خاورمیانه از پیش از جنگ جهانی اول جذابیت ویژه¬ای برای غرب داشته که فاکتور کشف نفت این جذابیت را صدچندان کرده است. سایر فاکتورهای دیگر به اضافه کشف ذخایر زیرزمینی و کسب هژمونی، خاورمیانه را به صحنه نبرد و رقابت¬های امپریالیستی بدل کرده است. ابرجنایتکاران سرمایه داری جهانی در این مسیر با تبلیغ و باد زدن هویت های جعلی مثل ملیت، قومیت، مذهب، نژاد، به کمک دولت¬های دست نشانده¬شان، جنگ¬های خونینی را دامن زده اند تا در فراغتِ خاطر به چپاول منابع و ذخایر منطقه، و همچنین کسب موقعیت دست بالا در قبال دیگر رقبا بپردازند. این داستان در هر دوره تاریخی، به شکل و فرمی که با ساختار این کانونها سازگاری داشته، در سراسر جهان – و بالطبع خاورمیانه- به پیش برده شده است. کشمکش¬ها و جنگ¬های خونین جناح¬های مختلف سرمایه بر سر سهم¬خواهی و گسترش حوزه نفوذ، همواره با اتحادها، انشقاقها و قطب بندی-های و آرایش جدید دول سرمایه داری همراه بوده است. افغانستان، عراق و اینک سوریه پس از ۲۰۱۱ یکی دیگر از صحنه های تقابل منافع و کشمکش قدرتهای امپریالیستی و دول مرتجع منطقه است. کشورهای امریکا، روسیه، عربستان، رژیم اسلامی فاشیستی در ایران و ترکیه راز بقاء و عبور از بحرانهای داخلی و کسب موقعیت بهتر هیئت حاکمه بورژوازی خود را، رسما در به خاک خون کشیدن مردم خاورمیانه و اینبار در سوریه یافتند.
بعد از خیزشهای توده¬ای در “تونس، مصر، لیبی و یمن” ، نوبت به سوریه رسید. بحران در سوریه در سال ۲۰۱۱، با دستگیری و شکنجه چند دانشآموز که بر روی دیوارها علیه رژیم اسد شعار می نوشتند رسما کلید خورد. در ادامه ، مردم شهرهای “درعا و حماه”، دست به اعتراض زدند و نیروهای نظامی رژیم اسد آن¬ها را به گلوله بستند. تظاهرات و اعتراضات سریعا به شهرهای دیگر نیز سرایت کرد و رژیم اسد یک سرکوب همه جانبه را در دستور کار خود گذاشت. در ادامه برخی از مسئولین سیاسی و نظامی نیز به صف معترضان پیوستند. دخالت بازیگران خارج از سوریه “روسیه، امریکا، ترکیه، رژیم اسلامی ایران، و…” در کشمکش سوریه، و پیگیری منافع این عوامل خارجی از طریق دستجات مسلح اسلامی وناسیونالیست باعث شد، این اعتراضات شهری مسیر دیگری را طی کند که ظرف نزدیک به دو سال جنگ خونین و کشمکش تمام عیار داخلی، سایه خود را بر مردم سوریه گسترش داد.
در سال ۲۰۱۱ نظامیان معترض رژیم اسد، گروه موسوم به “ارتش آزاد سوریه” را تشکیل دادند که در سال ۲۰۱۲ به بازوی نظامی “ائتلاف ملی سوریه” تبدیل شد. گروههای سیاسی و نظامی دیگر به سرعت سربرآوردند و رفته رفته به صف مخالفان رژیم اسد پیوستند. در دور جدید بحران در سوریه که بزرگترین نیروی تروریست اسلامی تحت نام داعش ناپدید شد، آرایش نیروها دستخوش تغییرات شد. یکی از نیروهای سیاسی و نظامی که هنوز در صحنه بحران سوریه حضور پررنگ دارد “پ ی د” یا حزب اتحاد دمکراتیک است. حزب اتحاد دموکراتیک یکی دیگر از این احزاب است که بیشتر در مناطق کُردنشین شمال سوریه فعالیت دارند که از متحدان “حزب کارگران کردستان” به شمار میآید. “PYD” با ادعای “استراتژی راه سوم” (نه با اسد، نه با اپوزیسیون، پیش بسوی تاسیس کنفدرالیسم دموکراتیک) در عمل خود را از جنگ داخلی سوریه کنار کشید و در ۲۰۱۲، پس از خروج نیروهای نظامی- دولتیِ رژیم اسد از شمال سوریه، مناطقی را در استانهای کُردنشین شمال سوریه، تحت کنترل خود در آورد.
