در پاسخ به پاسخ حمید به ملاحظات من بر بحث او در باره شعار جمهورى سوسیالیستى ایران) در نوشته قبلى اشاره کردم که من موافق شعار جمهورى سوسیالیستى ایران هستم، اما فقط به همین معنى، یعنى به عنوان یک شعار کنکرت که اهداف برنامه و سیاسى ما را بر مبناى درک تئوریکى موجود ما در دسترس مردم قرار میدهد و ملموس میکند. اگر حکومت کارگرى مقولهاى همردیف با حکومت بورژوایى باشد، آنوقت ما به عنوانى براى این حکومت نیاز داریم که همردیف عناوینى مانند جمهورى دموکراتیک ایران، جمهورى فدراتیو ایران، امارات متحده ایرانى و نظیر اینها باشد. اسمى باشد که مردم در فرهنگ سیاسى عامّه به حکومت کارگرى اطلاق میکنند و در سازمان ملل روى میز ایران مینویسند. مشکل اینجاست که در نوشته حمید کار نه از اینجا شروع میشود و نه به اینجا ختم میشود. این عنوان نوک یک بحث تئوریک و نقطه شروع یک پروسه تئوریکى در زندگى حزب است. تا آنجا که به بحث تئوریک پشت تزها مربوط میشود به نظر من دو اشکال اصلى هست؛
اولا، موقعیت نظرى و سیاسى و برنامهاى و تبلیغى کنونى حزب بدرستى نمایندگى نمیشود. این استنباط داده میشود که با این شعار، ما داریم اگر نگوئیم “سوسیالیستتر” میشویم، به هر حال از کلّىنگرى و کلّىگویى نسبت به سوسیالیسم دور میشویم و “کنکرت” میشویم… به روح شرایط کنونى پاسخگو میشویم. سوسیالیسم را عملا در دستور میگذاریم. به نظر من با توجه به برنامه حزب این حرف درست نیست. ما نقد خود را به جامعه گفتهایم، اعلام کردهایم که تا سر کار بیائیم هم عین همین برنامه را پیاده میکنیم. فوریت سوسیالیسم به علامت مشخصه ما تبدیل شده است. همه دارند ما را بعنوان خیالپرداز میکوبند.
ثانیا، من با تزهاى تئوریک پشت این بحث مسأله دارم، هم از نظر مضمونى و هم از نظر متد.
از نظر مضمونى:
٭ به نظر من آلترناتیوهاى طبقات دیگر باطل نشدهاند. هر رژیم غیر اسلامى که پروسه صلح خاورمیانه را قبول کند، تروریسم اسلامى را محکوم کند، به طور یکجانبه و بدون قید و شرط خواهان رابطه با آمریکا بشود و بتواند ایران را از نظر اقتصادى و سیاسى به جامعه بینالمللى متصل کند، در صورتى که ثبات سیاسى داشته باشد، که این آخرى شرطى است که براى همه آلترناتیوها از جمله جمهورى سوسیالیستى صادق است، میتواند چندین سال رشد سریع اقتصادى را ببار بیاورد. چرا؟ اولا، اینکه اقتصاد ایران زیر ظرفیت کار میکند و این ظرفیت عاطل با نفس شروع مناسبات تجارى و سرمایهگذارى عادىتر میتواند سریعا بکار بیفتد. ثانیا، شادابى عمومى ناشى از سرنگونى رژیم اسلامى و احساس پیروزى در بین بخشهاى وسیعى از مردم، یک فاکتور تعیین کننده اقتصادى است. ثالثا، ورود سرمایههاى خارجى و از آن مهمتر سرمایه خارج شده “ایرانى”.
