در سالهای شروع هزاره سوم، عراق مورد حمله دولت آمریکا و نیروهای ناتو قرار گرفت. مدت مدیدی قبل از آن، طرح حمله به عراق مرتبا از طریق میدیای غربی لانسه می شد. فضای جنگی در منطقه حکمفرما بود و فرمول “بعد از عراق نوبت ایران” است به ورد زبان بخشی از اپوزیسیون تبدیل شده بود. با قدرتگیری احزاب ناسیونالیست در کردستان عراق و غرق شدن در شعار “بعد از عراق نوبت ایران”، روح ناسیونالیستی بر اپوزیسیون جمهوری اسلامی مستقر در کردستان عراق حاکم شد. سرانجام این مساله در سازمان کردستان حزب کمونیست ایران (کومه له) باعث یک انشعاب شد که رهبری این انشعاب را عبدالله مهتدی در دست داشت. ایجاد یک سازمان سرتاپا ناسیونالیستی، فدرالیستی، تحت نام “کومه له”. در مورد انتخاب و ربودن این نام، مناسبترین، برخورد را منصور حکمت در یک سخنرانی انجام داده است که برای طولانی نشدن نوشته، لینک این سخنرانی را در پایان مطلب منتشر می کنم. سرانجام در دل این تحولات سازمان زحمتکشان تشکیل شد و اولین افتخار خود را این چنین به ثبت رساند:”شناسایی پرچم کنونی کردستان به عنوان اولین سازمان کردایرانی”. پرچمی که ماهها قبلتر اعتقادی به آن نداشتند، به یکباره در اردوگاهشان به اهتزاز در آمد. در طول دوران ۱۷ ساله موجودیت این سازمان و بعدا انشعابات آن، فرهنگ نازل برخورد به مسائل سیاسی گریبانگیر این سازمان بوده و هست. آخرین مورد گانگریستی این مساله توسط جریان عبدالله مهتدی هم میخ تابوت این جریان را کوبید.
این روی سکه
سنت ناسیونالیستی برخورد به مسائل در هفته گذشته باز هم مثل تاریخ این جریانات، برای حل مسائل خود به اسلحه متوسل شد. در هفته گذشته، باند عبدالله مهتدی در یک اقدام دور از فضای سالم سیاسی و فقط به خاطر استعفای چندین عضو این باند و پیوستنشان به جناح رقیب، سازمان زحمتکشان با مسئولیت عمر ایلخانیزاده، اردوگاه این سازمان را محاصره و دست به تیراندازی کور به این اردوگاه کردند. ماهیت ناسیونالیسم همین است. هزاران بار ما گفتیم که هر سازمان ناسیونالیستی- مذهبی در فردای ایران بعد از جمهوری اسلامی می تواند جهنم موجود را ادامه دهد. باند مهتدی در مقابل سازمان زحمتکشانی دست به اسلحه می برد که از لحاظ اساسنامه، دیدگاه، سیاست و همه موارد یک سازمان سیاسی نه تنها مشترک هستند، بلکه کاملا شبیه هم هستند. این باند را در فردای جامعه ای ببینید که صف انسانهای آزادیخواه و برابری طلب در مقابلشان قرار گیرند. چه سرنوشتی می تواند در انتظارشان باشد؟
باند عبدالله مهتدی تاریخی پر از این برخوردها دارد. مواردی همچون حمله نظامی به اردوگاه کومه له سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، جدایی از این سازمان، اختلاف و جدایی بین خود سازمان زحمتکشان، طرح ترور دبیر اول کومه له و طرح ترور رهبران حزب حکمتیست در دو مورد، تنها مواردی هستند که از زبان اعضا و کادرهای آن پس از جدایی از این سازمان بازگو شده است. همین عملکرد یک دهه این باند برای “تروریستی” نامیدن این سازمان کفایت می کند. جریان عبدالله مهتدی و شخص ایشان نمونه بارز یک سازمان ناسیونالیستی است که اگر حتی بخش بسیار کوچکی از قدرت را در اختیار بگیرد، این شیوه برخورد را با جامعه در پیش می گیرد.
