حمید تقوائی در روزهای اخیر سخنرانی ای در جمع اعضای حزب در استکهلم داشته که به مسائل مختلفی از جمله جنبش سرنگونی و انقلاب، موقعیت حزب کمونیست کارگری، حزب و قدرت سیاسی، اعتراض علیه جواد ظریف در استکهلم و مهمانی سیاسی روزنامه بیلد ١٠٠ در آلمان پرداخته است. این سخنرانی اساساً علیه دیدگاهای انتقادی حزب حکمتیست و بعضا برخی از دوستان ناراضی خودشان است. لحن بشدت عصبی ایشان بیانگر اینست که دلش چندان به حرفهائی که میزند قرص نیست و متاسفانه، طبق روال معمول کمترین جانب انصاف و امانتداری سیاسی و پایبندی به حقایق را، مستقل از صحت و عدم صحت دیدگاه های حکک، رعایت نکرده است. در این یادداشت مروری دارم به نکاتی از این سخنرانی.
جنبش سرنگونی
حمید تقوائی صحبت اش در باره شرایط ایران بعد از دیماه را با این بدیهیت شروع میکند که سرنگونی و نخواستن حکومت به امر جامعه بدل شده است. بقول خودشان “گفتمان” سرنگونی همه جا حاکم شده است. اما تعریفی که از سرنگونی بدست میدهد و تمایز آن با انقلاب، که همواره در تئوری و نظر ایشان یکی بوده است، کمی فرق کرده است اما یک در میان به یک معنا بکار میبرد. میگوید:
“حزب ما همیشه میگفت جنبش سرنگونی، که بنظرم تعبیر خیلی دقیقی بود، اینطور نیست که هر روز انقلاب داشته باشیم اما جنبش ادامه داری دارید که هر روز میتوانید فعالیتهایش و اکتیویستهایش را ببینید. وقتی تناسب قوا اجازه میده مثل ٨٨ و ٩٨ میاد تو خیابون با شعار سرنگون باد و وقتی شرایط نیست با شعارهای صنفی و مدنی و سیاسی، اما همان جنبش است… جنبش سرنگونی فقط با آکسیونهاش شناخته نمیشود و وقتی رو به آکسیون میاره میگیم انقلاب شروع شد… فعل و انفعال اکتیویستها و نامه نوشتنها و غیره جزو جنبش سرنگونی است”.
لااقل از نامه منصور حکمت به ایشان و فاتح شیخ در باره شعار جمهوری سوسیالیستی و بعدتر در مراحل مختلف طی سالها دهها بار ایشان سرنگونی و انقلاب را به یک معنا بکار بردند و بارها نقد شدند. هنوز سرنوشت “انقلاب ٨٨” و یادداشتهای دوستانشان در باره “روز شمار” آن انقلاب کذائی در آرشیوهایشان خاک میخورد. کسی نقدی از ایشان و رفقایشان ندید که بالاخره این انقلاب چی بسرش آمد. امروز هم با اپسیلونی تفاوت، با درکی عمیقاً پوپولیستی و از آنجا که “خیابان را همیشه چپ میدانند”، آکسیون جنبش سرنگونی را “انقلاب” می نامند و با درجه ای احتیاط در اینمورد سخن میگوید. اما متد همان است، تلقی همان است، تفاوتی اگر هست اینست که اینبار جای موئتلفین سبز اسلامی را راست سلطنت طلب و ناسیونالیست گرفته است. به این پائین تر می پردازم. در تلقی ایشان کمترین تمایزی بین سرنگونی و انقلاب کارگری وجود ندارد و بعبارتی هنوز در بر همان پاشنه میچرخد. عقب نشینی لفظی و میلیمتری وی را صرفاً باید بحساب نقدهای مکرر تلقی پوپولیستی از انقلاب از جانب ما و بعضا نقدهای برخی از اعضایشان در صفوف حکک گذاشت. هدف ما مجاب کردن ایشان نیست چون این سیستم فکری ناسیونالیسم چپ جان سخت تر از آنست که بحساب درک معرفتی گذاشت، این حرف دل ایشان است و ربطی به سیاست ورزی و دخالت شان در جدال قدرت سیاسی ندارد. احزاب و جریانات سیاسی را نه بر اساس ادعاهای توخالی و تبلیغات بلکه براساس سیاستهایشان میسنجند. سیاست حکک آگاهانه و عامدانه به سمت کرنش به کمپ راست ایران و همخوانی با سیاستهای بستر اصلی راست ناسیونالیست دارد. در واقع ناسیونالیسم چپ و پوپولیسم در تحولات انقلابی، چه بخواهد و چه نخواهد، راهی جز این ندارد. نوسان و از این شاخه و به آن شاخه پریدن ایشان در دو بحث کاملاً متمایز جنبش سرنگونی و انقلاب کارگری معرفتی نیست، ادبیات کمونیسم کارگری و نظریه پرداز آن منصور حکمت روشن تر از آنست که بشود اینها را به اسم کمونیسم کارگری به کسی فروخت. در حکک اما عمدتاً پذیرفته شده است و مخالفتها اگر از موراد نادری بگذریم، بصورت سانتریستی و چراغ خاموش بیان میشود.
