اسلام و جنبش اسلام سیاسی (٢) – محمد آسنگران

مقالات

“عده اى فکر میکنند دین اعتقادات مردم است اما اینطور نیست! دین یک صنعت است. صاحبى دارد. به نفع عده اى است و باعث ثروت مادى و قدرت سیاسى طیف معینى در جامعه میشود و به یک حاکمیت سیاسى و طبقاتى در جامعه خدمت میکند. مذهب صنعتى است که میلیاردها دلار پول در آن جابجا میشود. دروغ تحویل مردم میدهند. مردم را میترسانند. مردم را در این دنیا از خشونت میترسانند و در آن دنیا ازعقوبت این درست مثل مافیا است. نهاد مذهبى، چه مسیحیت باشد، چه اسلام چه یهودیت قبل از اینکه مجموعه اى از باورهاى اجتماعى باشد یک ساختمان و عمارت بزرگ اجتماعى است که روى پاى خودش ایستاده، مالیات میگیرد پول میگیرد و خرج بقا و حاکمیت خودش میکند. دین شراب ناب نیست. متانول است که مستی میدهد، اما به قیمت کوری” ژان پل سارتر
ترورهای اخیر فرانسه و اتریش و کانادا و… یک بار دیگر بحث جنبش اسلام سیاسی را برجسته کرده و این موضوع از زوایای مختلفی مورد بحث صاحب نظران و سیاستمداران قرار گرفته است. همراه بحث و بررسی در مورد تروریسم اسلامی، ترمینولوژیهای دیگری هم وارد بحث شده است. بحث آزادی بیان، اسلام افراطی یا اسلام تندرو، اسلام میانه رو و اسلام واقعی و اسلام سیاسی و جنبش اسلام سیاسی و… همگی ترمهایی هستند که یک بار دیگر روی میز قرار گرفته اند.
شاید برای اولین بار منصور حکمت از ترم “اسلام سیاسی” در ادبیات فارسی استفاده کرد. او این ترم را برای بیان و اسم گذاری جنبش اسلامی بکار برد. اکنون و به مرور زمان این ترم به یک اسم گذاری عمومی تر تبدیل شده است. چنانچه اکنون بسیاری از صاحب نظران، روزنامه نگاران، سیاست مداران و احزاب و فعالین سیاسی و… بر سر بکار بردن این ترم توافق دارند. اما همگی یک برداشت واحد از آن ندارند. در غرب و در میان بخشی از احزاب و فعالین سیاسی ایرانی هم عمدتا از ترم اسلام سیاسی استفاده میشود که بگویند یک نوع اسلام غیر سیاسی هم وجود دارد و آن بخش غیر سیاسی قابل تحمل تر است. سنتی تر است بیختر تر است و… در حالیکه منظور ما هیچ وقت این نبوده است. زیرا اسلام و همه مذاهب سیاسی هستند و به منظور سیاسی طراحی و تدوین شده اند.
اکثریت بالایی از صاحب نظران بر سر استفاده از این ترم به این دلیل توافق دارند که نشان بدهند اعمال زشت و غیر قابل قبول و تروریسم و…به این بخش “سیاسی” برمیگردد که همان اسلامیهای “تندرو و افراطی” نامیده میشوند که “اسلام واقعی” را نمایندگی نمیکنند. ماکرون در مصاحبه خود با تلویزیون الجزیره همین را با صراحت تاکید کرده است که یک تعداد افراطی اسلامی نماینده اسلام واقعی نیستند. آنها اسلامیسم یا اسلام سیاسی هستند.! یا “دولت فرانسه با مسلمانان و اسلام واقعی مشکل ندارند”. اگر مشکلی هست با اسلامیهای “تندرو و افراطی” است و…
همه این ترمها و استفاده متفاوت از آنها نشان میدهد که هنوز باید تفکیک دقیقتری میان معانی همه این ترمینولوژیها قائل شد.
“اسلام واقعی و اسلام غیر واقعی یا اسلام سیاسی”!
هدف دولتها و برخی جریانات سیاسی و صاحب نظران بویژه فعالین جریانات اسلامی و… از بکار بردن ترم “اسلام واقعی” این است که “اسلام واقعی را از اسلام به زعم آنها “غیر واقعی” تفکیک کنند. ظاهرا اسلام ترور نمیکند. خشونت اعمال نمیکند. دزدی و فساد تجویز نمیکند. دست نمیبرد و پا قطع نمیکند و چشم در نمی آورد و قانون قصاص ندارد تقیه نمیکند و… گویا نوعی از اسلام وجود دارد که واقعی است. پس مهربان و خوب است. پر از رحمت و کرامت و بخشش است و… این دروغ آشکاری است که بخشی از سیاستمداران، طیف سیاسی پرو اسلامی و بخشی از جریانات اسلامی مدعی آن هستند. این ترفندی است که اصل اسلام را میخواهند از زیر ضرب بیرون ببرند.
