صنایع بعد از دوره اى جنگ و گریز با نیروى پلیس و دولت و مالکین، بالاخره قانوناً اختیار اداره برخى صنایع را میگیرند. تجربه آرژانتین بنا به سیر تحولات سیاسى در این کشور عملا تمام شده است و آنجا هم که موجود است با حمایت دولت و اعتبارات بانکى کارخانه در چهارچوب بازار براى بقا تلاش میکند. مسئله اى که چشم انداز آن روز به روز تیره تر میشود. تجربه ونزوئلا تماما دولتى و از بالا است و به طرح سهیم شدن کارگران در سهام کارخانه جات شبیه است. در ونزوئلا در متن یک جنگ سیاسی بین هوگو چاوز و نیروهاى طرفدار آمریکا در هیئت حاکمه و با حمایت دولت بعنوان خریدار کالاهاى تولیدى، تعدادى کارخانه بحران زده و سابقا تعطیل شده راه اندازى شدند.
هر تجربه معین، بسته به شرایط سیاسى و اجتماعى و توان و موقعیت عمومى طبقه کارگر و همینطور گرایشات مسلط دراین بحث اشکال و مضمون مختلفى دارد. آنچه روشن است سیاست کنترل کارگرى با چشم انداز دوام سرمایه دارى، هرچه باشد، کنترل کارگرى نیست. نوعى سهیم کردن کارگر در سازماندهى تولید و استثمار و در بهترین حالت نظارت بر اجراى پروسه تولید سود سرمایه است. موارد دیگر که در کشورهای غربی تجربه شده و یا هنوز بعضا دیده میشود و عمدتا توسط جناحهائی از جنبش اتحادیه اى اتخاذ شده است، مانند کئوپراتیوها و سیستمهاى “مشارکت کارگرى” اساسا ربطى به کنترل کارگرى و سنت رادیکال کارگرى ندارند. اینها مکانیزمهائى براى تامین همزیستى طبقاتى اند که سنتا اتحادیه ها فعالیت و پراتیک شان را بر آن استوار کرده اند.
کمونیست ها و کنترل کارگری
آنچه وقتی کمونیست ها از کنترل کارگری سخن میگویند، به سنت عمل مستقیم و جنبش شورائى و خط رادیکال کارگرى اتکا دارند. سنت مسلط کمیته هاى کارخانه روسیه، علیرغم محدودیت های آن، با سیاست کمونیست ها در باره کنترل کارگری نزدیکى بیشترى دارد. در کمیته هاى کارخانه روسیه و جنبش کنترل کارگرى خط آنارشیستى و منشویکى و بعدا اتحادیه اى هم وجود داشتند. اما از فوریه تا اکتبر عمدتاً سنت کمونیستى کارگرى در این جنبش مسلط بود. سنتى که بلشویکها به نظر من برخورد دقیقى با آن نداشتند. موضع بلشویکها در قبال جنبش کمیته هاى کارخانه و کنترل کارگرى از یک تناقض و محدودیت اساسى رنج میبرد. از یک طرف همراه با بیشتر کمیته هاى کارخانه تقابل اصولى با آنارشیستها داشتند. این تقابل از نیاز ابژکتیو آندوره روسیه براى سر و سامان دادن به اقتصاد جامعه و پاسخ به گرسنگى مردم و حتى نفس بقا حکومت کارگرى ریشه میگرفت. یعنى با یک وضعیت سیاسى معین روبرو بودند. آنارشیستها، علیرغم روایتهاى مختلف در میان آنان، پاسخى براى این سوال نداشتند و در کارخانه و “خود گردانى لوکال” مانده بودند. از طرف دیگر دیدگاه اقتصادى متکى بر برنامه و تمرکز دولتى که هر نوع دخالت و نظارت و کنترل توده اى کارگرى را بر شرایط تولید و کار عملاً منتفى میکرد، بلشویکها را از توجه به سازماندهى توده کارگران در اداره جامعه و از جمله تولید اقتصادى دور میکرد. همین تناقض در موضع بلشویکها نهایتا به محدود کردن اختیارات کمیته هاى کارخانه و ادغام آنها در جنبش اتحادیه اى منجر شد. جنبش اتحادیه اى ساختار مناسب ترى براى سازماندهى این نوع اقتصاد دولتى بود. بعد از مرگ لنین و شکست انقلاب کارگرى روسیه و در دوران تصفیه هاى استالین، سران جنبش کمیته هاى کارخانه و جنبش کنترل کارگرى، بسیاى از بلشویکها و آنارشیستها قتل عام شدند تا سرمایه دارى ملى روسیه بازسازى شود.
