هر اندازه دانش اجتماعی بیشتر شود، خواسته های مردم بیشتر میشود. مخالفت دختران و زنان ایرانی به رغم سرکوب ددمنشانه با حجاب اجباری نمودی از دانش اجتماعی است…هیچ جنبش انقلابی بدون تئوری انقلابی ممکن نیست. هیچگونه تشکل یابی بدون تئوری انقلابی و دانش طبقاتی صورت نمی گیرد. تئوری انقلابی نیز از درون طبقۀ انقلابی بیرون می آید. طبقۀ انقلابی بدون آگاهی طبقاتی نمیتواند کاری پیش ببرد. نقد تئوریک و واژگونی پراتیکی در پیوندی گسست ناپذیر بمثابۀ فعالیتهایی تفکیک ناپذیر تبیین گر سوسیالیسم علمی اند. دانش طبقاتی نقش غیرقابل انکار در پراتیک انقلابی طبقۀ کارگر بازی میکند و چراغ راه است. مارکسیسم- لنینیسم در حقیقت نمود تئوریک و بیان علمی جنبش انقلابی – طبقاتی پرولتاریاست. مخالفت با دانش طبقاتی زهر هلاهل برای طبقۀ کارگر ایران است که زیر فشار ستم طبقاتی و ایدئولوژیک طبقۀ حاکم له و لورده میشوند و تنها با دانش طبقاتی میتوانند به سوژگی و عاملیت خود بعنوان یک طبقۀ سیاسی پی ببرند. دستیابی به دانش طبقاتی بعنوان سلاحی معنوی در مسیر امحاء شرایطی که ایشان را بهره ده و در خود فرو برده است حیاتی و غیرقابل انکار است. دانش طبقاتی در جامعه ای که منابع سرشار نفت و گاز وجود دارد، می فروشند، بخش اعظم آن را صرف سانسور، سرکوبگری عنان گسیخته، انقیاد و …می کنند؛ کارگران را با یارانه و جاری ساختن ایدئولوژی و قوانین خرافی- مذهبی، در رگ و پی جامعه به صدقه گیر مبدل ساخته اند و فقر بایست چونان موهبتی الهی، در نظر گرفته شود که انسانها را از قید نگرانیها و غمهای زمینی رهایی بخشد و امکان تفکر و سیر و سلوک در عالم غیب، را فراهم آورد و قوانین شرعی- خیالی و داستانی، مهمل و هجو و یاوه،» مذهب در ساختار سیاسی»، راه را برای ناآگاهی و انقیاد بیشتر باز میکند. باری، الیت طبقۀ کارگر نقش بسیار مهمی در تسهیل مسیر ابژگی به سوژگی و عاملیت طبقۀ کارگر ایران بازی میکند.
آقای محمد قره گوزلو؛ در سمیناری به دعوت دانشجویان بمناسبت روز جهانی کارگر در سخنرانی خویش به موضوعاتی پرداخته اند که حاوی تناقضات درخور اشاره و نقد انقلابی است.
او در خصوص فاز سرمایه داری مالی به مقایسۀ «دولت احمدی نژاد» با «دولت پینوشه» می پردازد. سی و دو سال، از دوران ریاست جمهوری دولت احمدی نژاد در سال ۲۰۰۵، به کودتای امپریالیستی ۱۹۷۳ و قدرتگیری دولت پینوشه رجعت میکند.
قیاس مع الفارق و کاملاً اشتباه :
کودتای خونین یازده سپتامبر سیا و تحکیم دولت نظامی پینوشه اساساً واکنش امپریالیسم به خلع ید شرکتهای آناکوندا و ای تی تی از منابع مس شیلی بدست دولت سالوادور آلنده بود. او با ملی کردن صنعت مس در شیلی بمثابۀ بزرگترین صادرکنندۀ این مادۀ خام مشکل عظیمی برای چپاول انحصارات امپریالیستی، آناکوندا و ای تی تی و شرکتهای هم پیمان ایجاد کرد. بحران مس بعنوان کالایی واسطه ایی- حیاتی برای شرکتهای آمریکایی در بازار جهانی از مهمترین فاکتورهای کودتای ۱۹۷۳ شیلی، می باشد. از این رو، ضرورت کودتایی خونین علیه دولت سوسیالیستی سالوادور النده و استقرار دولت «نظامی» پینوشه از جانب امپریالیسم در دستور کار قرار داد.
