قبل از فرمان یورش خمینی در ۲۸ مرداد سال ۵۸ عزم رژیم تازه به قدرت رسیده برای مهار و شکست انقلاب ۵۷ آغاز شده بود. در واقع همان روز که قدرت گیری خمینی و جریان اسلامی کلید خورد هدف از آن شکست انقلاب مردم بود. بعد از قدرت گیری جریان اسلامی، از همان روز اول دو وظیفه اصلی و عمده را برای دولت و دم و دستگاه قدرت تعیین کردند. اول اینکه به مردم بقبولانند باید به خانه برگردند و کار تمام است و انقلاب با به قدرت رسیدن جریانات اسلامی به پایان خود رسیده است. دوم اینکه به دستگاه قدرت و حاکمیت خود سروسامان بدهند. در این راستا بستن روزنامه های منتقد، حمله به مخالفین و اعدام تعدادی از بازماندگان رژیم گذشته و بویژه حمله به جریانات چپ و غیر اسلامی را آغاز کردند. دستور رعایت حجاب زنان را ابلاغ کردند، اسلامی کردن ادارات، ارگانها و قوانین و مناسبات جامعه را در دستور گذاشتند و هر مانعی را با زور سرکوب از جلو پای اجرایی شدن این اقدامات برمیداشتند.
قبل از فرمان حمله خمینی در ۲۸ مرداد ۵۸ به کردستان، نوروز خونین سنندج در اول بهار ۵۸ زمانی اتفاق افتاد که تنها ۴۰ روز از قیام ۲۲ بهمن ۵۷ سپری شده بود. بنا به آمار منتشر شده بیش از هزار نفر از مردم بوسیله نیروهای مستقر در پادگان سنندج و دیگر مراکز نیروهای مسلح کشته و اسیر شده بودند. مردم سیاست سرکوبگرانه و بیرحمانه ارتش جمهوری اسلامی را دیده بودند. این درگیری ناخواسته و تحمیلی توسط شخصی بنام صفدری که نماینده خمینی در شهر سنندج بود بوقوع پیوست.
بعد از این وقایع مردم ترکمن صحرا را سرکوب کردند و جنایات بیشماری را در خوزستان مرتکب شدند مردم انقلاب کرده را از بازگشت رژیم سلطنتی میترساندند و مرتب تبلیغ میکردند که مخالفین در کردستان و خوزستان و ترکمن صحرا و غیره عوامل آمریکا و رژیم پادشاهی و عوامل بیگانه هستند.
در کردستان تلاش کردند با تقویت جریان احمد مفتی زاده که یک جریان اسلامی مرتجع سنی اما آدم شناخته شده ای در کردستان بود، قضیه را فیصله بدهند. مفتی زاده به عنوان نیروی محلی رژیم تازه به قدرت رسیده دارودسته های مسلح خود را برای مقابله با کمونیستها و مردم ناراضی تحت عنوان مکتب قرآنیها سازمان داد. دفتر و دستک خود را در شهرهای مختلف دایر کرد. او در هماهنگی کامل با سپاه و کمیته های انقلاب اسلامی و دیگر نیروهای مسلح رژیم که بعد از رفتن شاه دوباره سازمان پیدا کرده و به خدمت رژیم تازه در آمده بودند، فعالیت همه جانبه ای را برای ایجاد تفرقه در میان مردم آغاز کرد. مفتی زاده از یک طرف سهم خود را از قدرت میخواست و از طرف دیگر مانع اصلی این سهم خواهی را وجود نیروهای چپ و معترض جامعه کردستان میدانست. او معتقد بود که اگر تنها نیروی مورد مراجعه رژیم باشد هم میتواند کردستان را مطیع رژیم اسلامی کند و هم از این راه سهمی از قدرت مرکزی را عاید خود کند. البته سیر رویدادها چنان پیش رفت که هیچکدام از این اهداف عملی نشد و کلا باند مفتی زاده از صحنه سیاست در آن دوره خارج شد.
