ابراهیم علیزاده در تازه ترین اظهارات خود، تلاش کرده است که اصل مساله مورد اختلاف در صفوف کومه له فعلی را از انظار پنهان کند. گویا در آن مباحث: ” در عین اینکه سایه روشنی از تفاوت نظر را در خود دارند، اما اختلافات جدی نیستند و بزرگنمائی می شوند”.
دلیل هم می آورد: ” انشعاب مهم که در گذشته در حزب کمونیست ایران اتفاق افتاده اند، انشعاب سال ۱۹۹۱، و انشعاب سال ۲۰۰۰”:”انعکاس تحولات مهم سیاسی و اجتماعی در صفوف تشکیلات ما بودند”
من بخاطر اینکه روشن کنم که پنهان کردن اصل موارد اختلاف در هر دو مورد که بطور یکسان و بسیار آگاهانه و با هدف از پیشی از هر دو به عنوان “انشعاب” از آن اسم برده میشود، درز گرفتن مهمترین فاکتورهای سیاسی است، عین عبارات را اینجا نقل میکنم:
[“انشعاب حزب کمونیست کارگری در شرایطی اتفاق افتاد که جنگ ۸ ساله ایران و عراق به پایان رسیده بود، حوادث مهمی در حاشیه آن در حال وقوع بود، سرنوشت ادامه مبارزه مسلحانه، سرنوشت استفاده از امکانات مرزی، سرنوشت حضور در اردوگاه های پشت جبهه در داخل خاک عراق، همگی زیر سئوال رفته بودند. متعاقب آن حمله عراق به کویت، تهدیدات جنگی آمریکا بر بالای سر کل منطقه، بلوائی به پا ساخته بود، صحبت بر سر “نظم نوین جهانی” بود. در سطحی دیگر شاهد سقوط دیوار برلین و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بودیم. بسیار طبیعی بود که در آن هنگام بر سر این تحولات اختلاف نظر های جدی پیدا شود و نتایج تاکتیکی و سیاسی متفاوتی هم از آن گرفته شود.]
۱.”فکت”ها برای ابراهیم علیزاده، از متن بزرگترین زلزله سیاسی قرن و طلوع خونین نظم نوین جهانی، کَنده شده اند و در تلاشها برای ادامه حضور “کومه له در نوارهای مرزی”، مونتاژ شده اند. خود همین نکته نشان میدهد که فروپاشی دیوار برلین و نظم نوین، که دنیا را زیر و رو کرد و شیرازه مدنی جامعه عراق را از هم پاشاند، در کومه له جغرافیا، آنهم نه در شهرها، که در “اردوگاه های نوار مرزی کردستان” هیچ تاثیر و بازتابی نداشته است. اختلاف این نبود که گویا کسانی بودند که پایان جنگ ایران و عراق را انکار میکردند و یا “نظم نوین جهانی” را نادیده میگرفتند. اختلاف و علت جدائی کومه له از کمونیسم کارگری این بود که “کمیته رهبری کومه له” که اتفاقا در آن دوره تحت هژمونی ابراهیم علیزاده قرار داشت، اولا:
با کشیده شدن جنگ ایران و عراق به مرزهای کردستان، و “قبل از پایان جنگ ایران و عراق”، نه “سرنوشت حضور در اردوگاه های پشت جبهه در داخل خاک عراق“؛ که “به استقبال” تن دادن به اردوگاه های تحت کنترل دولت بعث، رفته بود و با رهبری حزب و شخص منصور حکمت در این رابطه شدیدا درگیر شد. من اسناد مباحث مربوطه را منتشر کرده ام و قابل مراجعه اند. اختلاف بر سر “تحلیل انتزاعی” از آن اوضاع مشخص نبود، اختلاف بر سر دو نوع کومه له بود، کومه له به مثابه سازمان سیاسی و “کنکرت” و متعهد به مصوبات “کنگره شش”، یا کومه له “اردوگاه”؟ کومه له اردوگاه قبل از جدائی از کمونیسم کارگری، از حزب کمونیست ایران، مصوبات کنگره های ۲ و ۳ آن و از کومه له کنگره ۲ تا شش، فی الحال جدا شده بود.