آقای قره گوزلو، مگر دولت احمدی نژاد با کودتای امپریالیستی روی کار آمد؟ دولت احمدی نژاد که دولت کودتایی نیست!! بلکه، نظیر کلیۀ دولتهای دیگر نظام استبدادی طی انتخابات نمایشی، قدرت گرفت. افزون بر این، احمدی نژاد با گسیل توپ و تانک در خیابان، کودتا و دولت تعیین نکرد و بیشتر از آنچه «نظامی» باشد، «امنیتی»، بود. دولت دست نشاندۀ پینوشه را شاید بتوان تا اندازه ای با کودتای بیست و هشت مرداد مقایسه کرد. اما،با دولت احمدی نژاد خیر!
وانگهی، کارکرد انحصارات مالی در جهان امروز با دوران کودتای سال ۱۹۷۳ کاملاً متفاوت بود و در جهان بطور مجزا عمل میکردند. جهان دو قطبی؛ بلوک شرق و غرب، و تقسیم کار جهانی وجود داشت که در رقابت سعی در ربودن بازار از چنگ یکدیگر داشتند. در این فرایند، بخشی از انحصارات مالی و عملکرد صدور سرمایه نیز به امپریالیسم آمریکا تعلق داشت. دولت پینوشه دست نشاندۀ امپریالیسم و نولیبرالیسم اقتصادی آن نیز بخشی ازحاکمیت امپریالیستی دوران جنگ سرد بود. در حالیکه دولت احمدی نژاد به عصر پایان جهان دو قطبی برمی گردد که نولیبرالیسم بیشتر ساختار مالی دارد تا صنعتی و بخش سرمایه داری مالی غالب بر جهان است. به دیگر سخن، سرمایه داری در زمان دولت احمدی نژاد جهان را فتح و آن را به دهکده ای مبدل ساخته که انحصارات مالی نیز نه برای صدور سرمایه بلکه، برای یکجانبه سازی بازار در رقابتند.
در این اثنی، سرمایه داری مالی در ایران اساساً شکل و فرم متفاوتی با دوران دولت پینوشه پیدا میکند. «مشت آهنین تاچر» در انگلیس و سرکوب همه جانبۀ اتحادیه های کارگری با «ریگانیسم» به رغم ماهیت یکسان، از نظر شکل با یکدیگر متفاوتند. اگرچه رژیم ایران بخشی از سرمایه داری جهانی بحساب می آید. اما، وضعیت سرمایه داری مالی در بازار جهانی، ضرورت شکلگیری، فرم و شکل دولت پینوشه با دولت احمدی نژاد، زمین تا آسمان متفاوت است.
آقای قره گوزلو! احمدی نژاد با کودتای سیا قدرت نگرفت؟ اگر دورۀ دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد به کودتای انتخاباتی شهرت یافت. این، بمعنای کودتای نظامی مدل پینوشه نیست!
زمانیکه آقای قره گوزلو، دولتهای پینوشه و احمدی نژاد، متفاوت و متمایز از نظر ضرورت شکل گیری و قدرتگیری، فرم های دولتی، شکل، کارکردها نسبت به دوران جهان دو قطبی و دهکدۀ جهانی- سرمایه داری جهانی را در یک ردیف قرار میدهد در حقیقت واقعیتهای تاریخی ناهمگون و ناهمساز و داده های ناقص را برای شنوندگان «واقعی و محض» جلوه داده است. لذا، صورت مسالۀ نادرست به برآیند نادرستی، خام و نارسی راه می برد. در تحلیل نهایی، قره گوزلو با مقایسۀ دو رخداد تاریخی به مطلق گرایی روی می آورد و میگوید: «سرمایه داری مالی نیازمند دولتهای میلیتانت است».
آقای قره گوزلو ، مگر تنها سرمایه داری مالی برای پیشبرد سیاستهای غارتگرانه نیازمند دولت نظامی است؟ گویا فازهای دیگر سرمایه داری بطریق مداراجویانه غارت می کردند، معتدل و انعطاف پذیر بودند و بمنظور احراز اهداف اصلی نیازی به دولتهای نظامی نداشتند؟! سرمایه داری صنعتی چنین نیازی نداشت؟! نیاز مبرم سرمایه داری صنعتی به مواد اولیه و مراحل انباشت اولیۀ ثروت نیز محمل قدرتگیری دولتهای نظامی بود. اینکه سرمایه داری مالی در مقاطعی نیازمند دولتهای میلیتانت است، بدین معنا نیست که سرمایه داری غیرمالی چنین نیازی نداشته است! سرمایه داری سرکوبگر و چپاولگر است، پیشبرد سیاستهای چپاولگری ضرورت و لزوم استقرار دولتهای میلیتانت را بوجود می آورد.
کلیۀ اشکال دولتهای سرمایه داری ماهیتی یکسان؛ استثماری و استعماری، دارند. اما، شکل و فرم دولتها، ضرورت میلیتانت بودن یا نبودن به وضعیت سرمایه داری در دوران مشخص، وضعیت کشور مورد نظر، بالندگی، توانمندی، ایستادگی و پایداری جنبشهای اجتماعی ضد سرمایه داری و فاکتورهای دیگر، بستگی پیدا میکند.