قدم بعدی جمهوری اسلامی در کردستان این بود که با مطیع کردن و همکاری حزب دمکرات کردستان ایران چپها و کمونیستهای کردستان را حاشیه ای کند. حزب دمکرات هم برای اجرای این پروژه بی میل نبود. تنها مانع این بود که حزب دمکرات بدون کسب امتیازی برای خود و شریک شدنش در قدرت محلی و تضمین چنین امری از جانب خمینی نمیخواست به این بازی تن بدهد. خمینی و جریان اسلامی حاکم هم حاضر به دادن چنین امتیازی نبودند. زیرا حاکمیت تمام و کمال و قدرت مطلقه را ازآن خود میدانست. این کشمکش و مذاکره و تلاش برای سازش یکجانبه از طرف حزب دمکرات سالها ادامه داشت. حتی بعد از آغاز جنگ و فرمان خمینی و حتی در طول تمام دهه شصت شمسی هم کم و بیش این سیاست ادامه داشت.
فرمان و فتوای خمینی برای سرکوب مردم کردستان و مخالفین در ۲۸ مرداد ۵۸ نقطه عطفی در تاریخ سیاسی ایران محسوب میشود. فاصله به قدرت رسیدن خمینی و اسلام سیاسی تا صدور فرمان جنگ علیه مردم کردستان فقط ۶ ماه بود. در همین شش ماه در جامعه کردستان٬ انقلاب همچنان سیر پیشروی و تعمیق خود را ادامه میداد. فضای انقلابی و خواست و مطالبات مردم مرتب سیر رو به گسترش و آگاهانه ای را طی میکرد. خمینی و دارو دسته های اسلامی که تصمیم گرفته بودند در قدم اول انقلاب را متوقف و بعدا شکست بدهند، این اوضاع در کردستان را غیر قابل تحمل میدانستند. به همین دلیل خمینی با فرمان صدور حمله به کردستان در ۲۸ مرداد ۵۸ لشکر کشی و سرکوب مخالفین و مردم کردستان را آغاز و با تمام سبعیت و بیرحمی ادامه داد. جنگ از روانسر و پاوه آغاز و به تمام کردستان گسترش یافت.
در همان هفته های اول صدها نفر کشته و زخمی و اعدام شدند. از جمله کسانیکه در همین روزهای اول به دست خلخالی اعدام شدند بهمن عزتی و دکتر رشوند سرداری همراه هفت نفر دیگر بودند. این ۹ نفر در ساعت ۶ بامداد ٣٠ مرداد ١٣۵٨در شهر پاوه واقع از توابع کرمانشاه تیرباران شدند.
خلخالی با حکم خمینی به کردستان اعزام شد و صدها نفر را بازداشت و بدون محاکمه و بدون وکیل و بدون پروسه تحقیق و بدون دادگاه و … دسته دسته به اعدام محکوم و دادگاه صحرایی خلخالی آنها را به جوخه اعدام سپرد.
دو هفته بعد از فرمان خمینی قتل عام مردم روستاهای قارنا و قلاتان و کانی مام سیده و صوفیان و… در شمال کردستان ایران آغاز شد. در جریان فاجعه قارنا و قلاتان نه تنها مخالفین که تمام موجودات زنده تیرباران و یا با قمه مثله شدند. تعداد زیادی سرشان از تن جدا شد و به معنای دقیق کلمه سلاخی شدند. اولین قربانی این حمله وحشیانه آخوند روستا بود که قرآن به دست خواسته بود لشکریان اسلامی را از کشتار مردم منصرف کند. در همان لحظه اول سر او را از تن جدا کردند و بعدا هنگام خاکسپاری، جنازه او و تعداد زیادی از مردم سلاخی شده بدون سر دفن شدند. لشکریان اسلام سرها را از تن جدا کرده و با خود برده بودند. کاری که در سالهای اخیر داعش انجام میداد یادآور و تکرار جنایاتی است که جمهوری اسلامی از همان ماههای اول قدرت گیریش انجام داد. برای اینکه تصویر دقیقی از این جهاد اسلامی داده شود کافی است به خاطرات یکی از پاسداران حاضر در آن درگیری نگاهی بیندازیم:
“همه را قتل عام کرده بودند. نیرویی هم که با ما بود متوحش شده بود. مثل این بود که به شهر ارواح رسیده باشیم. زن و بچه٬ حتی مرغ و خروس و اسب و الاغ را لت و پار کرده بودند….”