۲. یک گرهگاه اصلی جدائی و انشعاب بر سر این بود که زیر سایه خونین “نظم نوین”، احزاب ناسیونالیست کرد در عراق به قدرت رسیدند. ابراهیم علیزاده، اینجا هم مهمترین عامل جدائی و انشعاب را مطلقا مسکوت گذاشته است.
آنوقتها بحث “جناح راست” کومه له، قبل از جدائی، این بود که کومه له باید به فکر یافتن “دوستان حال و آینده” در میان احزاب ناسیونالیست کرد عراق باشد که در پی “نظم نوین” تشخیص داده شده بود که به عنوان “مقامات حکومت محلی در کردستان”، ظاهر خواهند شد. اسناد این جدلها هم در دسترس است.
“موجودیت اردوگاهی”، که پس از “انشعاب از کمونیسم کارگری”، دیگر فلسفه وجودی کومه له فعلی نیز هست، هنوز هم اصل اختلاف است اگر بحثی از صف آرائی “چپ و راست” در میان باشد.
۳. بحث از تاثیرات “فروپاشی دیوار برلین” زیادی ناشیانه است. برای معماران بازسازی کومه له کردی، فروپاشی دیوار برلین به معنی نفرین کومه له کمونیست و دست شستن از هر شائبه کمونیسم در طول دوران فعال آن سازمان بود. فروپاشی دیوار برلین، تلاشها برای از سر گیری پروژه شکست خورده “ضرورت فعالیت به نام کومه له” و فعالیت به عنوان کومه له کردستانی را به دامان کومه له فعلی پرتاب کرد.
ابراهیم علیزاده میگوید: جدا شدن “سازمان زحمتکشان” هم مثل جدا شدن کومه له از کمونیسم کارگری، “انشعاب” بود که:
[در شرایطی اتفاق افتاد که تب “اصلاحات سیاسی” ایران را فرا گرفته بود]
لااقل “شبه” توضیحی بدهید که همان وقتها، آنهم تحت فشار ما، ناچار شدید بپذیرید. جدا شدن سازمان زحمتکشان اصلا “انشعاب” نبود. اینها پشت گرم به حمایت اتحادیه میهنی، خیز برداشته بودند که کومه له وقت، فیفتی- فیفتی تقسیم شود. آن “انشعاب” در نتیجه دخالت فعال ما، در واقع اعلام
شکست یک کودتا در روز روشن بود. ما بودیم که گفتیم و نوشتیم، علیرغم هر اختلاف سیاسی، کومه له وقت را کومه له رسمی میشناسیم و به هیچ “جگرکی” اجازه نمیدهیم که با سرقت نام کومه له، دکه یک سکت ضد کمونیست را عَلَم کند. ابراهیم علیزاده با تراشیدن دلیل سیاسی، گردنه بگیری و باج خواهی قوم پرستان را “انشعاب” مینامد تا مقاومت کمونیستهای بیرون و درون را بی ارج و قرب کند و بار دیگر بر هم سرنوشتی سیاسی با کودتاچیان شکست خورده، تاکید کند و دل آنان را بدست آورد.