سازمان مهتدی، ناسیونالیسم و گرداب ناامیدی
بدون شک بی پرنسیپ ترین سازمانی که می شود در فضای سیاسی کردستان از آن نام برد، همین باند مهتدی است. نمونه های تاریخی بسیاری برای این مساله وجود دارد. محوری ترین آن نحوه انشعاب از حزب کمونیست ایران و تلاش برای از بین بردن تمام اعضای این سازمان بود. هر کس ذره ای با دنیای سیاست آشنا باشد جمله معروف ” جنگ با صد نفر در اردوگاه بهتر از جنگ با آنها در شهر سنندج است” را شنیده است. همین جمله گویای این مساله است که جایگاه کردستان از لحاظ یک جامعه طبقاتی چگونه است. وقتی یک شهر را چپ می داند و از ترس آن دست به ترور می زند، چه انتظاری باید از این باند داشت. نحوه انشعابات که گاها منجر به قمه کشی هم می شد، یک فاکت روشن دیگر از این تاریخ نامبارک است. اتفاقی که بعضا توسط اعضای جدا شده از این باند، بیان می شود و خود را درگیر این اتفاق می دانستند. مسئله برخورد با مخالفین سیاسی از همان روزهای اول ایجاد این سازمان زحمتکشان گلوی این سازمان را گرفته است. مهمترین آن طرح ترور اعضای رهبری حزب حکمتیست توسط رهبری وقت این سازمان – که اکنون بخشی در رهبری باند عبدالله مهتدی هستند و بخشی رهبری کنونی دیگر شاخه سازمان زحمتکشان را دارند، ماهها فضای سیاسی جامعه و میدیای اجتماعی را به خود اختصاص داده بود. این طرح ترور و برخوردهای دیگر این باند، در حافظه تاریخی جامعه می ماند و جامعه را در برابر یک انتخاب قرار می دهد. انتخابی که قطعا یک سوی آن بربریت است.
احزاب ناسیونالیسم و به طریق اولا شخص مهتدی محاسبات سیاسی ضد انسانی خود را دارند. مهمترین مساله این سازمانها تنظیم کردن قطب نمای سیاسی این جریانات با نبض کاخ سفید است. هر سرفه هر رئیس جمهوری آمریکا را با جنگ علیه جمهوری اسلامی تعبیر می کنند و خود را آماده سوار شدن بر تانکهای آمریکایی می بینند. نشست و برخاستشان را با سایر جریانات ناسیونالیست به حداکثر می رسانند و نهایتا پسر شاه را بر دوش می گذارند و به کردستان می برند و مردم هم فوج فوج برای دیدن این صحنه و تشویقشان می آیند، می بینند. دیگر نه خبری از مردم هست و نه اتکایی به نیروی آنها. همین اول ژوئن بود که دولت آمریکا دوباره این جریانات را آچمز کرد. سریعا همین عبدالله مهتدی مصاحبه ای با العربیه ترتیب می دهد و با در یک معلق زدن دیگر اعلام می کند ” سرنگونی جمهوری اسلامی با اتکا به مردم صورت می گیرد”. حتما در خلوت خود می نشیند و با خودش حرف می زند و شاید هم خود را سرزنش کند که این چه راهی است در پیش گرفته است. خوشبختانه با پیشرفت وسائل ارتباط جمعی و رسانه ها در دو دهه گذشته و افزایش سطح آگاهی مردم و بویژه کردستان، لام تا کام این تناقضات را می بیینند، می شنوند و می خوانند و قضاوت می کنند که نزدیک شدن این باند به جامعه کردستان خطر بزرگی است، ادامه وضع موجودی است که مردم کردستان بیش از چهل سال است تحمل می کنند.