جنبش سرنگونی از زاویه حزب
تعبیر تقوائی از جنبش سرنگونی جالبتر است و آنرا بعنوان وجه تمایز خودشان با “چپی که نمی فهمد” بیان میکند. میگویند:
“از سر حزب اگر بخواهیم نگاه کنیم که بخش اصلی بحث من است، یک فرق حزب ما با شاید تقریبا تمام چپ بیرون ما اینست که ما پرچم این جنبش سرنگونی را بلند کردیم و معرفی اش کردیم و اینرا جنبشی دیدیم جدا از جنبشهای طبقاتی و احزاب یا نیروهای سیاسی، جنبشی که درخود مکانیزمهای خودش را دارد، قانونمندی خودش را دارد و روند خودش را دارد. و برعکس است، این احزاب و نیروها هستند که عکس العمل نشان میدهند. جنبش سرنگونی یک چیز سومی است، نه حرکت احزاب است و نه جمع جبری آنها، نه جنبش های مختلف است و نه جمع جبری آنها”.
چند دقیقه بعدش میگوید: “البته این جنبش ها فیالنفسه سرنگونی میخواهند و در حالت کیفی سرنگونی طلب اند”. یعنی وقتی دوره خیابان و آکسیون نیست، “مدنی و سیاسی”اند و و وقتی خیابانی میشوند “جنبش سرنگونی”! جالبتر وقتی است که متدشان را به عنوان تفاوت با بقیه توضیح میدهد. همه جنبشهای اجتماعی و کمپین ها را برمیشمارد بعنوان جنبشهائی که هم قائم بذاتاند و ماهیتاً میتوانند سرنگونی طلب باشند، اما اینها جزو جنبش سرنگونی نیستند بلکه “اینها همه شاخه ها و جویبارهائی هستند که در یک تغییر کیفی بهش میگیم جنبش سرنگونی”! در نگاه اول بنظر میرسد که ایشان خودش نمیداند چه میگوید اما وقتی دقیق میشوید میبینید کل این آسمان ریسمان کردن برای اینست که برای جنبش سرنگونی چهره ها و اکتیویستهائی یا فعالین مشخصتر این جنبش را تعریف کند و از آنجا که میخواهند جنبش را “رهبری” کنند، هر انتقاد و ایرادی به هر حرکت و جریان دست راستی را با عنوان “ایدئولوژیک” و “مکتبی” و “فرقه” بودن تخطئه کنند.
“این در متد ما اصل اول است و در حرکت حزب در ایندوره بخصوص. جنبش سرنگونی را برسمیت بشناسید با مکانیزم خودش، با الیت سیاسی خودش و با چهره های خودش. ممکن است هر کدوم اینها به این یا اون حزب یا آن و آن ایدئولوژی وابسته باشند یا این و آن الترناتیو را دنبال کنند. اما اینها شکل دهنده پائین نیستند، شکل دهنده خیابان نیستند. اینها واکنش و عکسالعمل نشان میدهند به یک واقعیت سیاسی که با دخالت و فعالیت در آن اهداف اثباتی جنبش خودشان را دنبال کنند. همانطور که ما اینکار را میکنم و همانطور که سلطنت طلب اینکار را میکند یا هر نیروی دیگری. این یک تفاوت پایه ای و اساسی بحث هائی است که اخیرا ما داریم با بقیه چپی که نمیفهمد ما چی میگیم این است که همین را نمی بینند که جنبش سرنگونی جنبشی با اکتیویستهای خودش است”.
بزعم ایشان هر کسی با حکومت مسئله ای دارد جزو سرنگونی طلبان است. مهم نیست راست است، مذهبی است، تا یکماه پیش کنار خاتمی و روحانی بوده یا پان ایرانیست و فاشیست است. اگر شما از تقابل جنبشهای اجتماعی و افقهای اجتماعی در جامعه حرف بزنید و تلاش کنید که سرنگونی با پرچم چپ و انقلابی صورت بگیرد، از نظر حمید تقوائی برسمیت نشاختن جنبش سرنگونی است. کسی مجاز نیست از جنبشهای طبقاتی حرف بزند چون جنبش سرنگونی پدیده دیگری است و ظاهراً در خلاً و بدون سیاست و افق و شعار و خط پیش میرود. برای اثبات حرفشان به تمسخر و کاریکاتور کردن بحث مخالفین سیاست ناسیونالیستی و پوپولیستی حکک متوسل میشود و میگویند اینها، یعنی همه کمونیست ها منهای خودشان، برای دیدن جنبش سرنگونی “میروند نگاه میکنند ببینند کارت عضویت کدام حزب در جیبش است. مهم نیست کارت کی تو جیبشه”. آدم که بحثاش مغشوش و بی سر وته باشد، باید از حریف مترسک بسازد تا بتواند در دنیای فرقه ای پیروز از میدان بیرون بیاید. حتی این اطلاق “جنبش سوم” برای جنبش سرنگونی را، به جنبشهای تک موضوعی بسط میدهد که با این متد مثلاً قائم بذات بودن را توضیح دهد. مثلاً در باره مبارزه علیه اعدام میگوید:
“هر محلل سیاسی (منظورشان تحلیلگر سیاسی است)که نگاه کند مثلا میگوید اینها اکتیویستهای جنبش علیه اعدام اند که دو نفرشون ناسیونالیست کُرداند، چهار نفرشون سلطنت طلب اند و پنج نفرشون کمونیست کارگری. اما کسی ماهیت اینها را با اکتیویستهای اون جنبش نمی شناسد بلکه جنبش سومی است که بهش میگن علیه اعدام. تا به جنبشهای طبقاتی مربوط میشه اینست که نقد کی، تحلیل کی، بر این جنبشها مسلط شده، نقد ما به اعدام یا نقد مجاهد به اعدام یا نقد رضا پهلوی”.