بر همین منوال و در ادامه جنگ و کشمکش در سوریه دهها گروه و دسته ناسیونالیستی و مذهبی در سوریه مثل قارچ سر براوردند که پرداختن به هریک از این دستجات در حال حاظر که بحران سوریه وارد مرحله دیگری شده است لازم نیست. با توجه به صحنه بلبشوی سوریه اگر مقداری از بالاتر به این کشور و جنگی که در آن به راه افتاده نگاه کنیم با دو هژمونی که گاها در موازی باهم و بعضا در تقابل باهم، برخورد خواهیم کرد. روسیه و امریکا، آن دو دستی هستند که نه چندان پنهان و از پشت صحنه مشغول دمیدن بر تعمیق بحران و آتش جنگ و خون ریزی در سوریه از طریق نیروهای پیاده نظام خود بودند. همانگونه که نظامیان رژیم ترکیه به تنهایی وارد سوریه نشدند، بلکه آنها را نیروهای مکمل همراهی کردند؛ نیروهایی که در واقع اعضای پیشین ارتش سوریه آزاد بودند و هستند که مدتها توسط آمریکا، اروپا، ترکیه و همچنین کشورهای “خلیج فارس”، حمایت مالی شدهاند، کشورهای دیگر در بلوک بندی مقابل نیز، یا از طریق نیروهای مکمل و یا از طریق رژیم اسد وارد بحران سوریه شدند. میزان “رادیکالیسم” یا میلیتانسی هیچکدام از این نیروها نمیتواند باعث چشم پوشی از این پیشقراولان تعمیق بحران در این کشور شود، اما جاافتادن سیاست “واقع گرایی”، پادویی تعدادی را بر دیگری در نگاه برخیها ارجح جلوه داده است، چون گویا معنی عملکرد یکی از دول امپریالیستی با آن دیگری که مستقیما تروریسم اسلامی را پوشش میدهند “مدنیت” است. چپ میراث دار “توده ایسم” که منافع طبقه کارگر را نمیتواند ببیند در حالت اضطراری بر طبق ماهیت طبقاتی اش میان امپریالیسم خوب و بد یکی را انتخاب میکند. “دست برقضا” این عملکرد، استراتژی تمام دستجات دخیل در رقابت ثروت و قدرت بر صفحه شطرنج سوریه است . جنگ و خون ریزی در سوریه و میزان بالای رقابت دول امپریالیستی و مرتجع منطقه، صحنه رقابتها در این کشور را به یکی از پیچیده ترین بحرانهای خاورمیانه تبدیل کرده است.
پس از پایان مهلت ۵ روزه موسوم به آتش بس، ترامپ گفت، ترکیه به او تضمین داده که عملیات نظامی در منطقه را متوقف میکند و همچنین توافق آتشبس موقت فعلی را دائمی خواهند کرد. از طرفی دیگر بخش کُردی صدای آمریکا تصاویری را پخش کردند که نیروهای نظامی روسیه تحت عنوان “پلیس نظامی روسیه” با تجهیزات سنگین نظامی که تعدادی موتورسوار به زبان کردی شعار “زنده باد مقاومت” سر میدادند انها را همراهی میکردند، وارد کوبانی شدند. در پس چنگ زدن بر صورت و مویه کنان از دست آمریکا و توافق اش با روسیه و رژیم اسد و ترکیه، نیروهای دمکراتیک سوریه “ه س د”، از مناطقی عقب نشستند که با جان و خون بیش از ۱۱ هزار نفر و چند صدهزار نفر معلول و میلیونها اواراه به دست آورده بودند. گفته میشود “عفرین و تل ابیض و رأس العین” تحت کنترل ترکیه و روسیه افتاد و همچنین در منبج و کوبانی نیروهای “هسد” حق حضور ندارند. از تمام این مناطق تنها استان حسکه و قامشلو تحت کنترل “هسد” است که ارتش سوریه در آن مستقر