پرسش: با یک نگاه گذرا به دنیای مطبوعات، مدیای اجتماعی و رادیو تلویزیون میتوان دید که در هیچ دوره ای از تاریخ، انتخبات ریاست جمهوری در آمریکا اینگونه مورد توجه بورژوازی جهانی قرار نگرفته است. ارزیابی شما در اینمورد چیست، مسائل مورد مناقشه کدامند؟
علی جوادی: این جدال امروز فقط در رسانه ها و فضای مطبوعاتی نیست، شما همین پدیده را در خیابان و در بسیاری از تجمعات و محافل هم مشاهده میکنید. انتخابات اخیر در آمریکا به یک مساله حساس و گرهی، به یک معضل در صفوف بورژوازی جهانی و هم چنین در جامعه آمریکا تبدیل شده است.
این جدالی میان دو گرایش در صفوف طبقه حاکمه در آمریکا و همچنین در سطح جهانی است. مساله محوری این جدال این است که آیا گرایش “گلوبالیست” در آمریکا قادر خواهد شد، نقطه پایانی بر سهم خواهی گرایش “پروتکشنیست” و ناسیونالیسم افراطی در صفوف طبقه خود بگذارد؟ آیا قادر خواهند شد “نظم جهانی” تاکنونی خود را که پس از جنگ دوم جهانی شکل دادند، سرپا نگهدارند؟ آیا قادر خواهند شد که صفبندیهای موجود در جهان پس از سقوط بلوک شرق و قدر قدرتی سرمایه را در عرصه جهانی دست نخورده، سرپا نگهدارند؟ عروج و بعضا قدرت گیری نیروهای ناسیونالیست افراطی در جوامع کلیدی غربی مانند انگلیس، علاوه بر آمریکا، زنگ خطری برای این گرایش در غرب است.اما این صورت مساله و معضل یک طرف این کشمکش است.
در طرف دیگر، گرایش ناسیونالیسم افراطی و “پروتکشنیست” این جوامع قرار دارد که خواهان سهم بیشتری از قدرت سیاسی بورژوازی در جوامع خودی است. به این نتیجه رسیده اند که دوران ابر قدرتی آمریکا به پایان رسیده است. از این رو برای رسیدن به سهم بیشتری از قدرت سیاسی در کشور خودی تمرکز کرده اند. بر این باورند که نمیتوانند ائتلافهای گذشته و سیاستهای جهانی ناشی از آن را حفظ کنند. به دنبال تغییر اند. اما تغییری تماما ارتجاعی و فوق دست راستی. “پروتکشنیسم” و ناسیونالیسم افراطی را راه حلی برای برون رفت از موقعیت کنونی بورژوازی جهانی در این برهه میدانند. پیروزی مجدد جناح راست افراطی و “پروتکشنیست” در این انتخابات موقعیت این گرایش را در سطح جهانی به میزان زیادی تقویت خواهد کرد، توازن قوا را به نفع این نیروی از گور برخاسته تغییر خواهد داد.
توافقات گذشته میان گرایشات متفاوت طبقه حاکمه بر هم خورده است. ناتو که مهمترین سازمان نظامی جهان غرب بود، کاملا بهم ریخته و چشم اندازی ندارد. تجارت آزاد جهانی که محور توافقات سرمایه جهانی بود خود اکنون به معضلی جهانی و موضوع مورد کشمکش تبدیل شده است. صفبندیهای جهانی و بلوک بندیها به شدت تغییر کرده است. روسیه و هیات حاکمه آمریکا به فصل مشترکهایی در تقابل با اروپای غربی دست پیدا کرداند. کشمکشهای نظامی و جدال های سیاسی مورد توافق بخشهای اصلی بورژوازی جهانی نیست.