اعمال غیر قابل دفاع تروریستهای اسلامی و خشونت طلبان اسلامی و متجاوزین اسلامی و دزدان اسلامی و فاسدین و اختلاسگران اسلامی و لمپنهای چاقو کش اسلامی و…. را میخواهند “اسلام غیر واقعی” بنامند تا همه این زشتیها و پلیدیها که افراد و جریانات اسلامی انجام میدهند را به اسم و به پای اسلام ننویسند. آنها کسانی که ترور میکنند یا ترور سازمان میدهند و کسانیکه از تروریستها دفاع میکنند و…. را از اسلام قرآنی و “واقعی” جدا میکنند. این اقدام اگر کلاه برداری نباشد ریاکاری مشمئز کننده ای بیش نیست زیرا تمام این اعمال در احادیث اسلامی و آیات قرآنی مهر تایید خورده است. اعمال و کردار پیامبر اسلام و خلفای بعد از او و همه مقامات مذهبی و حکومتهای اسلامی در طول تاریخ، نشان داده است که سر بریدن و دست و پا قطع کردن و کشتن کفار (غیر اسلامیها) تصاحب زنان و تجاوز به آنها و حلال اعلام کردن اموال غیر مسلمانان همگی بخشی از تاریخ سیاه جریانات اسلامی از زمان پیامبرشان تا همین حکومت اسلامی ایران، بوده است. این اعمال به عنوان دستور خدا با صراحت در قرآن و احادیث قید شده و مورد تایید همه مبلغان اسلامی است.
پس “اسلام واقعی” در این دوره بیش از همه شباهت زیادی به اعمال و رفتار و سیاست داعش و جمهوری اسلامی و طالبان دارد. کسی که این جریانات اسلامی را اسلام واقعی نمیداند و تلاش میکند اسلام را طور دیگر و قابل تحمل تر معرفی کند نه تنها دروغ میگوید بلکه بر خلاف شرع و قوانین اسلامی عمل میکند البته اگر خود را مسلم بداند.
اما برای تجویز همین دروغگویی و مصلحت اندیشی در تاریخ اسلام با اتکا به قرآن و آیات و احادیث اسلامی راه حل “تقیه و مصلحت ” را مقدم قرار داده اند. با اتکا به همین “تقیه و مصلحت” تمام جریانات و رهبران اسلامی دروغ و ریاکاری را مجاز دانسته اند. همچنان که قرآن و احادیث و سنتهای سیاسی پیامبر اسلام و خلفای خونریزیش، سر بریدن و کنیز کردن زنان و خرید و فروش آنها و تجاوز به آنها و تصاحب اموالشان را تجویز کرده و مجاز شمرده اند. بنابر این اسلام واقعی اگر بخواهد تماما طبق سنت پیامبر اسلام و خلفای بعد از او پراتیک بشود اعمالی صد چندان زشت تر و جنایتکارانه تر از داعش و جمهوری اسلامی و طالبان و غیره را باید انتظار داشت.
اگر رشد تمدن و افکار عمومی دنیای امروز این اجازه را به آنها نمیدهد موضوع دیگری است اما انچه در قوانین و شریعت اسلامی آمده، همه آن جنایات را مجاز میشمارد. بنابر این هدف اسلام و اسلامیها از اول تا به امروز کسب قدرت و تصاحب ثروت بوده است. به این معنا میشود گفت که اسلام از روز اول سیاسی بوده است و همه مذاهب مسیحی و یهودی و اسلامی و هندو و…. همگی با اهدافی سیاسی و اقتصادی پا به عرصه وجود گداشته اند. امروز هم نیاز بخشهایی از سرمایه باعث و بانی تقویت جنبش اسلامی بوده است.