شده است. اگرچه رژیم اسد فعلا توان نظامی کنترل بر این استان را ندارد اما آنچه که از کل ماجرا مشاهده میشود احتمال آن میرود که پس از تحکیم دوباره رژیم اسد توسط روسیه و بقیه شرکاء، در آینده، به حضور سیاسی و نظامی نیروهای “سوریه دمکراتیک” در شمال شرق سوریه پایان دهند. از این پس بازی دیپلوماسی با چاشنی “واقع گرایی” از یکطرف و پمپاژ تصاویر مردم آواره و جنگ زده از طرفی دیگر شروع میشود. در آینده نزدیک باید دید ناسیونالیسم کُرد و رژیم اسد در سوریه چگونه مردم آواره و جنگ زده را سپر سهمخواهی و چنبره زدن بر چاههای نفت در استانهای تحت کنترل شان میکنند. در این میدان رقابت، پیشنهادات چپاول منابع زیرزمینی از جانب کدام نیروی دخیل در سوریه پذیرفته میشود و کدام نیروها میتوانند با دادن پیشنهاد جذاب تر امریکا، اروپا و یا روسیه را به سمت خود جلب کنند .فعلا آنچه که از “روژاوا” باقی مانده است تنها استان حسکه میباشد که “آینده” مبهمی دارند. همانطور که در کردستان عراق میگفتند “کرکوک قلب کردستان” است و معلوم بود که منظور چاههای نفت است، اکنون در شمال سوریه نیز دیگر کوبانی “قلب کردستان” نیست و شاید حسکه و بواسطه چاههای نفت اش “قلب کردستان” باشد.
مظلوم کوبانی در کنفرانسی خبری که از بخش کردی تلویزیون امریکا پخش شد از گفتگوی اش با ترامپ و همچنین ژنرالهای نظامی روسیه خبرداد. با توجه به صحبتهای “مظلوم کوبانی” در کنفرانسی خبری ، میشود استنتاج کرد که نیروهای “هسد” به یک موازنه سازی دیگر میان امریکا و روسیه و همچنین اتحادیه اروپا دست زده اند که در صورت سوق دادنشان به رژیم اسد با توجه به پیشنهاد ترامپ مبنی بر حرکت بسوی چاههای نفت از قدرت چانه زنی لازم در هنگام نزدیک شدن به رژیم اسد برخوردار باشند. چهره ارام و همراه با تبسم مظلوم کوبانی پس از دیدارش با ترامپ حامل ناگفته های زیادی در خصوص اتفاقات پشت درهای بسته بود. گفته میشد مظلوم کوبانی در تماس اولیه اش با ترامپ خیلی خشن صحبت کرده است اما صحبتهای ترامپ این فرمانده نظامی را چنان رام کرده بود که مدام از ترامپ و تمام مردم جهان تشکر میکرد، ترامپ هم در پیامی درودهایش را نثار ایشان کرد.
اینکه سوریه به قبل از ۲۰۱۱ برنخواهد گشت، صفبندیهای دیگری برغم سالهای قبل شکل خواهد گرفت، نیروهای سوریه دمکراتیک در بازتقسیم ثروت و قدرت قابل چشم پوشی نیستند، قوانین متفاوت تری از رژیم اسد در این مناطق به تصویب رسیده است، مقاومت قهرمانانه ای در مقابل داعش و نیروهای تروریست اسلامی در کوبانی شکل گرفت و … همه اینها درست اما هر درجه از این نوع ویژه گیها، خصلت طبقاتی نیروهای سیاسی در این مناطق را عوض نخواهد کرد. از دور ایستادن و تذکر دادن این ویژه گیها به نیروهای سیاسی در شمال شرق سوریه، تا زمانیکه نیروی سیاسی دیگری با افق و دورنمای طبقاتی تماما متفاوت، حضوری سیاسی –نظامی نداشته باشد، نفس این موعظه های سیاسی، صرفا جایگاه موعظه کننده گان را نمایان میکند و نه چیز دیگر.