تبئین مارکسى ما از سوسیالیسم و ملزومات سازماندهى اقتصاد سوسیالیستى و نظام شورائى، ما را در کنار سنت کمونیستى کارگرى کمیته هاى کارخانه روسیه و جنبش کنترل کارگرى قرار میدهد. دیدگاهى که مرز روشنى با آنارشیسم و رفرمیسم دارد. سیاست کنترل کارگرى براى ما، به هر میزان که ممکن است، و این تابعى از اراده و تشکل و آگاهى طبقه کارگر است، بحثى است براى بالا بردن قدرت و مکان کارگر در قلمرو اقتصاد و سیاست؛ بحثى است براى ایجاد مناسباتى متفاوت و پیشرو در محل کار؛ بحثى است براى تقویت جنبش مجمع عمومى و شورائى؛ بحثى است در تداوم بمیدان کشیدن توده اى کارگران براى دفاع از موجودیت انسانى و اجتماعى خود در مقابل سرمایه؛ بحثى است مربوط به قدرت و تغییر مناسبات قدرت؛ بحثى است براى ایجاد شرایط مساعدتر براى تعرض به نفس مالکیت بورژوائى؛ بحثى است براى دفاع و پاسخ فورى به معیشت دهها هزار خانوار کارگرى که امروز در متن بحران و فلج اقتصادى رژیم و ورشکستگى ها و بیکارسازیها به ورطه فلاکت سقوط کرده اند.
کنترل کارگرى در وضعیت مشخص سیاسی امروز ایران و صفبندی طبقاتی میرود که بسرعت در دستور کار کارگران در مراکز مختلف کار قرار گیرد. کنترل کارگری، بعنوان یک ابتکار انقلابی، در شرایط کنکرتی به نیاز کارگر براى دفاع از خود بدل میشود. کنترل کارگری یک سیاست بویژه در دوره گذار و بحران انقلابی است و ضرورتا تابع قانون “همه یا هیچ” نیست. ما کمونیست ها سیاست و مبارزه طبقاتى را “سیاه یا سفید” نمیفهیم. همانطور که منطق مبارزه روزمره کارگر علیه سرمایه بروشنی نشان میدهد، ما میگوئیم بهتر است که کارگر بداند در کارخانه چه خبر است. بهتر است کارگر بداند حساب و کتاب ها چگونه است و بیلان مالى چیست و نظارتى بر فعل و انفعالات اقتصادى محیط کارش داشته باشد. بهتر است هر تصمیمى در هر واحد صنعتى بدون رضایت و توافق کارگر و ارگانهاى ذیصلاح آنها صورت نگیرد. بهتر است کارگران کمیسیون ها و نهادهاى مستقل و منتخب خود را براى بررسى هر معضل در محل کار داشته باشند. بهتر است حق استخدام، اخراج (که اساسا باید ممنوع باشد) و غیره توسط نهادهاى کارگران کنترل شود. بهتر است سرمایه دار در محل کار قدرتش کمتر شود و شرایط براى کارگر بهتر شود. اینها و صدها مثال از این نوع فرض ماست. اما کنترل کارگرى به یک سوال بسیار مشخص و حیاتى همین امروز کارگر یعنى مقابله با بیکارى و حفظ زندگی هم جواب میدهد. ضرورتش در هر تجربه اساساً و در ابتدا از موقعیت ناامن کارگر و روشن نبودن وضعیت آتی اش استخراج میشود، تقابل با این ابهام نقطه عزیمت است اما هدفش فراتر رفتن از این وضعیت است.
کنترل کارگرى “مدینه فاضله” کارگران در سرمایه دارى نیست. براى گرایش رادیکال و سوسیالیست طبقه، سیاست کنترل کارگرى دریچه اى به قدرت کارگرى است. موفقیتش در گرو تعیین تکلیف با قدرت سیاسى و تعیین تکلیف با مناسبات استثمارى سرمایه دارى است. اعلام “نه” کارگر به شرایطى است که سرمایه ایجاد کرده است. کارگر با اتخاذ وسیع این سیاست وضعش بهتر میشود بدتر نمیشود. چون در فقدان بیمه بیکارى و کنترل کارگرى و دخالت توده اى کارگران، تنها خروجى این سیستم فقر و گرسنگى و تن فروشى و بیمارى و بى مسکنى و بى حرمتى بیشتر است. ما به مسئله کنترل کارگرى نه “ایدئولوژیک” برخورد میکنیم و نه به معضلات عملى چنین سیاستى بى توجه هستیم. کارگران براى بهبود این اوضاع ناچارند در هر مرحله کشمکش طبقاتی به اشکال متنوع سنتهاى اجتماعى و طبقاتى شان رجوع کنند و کنترل کارگرى یکى از آنهاست.
ادامه دارد…