پرسش: انتخابات آمریکا بپایان رسید و ترامپ شکست خورد. گفته میشود این پیروزی بایدن نبود بلکه شکست ترامپ بود، چرا؟
علی جوادی: حقیقتی بنیادی در این نقطه نظر موجود است. آنچه در این انتخابات برجسته شد، “نه” به ترامپ بود. “نه” به سیاستهایی که ترامپ و فاشیسم ترامپیستی آن را در این دوره نمایندگی کرده است. (تعرض به حرمت و برابری انسانها با تکیه بر سیاست کور نژادپرستانه، تبلیغ علیه مهاجرین مکزیکی و مردم کشورهای اسلام زده و موسوم به مسلمان، گسترش تعرض نژادپرستانه دستگاه پلیس و قضایی علیه مردم سیاه پوست و مکزیکی، تعرض به مطبوعات و آزادی بیان و نقد، و بالاخره تامین مناسبترین شرایط و امکانات مالیاتی و سیاسی برای سرمایه های بزرگ که منجر به بزرگترین گسترش شکاف طبقاتی در این دوره گردید.) سیاستهایی که یک عقب گرد عظیم را به جامعه و مردم آمریکا تحمیل کرد. نتیجه این انتخابات اما یک تو دهنی محکم به ترامپ و شکستی برای ترامپیسم بود.
آنچه مشارکت بالا و حضور ۷۰ درصدی مردم را در این انتخابات توضیح میدهد، اشتیاق به سیاستهای خاکستری و بورژوایی و یا سیاست بازگشت به گذشته “عادی” و “نرمال” طبقه حاکمه نیست که جو بایدن و جناح “دمکرات” هیات حاکمه آمریکا پرچمدار آن در این برهه هستند. این انتخابات یک انتخابات عادی و همیشگی نبود که معمولا و تاریخا با بی توجهی جامعه و مشارکت ناچیز و کمتر از ۵۰ درصد مردم مواجه میشود. جامعه ای که سیاست در آن عامدانه و با خرج مخارج هنگفتی به امری بی مقدار و ناقابل تبدیل شده تا جائیکه مسابقه فوتبال دوشنه شب ها علاقمندان بیشتری از دخالت در اوضاع سیاسی جامعه دارد. این انتخابات متفاوت بود، چرا که مسائل مورد مشاجره در نقطه تلاقی دو گرایش اجتماعی قرار داشت و به این اعتبار حائز اهمیت شد. در یک طرف گرایشی در پائین، در جامعه، بر علیه ترامپیسم و سیاستهای فاشیستی و ضد تبعیض و نابرابری و اولترا راست ترامپ قرار دارد و در طرف دیگر گرایشی در بالا، در هیات حاکمه، که خواهان بازگشت به وضعیت “نرمال” گذشته بود. گرایشی که پس از جنگ دوم جهانی قوام گرفته بود و کلیه توافقات تاکنونی بورژوازی غرب و آمریکا بر این مبنا پیش برده شده است. این دو گرایش اما دو افق متفاوت و متمایز را نمایندگی میکنند. اما نقطه تلاقی آنها در این انتخابات، کنار زدن ترامپ بود. این دورانی بود که جنبشهای اجتماعی مانند جنبش “من هم” (me too)، جنبش “نمی توانم نفس بکشم”، جنبش ضد نژاد پرستی، جنبش “جان سیاهان هم مهم است” در بستر اصلی سیاست قرار داشت. شادی و پایکوبی مردم ناشی از پیروزی بایدن نیست، از شکست ترامپ است. شکست ترامپ حلقه ای در پیشروی جنبش ضد تبعیض و برابری طلبی و در دفاع از حرمت و جان انسانها است.
ندیدن این واقعیت یعنی ندیدن تمایزو تفاوت ویژگی های این دوران و حضور جنبشهای اجتماعی حاضر در صحنه سیاست آمریکا. این ویژگی ها و تمایزات بود که شادی و جشن و پایکوبی مردم در شهرهای بزرگ را توضیح میدهد. مردم حق دارند شادی کنند. اما گره زدن سرنوشت تلاش برای تغییر و بهبود در جامعه به انتخابات و هیات حاکمه جدید یک اشتباه مرگبار است! هر تغییر و بهبودی در زندگی مردم و پس زدن عقبگبردهایی که ترامپ در این دوره به جامعه تحمیل کرده است تنها در پس تلاش جنبشها و اعتراضات و سازماندهی گسترده ممکن است.