“پشت پرده های انقلاب اسلامی اعترافات حسین بروجردی” به کوشش و ویرایش بهرام چوبینه صفحه ۲۷۷
در مقابل این یورش مغول وار مردم کردستان و جریانات سیاسی بویژه جریانات چپ و کمونیست هیچ راهی بجز مقاومت و فراخوان به مقابله مسلحانه با آن نداشتند. مردم کردستان یکپارچه دست به مقاومت زدند. در این مقطع تاریخی حزب دمکرات کردستان هم ناچار شد از خود مقاومت نشان بدهد زیرا همه راه های سازش و معامله به روی او بسته شد. مردم به فراخوان کومله جنگ و مقاومت در مقابل این یورش را آغاز کردند و حزب دمکرات را هم تحت فشار قرار دادند که باید به جبهه مقاومت کمک کند. این مرحله از جنگ بیش از سه ماه طول نکشید که نیروهای رژیم با شکستهای پی در پی ناچار به عقب نشینی و تلفات زیادی شدند.
هنگامیکه رژیم تازه به قدرت رسیده متوجه ضعف نیروهای مسلح خود شد و مقاومت یکپارچه مردم کردستان را دید. ناچارا تاکتیک مذاکره و آتش بس را قبول کرد.
در آن زمان و بعد از سه ماه جنگ و کشتار به فرمان خمینی اکنون باز هم به فرمان او آتش بس برقرار شد و پروسه مذاکره شروع شد. نیروی مسلح احزاب که سه ماه قبل ناچار به ترک شهرهای شده بودند به شهرها برگشتند و کنترل شهرهای کردستان را به عهده گرفتند. در همه شهرها مردم شروع به خود سازماندهی کردند. انواع سازمانهای توده ای شکل گرفت. از شوراهای محله تا سندیکاهای کارگری و جمعیت ها و کانونهای مختلف در مکانهای زیست و کار و آموزش گرفته تا سازمانهای سیاسی و مسلح، جنب و جوش بی نظیری آغاز شد. در این زمان نیروهای سیاسی فعال در کردستان هیئتی به اسم “هیئت نمایندگی خلق کرد” را تشکیل دادند. این هیئت متشکل بود از نمایندگانی از کومله، حزب دمکرات کردستان ایران، سازمان چریکهای فدایی خلق و شیخ عزالدین حسینی. اما رژیم اسلامی تاکتیک مذاکره را نه برای مذاکره و عملی کردن مطالبات مردم کردستان بلکه برای این انتخاب کرده بود که بتواند خود را تجدید سازمان مند و با قدرت چند برابر حمله نهایی را آغاز کند. به همین دلیل هیچ وقت مذاکره جدی با این هیئت آغاز نشد.
در همین اثنا باز هم ما شاهد مذاکرات پنهانی حزب دمکرات و نمایندگان رژیم اسلامی بودیم و باز هم حزب دمکرات در توهم اینکه میتواند برای خود کسب امتیاز کند سرش شیره مالیده شد و باز هم افتضاح به بار آورد و بیش از پیش نفوذش را در میان مردم کردستان از دست داد.
نهایتا نمایندگان حزب دمکرات دست از پا درازتر هر چقدر به پیام خمینی هم لبیک گفتند دست خالی روانه خانه شدند. این پروسه تلاش برای مذاکره پنهانی از جانب رژیم و حزب دمکرات دو علت داشت. یکی اینکه حزب دمکرات به همان اندازه خمینی و جریانات اسلامی از کمونیسم و رشد چپ در جامعه نگران بود و از این طریق تلاش میکرد که کمونیسم و چپ جامعه را حاشیه ای کند و خود را نماینده مردم کردستان قلمداد کند. همان کاری که قبلا مفتی زاده کرده بود و شکستش را همه دیده بودند. دیگری اینکه سنتا کردستان را ملک طلق خود میدانست و هنوز در دوران توهمات جنگ دوم جهانی بسر میبرد که در میان اختلافات آن زمان قدرتهای جهانی، رهبران این حزب توانسته بودند با کمک ارتش استالین حزبشان را شکل بدهند و حکومتی در مهاباد به اسم جمهوری خود مختار کردستان اعلام کنند که یازده ماه عمر داشت. این حزب متوجه نبود و فکر کنم هنوز متوجه نشده است که دنیای امروز و بالطبع جامعه کردستان امروز با آن زمان بسیار متفاوت است.
