پرسش: اعتصابات کارگری در بیش از چهل واحد تولیدی از قبیل پالایشگاه های نفت، گاز و پتروشیمی ها، هفت تپه و هپکو بطور وسیع در جریان است ابعاد این اعتصابات چه از نظر وسعت و چه از نظر درگیر بودن کارگران واحد های مهم و پایه ای، در تاریخ جمهوری اسلامی بی سابقه است. چه عوامل و زمینه هایی موجب شکلگیری این اعتصابات شده است؟
آسنگران:
مهمترین عامل این اعتصابات فقر و فلاکتی است که به جامعه تحمیل شده است و کارگران در زیر بیشترین فشار اقتصادی، امکان ادامه زندگی عادی را از دست داده اند. علاوه بر استبداد و سرکوب دائمی که پیشه جمهوری اسلامی بوده است، امروز تهیه اولیه ترین ضرورتهای زندگی برای کارگران و تمام اقشار کم درآمد جامعه، غیر ممکن شده است. مقامات رژیم بارها تاکید کرده اند که بیش از شصت میلیون از جمعیت هشتاد میلیونی ایران در زیر خط فقر زندگی میکنند. اما گفتن اینکه کارگران چه آن بخش که اسما شغلی دارد و چه بخش بیکار این طبقه، درآمد زیر خط فقر دارند هنوز گویا نیست و ابعاد فاجعه را توضیح نمیدهد. زیرا طبق براوردهای اولیه گفته میشود اکنون با توجه به بازار ارز و بی ارزش شدن ریال، خط فقر به حدود دوازده میلیون تومان رسیده است. این در حالی است که حقوق پایه یا حداقل دستمزد کارگر در این جامعه کمتر از سه میلیون تومان تعیین شده است. این یعنی چهار برابر زیر خط فقر. تازه ابعاد فاجعه و تحمیل فلاکت به زندگی خانواده های کارگری از این هم بدتر است. اگر بخش بیکار طبقه کارگر را از این معادله کنار بگذاریم که هیچ درآمدی ندارد، حتی همان بخشی که ظاهرا شغلی دارد و باید ماهانه مبلغی دستمزد دریافت کند، برای کسب دستمزدش باید اعتصاب کند، زندان برود و مشقات ببیند زیرا که همان دستمزد کار انجام شده هم پرداخت نمیشود. یعنی کارگر کار میکند، تولید میکند، سود به کارفرما میرساند، چرخ اقتصاد را تا جایی که به صرف نیروی کار مربوط است ،میچرخاند ولی دستمزدش را پرداخت نمیکنند. این حتی اسمش برده داری مدرن هم نیست. زورگویی آشکار برای تحمیل مرگ تدریجی به طبقه کارگر است. اعتصاب بیش از چهل مرکز کارگری عکس العملی به این شرایط غیر قابل تحمل است.
اما علاوه بر این بستر عمومی که جامعه را مانند بشکه ای از باروت آماده انفجار کرده است، هر نوع اعتراض و اعتصابی از جانب حکومت تا کنون با مشت آهنین پاسخ گرفته است. اعتراضات سال ٩۶ و ٩٨ بر همین بستر عمومی شکل گرفت. ولی دیدیم که جمهوری اسلامی با چه درجه از توحش و بیرحمی به آن پاسخ داد. در این میان علاوه بر سیاست سرکوب و قتل و کشتار و دستگیری و شلاق و… مسئله گسترش ویروس کرونا هم باعث شد چند ماهی مردم نتوانند به خیابان بیایند. اما کارگران با اعتصابات اخیر، بویژه با پیشتازی اعتصاب شکوهمند کارگران هفت تپه، یک بار دیگر به میدان آمده اند که بگویند این زندگی نیست و مرگ تدریجی را هم تحمل نمیکنیم. بر متن چنین شرایطی کارگرسهمش را از زندگی میخواهد. حکومت نه تنها پاسخگو نبوده بلکه لیست دزدیها و فساد و اختلاس حاکمان هر روز طولانی تر میشود و جامعه به این قناعت رسیده است که این حکومت اصلاح پذیر نیست و باید برود. به همین دلیل جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی امروز بزرگترین و فراگیر ترین جنبش جاری در ایران است. اعتصابات کارگری در حقیقت موتور اصلی این جنبش است. بنابر این فاکتورهای فوق زمینه و عوامل پایه ای این اعتصابات محسوب میشوند.