پرسش: با وجود اینکه ترامپ در انتخابات رییس جمهوری آمریکا شکست خورد ولی نزدیک به ۷۱ میلیون رای آورد. این بچه معنا است؟ آیا پدیده ترامپیسم بعنوان یک ترند قوی در جامعه آمریکا به حیات خودش ادامه خواهد داد؟
علی جوادی: این انتخابات شکستی برای ترامپ و ضربه ای به جنبش نئو فاشیستی ترامپیسم بود. اما این جنبش هنوز زنده است و نفس میکشد. هنوز شکست نخورده است. هنوز نیرو دارد و نبردهای بسیاری برای کنار زدن و شکست این جنبش در راه است.
ترامپ ۷۱ میلیون رای آورد اما تعداد این آراء بهیچوجه نشاندهنده نیرو و وزن سیاسی این جنبش نیست. نیروی این جنبش بسیار کوچکتر از تعداد کسانی که به ترامپ رای داده اند. مردم بسرعت در پس هر بزنگاه، که خالکوبی های سیاسی این جنبش کثیف و ارتجاعی بیشتر برملا شود، با تمسخر و زهرخند از صفوف این جنبش دور خواهند شد. هر درجه پیشروی جنبش رفع تبعیض و برابری طلبی و رفاه عمومی جامعه ضربه ای به صفوف این جنبش و عاملی جهت جذب نیروهایی است که نه از سر منافع واقعی خود بلکه از سر توهم و کج فهمی در کنار این جنبش قرار گرفته اند.
اما این جنبش نه تنها در آمریکا بلکه در برخی کشورهای اروپایی و آسیای جنوبی و آمریکای لاتین کماکان در قدرت است. بخشی از قدرت سیاسی جهان بورژوازی را در اختیار دارد. این جنبش پس از سقوط بلوک شرق و با تعرض وحشیانه و همه جانبه بلوک پیروز به هر گونه ایده آزادیخواهی و برابری طلبانه و کنار زدن گرایشات چپ و انسانگرایانه زمینه مستعدی برای رشد پیدا کرد. و در آمریکا، در دوره پیشین انتخاباتی در آمریکا زمانی که مسجل شده بود جناح راست بورژوازی آمریکا نمیتواند با سیاستهای تاکنونی اش موقعیت خود را حفظ کند، برای پیروزی به دور این گرایش، که تاکنون در حاشیه هیات حاکمه به بقای خود ادامه میداد، جمع شد و سمبلش یعنی ترامپ به جلو صحنه رانده شد.
این جنبش اکنون در گیر یک جدال حیاتی بر سر قدرت سیاسی در آمریکا است. شواهد کنونی اولیه حاکی از آن است که این جریان به سادگی حاضر به واگذاری قدرت به نیروی رقیب و پیروز در انتخابات نیست. دو ماه آینده جامعه آمریکا میتواند شاهد کشمکشهای بی سابقه ای باشد. گرایشی که حتی حاضر است برای ماندن در موقعیت کنونی قواعد بازی میان خود را بر هم زده و حتی دست به اسلحه ببرد. بعضا صحبت از کودتای حکومتی است. این شکاف و کشمکش بسادگی قابل جمع کردن نیست.