او که فکر میکند موجودیت اردوگاهی، میتواند سرانجام “چپ درونی” را مرعوب کند، نمونه “آش خاله” را از زبان “یکی از سازمانهای چپ” به رخ مخالفان کشیده است:
[“اخیرا با چند تن از رفقای کمیته مرکزی یکی از سازمانهای سیاسی چپ ایران جلسه ای داشتیم که در آن در مورد همین مسئله اختلافات درونی حزب کمونیست بحث می کردیم، این رفقا با احساس مسئولیت و نگرانی از عواقب این بحث ها، می گفتند: ” نباید با سرنوشت تنها جریان چپی که پایش روی زمین است و نفوذی در جامعه دارد بازی کنید”]
موجودیت اردوگاهی و اسباب کشی یک سازمان سیاسی سابقا کمونیست به بستر ناسیونالیسم کرد، “مساله” نیست. مهم این است که کومه له فعلی، “تنها جریان چپی است که پایش روی زمین است و نفوذی در جامعه دارد”. این موضع “کمیته مرکزی یک سازمان چپ” قطعا کمونیستها را که خاطره بسیار تلخ و مرگباری از نفوذ “چپ اسلامی” که بسیار هم بیشتر “پایش روی زمین بود”، دارند، مرعوب نمیکند. لابد “چپ” درون کومه له فعلی میداند که موضع این نوع “کمیته مرکزی سازمان چپ”، در رابطه با جنگ حزب دمکرات علیه کومه له چقدر با احساس مسئولیت و نگرانی بوده است؟ این چپ از همان دوره عروج حزب کمونیست ایران، و برافراشتن مارکسیسم انقلابی در درون کومه له، از مخالفان سرسخت و کینه توز کومه له کمونیست بوده اند و کماکان نسبت به آن تاریخ ارزیابیها و مرز بندی هایشان را حفظ کرده اند. مدح و رسای کومه له فعلی به دلیل مات و مبهوت نمائی از “نفوذ اجتماعی” یک سکت محبوس در اردوگاه نیست. نفوذ اجتماعی کومه له کمونیست بر آمده از کنگره های ۲ تا ۶ کلید داران “چپ سراسری” را به انزوا کشانده بود و آنان طی همه سالهای قبل از “نظم نوین” در سالهای ۱۹۹۱ علیه کومه له کمونیست نفرت قورت میدادند. تملق فعلی این چپ به کومه له کنونی، تقدیس “بازسازی کومه له کرد” و دلگرمی دادنها در فاصله گرفتن باز هم بیشتر و نفرین کمونیسم کارگری است. بعید میدانم کسی این سالوسی و ریاکاری دو جانبه را جدی بگیرد، چه این کومه له “پا بر زمین” و دارای نفوذ اجتماعی آن ایام بود که از جانب رهبری همین “چپ” اکنون خودی امثال علیزاده،؛ “پول پوت” نامیده میشد. تملق کنونی حافظان این چپ از کومه له فعلی، نشان خویشاوندی ناسیونالیسم چپ در افق سیاسی جریانات”سراسری” و “محلی” است. ابراهیم علیزاده، شاید ناخواسته، و از روی تداعی معانی، اعلام کرده است که کومه له فعلی نیروی پا برزمین همان ناسیونالیسم چپ در “کردستان” است که بر آن چپ سراسری “نفوذ” دارد.
چند نکته کوتاه در باره تیتر نوشته اخیر ابراهیم علیزاده
“اختلافات جدی نیستند و بزرگنمائی می شوند”.
شاید این جمله را برای خاطر جمع کردن امثال “کمیته مرکزی یک سازمان چپ” نوشته باشد. چه، این خود ابراهیم علیزاده بود که طرح ها و سیاستهای “چپ” کنونی کومه له را برای ایجاد “قطب سراسری چپ”، با برچسپ توهین آمیز رفتن در پی “نخود سیاه” بدرقه کرده بود. معنی واقعی اش این است که او هم این چپ را جدی نمی گیرد. در نشست حضوری، “دیپلومات” میشود و نان به قرض میدهد، اما رو به چپ درون خود، و در غیاب و پشت سر، آنان را تحقیر و مسخره میکند. این دو روئی سیاسی، البته از مختصات چپ غیر اجتماعی است. با اینحال همین دوگانگی و دو روئی سیاسی، جوهر سترونی افق سیاسی چپ سراسری و محلی(در اینجا کومه له کردستانی) و نمونه “وحدت جدی” بین عده ای است که دقیقا میدانند با هم “رو راست” نیستند.