آقای قره گوزلو دربارۀ افزایش دستمزد کارگران می گوید: «برخی سوسیال دموکراتها گفته اند؛ » افزایش دستمزد موجب افزایش حجم نقدینگی خواهد شد».
این شمایید که آنچنان شیفته و فریفتۀ سوسیال دموکراسی غربی شده اید که راجع به اختلاف توافق سه جانبه گری شورای عالی کار رژیم و اروپا شدیداً متوهم و خیال زده، می گویید: » دولت سوسیال دمکراسی اروپا در توافق سه جانبه گری و چانه زنی برای دستمزد، جانب «پرولتاریا» را می گرفت!!!
چرا خلط مبحث میکنید؟ آیا میتوان باور داشت که قره گوزلو معنای دولت را نمیداند؟ تحلیل طبقاتی از مفهوم دولت ندارد؟! دولت بمثابۀ سازمان سلطۀ طبقاتی رسالتهای حیاتی در مدیریت، تنظیم، ساماندهی کارکردهای حقوقی نظامهای سرمایه داری در جهت انباشت سود و سرمایه افزونتر دارد. قدرت طبقۀ حاکم در دولت متمرکز میشود و آن را به نهادی ضروری جهت پاسداری از مالکیت خصوصی، تضاد کار و سرمایه، ترویج و تبلیغ ایدئولوژیهای ریاکارانه و نهایتاً بازتولید سرمایه، مبدل می سازد. دولت محصول آشتی ناپذیری تضادهای طبقاتی ست. از این حیث، چگونه دولت سوسیال دموکراسی غربی میتواند بزعم آقای قره گوزلو در کنار پرولتاریا قرار گیرد؟ چرا دولت بورژوایی سوسیال دموکرات غربی را حامی منافع طبقاتی پرولتاریا بشمار می آورد؟ کدام دولت سوسیال دمکراتی کنار پرولتاریا ایستاده است؟ آیا حمایت از پرولتاریا از جانب دولتی بورژوایی؛ خواه سوسیال دموکرات؛ ممکن است؟! اگر شخصی تعریف درستی از دولت نداشته باشد میتواند چنین سخن عبث و گزافی را در چارچوب موضع گیری بگنجاند. اما قره گوزلو در جرگۀ چنین افرادی نمی گنجد.
بنابراین، رویکرد محمد قره گوزلو به دولت سوسیال دموکراسی غربی منتج از توهم شان به سرمایه داری است. از نقطه نظر مارکسیستی کم بها دادن به دولتهای نظام بورژوازی، ولو سوسیال دموکرات، نتیجه ای جز ارائۀ نظرات نارسا ندارد و از لحاظ پراتیک بسیار خطرناک است.
چگونه پرولتاریایی ست که میخواهد برابر دولت سوسیال دموکرات در مقام دشمن طبقاتی صف آرایی و پیش شرط رهایی اقتصادی خود را فراهم آورد و از عهدۀ رسالت تاریخی خود برآید؟! آخر کجای دنیا سوسیال دموکراسی حامی منافع پرولتاریاست و کنار آنها ایستاده است؟! آقای قره گوزلو به چه منظوری بین پدیده های آشتی ناپذیر،»آشتی عامیانه»، ایجاد میکند؟!
پس از تعریف و تمجید از سه جانبه گری غربی سوسیال دمکراسی و حامی منافع پرولتاریا خواندن شان می گوید: » بعدا دولتهای سوسیال دمکراسی به خنس خوردند»!
دوگانگی در موضعگیری منتج از توهم ایدئولوژیک به دولتهای بورژوایی را نمیتوان با واژه » به خنس خوردن» ترمیم کرد. خیر آقای قره گوزلو، سوسیال دمکراسی از ابتدا ماهیتی «خنس» داشتند. بورژوازی به سوسیال دمکراسی میدان داد تا چپهای رادیکال را خلع سلاح کنند. سپس، آنان را بدور انداخت.
نقد سوسیال دموکراسی علیرغم حمایت از سوسیال دموکراسی در برابر قدرتگیری جناحهای راست سرمایه داری برای بهبود جزئی وضعیت کارگران و گشایش فضای مبارزۀ طبقاتی بمعنای تن سپردن به دولت سوسیال دموکرات نبوده و نیست. مضاف بر این، ابداً و مطلقاً بمعنای سپردن بیرق سرخ مبارزۀ طبقاتی پرولتری به دولتهای سوسیال دموکرات نخواهد بود! نقد سوسیال دموکراسی بویژه در دوران عمیق ترین بحرانهای نظام سرمایه داری برای جنبش کارگری بسیار جدی و حیاتی ست. رفع هر گونه دولت هدف غایی کمونیسم است.