پرسش: اعتصابات جاری کارگران چه جایگاهی در شرایط سیاسی کنونی جامعه دارد و چه تاثیراتی بر فضای عمومی جامعه میگذارد؟
آسنگران:
اولین تاثیرش این است که مردم میبینند سرکوب و کشتار توسط حکومت، جامعه را مرعوب نکرده است. مردم میبینند که راههای مبارزه و تلاش برای تحمیل مطالبات بر حق اشان ابعاد وسیع و عمیقی دارد. کارگران و خانواده هایشان به عنوان طبقه ای که اکثریت جامعه ایران را تشکیل میدهند، نمیتوانند شاهد مرگ تدریجی خود و خانواده هایشان باشند. در ضمن این اعتراضات فقط به جوانان بیکار و عاصی که نیروی اصلی اعتراضات خیابانی در سالهای گذشته بوده اند، محدود نیست. جامعه میبیند که فقر و فلاکت کنونی مرزهای شاغل و بیکار را درهم درنوردیده و اکثریت بالایی از مردم ایران در شرایط مشابهی زندگی میکنند که ادامه آن غیر ممکن شده است. با این اعتصابات، کارگران پیشقراول حرکتی شده اند که کل جامعه قبلا چند بار برای پیروزی آن خیز برداشت ولی با سرکوب دولتی مواجه شد. واقعیت این است که هم حکومت اسلامی ایران و هم مردم معترض میدانند که مطالبات کارگران و اکثریت مردم که به قول حکومتیها شصت میلیون نفر برآورد شده اند، با وجود این حکومت و این قوانین پاسخی بجز سرکوب نخواهد گرفت. این فرض همه مردم به جان آمده از رژیم اسلامی است. کارگران و پیشتازان جنبش کارگری دارند با همه جناح ها و سران این حکومت دست و پنجه نرم میکنند و در عمل پا روی گلوی حکومت گذاشته اند. اکنون دیگر همه میدانند که اولین مانع در مقابل مردم و کارگران کلیت این حکومت جانی و اسلامی است. حکومتی که با چنگ و دندان مردم را تیکه پاره میکند تا از منافع سرمایه داران و گله های اوباش اسلامی حفاظت کند.
در مقابل چنین حکومتی و برای عبور از فقر و فلاکت و بی آیندگی، کارگران تنها سلاحی که دارند را به دست گرفته اند و کار را تعطیل کرده اند. یعنی دست به اعتصاب زده اند. اعتصابی که در تاریخ ایران بویژه در تاریخ جمهوری اسلامی بی سابقه است. حتی در دوره انقلاب ۵٧ که کارگران نفت در اعتراض به رژیم سلطنتی شیرهای نفت را بستند و کمر رژیم شاه را شکستند، آن اقدام تعیین کننده در اوج انقلاب مردمی اتفاق افتاد و بسیار شرایط با امروز متفاوت بود. امروز حکومت با همدستی ویروس کرونا خیابان را تا حدودی از مردم گرفته است و این طبقه کارگر ایران است که پرچم حق طلبی جامعه را به دست گرفته است و خواهان عبور از شرایط فلاکت بار کنونی است. بدون شک تاثیرات این حرکت کارگری امید به میدان آمدن مجدد مردم به خیابان را بیشتر کرده است. مردم برای تعیین تکلیف نهایی با حکومت راهی بجز کنار زدن کلیت این نظام فاسد و جنایتکار پیش روی خود نمیبینند.
اما تاثیر و جایگاه این حرکت جنبش کارگری از این هم فراتر است. واقعیت این است هم از نظر کارگر و هم از نظر بخش عمده ای از بورژوازی ایران این رژیم عمرش تمام شده است و باید برود. در پس این فضای عمومی و روزشماری برای رفتن رژیم جمهوری اسلامی، جدال آلترناتیوهای متفاوت برای شکل دادن به جنبش سرنگونی طلبانه و هژمونی پیدا کردن در این جنبش هم بیش از پیش برجسته شده است. بنابر این شکل دادن به آینده ایران خود موضوع جدال جنبش کارگری و کمونیستی در تقابل با جنبشهای راست و بورژوایی است. این تقابل امروز بیش از گذشته روی میز همه متفکرین و فعالین و رهبران جنبشهای اعتراضی و طبقاتی قرار گرفته است. اعتصابات اخیر در عین حال که جنگ با رژیم حاکم و تلاش برای ساقط کردن آن را در دستور گذاشته است، عملا جدال با جریانات راست بورژوایی را هم به نفع خود تغییر داده است. اعتصاب سراسری که امروز گوشه ای از آنرا شاهد هستیم روش و سیاست جنبش کارگری برای تقویت امید در جامعه جایگاه مهمی دارد. در عین حال تفاوت سیاست چپ و کارگری را با سیاست جریانات رژیم چنجی و دست به دست شدن قدرت از بالای سر مردم و ماجراجویی خرده بورژوایی را نشان میدهد.