این اغتشاش فکری و جنبش تراشی هدفی جز در گونی ریختن همه جریانات طبقاتی و تشکیل یک جبهه “همه با هم” از ناسیونالیستهای متفرقه با خودشان بعنوان متحدین عملی و سیاسی ندارد. یکجا جمع جبری این احزاب و جنبشها تعریف جنبش سرنگونی نیست و یکجا هست، یکجا امر فیالنفسه هر جنبش مهم است و ظاهراً اینها هیچ تعلق سیاسی و طبقاتی ندارند و یکجا کار جنبشهای طبقاتی اینست که افق و نقد خودشان را حاکم کند. و اینها را خط در میان با نام بردن از منصور حکمت و گفتن حرفهای خودشان تحویل شنوندهاش میدهد. منصور حکمت در مورد همان جنبش سرنگونی در همان ١٨ تیر به صراحت گفت و نوشت که اینبار برخلاف انقلاب ۵٧ “همه با هم”ی وجود ندارد. شعار “امروز فقط اتحاد” رضا پهلوی که ایشان در بحثشان به او غبطه میخورد، عملاً قطبنمای سیاستشان شده و در این توهم مُزمن پوپولیستی سیر میکنند که دارند “رهبری” میکنند.
از طرفی به ما خرده میگیرد که چرا وقتی میگویند نه به حجاب اجباری، میگوئید “نه… قبول نیست، حجاب اسلامی”، چند دقیقه آنطرفتر میگوید: “نقد طبقاتی اعدام مهم است مثل حجاب، حجاب عده ای علیه اش هستند مثل آزادی پوشش، ما میگیم این کمه حجاب پرچم جنبش اسلام سیاسی است”! خب، شما یکجا بایستید ببینیم حرف حسابتان چیست، نمیشه دم بدقیقه لیز بخورید و همیشه برحق باشید! از یکطرف مثلاً نقد میکنند که جنبشهای علیه اعدام و حجاب و آپارتاید جنسی درخود است و امر خودشان را دارند، بعد میگویند “نقد طبقاتی اینها مهم است”، چند دقیقه بعد مخالفین را بجرم همین “نقد طبقاتی” مثلاً نقد میکنند و میگویند:
“من نمیخوام مخالفت با آپارتاید جنسی را ضد سرمایه داری کنم، این مکانیزم اون کار نیست اگر شد چه بهتر، ولی از اینجا نمیگذرد که همه اکتیویستها مارکسیست بشن و سوسیالیست میشن و با انقلاب سوسیالیستی پیروز میشه، …برعکس میخوایم امر کارخانه را بدیم بدست اکتیویستهائی که بگیم حزب طبقه کارگر بهترین مدافع تو است پیگیرترین مدافع تو است…. میخوای دیگر به زن ظلم نشه باید این حزب را بقدرت برسانی. ممکن است طرفدار بازار آزاد باشد ولی میاد، میگه بزار این حزب بیاد بعدا یک کاریش میکنیم”.
شما واقعا فکر میکنی با این سیاستهای هردمبیل و آشفته و در فضای بشدت قطبی و سیاسی ایران با زرنگ بازی میتوانی نزدیک قدرت شوید؟ چقدر باید متوهم بود که در کنار جنبشهای شناسنامهدار طبقات دارا با خط و سیاست بشدت روشن و جانبدار آنها، پرچم حزبی دستشان بدهی و رهبری شما را قبول کنند؟ اتفاقی که دارد در متن اوضاع متحول ایران با سرعت برق و باد میافتد، اینست که شما به شکل آنها در میآئید نه آنها شبیه شما. در سال ٨٨ هم همین اتفاق افتاد، در داخل که مطلقاً هیچ، در خارج هم در بسیاری جاها اجازه یک سخنرانی چند دقیقهای را به دوستانتان ندادند و در حاشیه تظاهراتهای اصلاح طلبان موسوی چی و سلطنت طلبان حتی دیده هم نمیشدید.