آقای قره گوزلو! براستی که راه دوزخ را برای پرولتاریای جهان با این موضع گیری در آشتی پذیری سیاست اقتصادی دولتهای سرمایه داری با اقتصاد پرولتری کوبیدید و بی درنگ در سکوت مستولی بر سمینار؛ «دولت سوسیال دموکراسی را به دولت پرولتاریایی مبدل ساختید»!
پس از این، آقای قره گوزلو با نقد سلبی همه را با یک چوب میراند و اضافه میکند: » آنانیکه افزایش دستمزد را سبب ساز افزایش حجم نقدینگی بیشتر میدانند دچار تفکر نولیبرالیستی و مانیتاریستی هستند.»
– زور آقای قره گوزلو روی حرف حساب مشت زد و گفت؛ «حرف حسابی دگر جواب ندارد»!
چه کسانی را نولیبرالیست و مانیتاریست خطاب میکند؟ چرا جسارت ندارد بگوید چه کسی میگوید؛ «چانه زنی با دولت برای اضافه دستمزد در بن بست رکود تورمی، «راه چارۀ» طبقۀ کارگر نیست. چرا اتهام سیاسی میزند؟ بر چه اساسی رفیقان پیشتاز جنبش کارگری و چپ رادیکال را با گرایشات دست راستی در یک کاتگوری قرار میدهد؟ چپهای رادیکال و انقلابی از زوایه منافع طبقاتی کارگران به موضوع پرداخته اند. از این حیث، با برهان و استدلال چانه زنی پیرامون حداقل دستمزد از طریق سه جانبه گری شورای عالی کار، بیهوده و بی فایده، چانه زنی بر سر هیچ تجزیه و تحلیل کرده اند. در تحلیل نهایی، کارگران بهمراه مزدبگیران تحت انقیاد و استثمار کمرشکن را به نبرد برای سوسیالیسم بعنوان سیاست فوری و عملی پرولتاریایی، فراخوانده اند.
اگر کلیۀ منتقدان از گرایش راست نظام استبدادی تا منتقدان چپ رادیکال و انقلابی را بتوان با یک چوب زد. دیگر چه چیزی باقی می ماند؟! تنها «آقای قره گوزلو» باقی می مانند که در ثقل جهان قرار گرفته اند!
شما گرایش نولیبرالیستی دارید یا چپهای رادیکال که مشکل اساسی را در کنه ژرفنای بحران ساختاری اقتصادی بورژوازی بهمراه دولتهای آن جستجو میکنند و راهکار را در تغییر بنیادین شالودۀ اقتصادی- سیاسی از طریق فراخوان کارگران به متحد المنافع شان- دیگر مزدبگیران و برپایی تشکیلات وسیع کارگری صنفی- سیاسی و بدیل رادیکال و انقلابی برای پی ریزی نبرد همه جانبۀ نظری و مادی جهت تسخیر قدرت سیاسی و کنترل آگاهانۀ تولید و توزیع و مصرف، رهنمون میدهند؟!
این بحث که اضافه دستمزد در رکود تورمی موجب افزایش تورم می شود و ارتقاء دستمزد کارگران متعاقباً در پی خودافزایی تورم بی ارزش میگردد، نولیبرالیستی است؟! شما نولیبرالیست هستید که افزایش دستمزد تا حد پنج میلیون تومان ( یک میلیون بیشتر از خط معیشت) از طریق چانه زنی با دولت نولیبرال نظامی که» دسپوتیک و شبیه دوران غازان خان»، دچار بحران ده سالۀ رکود تورمی، را راهنما و ممکن اعلام میدارید. مگر تغییری در نظام دسپوتیک به رهبری علی خامنه ای نمایندۀ نولیبرالیسم اقتصادی و دولتهای وابسته به آن که مجری و تنظیم کنندۀ روشهای پیشبرد سیاستهای دیکته شده از سوی او هستند، ایجاد شده است؟! در دایره ایی تنگ نظیر اسب عصاری گرفتار آمدید و اظهارات پیشین؛ نفی سه جانبه گری شورای عالی کار در نبود نمایندۀ واقعی کارگری؛ را کتمان و سپس، وعدۀ افزایش دستمزد پنج میلیون تومانی از طریق چانه زنی با دولت نئولیبرال؛ را بشارت میدهید. اقای قره گوزلو یا اقتصاد نمیداند یا خود را به تجاهل میزنید که میگوید دستمزد کارگران میتواند بدون افزایش یک دهم درصد تورم تا حد پنج میلیون تومان- ارتقاء یابد. بهتر است بعوض مشت کوبیدن بر سر و دور خود چرخیدن، بجلو، شنا کنید.