در گذشته توافقات جهانی فرض مشترک گرایشات مختلف طبقه حاکمه بود. اختلافات بعضا تاکتیکی و اساسا بر سر میزان محافظه کاری و یا میزان دخالت دولت در اقتصاد بود. مساله محوری در دوران پس از فروپاشی بلوک شرق تعرض به سیاست “دولت رفاه” و رفع هر درجه محدودیت از فعال مایشایی سرمایه در عرصه اقتصاد و سیاست بود. در این دوران ابر قدرتی آمریکا در راس بلوک غرب بطور کلی و بعضا با پیچاندن دست برخی دولتها عموما مورد توافق بخشهای مختلف بورژوازی غرب بود. اما مدتی است که کشمکشهای خاص این دوران به پایان رسیده است. این معادلات با سقوط بلوک شرق و همچنین افول بلوک غرب و عروج غول اقتصادی چین و نزدیکی چین و روسیه در سطح جهانی تغییر قابل ملاحظه ای کرده است. کشمکشهای بورژوازی جهانی وارد دور جدیدی در سطح جهانی شده است. کشمکش این نیروها در سازمان ملل در قبال تحریم تسلیحاتی رژیم آدمکشان اسلامی خصلت نمای بحران این دوران بورژوازی جهانی است. زوال اقتصادی و سیاسی آنچه که “غرب” نامیده میشد یک رکن تحولات جهانی حاضر است.
این جدال واقعی است. سیاسی است. جهانی است. گرایشات بوروژازی حاکم در بالا به جان یکدیگر افتاده اند. صفوف بورژوازی جهانی در هم ریخته و خط روشنی بر آن حاکم نیست. برخلاف تصور گرایش “گلوبالیست” وضع موجود قابل حفظ نیست. فاقد انسجام سیاسی لازم برای تداوم بخشیدن به اوضاع پیشا عروج ترامپ هستند. سرمایه و بورژوازی غرب از موقعیت اقتصادی و سیاسی گذشته در سطح جهان برخوردار نیستند. تلاش “نظم نوین جهانی” بوش پدر و پسر عملا شکست خورده است. انگلیس در یک سردرگمی سیاسی از اروپای واحد خارج شده است. شیفت اقتصادی عظیمی در جهان صورت گرفته است. در طرف دیگر ناسیونالیسم افراطی در این جوامع کودنانه در عصر جهانی شدن سرمایه به دنبال راه حلی کشوری برای تجدید سازماندهی اقتصاد و سیاست است. این کشمکش ها ادامه خواهد یافت. بورژوازی راه حل ویژه ای در حال حاضر ندارد. در حال حاضر هیچکدام از جناحهای رقیب پاسخی به معضلات ویژه و همه جانبه بورژوازی غرب در این دوره ندارند.
سئوال این است که آیا گرایش سومی، سنتزی، از کشمکش این نیروها برای متحد کردن صفوف بورژوازی غرب سر بلند خواهد کرد یا اینکه ما شاهد یک تعرض عظیم علیه بورژوازی خواهیم بود
پرسش: دردوره های پیش یکی دو مسله بزرگ مثل اقتصاد (میزان بیکاری، بحران یا شکوفایی اقتصادی) و یا سیاست خارجی به سمبلی برای جدالهای انتخاباتی تبدیل میشد، اما در این دوره شاهدیم که لیست بلندی از مسایل و معظلات جامعه مانند تبعیض نژادی، کرونا، نقش پلیس در جامعه، امنیت، عدالت و….به کمپینهای تبلیغاتی هر دو حزب راه یافته است. به نظر شما چه عواملی موجب تغییر “شکل کلاسیک” انتخابات در امریکا شده است؟
علی جوادی: اشاره دقیقی به ویژگی “انتخابات” این دوره در آمریکا کرده اید. تفاوتها چشمگیر و غیر قابل انکارند. و آنچه به این تفاوتها شکل داده است ناشی از فشار جنبشهای اجتماعی ضد تبعیض نژادی، ضد نابرابری زن و مرد، ضد دستگاه سرکوب طبقه حاکمه و اعتراض علیه نابرابریهای عمیق اقتصادی و اجتماعی در جامعه آمریکا است. این اعترضات در عین حال تقابلی با هیات حاکمه کنونی آمریکا و در راس آن ترامپ است که تماما نژادپرست، ضد زن، ضد “مهاجر” و ضد چپ و کمونیست است.
در این دوران ما شاهد جنبش ضد تعرض به زن در جامعه با پرچم “منهم همینطور” بودیم که عمیقا علیه ستم و تعرض به زنان در عرصه های مختلف بود. پیام این جنبش این بود که زن کالا نیست. مایملک کسی نیست. قرار نیست برای تامین معاش و زندگی و استقلال اقتصادی به هر خفت و خواری و تعرض جنسی تن دهد. این جنبش وسیعا در مقابل تعرض سیاست راست افراطی و ترامپ در جامعه به زنان ایستاد و مهر خود را بر تحولات سیاسی جامعه و به اعتباری به کمپین های انتخاباتی جناحهای رقیب در هیات حاکمه آمریکا زده است.