تنها چند روز پس از این اقدام و سکوت مطلق جریانات سیاسی در جغرافیای کردستان عراق، احزاب دمکرات کردستان ایران و سازمان مذهبی خه بات هم قطعه پایانی این پازل را کنار هم گذاشتند تا آبروی نداشته ناسیونالیسم را دوباره و چند باره بر باد دهند. اینبار هم محاصره. دو حزب دمکرات کردستان ، سازمان خبات اسلامی، برادر دیروز نشستهایشان را که عموما سخنگویی این جریان را ادواری می پذیرفتند، در یک منطقه مرزی محاصره می کنند و کار به جایی می رسد که مسئولین سازمان خبات اسلامی مجبور به رسانه ای کردن آن می شود. دلیل این ماجرا شوکه کننده است. بستن مرزها و گردنه بگیری برای گرفتن باج از کولبران و دعوا بر سر سهمشان به نام “گمرکات” . این واقعیت ضد مردمی ناسیونالیسم است. به نام مردم، گلوی مردم را گرفتن. به اسم مبارزه برای مردم، باج گرفتن از ضعیفترین قشر جامعه. تحمل نکردن رقبای سیاسی و دست بردن به اسلحه و ایجاد فضای ترور.
روی دیگر سکه
ماجرا تازه شروع می شود. حمله شبانه به اردوگاه سازمان زحمتکشان با بایکوت و سکوت مطلق خبری از سوی رهبری این سازمان صورت می گیرد. روز بعد در فرانکفورت آلمان همین عبدالله مهتدی با عمر ایلخانی زاده و مسئولان چندین سازمان قومی فرقه ای دیگر نشست ائتلاف “همبستگی” را با شعار “برای آزادی و برابری مردم ایران” برگزار می کنند. کک هیچ کسی هم نمی گزد. انگار که هیچ اتفاقی روی نداده است. محاصره شبانه یک اردوگاه که محل زندگی تعدادی خانواده است و در کنار آنها مردم عادی یک روستا هم زندگی می کنند، و تیراندازی به این اردوگاه هیچ اهمیتی پیدا نمی کند. کار به جایی می رسد که نیروهای امنیتی اقلیم کردستان میانجی گری می کنند. پناه بردن به سنت عشیره ای که از خصلتهای ناسیونالیسم است، در این مورد هم به چشم می آید. گردهمایی سازمانهایی که برای “آزادی” مبارزه می کنند، چرا باید در مقابل این تجاوز آشکار سکوت کنند؟ در فردای پس از جمهوری اسلامی وضع را بر همین منوال ادامه می دهند. هر نیروی غیر خودی را قلع و قمع می کنند و نهایتا با همین سنت تاکنونی آنرا حل می کنند. چرا باید مسئول یک اردوگاه که اعضای آن توسط یک باند رقیب- و صد البته برادر- مورد حمله قرار می گیرد، سکوت اختیار کند؟. حال به موضوع طرح ترورهای افشا شده در چند ماه قبل برگردیم. سکوت دوباره این سازمانها در برابر یک طرح تروریستی دوباره بایکوت شد. اعضای رهبری این دو جریان در جایگاه متهم کماکان قرار دارند. اما شیوه برخورد سازمانهای دیگر به این طرح ترور، نشان می دهد که چه خط و نشانی را برای آینده کردستان در سر دارند. هر نوع صحبت و فعالیت آزادیخواهانه را به شدت سرکوب می کنند و زیر فرش می کنند. این هنوز ابتدای راهشان است. شب قبل از آن در کنار هم ائتلاف تشکیل می دهند و روز بعد بر روی هم اسلحه می کشند. آیا جامعه باید به چنین نیروهائی امیدوار باشد؟ آیا قرار است ترور و خشونت و سرکوب کماکان، و اینبار با لباس کردی توسط یک کرد زبان به پیش رود؟ این سازمانها یک جمله معروف خالد عزیزی که گفته بود “کردها بر هم حکومت کنند، بگذارید کردها همدیگر را استثمار کنند، بگذارید یک کرد، کردی را اعدام کند” را سرلوحه فعالیت خود کرده اند و می خواهند آنرا به جامعه کردستان حقنه کنند.مهم نه پیشمرگ است که جانشان در خطر است، نه مردم زحمتکش و کولبران هستند که از آنها باج می گیرند، بلکه مهم رسیدن به صندلی قدرت است. حالا برای رسیدن به این صندلی پیشمرگ جان خود را از دست می دهد و کولبر باید باج و جان دهد، مهم نیست.