راقم این سطور در قسمتی از مطلب» بن بست و سفرۀ خالی کارگران» مورخ ۱۶ فروردین ماه ۱۳۹۷ مندرج در تارنماهای اینترنتی نوشت:
« وقوع همزمان رکود و تورم؛ رشد بیکاری، کاهش قدرت خرید مردم، فقر، افزایش قیمتها، ورشکستگی واحدهای تولیدی و.. از تداوم و تعمیق« رکود تورمی» خبر میدهد. انطباق رکود و تورم وضعیت اقتصادی بسیار فجیع و پیچیده ای را رقم زده که رویارویی با هر کدام را به ضد خود تبدیل میکند. بطوریکه حتی افزایش قیمت نفت یا ارتقاء دستمزدها که ظاهراً مثبت بنظر میرسند، موجب صعود نرخ تورم، کاهش تقاضا، و رکود افزونتر، می شود. اقتصاد نظام استبدادی به بیماری سرطانی رکود تورمی مبتلاست؛ رشد اقتصادی با افت و تورم رو به صعود دارد، بیکاری بموازات افزایش قیمتها افسارگسیخته، پیش میرود. تولیدکنندگان برای مقابله با رکود به تعدیل نیروی انسانی می پردازند و بیکاری و پیامدهای آن گسترش می یابند. از دیگر سو، مزدبگیران در شرایط گرانی کالاها و بیکاری می کوشند کمتر مصرف کنند. این، موجب کاهش رشد اقتصادی و اوجگیری رکود میشود. در این اثنی، تورم در حالت رکود اقتصادی پیوسته ارزش پول دست مصرف کنندگان را خواه مزد ثابت داشته باشند یا در شرایط وخیم اقتصادی صرفه جویی و پس انداز کنند، بی ارزش تر میسازد. سیاستهای مقابله با افزایش قدرت خرید نیز عملا به ضد خود بدل میگردد و وضعیت را وخیم تر میسازد. اشکالات اساسی در پایه های اقتصادی با وجود گرانی غیرمترقبه ارز و افزایش سرسام آور قیمت کالاها بویژه در فضای شدیدا رانتی اقتصاد رژیم- بحرانهایی تولید و بازتولید میکند که عملاً هر گونه راه حلی را به بن بست کشانده است. تورم افسار پاره کرده است و افزایش دستمزدها، بحران را عمیقتر و موجب صعود بیشتر نرخ تورم میشود. دولت آنقدر به چاپ پول بی پشتوانه مبادرت ورزیده و آنچنان نقدینگی هنگفتی در بازار ریخته که حجم آن با افزایش دستمزدها چندین برابر و جامعه به مرحلۀ انفجار سوق داده میشود. اشکالات اساسی در پایه های اقتصادی با وجود گرانی غیرمترقبه ارز و افزایش سرسام آور قیمت کالاها بویژه در فضای شدیدا رانتی اقتصاد رژیم- بحرانهایی تولید و بازتولید میکند که عملاً هر گونه راه حلی را به بن بست کشانده است. اقتصاد رژیم استبدادی به بن بست رسیده و هیچگونه امیدی به بهبود وضعیت کارگران و دیگر اقشار مزدبگیر جامعه در چشم انداز نیست. راهی بجز نابود کردن سیستم و جایگزینی آن با سیستمی کاملا متفاوت فراروری کارگران قرار ندارد،«انقلاب» و گذار به «سوسیالیسم» پاسخ نهایی و تنها راه حل پایدار و مترقی برای برون شد از وضعیت موجود است »
ارتقاء دستمزد کارگران مستلزم بالا بردن قدرت خرید آنان است که با اعداد و ارقام دستمزد و موضع گیری نظیر آقای قره گوزلو، سنجیده نمیشود. افزودن پول بیشتر در بحران اقتصادی که جامعۀ ایران با آن روبروست نتیجه ای جز افزایش حجم نقدینگی و نرخ تورم افزونتر ندارد. چطور آقای قره گوزولو که به بحران رکود تورمی ده سالۀ اقتصاد ایران و کاهش چهل درصدی پول ارزش ملی، اشاره میکند چنین موضوعی را نفی و میگوید حتی تورم را یک دهم درصد هم بالا نمی برد؟ تزریق پول بیشتر در رکود تورمی دقیقا تاثیری مخرب نظیر چاپ اسکناس بی پشتوانه رژیم دارد و تخریب آگاهانه است. این موضع گیری بمعنای مخالفت با افزایش دستمزد کارگران نیست. بلکه، موافقت با ارتقاء قدرت خرید کارگران است.