در این دوران ما شاهد شکل گیری وسیعترین جنبشهای برابری طلبانه و ضد نژاد پرستی بودیم. نژاد پرستی و ضدیت کور و ضد انسانی با هر که همراه و دستیار نژادپرستی راست افراطی نیست، یک رکن سیاست هیات حاکمه کنونی در آمریکا است. علاوه بر این نژاد پرستی نقش مهم و نهادینه شده ای در دستگاه سرکوب و قوه قضاییه طبقه حاکمه آمریکا دارد. حتی عدالت علاوه بر خصلت طبقاتی آن امروزه در آمریکا به شدت رنگ و بوی نژادپرستانه دارد. عدالت در جوامع سرمایه داری عموما کالایی است که بعضا میتوان آنرا را در بازار خریداری کرد. اگر پول دارید، میتوانید عدالت را نیز به درجات زیادی خریداری کنید. این قانون جهانشمول سرمایه است. اما در آمریکا رنگ پوست شما در عین حال در سرنوشت شما در چنگال دستگاه قضایی و یا پلیس و بخشهای دیگر دستگاه سرکوب تعیین کننده است. این کراهت نژاد پرستانه و ضد انسانی امروز زیر ضرب است. در این دوران ما شاهد گسترده ترین اعتراضات در جامعه آمریکا بودیم. این اعتراضات توده ای و همه جانبه بود. اعلام جنگی علیه نژادپرستی و سیستم اقتصادی و سیاسی ای بود (هست) که این نابرابری را حفظ کرده و تداوم می بخشد. یک ویژگی این اعتراضات مطالبات روشن و صریحی بود که بر علیه پلیس آمریکا شکل گرفت. این تصور پوچ که پلیس حافظ امنیت و زندگی مردم است در اذهان بسیاری در جامعه در هم شکسته شد. مطالبه عدم اختصاص بودجه و امکانات به این نیروی سرکوبگر امروز به یک شعار توده ای تبدیل شده است. در کنار این خواستها ما شاهد این هستیم که شعار بدون عدالت خبری از صلح و آرامش اجتماعی نخواهد بود، نیز در اعتراضات جامعه نهادینه شده است.
جنبشهای اجتماعی ضد نژادپرستانه و برابری طلبانه مهر خود را این انتخابات زده اند. تفاوت را باید در اینجا جستجو کرد.
اما آنچه در بالا قید شد تاثیراتی است که جنبشهای اجتماعی موجود بر جدال میان گرایشات طبقه حاکمه در فضای سیاسی جامعه و به تبع آن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا داشته است. مساله اما این است که انتخابات در این جوامع مجرای پیشبرد و تحقق سیاستهای مورد نظر نیست. انتخابات در آمریکا اساسا عرصه رقابت و کشمکش دو جناح طبقه حاکمه است. دو جناحی که از ابتدای شکل گیری این کشور قدرت سیاسی را در کنترل انحصاری خود داشته اند. تاکیدم بر کنترل انحصاری قدرت سیاسی است. در این جامعه اگر شما حداقل حمایت مالی و چند میلیارد دلاری بخشهایی از طبقه حاکمه را نداشته باشید، امکان شرکت در این عرصه را نخواهید داشت. یک فاکتور تعیین کننده میزان حمایت مالی و تبلیغاتی است که شما باید از آن برخوردار شوید تا اصلا بازیکن جدی تلقی شوید.