جبهه انقلاب همچنانکه بالاتر اشاره کردم به دلیل فشار دسته جات حزب اللهی و دستور خمینی و خیل آخوندهای تازه به قدرت رسیده و توهمات بخشهایی از مردم و به دلیل همراهی جریانات سیاسی از نوع نهضت آزادی، جبهه ملی،حزب توده و بعدا سازمان چریکهای فدایی خلق (اکثریت) و سازمان مجاهدین خلق تا اوایل سال ۱٣۶۰ با موانع متعددی مواجه شد.
بعدا حکومت اسلامی با اتکا به وحشیگری و جنایت و اعدام های دسته جمعی فعالین سیاسی و مخالفین حکومت اسلامی و قدرت سرکوب و با استفاده از “نعمت” جنگ ایران و عراق انقلاب را در هم کوبید. در ادامه این سیاست سرکوبگرانه همین نیروهای همراه و مدافع حکومت اسلامی که با به قدرت رسیدن خمینی و شرکا پشت سر خمینی قرار گرفته بودند و از رهبری او دفاع میکردند، یکی بعد از دیگری مورد حمله قرار گرفته و در هم کوبیده شدند.
این روند در کردستان شکل دیگری بخود گرفت انقلاب در کردستان همچنان قلبش میتپید. علت اصلی ادامه انقلاب در کردستان علاوه بر زمینه های اجتماعی که وجود داشت، یک نکته مهم دیگر این بود که چپ در کردستان هیچ توهمی به رژیم تازه به قدرت رسیده نداشت و ماهیت واقعی آنرا برای مردم افشا کرده بود. مذهب و آخوند در کردستان فوق العاده بی اعتبار بودند. اتفاقی که در کردستان افتاد حضور و نقش فعال کمونیستها در حرکات اعتراضی مردم بود.
برای اولین بار کمونیستها در یک بعد اجتماعی جریانات مذهبی را در جریان انقلاب و بعد از آن شکست دادند. هر اندازه حزب دمکرات سعی میکرد با جریان مذهبی به رهبری احمد مفتی زاده همراهی کند به همان اندازه اعتبار خود را در میان مردم از دست میداد و به اعتبار کمونیستها افزوده میشد. جریان مفتی زاده میخواست حکومت اسلامی از نوع سنی را در کردستان پیاده کند و همین باعث شده بود که خمینی و جریانات اسلامی بخواهند ابتدا از این طریق انقلاب را به شکست بکشانند. اما هشیاری مردم به رهبری چپ بویژه نقش برجسته کسی مانند رفیق صدیق کمانگر در سنندج که مرکز اصلی قدرت کمونیستها و در عین حال مرکز رهبری جریانات اسلامی هم بود در شکست دادن جریان مفتی زاده بسیار برجسته بود. نقش تاریخی ای که این کمونیست برجسته در سنندج و بالطبع در کردستان ایفا کرد یک تحول سیاسی و تاریخی را در کردستان به نفع جبهه چپ و آزادیخواهی ممکن کرد. در آن زمان یعنی از مقطع قبل از انقلاب ۵۷ و در تظاهراتهای توده ای علیه شاه به مرور صف کمونیستها و اسلامیها از همدیگر منفک شدند. دو صف سرنگونی طلب علیه سلطنت شکل گرفت. شعارها و پلاکاردهایشان متفاوت بود. همه مردم میدانستند که سنندج دو صف شکل گرفته است و بر همین اساس امکان انتخاب داشتند. در حقیقت زمان یورش خمینی به کردستان دو جبهه در کردستان شکل گرفته بود. یکی جبهه انقلابیون و کمونیستها و مردم آزادیخواه به رهبری صدیق کمانگر و بعدا فواد مصطفی سلطانی و جبهه دیگر مکتب قرآنیها و طرفداران مفتی زاده که از جمهوری اسلامی دفاع میکردند.
