جیغ لُردگان ، مُشت شد!

مقالات

چند روز پیش بود که تجمع اعتراضی اهالی روستای «چنارمحمودی» لُردگان در میان جیغ و فغان پیران و کودکانی که رو به دوربین آرزوی مرگ می‌کردند، پرده از جنایتی هولناک در یکی از روستاهای محروم استان چهارمحال و بختیاری برداشت.
جنایتی که به مدت دو ماه تمام حاکمیت با سرپوش‌گذاری و در سکوت خبری قصد دفنش را داشت: اپیدمی یک ویروس خطرناک (محتملاً ایدز) در میان مردم روستا که سرمنشأش به استفاده از سرنگ آلوده در خانۀ بهداشت روستا نسبت داده می‌شد. دو ماه تمام است که مقامات استانی و بالاتر از آن در جریان ریز جزئیات پرونده هستند، اما فقط چند روز پیش و زمانی که مردمِ جان ‌به ‌لب ‌رسیده تصمیم به بلند کردن صدایشان در کف خیابان گرفتند، این خبر راه به افکار عمومی باز کرد.
درحالیکه نمایندۀ لردگان در شورای عالی استان‌ها تا چند روز پیش رسماً از مشکوک بودن ابتلای ۲۰۰ نفر از جمعیت ۱۸۰۰ نفرۀ روستا به ویروس ایدز صحبت می‌کرد، بعد از اعتراض خیابانی مردم روستا دستگاه تکذیب و افترای جمهوری اسلامی اعداد و ارقام قبلی را به یک دهم رسانده و هم و غم خود را بر «عادی‌سازی» تعداد مبتلایان و این اپیدمی گذاشته است. در یک سناریو مقصر را زنی معرفی می‌کند که یک‌تنه با روابط جنسی‌اش مردان روستا را آلوده کرده و در سناریوی دیگر تقصیر را به گردن معتادان روستا می‌اندازد! در تمام این داستان‌نویسی‌های زرد هم فراموش می‌کند که در هر صورت و با هر منشأ، مقصر اول و مسئول اصلی ماجرا خودش است. البته بدیهی است که با آن حجم عظیم دروغگویی و تناقض و لاپوشانی، کوچکترین اعتماد عمومی به هر کلمه‌ای که از دهان سخنگویان حاکمیت خارج شود وجود ندارد.
به شهادت روستاییان تعداد مبتلایان تا چند صد نفر هم گزارش شده‌، اما اگر حتی فقط رقم اعلام‌شدۀ نمایندۀ حاکمیتی لردگان را هم معیار بگیریم (یعنی از هر ۹ نفر، یک نفر مبتلا به ایدز!) این جنایت اسم دارد و آن هم «نسل کشی» در این روستاست.
البته چنین جنایت‌هایی به قدری فراگیر شده که گاه حتی به چشم جامعه نمی‌آید: از شیوع انواع هپاتیت و بیماری‌های عفونی در زندان‌ها تا دادن غذای مسموم و فاسد در دانشگاه‌ها، از آلودگی آب شرب روستاها تا تخلیۀ زباله‌های شیمیایی در مناطق حاشیه‌ای که فقط در یک قلم آن همین چندسال پیش ده‌ها نفر از روستاییان مشگین‌شهری را آوارۀ بیمارستان کرد. وقتی طبق گفتۀ وزارت بهداشت سالانه فقط بیش از ۱ میلیون نفر از جمعیت ایران قربانی عفونت‌های بیمارستانی هستند، یعنی عمق این فاجعه بیشتر از آنست که لردگان را نه یک «استثنا» که «قاعدۀ مسلط» در این نظام بدانیم!
نهایتاً هفتۀ پیش لردگانی‌ها که دیدند دو ماه سکوت و مدارا با وعده و وعید و سردواندن بالایی‌ها پاسخی نگرفت، تصمیم گرفتند این معادله را در کف خیابان تغییر بدهند. فاصلۀ بین اولین روز از اعتراض مسالمت‌آمیز در کف خیابان و تبدیل آن جیغ و فغان به مشت و سنگ و آتش علیه بانیان اصلی این جنایت فقط سه روز بود. تا در این سه روز جهشِ اعتراضی به یاد همه بیاورند که چرا از کارگر و معلم و دانشجو و پرستار و کشاورز و مالباخته و … حق‌شان را نه در راهروهای ادارات که در کف خیابان می‌توانند مطالبه کنند و بس.
در آنسوی ماجرا، وقتی دستگاه تکذیب و افترا و دروغ‌پردازی حاکمیت در این سه روز جواب نداد، چماق و ضدشورش جایش را گرفت، تا آن‌ها هم به نوبۀ خود به پایینی‌ها یادآوری کنند که نه با یک «خطای فردی یا اداری» که با دشمنی به بزرگی یک دولت عریض و طویل و تا دندان مسلح طرف هستند.
در این مرحله البته شورش خیابانی را کسانی آغاز کرده‌اند که نه چیزی برای از دست دادن دارند و نه راه بازگشتی به زندگی؛ در واقع فریاد لردگان، فقط مطالبات یک روستا نیست، مطالبات میلیون‌ها قربانی دیگری نیز هست که روزانه در خاموشی می‌میرند. با اینحال در چنین وضعیتی که حاکمیت همه جوره پای تکذیب و سرکوب و انکار ایستاده، رضایت به چیزی کمتر از تحقق مطالبات زیر غیرقابل قبول است:

◽️غربالگری همه جانبه و درمان رایگان تمامی اهالی روستای لردگان

◽️پرداخت غرامت به مبتلایان و تأمین هزینه‌های مادام‌العمر خانواده‌های آنان

◽️تشکیل یک کمیته حقیقت‌یاب مردمی متشکل از مبتلایان و قربانیان این ویروس و متخصصان و پزشکان مستقل

◽️انتشار فوری تمامی اسناد محرمانۀ پزشکی (با حذف نام و مشخصات بیماران) در رسانه‌های عمومی (تا دولت، بهانۀ «اخلاق پزشکی» را دستمایۀ دفن حقایق نکند)