و این مساله ما را به تفاوت عمیق و طبقاتی حق و امکان برخورداری و استفاده از حق میرساند. در جامعه آمریکا هر کسی میتواند علی القاعده میتواند خود را کاندید چنین پست و مقامی کند، اما برای بهره برداری و تحقق بخشیدن به این حق باید دارای امکانات مالی گسترده و ویژه ای باشید که در کنترل انحصاری طبقه حاکمه است. بهره برداری از حق به امکانات مالی و جایگاه طبقاتی و قدرت خرید امکانات تبلیغاتی گره خورده است. به این اعتبار انتخابات در آمریکا و جوامع مشابه اساسا انعکاس اراده آزاد و برابر توده های مردم نیست. نتیجتا بمنظور تحقق این مطالبات و ایجاد تغییرات لازم باید از مجرایی متفاوت و فرای عرصه انتخاباتی عمل کرد. فشار برای هر درجه از تغییر را باید بر بالای سر هر دو جریان نگهداشت. باید زمین زیر پایشان را داغ کرد. اما مهتمر، برای تغییرات پایدار و همیشگی باید به فکر سازماندهی حزب و جنبشی بود که هدفش تصرف قدرت سیاسی از سرمایه و پایان دادن به این دور تسلسل انتخاب میان بد و بدتر است. واقعیت این است که در غیاب شکل گیری و ابراز وجود یک آلترناتیو کمونیستی – کارگری وضع موجود در اشکال مشابهه ادامه خواهد یافت.
پرسش: در چهار دهه اخیر جریان راست اپوزیسیون ایرانی، از سلطنت طلب و مشروطه خواه گرفته تا جریانات قومی، هیچگاه بمانند امروز استراتژی سیاسی خود را به سرنوشت انتخابات امریکا گره نزده بود. این جریانات تمامی تخم مرغهای خود را در سبد ترامپ چیده است و هرگونه تغییر در جامعه ایران را منوط به انتخاب ترامپ کرده است. میگویند انتخاب بایدن سازش با رژیم اسلامی را به همراه خواهد داشت که پیامد ان ماندگاری رژیم اسلامی است. علی جوادی آشما حقیقتی در این ادعاها میبنید؟ آیا اگر بایدن انتخاب شود راه تغییر در ایران بسته میشود؟
علی جوادی: آنچه میگویند بخشی از تبلیغات سیاسی این جریانات برای توجیه سیاست تماما راست و ارتجاعی شان است. نشان نزدیکی سیاسی شان و تعلق به جنبش اجتماعی یکسان است. حقیقتی را بیان نمیکنند.
واقعیت این است که حتی اگر مساله تغییر و تحول سیاسی ایران در جریان نبود، معضلی نبود، این جریانات کماکان متحد سیاسی و مدافع سیاستهای جریانات دست راستی هیات حاکمه آمریکا میبودند. اینکه جریانات مختلف جنبش ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی خود را در کنار ناسیونالیسم افراطی هیات حاکمه می بیند، نه تصادفی است و نه از “نیازمندیهای” مقابله با رژیم اسلامی ناشی شده است. حتما بیاد دارید، زمانی که بوش پسر به عراق حمله کرده بود و جامعه عراق را به مخروبه ای تبدیل کرد، این جریانات فریاد “تنکیو بوش” شان گوش را به شدت آزار میداد. به دنبال تکرار فاجعه خونین عراق در ایران برای نزدیکی به قدرت سیاسی بودند. این جریانات زمانیکه تحریمهای اقتصادی برقرار نشده بود، به دنبال تحریمهای اقتصادی بودند که عواقب مخرب آن بر زندگی مردم، مستقل از تاثیراتش بر حکومت اسلامی، غیر قابل انکار است. متحد سیاسی این جریانات در دنیای امروز نه توده مردم آزادیخواه و برابری طلب، نه بشریت متمدن و کارگران بلکه نیروهای ارتجاعی و فوق دست راستی هیات حاکمه این جوامع است.
اتفاقا در این عرصه ما شاهد حضور لخت و عریان سیاسی و جوهر واقعی این جریانات هستیم. در اینجا بحثی از برابری طلبی و “حقوق بشر” حال با هر تعبیری را ندارند. صحبتی از “حقوق بشر” انسانها رنگین پوست و زنان در میان نیست. اگر به دنبال پایبندی این جریانات به “حقوق بشر” هستید، به سیاستهایشان در رابطه با سیاستهای هیات حاکمه آمریکا نگاه کنید. کاسه داغ تر از آش هستند. تماما بر علیه این جنبشهای برابری طلبند. صحبتی از خشونت عنان گسیخته پلیس و نژادپرستی نهادینه شده در دستگاه سرکوب و دستگاه قضایی این کشور نیست. گویی این مردم بخشی از “بشر”یت نیستند که همان حقوق بورژوایی مستتر در این بیانیه حال این بخش از مردم شود. در اینجا معنای واقعی “حقوق بشر” این نیروها را میتوان مشاهده کرد. “حقوق بشر” زرورقی است که برای رنگ و لعاب زدن به سیاستهای خود اتخاذ کرده اند، وگرنه ما بارها تاکید کرده ایم که در ایران کسی که مدافع سرمایه و ویژگی های کارکرد اقتصاد “کار ارزان و کارگر خاموش” باشد، نمیتواند مدافع آزادی و یا “دمکراسی” حتی به تعبیر ژورنالیستی و رایج آن باشد.