دفاع غرّا از بیانیه ١۴ نفر
صحبتهای حمید تقوائی و سیاست و متدش جدید نیستند اما عصبانیت عجیبشان ظاهراً واکنشی به مخالفت نوع ما و برخی از دوستانشان در نقد بیانیههای ١۴ نفر است. وزنی که این اتفاق در ذهن حمید تقوائی دارد برای کمیته سه نفره سازمانده این بیانیهها ندارد و باعث جدائیشان شده است. حمید تقوائی انتشار این بیانیهها را انفجار و مثل “توپی که در ایران ترکیده است” مینامد. میگویند:
“ما کاری کردیم وقتی ١۴ نفری که بهش راست و غیره میگن، وقتی در بیانیه مینویسند آپارتاید جنسی رد پای ما را نمی بینه، آپارتاید جنسی را کی گفته غیر از حزب ما، غیر از حزب ما، حتی همه کمونیسم کارگری را هم نمیگم، اصطلاح آپارتاید جنسی مال ماست. کسی که علیه آپارتاید جنسی حرف میزنه اگر کسی یک ذره با سیاست ایران آشنا باشه میگه اینها با کمونیسم کرگری اند، از ٨ مارس ۵٧ تا دختران خیابان انقلاب.”
انصاف و این توهم به رهبری آقای تقوائی را ببینید. فقط ما، “حتی نه همه کمونیسم کارگری”! دوست عزیز، حزب کمونیست کارگری دوره منصور حکمت و لایهای از کادرهایش در بردن این کانسپ بدرون جامعه نقش داشتند و بسیاری از ادبیات و سیاستها را به فرهنگ عمومی سیاسی تبدیل کردند. همین امروز هم نه فقط نیروهای جنبش کمونیسم کارگری بلکه خیلی از فعالین حقوق زن از این عنوان استفاده میکنند و خودشان را مطلقا با حکک تداعی نمیکنند. کار دیگران را بحساب خود گذاشتن البته کار ناپسندی است، مضافاً اینکه و بویژه شخص شما نه در هشت مارس ۵٧ نه بعدتر در بحث مسئله زن هیچوقت حضور نداشتید. شما که همین شعارها و تبئین برنامهای از آن را زمین گذاشتید و پشت شعارهای اصلاح طلبان رفتید، فکر نمی کنید زیاده روی است که یکهو خودتان را صاحب همه چیز بکنید؟ این کار زشت است.
حمید تقوائی در مورد بیانیه های چهارده نفر و مکانیزم جنبش سرنگونی میگوید:
“وقتی میگیم جنبش سرنگونی بعد از ٩۶ شما بروزاتی ازش دارید، شاخص های مشخصی دارد، مثلا مادر ستار بهشتی میاد سه اطلاعیه میده، ١۴ نفر اطلاعیه میدن گذار کامل از جمهوری اسلامی، یک عده میگن استعفای خامنه ای و قانون اساسی جدید، اینها از راست نیامدند اگر هم راست باشند کسانی هستند که تا دیروز حداکثر میگفتند انحلال جمهوری اسلامی، استحاله و رژیم چنج…. وقتی میگوید گذار کامل شما باید بازتاب قدرت چپ را در جامعه و در بیانیهاش ببینید و تعبیر خودت را بزاری روش…وقتی اون میگه گذار کامل، حزب ما باید بلند بشه باید بگه من نمایندهاش هستم و گذار کامل یعنی این و معنی اش میشه این… منشور سرنگونی را شش ماه پیش صادر کردم… این معنی گذار کامل است…تبئین خودت را بدی نه اینکه هولش بدی تو دامن دو خرداد و راست… من هنوز متوجه نیستم انتقاد از ١۴ نفر از کجا ناشی میشه…متن را میخوانی نمیدونم گذار کامل با سرنگونی فرقش چیه؟ حتما باید کلمه شما را بگه…اونهم قانون اساسی… استعفای خامنه ای هم مثل استعفای شاه است… خامنه ای استعفای بده دو روز رژیم نمی ماند… اهمیتش این نیست که خامنه ای استعفا میده، اهمیتش اینست که عده ای با سر افراشته میگن خامنه ای باید برود… من اگر جنبش سرنگونی را می بینم من باید بگم که رهبر همه اینها هستم…کارت هر حزبی تو جیبش است در این عرصه معنی حزب ما را باید رهبر خودش بداند”.
آسمان ریسمان کردن برای تعریف جنبش سرنگونی و الیت سیاسی ورزشکار و هنرمند و اکتیویستهایش این شد که مادر ستار بهشتی و نوری زاد و دیگران از نظر ایشان اکتیویستهای جنبش سرنگونیاند و ایشان رهبر همهشان، چون شش ماه پیش منشور سرنگونی منتشر کردند. خب خیلیها منشور سرنگونی را یکسال و چند سال پیش منتشر کردند و رهبر کسی نشدند. همینطور این دیگر بیشتر از توهم و نشناختن اوضاع ایران و قطببندیهای سیاسی است که شما فکر کنید بقیه رهبری شما را پذیرفتند. ایراد بحث شما یکی دو تا نیست، شما تحرک گروه سه نفره تدارک این بیانیه ها و ترکیب ائتلافی اصلاحطلبان و سلطنتطلبها را “مردم” فرض کرده اید. متوجه نیستید که اینها میخواهند روی سرنگونی طلبی و رادیکالیسم جامعه ترمز بزنند و نقطه سازشهای خودشان را تحمیل کنند. اختلافی با آنها و خط سیاسیشان ندارید و دارید به این شیوه توجیه میکنید. قبلتر هم گفتید، خب سرنگونیطلب مسالمتآمیز هم میتواند باشد، تمامیت ارضی حالا نمیبایست میاومد، شما رهبری نکردید به مشاور سیاسی و ادیتور یک حرکت راست بدل شدید. حالا وسط ماجرائی که رفت و تمام شد گیر کردید و هرچه میخواهید توجیه کنید بدتر میشود. ظاهراً شما همیشه حق دارید و عصبانیتتان بنظر از همین نتیجه است که حتی صفوف خودتان را هم قانع نکرده است. برید قطعنامه کنگره سوم را بخوانید و ببینید فاصله کمونیسم کارگری با ناسیونالیسم چپ شما چند هزار فرسنگ است.