به قول سارتر مذهب یک صنعت است که میلیاردها پول در آن جابجا میشود و هر کس و هر گرایشی از اسلام قدرت و تسلط بیشتری پیدا کرده است توانسته است ثروت بیشتری را عاید خود بکند. کسانی برای تفکیک قائل شدن بین “اسلام سیاسی و غیر سیاسی” از مادر و مادر بزرگ و پدر بزرگها مثال میزنند که سیاسی نیستند و اسلام سنتی و عامی هستند و… این دسته متوجه نیستند که صنعت مذهب در همین حد و در همین چهار چوب هم صاحبانی دارد که فراتر از افراد عادی و پدر و مادر بزرگها است. این صاحبین صنعت مذهب هستند که آنرا طراحی، سازماندهی و گسترش میدهند. اینکه نسلهای مسن تر طبق عادت و سنت رایج جوامع به مذهبی گرایش پیدا میکنند به معنی این نیست که آنها این نوع اسلام را نمایندگی میکنند و گویا این نوع اسلام سیاسی نیست. بر عکس، آنها تخدیر شدگان مذهب هستند نه صاحبان مذهب. صاحبان همین نوع مذهب هم مثل صنعت مواد مخدر افراد را معتاد میکنند و از قبل اعتیاد آنها، ثروت و قدرت عاید خود میکنند. صاحبان مذاهب همان طبقات دارای جامعه هستند که بوسیله دستگاه کلیسا و مساجد و حوزه ها از طریق آیت الله ها و مفتیها و خاخام ها و آخوندها و ملا ها و… مواد مخدر مذهب را در جامعه پخش میکنند.
بنابر این اسلام و مذهب غیر سیاسی نداریم. آنچه ما در این دوره تحت عنوان اسلام سیاسی یا اسلامیسم از آن اسم میبریم همان جنبش اسلام سیاسی است. تاکید ما بر جنبش است نه سیاسی و غیر سیاسی بودن اسلام. اشاره و اسم گذاری اسلام سیاسی از منظر ما برای تفکیک قائل شدن بین اسلام سیاسی و غیر سیاسی نیست. بلکه تفکیک قائل شدن بین جنبش اسلام سیاسی و اسلام به عنوان اعتقادات رایج و جهان بینی اسلام سنتی است که در خود سیاسی است اما هنوز به عنوان یک جنبش برای کسب قدرت و ثروت ابراز وجود نکرده است. این نوع اسلام، خود را به عنوان یک جنبش طرح نمیکند. به عنوان یک جنبش برای تسلط خود، به ابزار ترور و سر بریدن و کسب قدرت، متوسل نمیشود. مادام که هر بخشی از این اسلام به جنبش برای کسب قدرت و ثروت متوصل بشود به بخشی از همان جنبش اسلام سیاسی تبدیل میشود.
برای روشن تر شدن مسئله به معتادان مواد مخدر نگاه کنید که نه عضو باندهای مود مخدر هستند و نه مافیایی برای رقابت با باند های دیگرسازمان میدهند. نه مسلح هستند و نه پخش مواد مخدر را سازمان میدهند. اینها قربانیان موادی هستند که باندهای مافیایی آنرا سازمان میدهند و از قبل فروش آن و تخدیر قربانیان خود میلیاردها پول به جیب میزنند.
یک مثال دیگر شاید تفکیک مورد نظر ما را بهتر بیان کند. مثلا گرایش و افکار ناسیونالیستی و ملی در افکار و اعتقاد بخشی از شهروندان منتسب به ملیت خاصی، قابل مشاهده است. دوست داشتن پرچم خود، وطن خود، سرزمین و آب و خاک خود سنتی است که بوسیله جنبشهای ملی رواج داده شده است. تا وقتیکه این احساس و تعلق ملی به جنبشی برای تسلط یافتن و قدرت گیری و جنگ و کشمکش ملی تبدیل نشده است نمیتوان آنرا جنبشی ناسیونالیستی نامید. اما وقتیکه همین احساس و تعلق ملی به یک جنبش برای کسب امتیاز و سهم خواهی و دست یابی به قدرت و ثروت تبدیل بشود آنرا جنبش ناسیونالیستی یا و در مواردی جریانات افراطی این جنبش را، فاشیستی مینامند.
در مورد اسلام و جنبش اسلام سیاسی هم همینطور است. بنابر این برای تفکیک جنبش اسلامی از معتقدین سنتی به اسلام یا معتاد شدگان به اسلام تاکید ما به جنبشی بودن آن است نه سیاسی و غیر سیاسی بودن آن. زیرا اسلام در خود و از ابتدا همانند بقیه مذاهب یک مذهب سیاسی بوده است. برای تسلط و حکومت کردن خلق شده است. تمام اصحاب و رهبران اسلامی از پیامبر مسلمانان تا کنون برای تسلط بر ثروت و قدرت سازمان پیدا کرده اند.