کمونیسم و طبقه کارگر و حزب اش در هیچ کجای سوریه نمایندگی نشد، و شاید در کنار سایر ویژه گیهای سوریه و مهمترین آن نبود یک حزب کمونیست قوی، بحران در این کشور را تا حالا عمیق و تودرتو کرده است. احزاب و دستجات مختلف، هرکدام بر طبق منافع و مذاق طبقاتی شان دست یکی از دول مرتجع منطقه را در بحران این کشور گشودند. مقاومت توده ای مردم سوریه برای حفظ امنیت و مدنیت شهروندان هردرجه که قابل ستایش و پشتیبانی هم باشد که هست، در فضایی شیشه ای بدون تماس با اکسیژن نیست. این مقاومت توده ای از نیروهای سیاسی تاثیر میپذیرد یا برآن تاثیر میگذارد و در نتیجه میتواند کیفیتا تغییر کنند، گرچه هنوز نمود ظاهری آن عوض نشده باشد، نمایش انقلابی گری که متاسفانه از جان انسانهای مبارز و ناآگاه هزینه میشود، احتمالا تا تحکیم قدرت سیاسی بورژوازی کُرد در شمال سوریه، همانطور که مظلوم کوبانی هم در کنفرانس خبری اش اشاره کرد یک رکن ضمانت موجودیت شان است.
به نظر من برخورد به مقاومت توده ای و مسلحانه در سوریه باید از این نگاه باشد. کوبانی جایی بود که مقاومت توده ای و مسلحانه علیه تروریسم داعش شکل گرفت اما نهایتا هم کوبانی و هم شمال سوریه تحت هژمونی ناسیونالیسم کُرد درآمد. این در حالی است، اگر جنبش سیاسی دیگری بر آن هژمونی داشت به گونه دیگری عمل میکرد ، میتوانستیم شاهد باشیم هم کوبانی و هم شمال سوریه موسوم به “روژاوا” به گونه ای دیگر عمل کند. برخورد طیفهایی از چپ در ایران به این مسئله نهایتا به دنباله روی از پروژه های سیاسی در شمال سوریه انجامید. طیفهایی از چپ نه از سر ناآگاهی بلکه آگاهانه به جای مخالفت با لشکرکشی نظامی رژیم ترکیه از مدلهای سیاسی و نهایتا مشی سیاسی نیروهای “هسد” به دفاع پرداختند. این در حالی است که همین طیف از چپها در برخورد با احزاب ناسیونالیست کُرد در ایران مرزهایش را کمابیش رعایت میکند و نهایتا کمتر دنباله روی مستقیم را از خود به جای میگذارد. در فاز جدید بحران در سوریه دو بخش از چپ به طرز اشفته ای و البته نه یکدست، از پروژه های سیاسی شمال سوریه دفاع کردند.
“کمونیسم ملی”، دوشادوش ناسیونالیسم چپ در ایران با صرف نظر کردن از سیر تحولات سیاسی درخاورمیانه و خصوصا سوریه، تفاوت میان مقاومت مسلحانه توده ای در کوبانی و سیر دگردیسی این مقاومت، ماهیت هژمونی حاکم بر مبارزه مسلحانه، توسط نیروهای سیاسی ناسیونالیست کُرد، گسترش هژمونی انها بر این مقاومت و پیوند آن با منافع کشورهای امپریالیستی را به رسمیت نمی شناسند و بدون در نظر گرفتن این تفاوتها به دنباله رو خالص و مخلص و متناوب روسیه و امریکا تبدیل شده اند. “کمونیسم ملی” نزدیک سه دهه است کومله –حکا را نصیحت میکند که چپ ترین جناح ناسیونالیسم کُرد و عضو فعال “ک ن ک” در منطقه است اما تنها چیزیکه عایداش شده، “مشتی” اسناد است که صرفا کاربرد فشار دیپلماتیک برای مذاکره و بند و بست را دارد. این مبحث، در جای دیگری نه الزاما اینجا قابل بررسی دقیق تر است.