آژیتاسیون غلیظ ناسیونالیستی
ایشان عادت دارد برای هر راست روی و زیر چهارچوبهای سیاسی و برنامهای زدن یک فرمول پیدا میکند. میگوید:
“دو شیوه هست رفقا، یک شیوه هست که من رهبر چپ در جنبش سرنگونی ام، یک شیوه دیگه هست که من رهبر چپ جنبش سرنگونی ام. رهبر همش، هر کسی میخواد این رژیم بره یک خواست انسانی دارد. اگر برای این خواست رفته سلطنت طلب شده یا راست شده یا هر چی شده بخاطر اینست که شما حضور نداشتید، بخاطر اینست که همین وسواس ها را دارید، بخاطر اینست که سعی کردید شعارش را چکش کاری کنید، بخاطر اینست که میگی قبولم ندارند، طرف بلند میشه اطلاعیه میده یک سری هنرمند یک سری ورزشکار یک سری زن، زن آزادیخواه… میگن رژیم زن ستیز است، خامنه ای باید استعفا بده، قانون اساسی دوباره باید نوشته بشه و گذار کامل …بعد میگه تمامیت ارضی و غیره.. چپ میاد اون تمامیت ارضی را گنده میکنه، میگم سوراخ دعا را گم کردی دیگه!”
من هم میگم شما مفتون ادعای آنها شدی و سیاست کمونیستی را کنار گذاشتی و چشم حزب را هم کور کردی. عادت دارید مرتبا دنباله روی از هر سیاست راست را به “حضور” خودتان و عدم حضور بقیه منتسب کنی. مثلاً شما بجز حمایت لفظی و دنبالهروی از تعدادی سلطنتطلب قدیمی و اصلاحطلب شناسنامهدار چه کار دیگری کردی که “حضور” داشتید و بقیه حضور نداشتند؟ این شما بودید که سعی کردید بیانیهشان را “چکش کاری” کنی نه ما و مخالفین سیاسی این اقدام. وانگهی ما هیچ مخالفت تندی با این بیانیه نکردیم، گفتیم که سرنگونی حکومت از این طریق و طرح رفراندوم و آشتی ملی نمیگذرد و اتفاقاً این سیاستها بدنبال رویدادهای دیماه و عروج جنبش کارگری ایران بسیار عقبتر از اوضاع است. اینکه حساسیت شما به سیاستهای مسالمتآمیز و ناسیونالیستی و پانایرانیستی ضعیف شده، دیگر مسئله را نه در تئوری و کج فهمی بلکه در همراهی سیاسی با جنبشهای اصلی بورژوازی ایران و پشت کردن به اهداف کارگری و برنامه ای حزب باید جستجو کرد. شما نه رهبر چپ در جنبش سرنگونی هستید نه رهبر چپ جنبش سرنگونی. تاکنون متاسفانه فقط سرویس ده راست بودید و آنها یک ذره به سمت شما نیامدند. تنها حرفی که اینجا و آنجا میشود شنید اینست که حزب کمونیست کارگری با راستها مشکلی ندارد و میشود از آنها علیه چپها و کمونیستها استفاده کرد. شما در توهمات خودتان سیر میکنید و متاسفانه متوجه نیستید. شما حزب کمونیست کارگری و تاریخ پرافتخارش را در پای راست قربانی کردید، خیلی ارزان فروختید اما چیزی گیرتان نیامد. کاش فقط سوراخ دعا را گم کرده بودید.
میگوئید: “تا اونجائی که به سلطنت طلب مربوط میشه فرهنگ عمومی مردم را می ریزن جیب رضا پهلوی. شما اگر از ٩٠ درصد مردم ایران بپرسید میگند خاک ایران عزیزه، میگن نباید تجزیه بشه، ٩٩ درصد بهتون قول میدم، هر جامعه ای، اینجا هم؛ میگه نباید تجزیه بشه، میگه پرچمام را احترام قائلم، میگه من وطن پرستم، قرار نیست انقلاب فرهنگی بکنیم بعد انقلاب سوسیالیستی بکنیم، قرار نیست مردم همه مارکسیست بشن بعد انقلاب سوسیالیستی بکنند”.