بعدا و به مرور زمان با حاشیه ای شدن جریان اسلامی در کردستان، حزب دمکرات کردستان ایران جای این جبهه را علیه کمونیستها پر کرد. از این مقطع به بعد ما شاهد ایجاد موانع بیشتری از جانب رهبران حزب دمکرات و تلاش آنها برای سازش با جمهوری اسلامی، همکاری آنها با سپاه رزگاری (نیروی مسلحی که حزب بعث عراق آنرا سازمان داده بود) و دفاع آنها از شیوخ و مالکین و خانهای منطقه در مقابل پیشروی انقلاب و دفاع آنها از سرمایه داران و صاحبان کوره های آجر پزی علیه کارگران هستیم. به همین دلیل بارها نیروی مسلح حزب دمکرات جریانات چپ را مورد حمله قرار داد. متاسفانه تعدادی از نیروهای مسلح طرفین قربانی این سیاستهای حزب دمکرات شدند.
با این حال چپ و نیروی انقلاب سیر بالندگی و پیشروی خود را ادامه دادند. این قدرت و توانایی چپ تنها حاصل قدرت اسلحه و نیروی نظامی نبود. بلکه حاصل تحولات مناسبات سیاسی و اقتصادی گسترده تری در ایران بود که طبقه نوظهوری به اسم کارگر در کردستان پا به میدان تحول اجتماعی گذاشته بود. هر چند که خود کومله آن زمان نتوانست این نیرو را آنچنانکه لازم و عملی بود سازمان بدهد و به آن اتکا کند. اما وجود این نیروی تحول خواه و خیل روشنفکران انقلابی و کمونیست شرایط تازه ای را خلق کرده بود که قدرت و وجود اجتماعی چپ از آنجا ناشی میشد.
اگر پروسه تحولات کردستان را از نزدیک نگاه کنیم متوجه یک واقعیت مهم میشویم. در ابتدای انقلاب دو جبهه در مقابل هم صف آرایی کردند (جبهه انقلابیون و کمونیستها و مردمی معترض و مبارز که حکومت اسلامی را قبول نداشتند. جبهه جریانات اسلامی به رهبری خمینی که در کردستان مفتی زاده بخش سنی و صفدری نیروهای سرکوبگر و مسلحش را نمایندگی میکرد.
حزب دمکرات کردستان ایران هم خود را اپوزیسیون رژیم میدانست و هم مستقیم و غیر مستقیم خود را مدافع مفتی زاده و شیوخ منطقه و فئودالها میدانست. در حالیکه اکثر شیوخ مرتجع کردستان و فئودالها و مشخصا مفتی زاده در جبهه رژیم قرار گرفته بودند. هنگامیکه پیشمرگان بعد از جنگ سه ماهه سال ۵٨ به شهرها برگشتند و کنترل شهرهای کردستان از مهاباد تا کامیاران را به دست گرفتند، جریان اسلامی در کردستان به رهبری مفتی زاده شکست سختی خورد. حزب دمکرات کردستان ایران با نقشی بینابینی تلاش میکرد از یک طرف در هیئت نمایندگی خلق کرد نقش بازی کند و از طرف دیگر با مفتی زاده که عضو قدیمی این حزب بود و بعد از قدرتگیر خمینی مدافع رژیم اسلامی شده بود رابطه اش را گرمتر کند. مفتی زاده در این دوره تحت حفاظت سپاه پاسداران و نیروهای مزدور محلی تحت عنوان “پیشمرگان مسلمان کرد” در کرمانشاه مستقر شده بود و منتظر حمله مجدد رژیم و بازگشت به سنندج بود.
حزب دمکرات در سالهای ۵٧ تا ۵٩ هم از طریق مفتی زاده و بعدا از طریق بنی صدر میکوشید همزیستی مسالمت آمیزی با جمهوری اسلامی داشته باشد. اما سازش ناپذیری خمینی و جریان قدرتمند داخل رژیم امکان همزیستی حزب دمکرات با خود را بر نتابید و آن حزب را حزب منحله دمکرات نامید.