صفحه شطرنج سوریه پس از لشکرکشی وحشیانه پدرخوانده داعش “رژیم ترکیه”، دوباره بهم ریخت، اما توافق امریکا و روسیه، توازن دیگری را بوجود آورد. سیاست موازنه سازی رژیم جنایتکار اردوغان لااقل در خارج از مرزهای این کشور برای کوتاه مدت و مصارف داخلی جواب داد و بلاخره پس از بازی میان روسیه و امریکا، بخشی از باتلاق سوریه که حدود یک پنجم اهداف اش است را بدست اورد. رژیم اردوغان از این پس از طریق منطقه موسوم به امن میتواند به اعمال نفوذ مستقیم در رژیم اسد، در کنار روسیه و امریکا مبادرت ورزد که فعلا اهداف بلندمدت ان که در پس “امنیت و مسئله پناهنده ها” پنهان شده کاملا معلوم نیست. اما عملیات جنایتکارانه اردوغان در هیئت حاکمه بورژوازی ترکیه بمثابه پیوند مغز استخوان ارتجاع ناسیونالیسم تُرک بهمدیگر بود، آنجا که حزب ارتجاعی حرکت ملی نماد ارتجاعی “ردای ایلخانهای ترک” را به این جنایتکار اهداء کرد و از طرفی دیگر ارتجاع ناسیونالیسم کُرد در ترکیه و کل منطقه را نیز حسابی باد زده است. سیاست در ترکیه تا اطلاع ثانوی و در صورت به میدان نیامدن یک جریان قوی کمونیستی و کارگری که بتواند تقابل طبقاتی در این کشور را از زیر دست و پای ناسیونالیسم و اسلامیسم در بیاورد، میدان برخورد این دو ارتجاع خواهد بود . سوریه، عملا به آزمایشگاه سیاسی-نظامی و تقابل منافع کشورهای منطقه تبدیل خواهد شد. چیزی شبیه عراق به اضافه خصوصیات و ویژه گیهای کشور سوریه.
اما ماشین خون ریزی رژیم اردوغان الزاما در داخل ترکیه جوابی به مسائل سیاسی، اقتصادی این کشور در پی نخواهد داشت. رژیم اردوغان با لشکرکشی نظامی گرچه توانست احساسات ناسیونالیستی “تُرک” را با خود همراه کند اما مشکلات سیاسی و اقتصادی این کشور با احساسات ناسیونالیستی جواب نخواهد گرفت. از طرفی دیگر باید دید نقاب تاکتیک ریاکارانه منطقه امن کی و چگونه خواهد افتاد، و منافع اقتصادی این ریاکاری دقیقا چیست. آنچه که معلوم است رژیم ترکیه در درازمدت بنابه دلایل اقتصادی توان ماندن در منطقه موسوم به امن را نخواهد داشت و سازمان دادن آواره ها بهانه ای برای کمک به دستجات تروریست اسلامی مانند “ارتش ازاد سوریه، داعش و النصره و…” و اعمال نفوذ در رژیم اسد از طریق این گروهها است.
برغم اینکه محتوای توافق روسیه و ترکیه و همچنین توافق دیگر ترکیه با امریکا از زبان رسانه ها اعلام شده، اما باید دید که این توافقات برغم ادعای رهبران احزاب ناسیونالیست کُرد، که صرفا نظامی هم نیستند در عمل چه معنایی پیدا خواهند کرد و همانطور که ترامپ در مورد ماندن تعدادی نیروی نظامی برای “محافظت از مراکز نفتی” در سوریه صحبت کرد و همچنین نیویورک تایمز در گزارشی از ادامه حضور ۲۰۰ نظامی آمریکا در سوریه خبر داد، این محافظت چه سودی نصیب هرکدام از بازیگران ریاکار و پادوهای آنها خواهد کرد. استان حسکه سوریه که فعلا تحت کنترل نیروهای “سوریه دمکراتیک” است ۹ حوزه نفتی از جمله آنها حوزه های فعال “الرمیلان، صعیدی و قره جوق” دارد که براساس گزارشها، روزانه ۳۰ الی ۳۵ هزار بشکه نفت از ۳۵۰ چاه نفتی واقع در مناطق “الرمیلان”، “صعیدی” و “قره جوق” سوریه استخراج می شود. ناگفته نماند که از زمان جنگ و خون ریزی ها تاکنون امار دقیقی از سایر حوزه های نفتی فعال، در دست نیست. برای روسیه، ترکیه، رژیم اسد، امریکا و رژیم اسلامی و سایر گروههای کوچک و بزرگ دخیل در بحران سوریه، جز هژمونی سیاسی و اقتصادی بر کُل یا بخشی از این کشور و این امار و ارقام و این چاههای نفت چیز دیگری ارزش ندارند و بقیه مسائل تشریفات سیاسی و تبعات ناخواسته از نگاه این نیروهای دخیل، در ادامه مسئله موسوم به “امنیت و تمامیت ارضی سوریه” است. به نظر میرسد خط لوله نفت و گاز قطر، سوریه ، ترکیه که پاسبان آن نیروهای امریکایی است و همچنین خط لوله رژیم اسلامی درایران، سوریه، ترکیه که پاسبان آن روسیه است، حضور اینها در سوریه و برقراری “امنیت” در این کشور را بهتر توضیح میدهند تا تشریفات سیاسی انها.