جنبش اسلام سیاسی و راه مقابله با آن
آنچه امروز جامعه ایران و تا حدود زیادی جامعه بشری را با خطر مواجه کرده است، وجود یک جنبش به اسم جنبش اسلام سیاسی است. باید در مقابل این جنبش ارتجاعی و خونریز جنبشی سیاسی سازمان داد. بدون سازمان دادن یک جنبش سیاسی مترقی و مجهز به ابزارهای پیروزی نمیتوان فقط با ابزار روشنگری و نقد فلسفی به جنگ این جنبش رفت. مشکل ما و بشر متمدن و مدرن امروز با جنبش اسلام سیاسی، تنها نا آگاهی و اعتقادات خرافی مردم متعلق به این جنبش نیست. مشکل اصلی این است که اعتقادات خرافی مذهبی امروز و از دهه هفتاد میلادی به بعد، به یک جنبش سیاسی تبدیل شده است. این جنبش امروز به ابزار ترور و خونریزی و سر بریدن و بوجود آوردن رعب و وحشت اتکا دارد و میخواهد تسلط خود را به جامعه بشری تحمیل کند. در مقابل این جنبش باید به ابزارهای شکست آن مجهز شد. برای مثال شکست داعش و جمهوری اسلامی و طالبان و… تنها با اتکا به ابزار روشنگری و مباحث فلسفی ممکن نیست.
اما در مقابل خرافات عقیدتی کافی است که ابزار نقد خرافات و روشنگری و آگاهی و مباحث فلسفی تکیه کنید تا بتوانید قدم به قدم این خرافات را بی اعتبار کنید. در حالیکه در مقابل جمهوری اسلامی و داعش علاوه بر ابزار آگاهگری، باید جنبش سیاسی سازمان داد. باید از ابزارهایی استفاده کرد که مانع رعب و وحشت آنها بشود. امروز جنبش اسلام سیاسی تنها با خرافات و مواد مخدر مذهب به جنگ بشر نیامده است، بلکه مسلح است سازمان دارد. جنبشی را در ابعاد فراکشوری سازمان داده است. پول و اسلحه دارد. سر میبرد و نه تنها تمام افراد غیر مسلمان بلکه مسلمانانی را هم که تابع آنها نباشند از دم تیغ میگذراند. بنابر این برای مقابله با این جنبش ارتجاعی و خونریز، چیزی فرای آگاهی و مباحث فلسفی و روشنگری لازم است.
در مقابل جنبش اسلام سیاسی نمیتوان تنها با ابزار روشنگری و مباحث فلسفی و آگاه گری پیروز شد. آلترناتیو و ابزار شکست جنبش اسلام سیاسی عڵاوه بر نقد و روشنگری، سازمان دادن جنبشی سیاسی است. بنابر این کسانیکه به جنبش اسلام سیاسی قائل نیستند، در مقابل این جنبش تنها آلترناتیوشان آگاهگری و مباحث فلسفی است. در عوض، یک موضوع مهم یعنی مقابله اجتماعی و شکست سیاسی این جنبش را رها میکنند که قطعا این نوع پاسخ گویی راه مقابله و پیروزی بر جنبش اسلام سیاسی نیست.
این تفکیک مهم است زیرا راه مقابله با آنها متفاوت است. برای مقابله با اسلام به عنوان یک مجموعه اعتقاد خرافی و ایدئولوژیک آلترناتیو ما روشنگری و مباحث فلسفی و تضمین آزادی بیان است. اما برای مقابله با جنبش اسلام سیاسی علاوه بر این ابزارها، باید جنبشی را سازمان داد که مجهز به ابزارهای لازم برای شکست جنبش اسلام سیاسی باشد.
در جایی مانند ایران اسلام سیاسی ابزار اصلی ایدئولوژیک بورژوازی این کشور است. اما مردم ایران تنها با یک ایدئولوژی مواجه نیستند. بلکه این ایدئولوژی یک جنبش را سازمان داده است. بورژوازی ایران دولت و حکومتی را بر پایه جنبش اسلام سیاسی در قدرت دارد. ما برای شکست دادن جمهوری اسلامی هم ابزار ایدئولوژیک این حکومت را باید شکست بدهیم هم کل دستگاه سرکوب این جنبش را باید در هم بشکنیم. یکی از تفاوتهای ما با جریانات راست این است که آنها میخواهند فقط حاکمیت بین اسلامیها و ناسیونالیستها دست به دست بشود و این دستگاه سرکوب و خرافات دست نخورده باقی بماند. در حالیکه ما ضمن تلاش برای شکست دادن ایدئولوژیک نظام حاکم تلاش میکنیم کل دستگاه سرکوب این جنبش را هم ریشه کن و در هم بشکنیم.