پرسش: محدودیت ها و موانع پیشروی اعتصابات در پالایشگاه ها، مراکز نفتی و پتروشیمی با توجه به اینکه ۷۰ درصد از کارگران پیمانی هستند و از پیمانکاران مختلف دستمزد دریافت میکنند، چیست و چگونه میتوان بر آن فائق امد؟
آسنگران:
کارگران پالایشگاهها و مراکز گاز و نفت و پتروشیمی و کلا اکثر صنایع ایران با سیاستی آگاهانه و کار شده از جانب حکومت چنان سازمان داده شده اند که هر گروه از کارگران را تحویل پیمانکاری داده اند. بر اساس همین تقسیمات قرار دادهای موقت و سفید امضا و دستمزد کم و…را به کارگران تحمیل کردها ند. این نوع سیستم کاری و استخدامی، با عث شده است که کارگران از بسیاری از حقوق خود محروم شوند. حتی همان حقوقی که بر اساس قانون کار ضد کارگری رژیم به کارگران تعلق میگیرد، نیز هم اکنون اجرا نمیشود. بنابر این وجود پیمانکار حتی یک سلسله مراتب اولیگارشی در مراکز کارگری بوجود آورده است که پیمانکارهای اصلی پروژه های بزرگ را به پروژه های کوچکتر تقسیم میکنند و به پیمانکارهای کوچکتر تحویل میدهند. بگونه ای که در فاصله بین کارگر و دولت یا کارگر و کارفرمای اصلی، ما با یک طیف پیمانکار مواجه هستیم که هر کدام از آنها یک یا چند پروژه را از پیمانکار بزرگتر از خود تحویل گرفته و عڵاه بر دولت و کارفرمای اصلی صنایع تولیدی، همه آن پیمانکاران در این طیف میانی هم مشغول اختلاس و دزدی و حذف مزایای کارگران و پایین آوردن دستمزد کارگران هستند. دقیقا بهمین دلایل فشار به کارگران اکنون به حدی رسیده است که غیر قابل تحمل شده است. دستمزدها را چندین ماه نمیپردازند و هر کدام میگویند پیمانکار مافوق یا دولت و کارفرمای اصلی بودجه را پرداخت نکرده و ما هم نمیتوانیم دستمزد را پرداخت کنیم. دولت آخرین حلقه این سلسله اولیگارشی مراکز کار است.
در چنین شرایطی اولین مانع برای کارگران، متشکل شدن در یک تشکل کارگری است. برای عبور از این سدی که دولت و کارفرما در مقابل کارگران ایجاد کرده اند، باید تشکلهای فابریکی و جغرافیایی را مطرح کرد که کارگران یک مرکز کارگری علیرغم اینکه در استخدام موقت یا دائمی یک یا چند پیمانکار هستند، باید بر اساس فابریک محل کار و یا جغرافیای محل کار متشکل بشوند. مثلا مرکز صنعتی عسلویه شامل فابریکهای مختلف و دهها پیمانکار در سطوح متفاوت است. اما راه متشکل شدن کارگران این منطقه جغرافیایی باید بر اساس جغرافیای محل کار سازمان داده شود. در غیر این صورت کارگران گاز و نفت و خدمات و جوشکار و برق کار و خدمات و…. نمیتوانند جداگانه در این مرکز هر کدام تشکلهای منفک و مجزای خود را داشته باشند. اگر حتی چنین اتفاقی بیفتد ناکارامد و غیر موثر خواهد بود. بنابر این فعالین و کارگران پیشرو و سوسیالیست در این مراکز باید فکری به حال این اوضاع بکنند و بر اساس موقعیت فابریکی و جغرافیایی محل کارشان، راه عملی و قابل حصول برای متشکل شدن پیش روی کارگران قرار بدهند.