واقعا سر آدم سوت میکشد. خودتان متوجه نیستید یا واقعاً به سیم آخر سیاست زدید؟ رضا پهلوی هم مثل شما با این تو ذوق زنی آژیتاسیون ناسیونالیستی نمیکند. باور کنید شما از دنیا خبر ندارید، از ایران خبر ندارید، نشست و برخاست با سلطنت طلبان و پان ایرانیستها تماماً زیر و رویتان کرده است. شما امروز از هر جوان ایرانی بپرسید، اگر از مذهبیهائی نباشند که در پاسارگاد سینه و صورتشان را به خاک کوروش میسایند، این ترهات ناسیونالیستی را مسخره میکنند. این شمائید که با این آژیتاسیون ناسیونالیستی ٩٩ درصد مردم ایران را لشکر رضا پهلوی بحساب میآورید. آخر این چه طرز صحبت کردن است؟ خود سلطنتطلبان مطلقاً چنین ادعائی ندارند. خود رضا پهلوی هیچوقت چنین حرفی نزده است. وانگهی، ما مائویست نبودیم و در تاریخمان از “انقلاب فرهنگی” یک کلمه هم صحبت نکردیم، هیچوقت نگفتیم انقلاب سوسیالیستی در گرو مارکسیست شدن همه است، چرا یک اختلاف متدولوژیک و سیاسی در برخورد به رویدادهای ایران را تا این حد چیپ میکنید؟ اگر به شما میگوئیم دوست گرامی این سیاست یا این روش نفعی بحال کمونیسم ندارد یا حتی تاثیر مینیممی در سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی ندارد و دارید به شاگرد شوفر راست بدل میشوید، باور کنید از سر دلسوزی و مسئولیت میگوئیم، هیچ غرض و مرض شخصی و رقابت حزبی با شما نداریم. ما نه “بی عمل” هستیم و نه “با سر راه میرویم”، اینکه شما بیانیه چهارده نفر را “انقلاب” تلقی میکنید، از گفتن “چهارده معصوم” عصبانی هستید، اینکه از رادیکالیسم ما عصبانی هستید و آنرا با چماق جنگ سردی “ایدئولوژیک” میکوبید، اینکه جمله به جمله سخنرانیتان از فرط عصبانیت متلکگوئی است و دفاع از سیاست برنامهای و کمونیستی را “مارکسیسم نهی از منکر” مینامید، معلوم میشود ما کجا هستیم و شما کجا هستید. در ضمن خبر بدی برایتان دارم، کارگران فولاد یکماه با شعار “کارگران بیدارند، از استثمار بیزارند” در صف اول تظاهرات کردند. حتما هیئتی را بفرستید که به آنها گوشزد کنند، الان وقت دفاع از پلاتفرم راستها برای استعفای خامنهای است و جنبش کارگری بعنوان بخشی از جنبش سرنگونی باید حواسش جمع باشد.
ماجرای استکهلم و قلب حقایق
بنظر میرسد کار شما از راست روی و نسبت دادن ناروا به مخالف سیاسی گذشته است و در روز روشن و جلوی چشم مردم حقایق را وارونه میکنید. من نمیدانم دوستانتان چه گزارشی به شما دادند اما این همه آدم در دنیا و در این شهر که دیدند چه اتفاقی افتاد. چرا جعل میکنید؟ مرتب دارید و بعناوین مختلف از سلطنتطلبان تحت عنوان “مردم با پرچمشان آمدند” دفاع میکنید؟ پانزده نفر سلطنت طلب با عکس و پوستر سه متری رضا پهلوی و پارتنرش نیم ساعت بعد از شروع تظاهرات کمونیستها و آزادیخواهان در روز اول به محل آمدند. رفقای شما سه دقیقه قبل از آنها رسیدند. در این قسمت باز گفتید “اینها هر کسی پرچم دستش باشه میگن سلطنتطلبها، فرهنگ عمومی مردم را میزارن بحساب سلطنت طلبها”! خب این فرهنگ عمومی مردم که شما هم جزو آن هستید مبارکتان باشد. پیشکش شما. حمید تقوائی میگوید:
“من داشتم مقاله می نوشتم وقتی اتفاق استکهلم افتاد ننوشتم رفقا، گفتم لازم نیست، گفتم آفتاب آمد دلیل آفتاب! برن جواب استکهلم را بدن! که دادند. شما روز دوم کجا بودید؟ خجالت بکشید! روز دوم همونجا بودیم که شما روز اول بودید! این داستان است، ما کاری کردیم که گفتمان ظریف و سازشکاری علیه ظریف رفت تو تلویزیونهای سوئد. رفت تو رسانه های سوئد با اسم و آرم حزب کمونیست کارگری. طرف میگه تو چرا نیامدی سنگ بیاندازی. سنگ انداختن خوبه کاش اینقدر نیرو داشتیم که بیایم سنگ هم بیاندازیم. ولی تو امرت اون نیست که چهار تا سنگ بیشتر میخورد به ماشین ظریف. امرت اینه که بگی این حزب کمونیست کارگری رادیکال نیست. رادیکالیسم را میره تو معنی چریکی اش، پارتیزانی اش، شما رادیکال نیستید. کسی که میره کوس رسوائی ظریف را چنان میزنه زمین که تو دهها رادیو و تلویزیون سوئد میره این رادیکال نیست ولی من میرم بعنوان قربانی پلیس سوئد که آی من را گرفتند، ۴٠ نفر را گرفتند، این رادیکال است. ظاهرا این تصویر خوبی از رادیکال میده. تصویری که به مردم ایران میده اینه که ظاهرا دولت سوئد هم پشت جمهوری اسلامی است. ریختند اپوزیسیون اش را زدند، جمهوری اسلامی میگه فقط من نیستم که میزنم دولت سوئد هم که میگید خیلی دمکراتیکه ریخته زده”!