با فرمان خمینی در ۲۸ مرداد ۵۸ حمله به کردستان آغاز شد و کل مخالفین و حتی حزب دمکرات که رهبری خمینی را پذیرفته بود و خواهان سازش با حکومت بود را مورد حمله قرار داد. بعد از سه ماه این حمله با شکست مواجه شد. رژیم اسلامی با پیش کشیدن تاکتیک مذاکره به وقت خریدن برای تدارک حمله نهایی روی آورد.
با حمله رژیم به کردستان و نقش مخرب جریان مفتی زاده و بعدا نقش بینابینی حزب دمکرات انقلاب در کردستان ناچار به عقب نشینی شد. سنگر ادامه انقلاب به سنگر دفاع از خودمختاری تبدیل شد. از این مقطع خواست خودمختاری برای کردستان جای شعارها و مطالبات انقلابی و ادامه انقلاب را گرفت. بجای رهبران واقعی و چپ جامعه شخصیتی مثل شیخ عزالدین حسینی عروج کرد. شعار جبهه چپ و راست جامعه بر محور خودمختاری برای کردستان تعریف شد. در این مقطع چپ جامعه و سازمانهای درگیر از جمله کومله به عنوان سازمان اصلی چپ در کردستان از انجام وظایف اصلی و انقلابی خود باز میماند. تفاوت کمونیستها و ناسیونالیستها در این زمان بر محور سیاست سازش یا قاطعیت در مقابل جمهوری اسلامی تعریف میشود. بحث و اختلاف اصلی حزب دمکرات کردستان و کومله و یا چپ و راست جامعه بر محور خودمختاری “رادیکالتر” ۲۸ ماده ای و یا “غیر رادیکال” و “سازشکارانه” ۸ ماده ای میچرخد.
این تحولات در کردستان که مستقیم تحت تاثیر تحولات سراسری در ایران بود باعث شد که انقلاب ناچار به عقب نشینی شود. پیشروی ضد انقلاب اسلامی با اتکا به نیروی سرکوب در بعد سراسری و همچنین نقش جریانات راست و ناسیونالیست در جامعه کردستان باعث شد که انقلاب از سنگر خود عقب بنشیند.
حمله بعدی در بهار ۵۹ به فرمان بنی صدر آغاز شد. در روز ۱۱ فروردین این سال بنی صدر طی پیامی به نیروهای مسلح و ارتش جمهوری اسلامی اعلام کرد که “از همین لحظه ارتش حق ندارد پوتین از پا درآورد مگر آن که آن خطه را از وجود این یاغیها پاک کند”. پیام بنی صدر به ارتش و نیروهای مسلح رژیم در ۱۱ فروردین ۵۹
در چنین شرایطی جمهوری اسلامی حمله همه جانبه را آغاز کرد. این حمله را بعد از چند ماه کش دادن پروسه مذاکره آغاز کرد و شهرهای کردستان را یکی پس از دیگری اشغال نمود. بسیاری از مخالفین خود را تا جایی که در توان داشت از دم تیغ گذاراند. نتیجه حمله رژیم و جنگ تحمیلی به مردم کردستان علاوه بر تلفات جانی و مالی دو مولفه مهم سیاسی را به دنبال داشت. اولین و مهترین مولفه این بود که شکست انقلاب را قطعی کرد و قلب تپنده انقلاب در کردستان را از کار انداخت. جنبش حق طلبانه مردم از سنگر ادامه انقلاب به سنگر دفاع از خودمختاری تغییر یافت. چپ کردستان از این مقطع یعنی سال ۵۸ تا مقطع سال ۶۲ که یک بار دیگر توجهش به مسایل اساسی و طبقاتی جلب میشود، از وظایف سیاسی و طبقاتی خود غافل شد. از سال ۶۲ با تشکیل حزب کمونیست ایران و نقش برجسته و تعیین کننده منصور حکمت علیرغم دوران عقب نشینی انقلاب و پروسه عملی شکست انقلاب بوسیله ضد انقلاب اسلامی، کمونیستها و چپ کردستان امکان و توان اینرا پیدا کردند که آلترناتیو خود را به جامعه اعلام و تلاش همه جانبه ای برای بازسازی صف کارگران و جنبش کمونیستی را آغاز کنند.