افزایش دستمزد در اقتصاد پایدار و با ثبات معنا پیدا میکند و نه در اقتصادی که ناگهان بحران ارزی سر باز میکند و قیمت دلار مرزهای شش هزار تومان را درمی نوردد و ارزش ریال را بشدت پایین می آورد. افزایش دستمزد در کشوری که نرخ تورم کالاهای اساسی سبد معشیتی کارگران در مدتی کوتاه بطور سرسام آوری افزایش پیدا میکنند، در کشوری که دستمزد کارگران ماهها عقب می افتد؛ نه اقتصادی که با یک غوره سردیش میکند و با یک مویز گرمیش! افزایش دستمزد زمانی ارزشمند است که قدرت خرید کارگران را بالا ببرد. پر واضح است که افزودن پول بیشتر به جامعه ای که درگیر بحران اقتصادی عمیقی است نتیجه ای جز افزایش حجم نقدینگی و تورم افزونتر ندارد. آقای قره گوزلو، با افزایش دستمزد که انکشافی در اقتصاد مبادله ای صورت نمی گیرد.
ایشان که مدعی هستند؛ اضافه دستمزد برابر با پنج میلیون تومان حتی یکدهم درصد هم تورم را بالا نخواهد برد. آیا متعهد میشود که «قدرت خرید کارگران» به همین نسبت، حداقل دستمزد کنونی معادل یک میلیون و دویست هزار تومان در نظر بگیریم، «چهار برابر»، افزایش پیدا کند؟. آیا چنین اتفاقی ممکن است بیفتد یا ایشان عمداً اب را گل آلود میکنند؟
افزون بر این، اظهار داشتند؛ «اضافه دستمزد حتی تورم را یک دهم درصد نیز بالا نمی برد و میتواند از ارزش اضافه پرداخت شود!»
آقای قره گوزلو بهتر است سر از برف بیرون بیاورند؛ در جامعه ای که کارخانجات و صنایع در شرایط رکود تورمی پیوسته تعطیل و ورشکسته اند، از کدامین ارزش اضافه حرف میزنند؟ اکثریت صنایعی که هنوز زیر یوغ سرمایه مالی از رده خارج نشدند؛ «جزو صنایعی بشمار می آیند که تولیدات چشمگیری دارند»؛ بسیار پایینتر از ظرفیت شان؛ پانزده، بیست و حداکثر پنجاه درصد ظرفیتشان، تولید میکنند. صنایعی که شدیداً نیازمند سوبسیدهای دولتی هستند چه ارزش اضافه ای تولید می کنند که بتوان از آن طریق اضافه دستمزد معادل پنج میلیون تومان، پرداخت. اقتصاد ایران وابسته به نفت است و بخش عظیمی از دستمزدها از فروش نفت حاصل است. آنانیکه که این موضوع را نفی میکنند خودشان را به نادانی می زنند. آقای قره گوزلو میگوید: « نیروی کار در ایران با اینکه کارگران حاضر به فروش نیروی کارشان به نازل ترین قیمتند، پایین ترین قیمت را در منطقه داراست».
بله، به بیان صریحتر؛ ورشکستگی صنایع تولیدی از نمادهای رکود تورمی ست و مسلماً به نیروی کار نیازی ندارند. اما، زمانیکه اقای قره گوزلو چنین حرفی می زند؛ معلوم نیست اضافه دستمزد را در اوضاع وخیم اقتصادی از کدامین ارزش اضافه ای میخواهند استخراج کنند؟
آقای قره گوزلو میگوید: حتی اگر نمایندگان طبقۀ کارگر در شورای سه جانبه تعیین دستمزد شرکت کنند هم بازنده اند. اقای قره گوزلو که این موضوع را عنوان میکند چرا گفتمان اضافه دستمزد تا حد پنج میلیون بدون ریسک بالا رفتن نرخ تورم حتی یک دهم درصد، راه می اندازد؟ چرا کارگران باید به چانه زنی برای اضافه دستمزد به شورای سه جانبۀ شورای عالی کار؛ نمایندگان دولت نولیبرال بمثابۀ کارفرمای بزرگ، تشکلهای زرد کارگری و کارفرمایان رژیم دسپوتیک، دل ببندد؟ چرا باید روی اسب مرده شرط بندی و سرمایه گذاری کنند؟ چرا » آقای قره گوزلو» طبقۀ کارگر ایران را بعنوان کارشناس امور اقتصادی چپ بدنبال نخود سیاه می فرستد و به آنان وعدۀ سرخرمن میدهد؟ پنج میلیون که اساسا عملی نیست. اما، اگر پنج میلیون نیز در رویاهای شیرین اقای قره گوزلو عملی شود، قدرت خرید کارگران چهار برابر نمیشود. قدرت خرید کارگران اگر تنزل پیدا نکند، بیشتر نمیشود. دلیل آن این است که جامعه با بحران ساختاری اقتصادی روبروست. رکود تورمی، انباشت نقدینگی و …همگی بخشی از بحران ساختاری اقتصادی ست که با تزریق پول در شکل دستمزد ظاهراً مثبت وخیم تر خواهد شد و بیشترین آسیبهای آن متوجۀ کارگران در جایگاه تولید کننده و مصرف کننده، است.