اما انکار “جدی” بودن اختلافات، معنی زمینی دیگری دارد. تعدادی استعفا داده اند، عده ای صریح محورهای اختلاف را علنی نوشته اند و روشن است که آنچه سیاست “راست” نامیده شده است، در تصمیمات، و مواضع ابراهیم علیزاده و نزدیکان او لانه کرده است. میشنویم که بحث از “مهندسی انتخابات” و عضوگیری غیر قانونی و فله ای مطرح است. لحن “مودبانه”، امثال حسن رحمانپناه در برابر کسانی که از آن اختلافات “حرف” زده اند و یا نوشته اند، نشان میدهد که واکسن ضد “بزرگنمائی”، هیچ تاثیری نداشته است. این انکارها و بروی خود نیاوردنهای موژیک پسند، تلاش برای حفظ چپ شبه مجاهدینی در کردستان است. اما این چپ، و کل موجودیت آن در “اردوگاه” تحت الحفظ “دولت محلی کردستان” قرار گرفته است. این اردوگاه باید در مقابل رقبای قَدَر، خودی های سازمان زحمتکشانی ها، و رقبای “چهار پارچه”، محفوظ قلمداد شود و اختلافات “بزرگنمائی” نشوند. موجودیت سیاسی به عنوان اردوگاه، در عین حال در “تعداد” ساکنین ضرب میشوند که طبق آن مقرری و “هزینه” اردوگاه و “ارگان”ها، بر آورد و دریافت شود. موقعیت شبه مجاهدینی را چنان به عنوان “دیفالت” خود فرض کرده اند، که هر شک و شبهه در مورد مقدار و منابع دریافتی، موجب تنبیهات، انتساب به “نفوذیهای کمونیسم کارگری” و تکرار شرم آور ماجرای “انقلاب ایدئولوژیک” درون مجاهدین است. سکوت مطلق در باره تغییر ماهیت کومه له فعلی به “اردوگاه” تحت الحفظ، در بررسی ریشه “سیاسی” اختلافات چه تاریخا و یا جاری، و پُز: “کومه له”(اردوگاه) سرجای خود است و “بیدی نیست که با این بادها بلرزد”، پنهان کردن اصل مساله است. ابراهیم علیزاده و سرداران صف مقدم، از قبیل حسن رحمانپناه و جمال بزرگپور، شاید بتوانند با شمشیر دولبه تمسخر غیابی و تملق متقابل حضوری؛ “چپ سراسری” را “دنبال نخود سیاه” بفرستند و یا در میان آنان “نفوذ” دست و پا کنند، اما چپ واقعی و جدی بیرون و درون که به سنتها و سیاستهای کمونیسم کارگری و کومه له کمونیست پای بند است و متعهد، نباید در این میدان وارد، و “بازی” داده شود.
ابراهیم علیزاده با “انکار” هر گرایش مدعی چپ؛ و اعلام اردوگاه تحت قیمومیت ناسیونالیسم کرد، به عنوان کومه له، چون آش خاله، عملا میدان را برای هر کس که بخواهد کومه له کمونیست و سنتهای ضدناسیونالیستی اش را در درون فرقه فعلی از هجوم ناسیونالیسم کرد و ناسیونالیسم چپ سراسری در امان نگاه دارد، در قبضه کنترل انحصاری خود و حلقه وفاداران گرفته است. گرچه سرنوشت رقت انگیز پیشقراولان “بازسازی کومه له زحمتکشان”، مهندسی سکتهای مُتحجر ناسیونالیستی و ضد کمونیست را با موانع جدی روبرو ساخته است، اما من فکر میکنم مبارزه برای احیاء یک کومه له کمونیست، پس از این همه سال، دیگر در بیرون از همه دوایر “طیف کومه له” کردی است.
شرایط برای دفاع از یک کومه له کمونیست، از نظر دیگر به کلی تغییر کرده است. بخشهائی از مدعیان کمونیسم کارگری، اکنون همراه کومه له فعلی با “چپ سراسری” که دیدیم در طول دوران موجودیت اش و تاکنون نیز، چشم نداشتند و چشم ندارند کومه له کمونیست و کمونیسم کارگری را ببینند، وارد ائتلاف و اتحاد برای تشکیل”بدیل” سوسیالیستی شده اند. “عباس توکل” و “فدائیان کمونیست” برای اینکه خاطر یاران جدید خود را آسوده کنند، درست در گرماگرم آن مغازله سیاسی، بار دیگر اعلام کردند که نه تنها با “حزب کمونیست” و کمونیسم کارگری، که از همان ایام جنگ نظری مارکسیسم انقلابی با پوپولیسم و سوسیالیسم خلقی، مرز روشن و “آشتی ناپذیر” را حفظ کرده اند. این چپ سراسری همراه با “نیروی پا برزمین” خود در اردوگاه جغرافیای کردستان، از کمونیسم کارگری نیرو کَنده است. موتلفین جدید چپ سراسری، از موضع توسری خورده، نمیتوانند مدعی دفاع از سنتهای کومه له کمونیست باشند.
ایرج فرزاد
۷ سپتامبر۲۰۲۰