پرسش: در باره سیاستهای ترامپ در سراسر جهان تاکنون بی اغراق میلیونها مطلب و مقاله نوشته شده است. شما پدیده ترامپیسیم را چگونه توضیح میدهید؟ از نظر نیرویی که پشت سر ترامپ بسیج شد قرار بود ترامپیسم به چه “رویاهایی” جامعه عمل بپوشاند؟
علی جوادی: ترامپیسم یک گرایش نئوفاشیستی و تماما پوپولیستی است. این گرایش بمنظور بازسازی اولترا دست راستی قدرت سیاسی در هیات حاکمه آمریکا بر مبنای یک پلاتفرم عمیقا نژادپرستانه، ضد گلوبالیستی و ضد مهاجر و پروتکشنیستی به جلو آمد. این جنبش تمامی مختصات و ویژگی های یک جنبش فاشیستی را دارا است. موقعیت رو به افول سرمایه در آمریکا و تضعیف موقعیت بخشهایی از طبقه کارگر صنعتی در پس جهانی شدن سرمایه و گسترش پیمانهای تجاری و اقتصادی از جمله نفتا (پیمان تجاری میان آمریکا، کانادا و مکزیک) زمینه ای شد که این جنبش بتواند معضل و درد مردم را کانالیزه کند. کانالیزه کند تا درد و معضل این بخشهای طبقه کارگر را نه نفس وجود سرمایه داری و مناسبات استثمارگرایانه آن بلکه ناشی از جهانی شدن سرمایه و وجود پیمانهای تجاری بین المللی قلمداد کند. گویی جهان در دوران پیشا جهانی شدن سرمایه بهشت کارگران بود. در کنار این سیاست ارتجاعی تلاش همه جانبه ای برای پر و بال دادن به گرایش نژادپرستانه سفید و متقابلا تعرض به کارگر و زحمتکش مهاجر مکزیکی و غیر سفید در آمریکا را سازمان دهد و این بخش از جامعه را عامل فرودستی بخشهای دیگر از طبقه کارگر و جامعه معرفی کند. یک رکن دیگر این گرایش نئوفاشیستی تعرض به آزادی بیان و آزادی نقد و دفاع کریه از مقدسات مذهبی در جامعه و دولت بود.
ترامپ این مجموعه از ارتجاع را در شعار توخالی “اعاده عظمت آمریکا” خلاصه کرده بود. اعاده وضعیتی که سرابی بیش نیست. غول اقتصاد حکم به زوال موقعیت سرمایه آمریکا در سطح جهانی داده است. رقبای جدید اقتصادی جهانی و مشخصا چین از موقعیت مناسبی برای پیشی گرفتن و قرار گرفتن در موقعیت برتر اقتصادی جهان قرار دارند. موقعیت پسا جنگ دوم جهانی آمریکا و در دوران جنگ سرد تماما سپری شده است. شکست بلوک شرق و پیروزی سرمایه داری آزاد و رقابتی در مقابله با سرمایه داری دولتی و دستوری در عین حال به معنای باز شدن عرصه های جدید سرمایه گذاری و زوال سرمایه داری غرب بود. این روند را با سیاست کج و کوله پروتشکنیستی و کوبیدن بر طبل پاره “اقتصاد خودی” در عصر سرمایه جهانی نمیتوان معکوس کرد. بعلاوه، از پیش معلوم بود که هر گونه بهبودی در زندگی مادی طبقه کارگر و جامعه نه محصول گسترش پرو بال و سود آوری سرمایه بلکه تنها میتواند محصول گسترش مبارزه طبقاتی و تحمیل اصلاحات مادی و سیاسی به طبقه حاکمه باشد.
رویای کودنانه “اعاده عظمت آمریکا” نه تنها کوچکترین بهبودی در زندگی مردم ایجاد نکرده است بلکه عظیم ترین شکافهای طبقاتی را در این دوران ایجاد کرد. شکاف ثروت و فقر در آمریکا در این دوران شدت بیشتری گرفت. بعلاوه معلوم شد که در این عظمت طلبی جایی برای جان و زندگی مردم وجود ندارد. تاکنون حدود ۲۵۰ هزار نفر جان خود را در مواجهه با کرونا از دست داده اند. مسئول ابعاد این جنایت عظیم، هیات حاکمه کنونی آمریکا و سیاستهای ضد انسانی بورژوازی حاکم است.
روشن شد که “رویای ترامپ”، کابوس اکثریت عظیم جامعه است، هر چند که هنوز بخش قابل ملاحظه ای از قربانیان این فاجعه خاک چشم شان را نابینا کرده و قدرت تشخیص از آنها را سلب کرده است. تاریخ، این دوران را با دوران سیاه مک کارتیسم در یک کفه ترازو قرار خواهد داد.