لاجرم روشنفکر طبقۀ کارگر و چپهای پیشرو اگر نخواهند بر اساس ذهنیت نخبه گرا، به نولیبرالیست و ..متهم نگردند می بایست نظیر قره گوزلو «راه اصلی» را به طبقۀ کارگر نشان ندهند و به طبقۀ کارگر هشدار ندهند؛ اگر اضافه دستمزد میخواهید، اضافه دستمزدی از نشست و برخاستهای اعضای شورای سه جانبۀ شورای عالی کار رژیم، بیرون نخواهد آمد. اگر هم چندرغازی نصیب تان شود مشکل تان در بن بست رکود تورمی حل نمیشود و «قدرت خریدتان» افزایش پیدا نخواهد کرد. سیاست اقتصادی بورژوازی با سیاست اقتصادی پرولتری اختلاف ریشه ای و بنیادین دارد و کاملا آنتاگونیستی است. راه دیگری باید برگزید!
اقتصاد جمهوری اسلامی دچار بحران ژرف ساختاری است و تجزیه و تحلیل این بحران ساختاری اقتصادی با شعارهای پوک و توخالی نظیر» پرداخت اضافه دستمزد از محل ارزش افزوده» ممکن نیست. حرافی و لفاظی دربارۀ افزایش دستمزد در اقتصاد شدیداً وابسته به درآمدهای نفتی، اسیر رکود تورمی و تعطیلی کارخانجات و ورشکستی صنایع، از طریق ارزش افزوده، راه حل نیست.
اقای قره گوزلو در قسمت پرسش و پاسخ ناباورانه تکلیف خود را با «تئوری انقلابی، مطالعه، روشنفکر طبقۀ کارگر، کتاب خواندن، چه باید کرد لنین، تجربیات مبارزات طبقاتی کشورهای دیگر» روشن میکند و می گوید» آگاهی طبقاتی موتور محرکۀ جنبشها نیستند!! با کتاب نمیتوان کاری کرد، چه باید کرد لنین بی فایده است، کتاب منشاء آگاهی طبقاتی نیست! اگر روشنفکر کنار جنبش کارگری قرار نگیرد، آموخته های شان انتزاعی است. در افغانستان و پاکستان کتاب زیاد بود. اما دیدیم که از درون آن طالبان و مجاهدین آمد بیرون!»
چه استدلال و اظهار نظری میتواند مضحکتر از این باشد که کسی بگوید «طالبان و مجاهدین» از کتاب بیرون آمدند. به نظر می رسد آقای قره گوزلو «امی بودن و کتاب نخواندن» را نسبت به آنانی که کتاب میخوانند را بیشتر می پسندند. اقای قره گوزلو ما نمی دانستیم که طالبان بسیار آگاه و فرهیخته اند!
آقای قره گوزولو از ترس رقیب تئوریک خود به دامان امی بودن و لشکر ناآگاهان پناه می برد. در حالیکه، تاریخ را مبارزۀ طبقاتی آگاهانه و خرد پیش میبرد نه لشکر امی و ناآگاهان! اقای قره گوزلو، چرا پشت لشکر پای منبری و بیسوادان افتادید و از کسانی که کتاب میخوانند می ترسید؟ چون تصور میکنید از درون آن طالبان بیرون می زند؟
پس از خیزش بی نظیر دیماه نود و شش که به رغم سرکوب ددمنشانه در فقدان تئوری انقلابی و سازماندهی وسیع انقلابی صف بندی های طبقاتی را شفافتر ساخته بطوریکه گرایشات دست راستی حتی وزارت اطلاعات را به جنبش و جوش واداشته است، بقول خودتان اتحادهای کذایی صورت می گیرد.
در چنین شرایطی فهم و درک صحیح و کاربردی از «چه باید کرد لنین» بسیار مهم و ارزشمند خواهد بود. زیرا، لنین در چه باید کرد، علفهای هرز جنبش کارگری، اکونومیستها، تریدیونیستها، رویزیونیستها و …وجین کرد.
روشنفکر از چه چیزی، از چه کسی، منتزع شده است آقای قره گوزلو؟ مگر در حال سخنرانی وسط کارخانه هستید؟ در حال سخنرانی در یک سمینار روشنفکری هستید! در جامعه ای که شما مجبورید در انتزاع سخنرانی کنید چرا به منتزع بودن دیگران ایراد میگیرید. روشنفکران چپ رادیکال همگی در جامعۀ تحت سرکوب و کنترل شدید، در انتزاع قرار دارند، حتی خود شما!