یک مانع دیگر این مراکز این است که خواسته ها و مطالبات تا حدی خود ویژه هستند ودر مواردی هم کارگران مطالباتی عمومی و سراسری دارند. در قدم اول باید اعتراض و تشکل کارگران بر اساس مطالبات عمومی کارگران هر مرکز و جغرافیای کاری شکل بگیرد. در غیر اینصورت بخشهای مختلف کارگران به قسمتهای کوچکتر تبدیل میشوند و قدرت تحمیل مطالباتشان را نخواهند داشت. بنابر این، دومین مسئله ای که باید کارگران فعال و رهبران کارگری مد نظر داشته باشند مطالبات مشترک و عمومی است که تعداد هر چه بیشتری از رشته های کاری را به هم وصل کند.
یکی دیگر از موارد مهم اعتراضات کارگران نفت و پتروشیمی و…. این است که بتوانند از تجربه کارگران هفت تپه استفاده کنند و رهبران و فعالین و سخنگویان خود را به بقیه کارگران و جامعه معرفی کنند. استفاده از تجربیات کارگران هفت تپه دو مولفه مهم و حیاتی را در جنبش کارگری برجسته کرده است. یکی اتکا به مجمع عمومی و استفاده از تصمیم گیری شورایی و دیگری عروج سخنگویان جسور و کاردانی که بتوانند لحظه به لحظه اعتصاب و اعتراض کارگران را هدایت کنند و کارگران را در این امر دخیل کنند. ظرف چنین کاری طبق تجربه کارگران هفت تپه، مجمع عمومی و تصمیمگیری شورایی است. این سبک و این سیاست هم اتحاد و تشکل کارگران را تضمین میکند و هم در یک پروسه مبارزاتی طیف وسیعی از کارگران مستعد را به رهبران و سخنگویان لایق جامعه تبدیل میکند.
پرسش: در اعتصاب کارگران هفت تپه خواست انتقال مالکیت کارخانه از بخش خصوصی به دولتی طرح شده است. نظرتان در مورد این مطالبه چیست؟
آسنگران:
اولین جنبه مهم در این مطالبه پاسخگو کردن دولت در مقابل تامین معیشت کارگران است. کارگران با این مطالبه تلاش میکنند علیرغم چگونگی سود و ضرر کارخانه، دولت را در قبال تامین زندگی و معیشت کارگران پاسخگو کنند. اما این مطالبه در عین حال یک نقطه ضعف در خود دارد ما قدم به قدم میبینیم که مقامات حکومتی از این دریچه وارد شده و میخواهند کارگران را دچار تفرقه کنند. با حقه بازی و ترفندهای مختلف، حکومتیها از این موضوع استفاده کرده و میخواهند فشار اعتراض کارگران را طوری کانالیزه کنند که به اهداف جناحی خود که قدرت و ثروت بیشتر است برسند. چنانچه اکنون اعتراض و اعتصاب متحدانه کارگران هفت تپه نتایجی که داشته این است که حکومتیها پذیرفته اند اسدبیگی مالک خصوصی این شرکت باید برود. این یک قدم، پیشروی کارگران محسوب میشود. ولی حکومتیها از کنار گذاشتن اسدبیگی میخواهند به هدف جناحی خود برسند. یکی میگوید اسدبیگی اهلیت نداشته و باید کارفرمای اهلیت دار بیاید. آن یکی میگوید اگر این هم نشد بنیاد مستضعفان و کمیته امام و سپاه و تامین اجتماعی آلترناتیوهای دیگر هستند و…. کارگران به درست همه این ترفندها را پاسخ داده و رد کرده اند. اما خود خواست دولتی کردن هنوز این مشکل را در خود دارد که مقامات حکومتی بتوانند مانور بدهند و مطالبه واقعی کارگران را بی پاسخ بگذارند. اولا بحث اصلی و مطالبه اصلی این است که سرمایه دار خصوصی باید خلع ید بشود. دوما پیشنهاد ما این است که بجای مطالبه اثباتی “دولتی شدن” نیشکر هفت تپه، بهتر است کارگران بحث تعیین و انتخاب مدیر کارخانه بوسیله کارگران و کارکنان نیشکر هفت تپه را در مقابل آلترناتیوهای دولتی و غیر دولتی مطرح کنند.