از چی خجالت بکشیم؟ ما که به شما نگفتیم کجا بودید، چرا نیامدید. در بیشتر تحرکات و اعتراضات دوستان شما نیستند و لااقل با کمونیستها نمیآیند؟ حالا بجز جمهوری اسلامی و حرفهای ظریف و پلیس بدهکار شما هم شدهایم؟ نخیر، حقیقت را نمیگوئید. در تظاهراتهای مختلفی تعدادی سلطنتطلب اومدند و سعی کردند پرچمشان را پشت سن بیارند. رسم اینست که احزاب کنار هم میایستند و میدان مال ما نیست که به کسی بگیم شما حق ندارید اینجا باشید. ما برنامه مشترک با آنها برخلاف رفقای شما نمیگذاریم اما اگر آمدند یکجائی میتوانند باشند و شرکت کنند. ما که آژان نیستیم. اما کسی که میاد وسط تظاهرات و شروع میکند به برهم زدن توافق برگزارکنندگان و عربده کشیدن، باید کنترلش کرد. آنها وقتی شروع به پرووکاسیون کردند یکی از مجریان برنامه به آنها گفت شما هم گوشهای بایستید و اجازه بدهید تظاهرات با برنامهاش پیش برود و اضافه کرد که پرچمتان و عکس رضا پهلوی را اینجا پشت سن نیارید، ما مخالف هر دو رژیم هستیم. آنها داشتند شلوغ میکردند که هیئت برگزاری تظاهرات تصمیم گرفت که به سمت پارلمان حرکت کنیم و به این ترتیب کنترل شدند و مسئله خاتمه یافت. روز اول سخنرانیها در محل صورت نگرفت بدلیل این کارهای حضرات و اجتناب ما از اینکه مشکلی پیش نیاید. آنجا هم پلیس مودب سوئد که شما پرچم دفاعش را بدست گرفتید، شروع کرد به باتوم زدن و سگ و اسب را به جان مردم انداختن. برگشتیم و تظاهرات آنروز خاتمه یافت. برخلاف حرف نادرست و قلب حقیقت شما کسی به پیاده رو نرفت و تظاهرات را ترک نکرد. چرا مسئله را وارونه میکنید، لااقل ١۵٠ نفر شاهد آنجا بودند.
همان روز اول ما اعلام کردیم که فردا ساعت ٩ اینجائیم. روز دوم رفقای شما اطلاعیه دادند که ساعت ده میآیند. شب روز اول فعالین محل هتل ظریف را پیدا کردند و روز دوم صبح مستقیما جلوی هتل رفتیم که پلیس ممانعت کرد. بعد ظریف نه در آن محل روز اول بلکه منطقه دیگری در استکهلم در انستیو صلح کنفرانس داشت و ما همانجا رفتیم. در مکان روز اول نیروهای مجاهدین، سلطنت طلبان و رفقای شما بودند. در محل کنفرانس ظریف فقط پانزده نفری از مجاهدین آمده بودند و بقیه کمونیستها بودند. میخواستید چکار کنیم؟ نباید تعرضی به ظریف میکردیم؟ پس برای چی تظاهرات گذاشته بودیم؟ باندازه کافی نامه و پیکت افشاگرانه و کارهای مشابه در روزهای قبل سازمان داده بودیم. بله به ظریف گوجه و تخم مرغ و گُه اسب زده شد و پلیس وحشیانه حمله کرد و سه نفر را به بیمارستان فرستاد و چهل نفر را دستگیر کرد. نیم ساعت درگیری بود با پلیس در وسط خیابان جلوی چشم مردم. اگر خطابتان من است، بله من پستی را گذاشتم که درگیری شدید اتفاق افتاده و چهل نفر دستگیر شدند و تعدادی زخمی. ایرادی دارد؟ شما نگران هستید که چهره پلیس سوئد مکدر شود و جمهوری اسلامی سو استفاده کند؟ چرا نباید میگفتیم که چه اتفاقی افتاده است؟ روزنامه ها و تلویزیون وسیعا این اخبار را منتشر کردند و در مواردی در روز اول عکس و پرچم حزب شما هم منعکس شده است. خیلی هم خوب است و کسی بقول شماها “حسودی”اش نیامد. بیش از ده لینک و گزارش روزنامهها هست. چرا متلک میگوئید که کنار مجاهد تخم مرغ پرت کردید؟ مگر روز دوم در همان میدان دوستان شما و سلطنت طلبان و نیروی عمده مجاهدین کنار هم نبودند؟ این فرصتطلبی سیاسی برای چیست؟
نوشته اید: “روز اول ما افتادیم جلو همون سلطنتطلبها، … اومدند شعار جمهوری اسلامی سرنگون سرنگون، جمهوری ضد زن سرنگون، حکومت استثمار سرنگون را با ما دادند، ما رادیکال نیستیم، اونی که رفته کنار مجاهد سنگ زده رادیکاله! داری اذیت میکنی دیگه”.