پرسش: پس از انتخاب بایدن، بلافاصله سیاستمداران اسرائیلی اعلام کردند که چنانچه بایدن بخواهد ادامه دهنده سیاستهای اوباما در خاورمیانه باشد، ما به راه خود میرویم و این سیاست میتواند خطر جنگ در خاورمیانه را افزایش دهد. بنظر شما در خاورمیانه ما شاهد بازگشت دولت امریکا به سیاستهای اوباما خواهیم بود؟
علی جوادی: اسرائیل بدون تایید و حمایت لجستیکی و چراغ سبز آمریکا وارد جنگ تمام عیار با حکومت اسلامی نخواهد شد. عملیات ایذایی کم سر و صدا مساله دیگری است. در این میان تبلیغات و سر و صداهای جنگی را باید از سیاستهای واقعی که بر مبنای روندها و مناسبات سیاسی و اجتماعی واقعی صورت میگرد، مجزا کرد. جنگ ادامه سیاست است. هم رژیم دست راستی اسرائیل و هم دولت کنونی آمریکا پیشبرد سیاستهایشان در منطقه در عین حال به حفظ موجودیت کثیف رژیم اسلامی گره خورده است. با دستی پس میزنند و با دست دیگر پیش میکشند. فشرده این سیاست را در “اصلاح رفتار” رژیم اسلامی، آنهم در خارج از جغرافیای ایران، میتوان دید. سیاستی که نمونه دگر آن در مقابله با هیولای دیگر اسلامی و پسر عموهای این حاکمیت یعنی طالبان در افغانستان هم اکنون پراتیک میشود. بند و بست با طالبان ادامه و محصول همان سیاست “تغییر رفتار” این هیولاهای اسلامی است.
سیاست دولت دست راستی اسرائیل اعمال فشار بر هیات حاکمه جدید امریکا بمنظور حفظ امتیازاتی است که این دولت در دوره ترامپ، از جمله برسمیت شناسی اورشلیم بمثابه پایتخت اسرائیل، انتقال سفارت آمریکا به اروشلیم و همچنین الحاق ارتفاعات جولان به این کشور، است.
آیا ما شاهد بازگشت به سیاستهای دوران اوباما در دوره جدید خواهیم بود؟ الزاما نه! چرا که در درجه اول خاورمیانه تغییرات قابل ملاحظه و چشمگیری کرده است. مهمترین این تغییرات بپاخاستن توده های مردم در عراق و لبنان علیه اسلام سیاسی است. این فاکتور کلیت معادلات پیشین را دگرگون کرده است. ما دیگر شاهد جدال و کشمکش دو نیروی ارتجاعی در این جغرافیا نیستیم. نیروی سومی وارد میدان شده است. این فاکتور ادامه سیاست پیشین در شرایط جدید را کاملا تحت تاثیر خود قرار خواهد داد. هر کدام از نیروها ناچارند موقعیت خود را در قبال این نیروی عظیم و اهدافش برای ایجاد جامعه ای باز، آزاد، برابر، سکولار و غیر مذهبی و غیر قومی باز تعریف کنند.
پرسش: طبیعتا پس از اعلام پیروزی بایدن یکی از مسائل مورد بحث در محافل اپوزیسیون ایرانی، سرنوشت رابطه جمهوری اسلامی با آمریکا و سرنوشت برجام بود. در این ارتباط ما منتظر چه نوع تحولاتی باید باشیم؟ فکر میکنید رابطه رژیم اسلامی با آمریکا به دوران اوباما شیفت کند؟
علی جوادی: بر خلاف تصور جناحهای رژیم اسلامی و همچنین جریانات راست اپوزیسیون، شکست ترامپ در انتخابات آمریکا برگ برنده ای برای جمهوری اسلامی نیست. برعکس، در این دوره ما شاهد تشدید کشمکشهای درونی رژیم اسلامی در رابطه با نوع مناسبات با آمریکا خواهیم بود.
جناح اصلاح طلب حکومتی بر این تصور کودنانه است که بازگشت آمریکا به برجام مترادف برگشت به مناسبات و نقطه قبل از خروج از برجام است. در طرف دیگر نفس مساله پیوستن مجدد به شرایط قبل از خروج آمریکا از برجام مستلزم توافق جناح راست است که این خود نیازمند “نرمش قهرمانانه” دیگری از جانب خامنه ای و خفقان گیری کل جناح راست و سپاه پاسداران در این راستا است. امری که با توجه به تغییر و تحولی که در این دوره صورت گرفته است بسادگی ممکن نیست.