روشن است در یک جامعه آزاد و برابر مالک واقعی این کارخانه و کل صنایع تولیدی و دارایی های جامعه، کارگران و تولید کنندگان و همه شهروندان جامعه هستند. بنابر این نه دولت و نه سرمایه داران خصوصی نباید به عنوان مالکان اصلی فرض گرفته شوند. اما در تعادل قوای کنونی و در مورد مشخص نیشکر هفت تپه مناسبترین مطالبه این است که اولا چند نفر برای پست مدیر شرکت کاندید بشوند. طبعا آن وقت دو طرف کارگر و دولت باید بر سر تعیین کاندیداها برای این پست توافق بکنند. بعد از توافق با رای کارگران و همه کارکنان شرکت هفت تپه این پست تعیین تکلیف بشود. از این طریق کارگران میتوانند نظارت همراه با قدرت اجرایی را در دست داشته باشند. چنانچه هر مدیری وظایفش را خوب انجام نداد با رای اکثریت کارگران قابل عزل باشد. این مطالبه اگر به دولت تحمیل بشود آن وقت کارگران نظارت خود را بر کارخانه و سیاست جاری در این محل را با اهرم انتخاب وحق تعیین و عزل مدیر همراه میکنند و نظارت واقعی و عملی میتوانند اعمال کنند. در غیر اینصورت تملک بر شرکت به هر شکل خصوصی یا دولتی قانونیت پیدا کند، عملا نظارت کارگران شکل صوری بخود میگیرد و باز هم مشکل لاینحل خواهد ماند.
پرسش: پس از شروع اعتصابات در بخش نفت و پتروشیمی دو شعار اعتصاب عمومی و اعتصاب سراسری بعنوان قدمهای بعدی جهت گسترش اعتصابات کارگری طرح شده است. نظرتان در مورد این دو شعار در شرایط کنونی چیست؟
آسنگران:
من شعار اعتصاب سراسری کارگران را میفهمم و زمینه های آن وجود دارد. تا همین حالا اعتصابات اخیر در بیش از چهل مرکز کارگری در پنج استان ایران خصلت سراسری خود را نشان داده است و باید تلاش کرد ابعاد این اعتصابات به همه استانها و همه مراکز کارگری سرایت پیدا کند. اما در مورد اعتصاب عمومی در شرایط فعلی که هنوز مردم در خیابان نیستند و جریان یا جریانات سیاسی با نفوذی هم در صحنه سیاست ایران از این اعتبار برخوردار نیستند که فراخوانشان گوش شنوا پیدا کند، طرح شعار اعتصاب عمومی را یک آرزوی گوینده باید محسوب کرد. اگر چه این شعار یعنی اعتصاب عمومی در شرایط اوجگیری اعتراضات مردم و به میدان آمدن تظاهراتهای میلیونی ممکن و عملی است، اما در شرایط فعلی و در تعادل قوای موجود به تصور من شعاری صرفا تبلیغی کم اثر است و طرح آن از جانب هر کسی باشد توجهی به تعادل قوا و ملزومات عملی آن ندارد. مثل این میماند گفته شود چون انقلاب خوب است مردم فردا انقلاب بکنید. این نوع سیاست وقتی به طرح تاکتیک معین میرسد و برای عمل و پراتیک روز مطرح میشود، نمیتواند هیچ فاکتور جدی سیاسی را نشان بدهد که مثلا بزودی این شعار عملی میشود. به نظر من طرح این تاکتیک در شرایط امروز بیشتر شبیه گفتمان سازی و فرهنگ سازی و فعالیت تبلیغی دراز مدت است تا یک سیاست کار شده و آگاهانه برای اتخاذ و اجرا در فضای سیاسی و تعادل قوای کنونی.
من بجای اعتصابات عمومی که در عمل بدون تعطیلی بازار و کسبه و مدارس و دانشگاه و ادارات و…. بی معنی میشود، تاکیدم بر گسترش اعتصابات سراسری کارگران است. در کنار این سیاست ما باید از همه اقشار ناراضی و معترض جامعه بخواهیم با طرح مطالبات خود دست به اعتراض بزنند و حول مطالباتشان متشکل بشوند. تشکل و سازمان و هدفمند بودن هر حرکت مردم باید در اولویت ما باشد. فعالین و رهبران جنبشهای اعتراضی باید در محدوده جنبشی که در آن نقش دارند تلاش کنند بیش از پیش راه تشکل یابی و سازمان پیدا کردن برای ادامه اعتراض و تقویت اتحاد مردم را مد نظر داشته باشند.