تا آنجا که به مساله مقابله با جمهوری اسلامی و امثالهم بر میگردد، مساله اصلی و محوری این است که شیشه عمر رژیم اسلامی در دست توده مردم بپاخاسته و سرنگونی طلب است. این موضع جنبش و حزب ماست. ما برای تغییر و سرنگونی رژیم اسلامی از پایین و توسط مردم سرنگونی طلب تلاش میکنیم. سازماندهی این جنبش، تامین رهبری برای این جنبش و تبدیل “نه” قاطع و رادیکال جنبش کمونیسم کارگری به “نه” توده مردم ابزارها و از ملزومات جنبش ما برای پایان بخشیدن همزمان به کثافت حکومت اسلامی و سرمایه داری در ایران است.
در طرف مقابل، جنبش راست و محافظه آمریکا ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، اساسا متکی به سیاست دول غرب و مشخصا آمریکا و متحدین منطقه ای اش برای قدرت گیری حساب میکنند. جنگ و تحریم اقتصادی از ارکان سیاسی این جریانات است. حمایت تبلیغاتی و مالی گسترده رسانه های اجتماعی این نیروها رکن دیگر پیشروی و قدرتگیری شان است. این جریانات در عین حال نیم نگاهی هم به جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم دارند، اما برای کنترل و مهار و سوار شدن و عقیم کردن این جنبش. برای ایجاد موانع و ایستگاههایی برای توقف و عدم تعرض به بنیادهای طبقاتی و سیاسی طبقه حاکمه در ایران. این جریانات میخواهند بر مبنای خانه خرابی زندگی و شیرازه جامعه به قدرت نزدیک شوند.
اما در عین حال دچار یک اشتباه محاسبه اساسی میشوند. نه ترامپ و نه بایدن در حال حاضر سیاست ارتجاعی “رژیم چنج” را در دستور ندارند. به دنبال تغییر رژیم آدمکشان اسلامی نیستند بلکه همانطور که بارها اعلام کرده اند به دنبال “تغییر رفتار” حکومت اسلامی هستند. مساله شان توازن قوای سیاسی در منطقه است. به دنبال تحکیم و تقویت موقعیت هژمونیک آمریکا و متحدین اش، اسرائیل و عربستان، در منطقه هستند. ابن الوقتی مانند ترامپ در عین حال بارها وعده داده است که چنانچه رژیم اسلامی قبول کند که با رژیم اسلامی مذاکره کند و به به بند و بست و توافقی دست یابند، همین “رهبران” آدمکش را تو بوق خواهد کرد.
واقعیت این است که سرنوشت رژیم اسلامی به انتخابات آمریکا گره نخورده است. به توان و قدرت سازماندهی و اتحاد و همبستگی توده مردم و جنبش ما گره خورده است. ما هیچگونه همسویی با هیچکدام از جناحهای هیات حاکمه آمریکا نداریم. همسویی ما با امر آزادی و انقلاب کارگری است.
جالب اینجاست که هم رژیم اسلامی و هم اپوزیسیون راست بر این تصور پوچ اند که با انتخاب جو بایدن رژیم اسلامی نفسی خواهد کشید. من فکر میکنم که با افول تاثیرات مخرب کرونا بر زندگی و مبارزات مردم ما شاهد عروج گسترده جنبش سرنگونی طلبی و آزادیخواهی در ایران خواهیم بود. انتخابات آمریکا رویدادی حاشیه ای در سیر تحولات ایران است. سرنوشت جامعه را نیروهای اصلی و جنبشهای اجتماعی تعیین خواهند کرد.
اما با انتخاب جو بایدن ما بار دیگر شاهد دیپرسیون سیاسی جریانات راست اپوزیسیون خواهیم شد.