کسی جلوی کسی نیافتاد. تظاهرات توسط مسئولینش که سه نفر از حزب حکمتیست و حزب کمونیست ایران و شورای استکهلم بود تصمیم گرفتند صف را حرکت دهند که از درگیری فالانژهای سلطنتطلب اجتناب کنیم. همه راه افتادند و قاطی هم شدند. پلیس هم به بچه های صف اول زد. چرا از کاه کوه میسازید؟ اگر توهم دارید که سلطنت طلبی که با عکس دو سه متری رضا پهلوی و پارتنرش شعار “حکومت استثمار سرنگون” داده است، دیگر کاری از من ساخته نیست. این نشان میدهد که شما حاضرید در ذهنتان “رهبر” یک جریان ناسیونالیست و راست شوید و به کمونیست ها تشر بزنید. آنقدر در مورد استکهلم خودتان را آژیته کردید که نوشتید:
“گفتم استکهلم، نه این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست، شما اگر فردا قیام هم کنی مثل لنین، میکن کودتا کرده! چون تو قیامش احتمالا دو تا سلطنت طلب تیر انداختن طرف رژیم. اینها با سلطنت طلباناند. جامعه را میفروشید به سلطنت طلبان، همان کاری که در ٨٨ کردند رفقا، تو ٨٨ تمام جنبش را فروختن به موسوی. گفتند جنبش موسوی. چیزی بیشتر از این نمیتوانست موسوی را بزرگ کند تو جامعه که چپ اپوزیسیون بگه این جنبش موسوی است. خود موسوی گفت بابا من اینقدر زور ندارم چطور جنبش من است. اینها گفتند. استکهلم ظاهرا راستها بودند. گفتند خودتان و پدرتان را قبول نداریم رفتند تو پیاده رو و رفتند خونه. ما دو روز تمام وایستادیم، دو تا هشت ساعت دو تا ده ساعت، پرچمدار اونها شدیم، رهبر اونها شدیم، شعارها را دادیم”.
آقای تقوائی، اینها را آوردم که همه ببینند تا چه حد پرنسیپهای پیش و پا افتاده را رعایت میکنید. شما از نقد ما به جنبش سبز و حمایت عملی و سیاسی شما از آن و “کشتی نگرفتنتان با موسوی” دلخورید. دارید بزعم خودتان جبران میکنید که “جنبش را به موسوی فروختیم و حالا به سلطنت طلبان میفروشیم”. آفرین به این پایبندی به حقیقت! نخیر، در ٨٨ ما با پرچم سرخ دو هفتهای ابتکار عمل را در دست گرفتیم و کل رادیکالهای شهر بجز رفقای شما که تا آخر کنار موسوی چیها بودند را بسیج کردیم. شما حزب را به موسوی فروختید و الان به سلطنت طلبان میفروشید. قضیه برعکس است دوست عزیز. تاریخ راکه نمیشود لاک زد و وارونه کرد.
بیلد ١٠٠ و ایمیج حزب
شما این سیاستها را در سخنرانیتان به اسم حزب و قدرت سیاسی قالب می کنید. من هم توصیه میکنم هر کسی که ذره ای به حقیقت پاینبد است همین مطلب منصور حکمت و نه تفسیر شما را مستقلاً بخواند. شرکت مینا احدی در “مهمانی سیاسی” بیلد ١٠٠ را اینطور توشیح میدهید؛
“بخشی از اون ایمیج حزب است بعنوان حزب و قدرت سیاسی نه بعنوان حزب پیشرو صف اعتصاب و انقلاب، بعنوان حزبی که هم در خیابان هست و هم تو محافل بالائی ها هست، … چرا میترسید چرا نمیروید تو بزرگان لشکری و کشوری. اینکه ما چه فورسی هستیم از پائین که از بالا ما را بحساب میارن باید حزب را ببینید که اسپارتاکوس رفته تو مجلس. “!
اینجا ظاهرا با دوستان خودتان صحبت میکنید. موفق باشید و در این مجالس بیشتر شرکت کنید. بهتر است مینا احدی باشد تا مسیح علینژاد. چشم حسود کور! اما یک چیز را باید بدانید از این ایمیج جدیدتان؛ وقتی یک راست سلطنت طلب مانند علیرضا میبدی به شما میگوید “کمونیست صورتی” و شبه فاشیستهای روزنامه بیلد، دست راستی ترین روزنامه آلمان به عضو شما میگوید “قهرمان آزادی”، دیگر پوپولیست و ناسیونالیست چپ گفتن به شما ارفاق است، همینطور پیش بروید به لیگ سفیدها ملحق میشوید. *
٢٠ سپتامبر ٢٠١٩