بعلاوه در دوره قبل، توافق برای تائید برجام یک توافق تاکتیکی و تک نوبتی میان جناحهای رژیم اسلامی بود. این بار صورت مساله نیز خود تا حدودی تغییر یافته است، مساله برجام تاکتیکی یا برجام استراتژیک خود موضوعی برای تشدید تخاصمات درونی رژیم اسلامی است. جناح اصلاح طلب حکومتی آینده رژیم را در چرخش و دوری از سیاستهای کور ضد آمریکایی گری تاکنونی می بیند. برای پیشبرد این سیاست و سراب نجات رژیم ناچارا با جناح دیگر درگیر خواهد شد. از طرف دیگر، جناح راست هر گونه چرخش از سیاستهای ضد آمریکایی گری کنونی و عقب نشینی را برابر با ضعف و زبونی رژیم تلقی میکنند. نتیجتا رژیم بسرعت به یک دو راهی خرد کننده نزدیک میشود. راه پیش رو پر از سنگلاح و دست انداز است.
در طرف دیگر معادله، هیات حاکمه جدید آمریکا نیز بدون کسب امتیازات جدید و تحمیل عقب نشینی های بیشتر به رژیم اسلامی به سادگی به توافقات گذشته برنخواهد گشت. به این مساله، فشار مشترک آمریکا و اروپا را نیز باید اضافه کرد.
سئوال گرهی اما این است که مردم، این نیروی سوم، چگونه از این معادلات به سود خود، به سود تلاش برای سرنگونی رژیم اسلامی و تحقق آزادی و برابری سود خواهند جست. پاسخ اما ساده است. هر درجه تشدید تخاصمات درونی رژیم، هر درجه عقب نشینی از مواضع تاکنونی بمثابه چراغ سبزی برای تعرض به رژیمی است که شکننده تر در مقابل مردمی قرار خواهد گرفت که در کمین اش نشسته اند. شیشه عمر رژیم اسلامی در دست مردم است. مساله اینجاست!
پرسش: سئوال آخر، موقعیت اپوزیسیون راست چگونه ارزیابی میکنید؟ از قرار تقلاهایشان در دفاع از ترامپ پایان و انتهایی ندارد.
علی جوادی: شکست ترامپ یک شکست همه جانبه برای این جریانات است. جملگی، از سلطنت طلب و مشروطه خواه گرفته تا مجاهد و جمهوریخواه دست راستی، تخم مرغ هایشان را برای نزدیک شدن به قدرت سیاسی با خام اندیشی وصف ناپذیری در سبد سیاستها و ویژگی های ترامپ قرار دادند. واقعیتی را به نمایش گذاشتند، گویی این دو همزاد یکدیگرند.
سیاستهای ترامپ دریچه ای برای به نمایش گذاشتن سیاستهای واقعی این جریان در دنیای واقعی است. جایی که تبلیغات پوچ و دروغین در زیر تابش آفتاب دوام چندانی ندارد. از این دریچه به روشنی و بدون هیچگونه تیرگی میتوان دید، که سیاست جریانات راست، دفاع از اقلیت استثمارگر سرمایه دار حاکم است. از این دریچه میتوان دید که آزادی بیان و نقد و آزادی مطبوعات پدیده ای است که با کارکرد روتین این سیستم و نظام اقتصادی در تناقض ماهوی قرار دارد. از این پنجره میتوان دید که نابرابری و ضدیت با کارگر و آزادیخواهی یک رکن پایه ای سیاستهای جریانات راست خواهد بود. از این دریچه میتوان فساد سیاسی و اقتصادی و گندیدگی نظام سرمایه داری را مشاهده کرد. از این منظر واقعیتهای بزرگی را میتوان دید. جامعه و توده مردم کارگر و زحمتکش عملکرد این جریانات را پیش از تحقق یک تراژدی سیاسی در اجرای نمایشی زنده دیدند. ما این دوران را در ذهن جامعه زنده نگاه خواهیم داشت. تحقق امر آزادی و برابری و رفاه همگان مستلزم نقد همه جانبه و کنار زدن این جنبش و حاشیه ای کردن آن در تحولات آتی است.