٭ به نظر من درست نیست که احزاب و نیروهاى سیاسى طبقات دیگر از هر نوع انقلابیگرى دست شستهاند و کنار رژیم و مقابل مردمند. حتى اگر باشند، نفس پروسه سرنگونى این تصویر را مجددا عوض میکند. نه فقط همین الان بخش زیادى از احزاب غیر کارگرى و ضد کارگرى سرنگون طلبند، بلکه همین خاتمىچىهاى امروزى به موقع تماما سرنگونى طلب خواهند شد. به نظر من خاتمىچىگرى اغلب اینها اتفاقا از سر “سرنگونى طلبى مسالمتآمیز” اینهاست. بخش اعظم این احزاب را در روزهاى سقوط رژیم در کنار رژیم نخواهید یافت. اتفاقا باید مواظب بود در جریان خلع سلاح رژیم از ما بیشتر تفنگ نگیرند. در مورد انقلابیگرى هم به نظر من ابهام هست. به معنى “تاریخى طبقاتى” که اینها حتى اگر سرنگونىطلب بودند هم انقلابى نبودند، به معنى سیاسى- عملى، یعنى خواست دگرگونى اساسى نظامى که هست، یعنى نظام جمهورى اسلامى و ولایت فقیه، خیلىها “انقلابیگرىشان” دست نخورده است و حتى تقویت شده است.
٭ جاى تردید است که جنبش شورایى یک تجربه و خاطره زنده در میان تودههاى طبقه کارگر و مردم باشد.
٭ جاى تردید است که رابطه طبقه کارگر و سوسیالیسم آنطور که حمید میگوید پیشرفته و محکم باشد (بحث شرایط ذهنى).
٭ جاى تردید است که حزب کمونیست کارگرى فىالحال در تعیین دیدگاهها و عمل طبقه کارگر وزنهاى که حمید میگوید، شده باشد.
آیا این ملاحظات من را کمتر “سوسیالیست فورى” و کمتر معتقد به ضرورت “جایگزینى” گذاشتن جمهورى سوسیالیستى بجاى رژیم اسلامى میکند؟ به نظر من خیر. چون قبل از این درجه کنکرت شدن و بدون ارجاع به حال و هواى طبقات دیگر، ما این فوریت را در برنامه حزب، برنامه عمل حزب علیه رژیم گنجانده بودیم. و این ما را به مسأله متد میرساند:
به نظر من، علیرغم اطمینان خاطرى که حمید میدهد، اگر شما دارید شعارتان را بر مبناى مقدمات نظرى و مشاهدات تاریخى معینى طرح میکنید، آنوقت صدق نکردن آن مقدمات و مشاهدات قطعا از نظر منطقى باید پایه آن شعار را سست کند. اینجاست که من میگویم این مقدمه چینى، زائد و نادرست است. فوریت سوسیالیسم ما نه از مشاهداتى از اوضاع کنونى ایران، بلکه از مشاهده حاکمیت سرمایه و عصر ما درآمده است. به این اعتبار ما جمع شدهایم و حزبى کمونیست براى تحقق فورى سوسیالیسم و بر قرارى هر چه زودتر یک حکومت سوسیالیستى ایجاد کردهایم. بحثى که میتواند باشد، و به نظر میرسد بحث حمید این باشد، اینست که فوریت سوسیالیسم براى ما لزوما به معناى امکان عملى بدست گرفتن قدرت در تحول جارى و پیاده کردن سوسیالیسم در شرایط عینى اقتصادى و سیاسى کنونى در ایران نیست و این دومى را باید مستقلا تحلیل کرد و نشان داد. باید نشان داد که امر فورى ما فورا قابل تحقق است. من میگویم باشد، باید این را نشان داد، اما حرف من اینست که شعار ما و اسم حکومتى که میخواهیم از اینجا در نمیآید، بلکه از همان “فوریت سوسیالیسم براى ما” در میآید. آیا اگر ما نتوانیم به خود و دیگران نشان بدهیم که نه فقط ما، بلکه “شرایط حاضر” هم سوسیالیسم را میطلبد، آنوقت باید شعار جمهورى سوسیالیستى را غلاف کنیم و شعارى بدهیم که “شرایط عینى و ذهنى”اش هست؟ این اشکال اساسىتر این بحث است. به نظر من ما به نسبت بیست سال قبل این پیشرفت را کردیم که خود را به عنوان بخشى از تاریخ جامعه، بعنوان گوشهاى از عنصر ذهنى انقلاب کارگرى به رسمیت شناختیم، بجاى متدلوژى “تاریخ چه میخواهد”، ما متد “ما چه میخواهیم” را گذاشتیم و فقط براى پاسخ به منشویکهایى که اتهام ولونتاریسم به ما میزدند، اشاره کردیم که ما خود محصول تاریخیم، این عصر انقلاب پرولترى است، و “ما چه میخواهیم” اتوپى نیست، عینیّت دارد و قابل تحقق است. به نظر من ما نباید دوباره بحث را با دنیاى چپ بیست سال قبل پیش ببریم که از ما براى سوسیالست شدنش استشهاد تاریخى و گواهى آمادگى شرایط عینى و ذهنى میخواست. ایران پــُر از احزاب سیاسى است که طیف رنگارنگى از نظامهاى اجتماعى را طلب میکنند، ما هم سوسیالیسم میخواهیم. به نظر من بحث تئوریک ما با مدعیان احتمالى بر سر شعار جمهورى سوسیالیستى همینجا باید قاعدتا تمام شود. مگر شرایط عینى و ذهنى بقیه شعارها را چک کردهاند که نوبت ما رسیده است؟ اما این اشکال تئوریک و متدولوژیک به نظر من یک دنبالچه رو به جلو دارد که به نظر من نگران کننده است. حزب میتواند در صورت طرح بحث به این شیوه وارد یک سرگشتگى تئوریک بشود. به هر حال در داخل و خارج حزب هر کس در این بحث برداشت خود را خواهد کرد: آیا قبلا کلّىگویى میشده است؟ فرق جمهورى سوسیالیستى و حکومت کارگرى چیست؟ رابطه اینها چیست؟ محک انقلابیگرى طبقات دیگر چیست؟ جایگاه برنامه حزب و برنامه عمل جمهورى سوسیالیستى چیست؟ رابطه اینها چیست؟ کدام ماکزیمم و کدام مینیمم است؟ کدام اصل است؟ آیا خواستهاى حذف شده فوریت نداشتهاند؟ آیا عصر رفرم سر آمده است، پس چرا ما رفرم میخواهیم؟ آیا به این ترتیب یا کارگران و جمهورى سوسیالیستى میآیند و یا بربریت و سناریوى سیاه؟ هیچ حکومتِ بمانِ دیگرى ممکن نیست؟ آیا اگر طبقات انقلابى دیگر با احزاب سرنگونى طلب پیدا شدند حزب باید تجدید نظر کند؟ و… به عنوان یک شعار، در بیانیهاى که بسادگى اعلام میکند “مردم! جمهورى سوسیالیستى ایران نام حکومت کارگرى است که ما گفتهایم و ما تا سر کار بیائیم این جمهورى را اعلام میکنیم”، من این را بسیار مثبت و پیشبرنده میدانم. اما با توجه به رنگ و جایگاه تئوریکى که تا همینجا این مسأله پیدا کرده است، به نظر من باید با تأمل بیشترى عمل کنیم. نه فقط مبانى تئوریک این مسأله، بلکه عواقب تئوریک آن، به نظر من ایجاب میکند که عجله نکنیم و در یک نشست، مثلا پلنوم بعدى، بر مبناى بحثهاى جامع و کافى، فکر شده عمل کنیم.
زنده باد اینترنت نادر اول اوت ١٩٩٨
منتخب آثار (چاپ اول – ژوئن ٢٠٠۵) – صفحات ١۴٨٢ تا ١۴٨۴ * در “منتخب آثار” توضیح داده شده است که این نامه همراه اظهار نظر عدهاى دیگر از اعضاى کمیته مرکزى، به شکل مجموعهاى از اسناد در اختیار شرکت کنندگان در پلنوم ٩ حککا در نوامبر ١٩٩٨ قرار گرفته است. همچنین رجوع کنید به سابقه این بحث در نامه شماره ۴