شعار مرگ بر کارگر و درود بر ستمگر از درون چنین موعظه و نصایح نادرستی بیرون میزند که با آگاهی طبقاتی مخالفت میکنند، جنبشهای خودبخودی «ناآگاهانه» را بیشتر از » آگاهانه» می پسندند و به همگان پند میدهند که «چه باید کرد لنین» را زیر سرشان بگذارند و بخوابند.
هیچ جنبش انقلابی بدون تئوری انقلابی ممکن نیست. هیچگونه تشکل یابی بدون تئوری انقلابی و دانش طبقاتی صورت نمی گیرد. تئوری انقلابی نیز از درون طبقۀ انقلابی بیرون می آید. طبقۀ انقلابی بدون آگاهی طبقاتی نمیتواند کاری پیش ببرد. نقد تئوریک و واژگونی پراتیکی در پیوندی گسست ناپذیر بمثابۀ فعالیتهایی تفکیک ناپذیر تبیین گر سوسیالیسم علمی اند. دانش طبقاتی نقش غیرقابل انکار در پراتیک انقلابی طبقۀ کارگر بازی میکند و چراغ راه است. مارکسیسم- لنینیسم در حقیقت نمود تئوریک و بیان علمی جنبش انقلابی – طبقاتی پرولتاریاست.
مخالفت با دانش طبقاتی زهر هلاهل برای طبقۀ کارگر ایران است که زیر فشار ستم طبقاتی و ایدئولوژیک طبقۀ حاکم له و لورده میشوند و تنها با دانش طبقاتی میتوانند به سوژگی و عاملیت خود بعنوان یک طبقۀ سیاسی پی ببرند. دستیابی به دانش طبقاتی بعنوان سلاحی معنوی در مسیر امحاء شرایطی که ایشان را بهره ده و در خود فرو برده است حیاتی و غیرقابل انکار است. دانش طبقاتی در جامعه ای که منابع سرشار نفت و گاز وجود دارد، می فروشند، بخش اعظم آن را صرف سانسور، سرکوبگری عنان گسیخته، انقیاد و …می کنند؛ کارگران را با یارانه و جاری ساختن ایدئولوژی و قوانین خرافی- مذهبی، در رگ و پی جامعه به صدقه گیر مبدل ساخته اند و فقر بایست چونان موهبتی الهی، در نظر گرفته شود که انسانها را از قید نگرانیها و غمهای زمینی رهایی بخشد و امکان تفکر و سیر و سلوک در عالم غیب، را فراهم آورد و قوانین شرعی- خیالی و داستانی، مهمل و هجو و یاوه،» مذهب در ساختار سیاسی»، راه را برای ناآگاهی و انقیاد بیشتر باز میکند. باری، الیت طبقۀ کارگر نقش بسیار مهمی در تسهیل مسیر ابژگی به سوژگی و عاملیت طبقۀ کارگر ایران بازی میکند.
آقای قره گوزلو با دانش طبقاتی مشکل جدی دارند. ارتقاء سطح توقعات و خواسته های مردم با ارتقاء دانش طبقاتی بعنوان ضرورت حیاتی مدرنیزه شدن جامعۀ ایران، رابطه ای مستقیم و ارگانیک دارد. هر اندازه دانش اجتماعی بیشتر شود، خواسته های مردم بیشتر میشود. مخالفت دختران و زنان ایرانی به رغم سرکوب ددمنشانه با حجاب اجباری نمودی از دانش اجتماعی است. اما به نظر می رسد آقای قره گوزلو طالبانیزاسیون را محصول آگاهی اجتماعی و ارتقاع تئوریک حاصل از کتابخوانی می داند!
در خاتمۀ کلام:»آقای قره گوزلو» بهتر است بپذیرند استبداد دچار بحران ساختاری اقتصادی است. اگر این موضوع را پذیرفتند و به زبان آوردند راه برون رفت را دیگران برایشان میگویند. برای ما هم نگویید راه حل افزایش دستمزد پنج میلیون تومانی است و یک دهم درصد هم تورم را بالا نمی برد! ما « کتاب خوانیم و میدانیم اینچنین نیست و خواستار ارتقاء قدرت خرید کارگران هستیم که در بحران ساختاری کنونی اقتصاد کشور ممکن نیست. شما نمیخواهید بگویید؛ معذوریت دارید، زمین و آسمان را بهم ندوزدید؛ از هر کارگری که بپرسید راه حل خروج از بحران ساختاری چیست، یک پاسخ کوتاه بیشتر به شما نخواهد داد. منظور منهم همان است. «تغییر ساختار اقتصادی».
آناهیتا اردوان