از ماست که بر ماست!
مردم خود تصمیم می گیرند که چگونه زندگی کنند. ضرب المثل معروف “از ماست که بر ماست” را ما مردم معنی می کنیم. سیر حوادث و سیاستهای تاکنونی این احزاب و جریانات را که در کنار هم قرار می دهیم و این پازل زشت را نگاه می کنیم، باید عمیقا متوجه این سازمانها و سیاستهایشان بشویم. چه خوابی برای مردم کردستان دیده اند؟ مدینه فاضله این احزاب کجاست؟ اقلیم کردستان که روزانه شاهد فقر و فلاکت و بدبختی مردم این بخش از عراق هستیم؟ وضعیت اسفناک زنان در این جامعه که هر روز در زیر حاکمیت ناسیونالیسم و مذهب کشته می شوند؟
ناسیونالیسم نه تنها بی ربط بلکه در ضدیت کامل با منافع مردم در جامعه است و جامعه کردستان ایران به طریق اولی، به دلیل مبارزات چپ ها و کمونیستها در چهار دهه گذشته در آن، به دلیل خلق لحاظ تاریخی همچون کوچ تاریخی مریوان و تحصن بزرگ سنندج و مقاومت ۲۴ روزه سنندج، مبارزات کارگری و توده ای و ماه میهای باشکوه و اعتصابات عمومی به ابتکار نیروهای چپ، جایگاهی برای این احزاب ندارد. از طرف اینها خودکشی بیش از صد مورد زنان در طول یک سال اخیر، همانند برخورد به مسائل داخلیشان، در سکوت مطلق خبری به فراموشی سپرده می شود. ما نباید اجازه دهیم که این افکار ناسیونالیستی و ضد انسانی بر جامعه کردستان حاکم شود. اگر بنا انتخاب ما برای جامعه و اداره آن است، باید علیه مذهب و ناسیونالیسم و خرافات آن باشیم، باید علیه زن ستیزی و ریشه های آن باشیم، باید علیه زورگویی به مردم زحمتکش جامعه باشیم، باید شان و کرامت انسان را به انسان بازگردانیم. این موارد یعنی چال کردن ناسیونالیسم و کشیدن خط بطلان بر نیروهائی که چنین سیاستهایی را تاکنون نمایندگی کرده و به پیش برده اند.
یک جنبه راه حل فوری و منطقی برای حل این معضلات در درجه اول، ترک کردن صفوف چنین سازمانهایی توسط انسانهایی است که به هر دلیل و اشتباها افق مبارزاتی خود را با چنین سازمانهایی تداعی می کنند. خود جامعه باید در برابر این سیاستها واکسینه شود. تمام کسانی که زمانی در این جریانات بودند و از اعمال جنایتکارانه آنها مطلع هستند، باید به افشاگری آنها بپردازند. شما در مقابل جامعه و نسل کنونی مسئولید.
و نهایتا سازمانهای به بن بست رسیده ای مانند باند مهتدی مفیدتر است، منحل شوند. اعمال و سیاستهای این باند، آیینه تمام نمای ناسیونالیسم و فدرالیسم در فردای کردستان است. انحلال این سازمان، یک گام به پیش خواهد بود و جامعه را از شر چنین نیروهای تروریستی خلاص می کند.