رژیم اوباش اسلامی در ایران گرچه خیالش از سرنگونی یکی از همپیمانانش در منطقه و همچنین امنیت خطوط لوله چپاول اسلامی که از این کشور عبور میکند راحت میشود اما شب و روز اش همچنان با اعتصاب و اعتراضات کوبنده در داخل، تلخ تر از هرزمان است. رژیم ادمکشان اسلامی با هزینه میلیاردی در بحران سوریه و تشکیل دستجات تروریست وادمکش اسلامی و پادویی روسیه توانست، متحد اش رژیم اسد را با چسب بهم بچسباند اما جلوگیری از سرنگون شدن رژیم اسد کمکی به بحران سیاسی آنها نخواهد کرد. رژیم ترکیه با لشکرکشی به سوریه و همچنین تسلیح و تجهیز دستجات اسلامی و تروریستی، و رژیم اوباش اسلامی در ایران، در بحران سوریه، در پی چنبره سیاسی-نظامی روسیه، عملا سرشان بی کلاه خواهد ماند. تصور اینکه روسیه، جایگاه کنونی در سوریه را دودستی تقدیم رژیم ادمکشان اسلامی در ایران کند خیالی باطل است، اما تصور اینکه در صورت تقدیم چنین جایگاهی از جانب روسیه به رژیم اسلامی به دلیل “خطر” سرنگونی از داخل، حتی توان ماندن در چنین جایگاهی را داشته باشد هذیانی بیش نیست.
از خیزشهای توده ای در شمال افریقا گرفته تا تحولات سیاسی و جنگ و خون ریزی در سوریه و اکنون سربراوردن اعتراضات در عراق و لبنان دلیل ناکامی این اعتراضات که هر بار بخشی از خانواده بورژوازی قدرت را در دست خود قبضه میکنند یک نکته را به ما تذکر میدهند و ان هم نبود یا کمبود یک ستاد رهبری کننده انقلابی و کمونیستی این اعتراضات است. دراین کشورها که دیکتاتورها بواسطه موج عظیم جنبش توده ای به زیر کشیده شدند، برای ما در ایران تداعی کننده قیام ۵۷ بود. با این تفاوت که اگر در قیام ۵۷ احزابی انقلابی و موسوم به کمونیست در میدان حضور داشتند اما در این کشورها حتی اثری از چنین احزابی هم نبود. در جنگ و جدال سوریه سوالی که بر روی میز کمونیستها گذاشته میشود این است که اگر در شرایط کنونی کمونیستها در چنین موقعیتی بودند چه؟ ایا انها بهتر عمل میکردند؟ اگر کسی در این سوال جدی باشد باید این سوال را قبل از شروع این جنگ و جدال از ما میپرسید نه اکنون که ناسیونالیسم کرد در توافق با رژیم اسد “سفره” خودش را تحت نام “کُرد” از بقیه مردم سوریه جدا کرد و وظیفه ای بسان نیروهای رژیم اسد را برای خود قایل شده است. سیاست کمونیستی در چنین شرایطی کور کردن افق و چشم انداز مبارزات طبقه کارگری که قیام کرده، نیست، بلکه یکی از مسائل مبرم پیشبرد مبارزه برای سرنگونی انقلابی در سوریه برای یک جریان کمونیستی گسترش مبارزات به تمام کشور می بود نه محاصره کردن این مبارزه در قالب تنگ قومیتی و مذهبی. یک جریان کمونیست و مسئول نمیتواند فرمان مبارزه مسلحانه صادر کند بدون اینکه زمینه های ابژکتیو آن در سراسر کشور از کانال پیشبرد مبارزات توده ای ایجاد نشده باشد. مبارزه مسلحانه اگر به خزانه کشورهای مرتجع منطقه و دول امپریالیستی وابسته باشد سرنوشتی جز بند و بست و پادویی برای همین دول مرتجع را در پی نخواهد داشت.