رژیم اسلامی و امریکا پس از ترامپ! – محمد اسنگران

مقالات

پرسش: ترامپ بالاخره رفت. از نظر شما مهمترین مسائل دوره ترامپ کدامها بودند؟ چه نکاتی از نظر شما مهم بودند؟
آسنگران: دوره ترامپ برشی از دوره ای تاریخی است که هنوز طی نشده و ما نمیتوانیم پایان آنرا اعلام کنیم. ترامپ رفت ولی ترامپیسم هنوز تمام نشده است. ترامپ در مقام ریاست جمهوری آمریکا فقط یک فیگور عروج کرده بر متن تمایل بورژوازی هار آمریکا بود. راه و روش قدرت گیری ترامپ و سبک رفتار و گفتارش شباهت زیادی به هیتلر داشت. چنین تیپ و رفتاری حاصل دوره های خاصی از تاریخ بورژوازی است. بویژه بورژوازی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم عادت کرده است که رهبری و ریاست بورژوازی جهان غرب را داشته باشد. این دوره را میتوان دوره گذار یا دوره تکاپو برای دست یابی به استراتژی مورد توافق و دراز مدت بورژوازی آمریکا دید.
ترامپ با سیاستی که در پیش گرفت کل سنت و روش تا کنونی بورژوازی سنتی آمریکا و احزاب اصلی آنرا میخواست نادیده بگیرد و روش و منتالیتی خودش را به سنت بورژوازی امروز آمریکا تبدیل کند. اما نتوانست. زیرا از یک طرف با مقاومت جبهه مردم معترض به کل این سیستم و معترض به تبعیض طبقاتی و نژادی مواجه شد و از طرف دیگر با مقاومت بورژوازی گلوبالیست در سطح جهانی و احزاب سنتی رقیب در داخل آمریکا.
اما در متن این کشمکش ترامپ اقداماتی کرد که قبلا برای یک رئیس جمهور قابل تصور نبود. مثلا هنگامیکه اعلام کرد از مجامع جهانی مانند معاهده پاریس در مورد محیط زیست خارج میشود یا تعهد خود به سازمان جهانی بهداشت را اجرا نمیکند و برجام را کنار میگذارد و ناتو را دارای اهمیت جدی برای آمریکا نمیداند و گمرکات سنگین بر روی کالاهای دوستان اروپائیش وضع میکند و با طالبان وارد مذاکره و توافق میشود و با رهبر کره شمالی بدون قید و شرط ملاقات میکند و چشمش را بروی قتل فجیع خاشقچی میبندد و یک روزه بدون مشورت با مقامات دیگر حکومت تصمیم میگیرد اردوغان افسار گسیخته که از جبهه دولتهای غربی عملا به جبهه روسیه نقل مکان کرده است را رها کند که هر جنایتی را مرتکب بشود و…. سیاستمداران غربی متحیر میشدند.
دولتهای غربی اگر قبل از این میخواستند یکی از این سیاستها را اجرا کنند برای آماده شدن افکار عمومی دهها توجیه و تبلیغ و آماده سازی انجام میدادند. اما ترامپ هر لحظه با یک تویت کارش را انجام میداد. امروز میتوان گفت این روش ترامپ هم جواب نداد و کنار گذاشته شد.

بورژوازی آمریکا ناچار است بپذیرد دوره قدر قدرتی آمریکا تمام شده است. مشکل بعد از ترامپ هم همین است که بورژوازی آمریکا نمیخواهد این موقعیت افول کرده خود را بپذیرد. بحرانهای سیاسی و رفتارهای غیر متعارف ترامپ تبعات یک دوره انتقالی بود. بورژوازی آمریکا به عنوان یک دوره انتقالی هنوز به موقعیت جهان چند قطبی عادت نکرده است و تقلا میکند به هر شکل ممکن آن صدارت گذشته را یک بار دیگر عاید خود کند.
بوش و اوباما در این تلاش شکست خوردند. ترامپ تلاش کرد دست و پای بورژوازی آمریکا را با اتکا به اقتصاد پروتکشنیستی در داخل آمریکا متمرکز کند و با تمرکز سرمایه در آمریکا و قدرت تاثیر گذاری در جهان، آنرا به نیرویی که بقیه را مرعوب خود کند تبدیل نماید. این سیاست با روند گلوبالیزاسیون در تناقض افتاد و همین تناقض یکی از عوامل شکست ترامپ شد. اما مشکل بورژوازی آمریکا همچنان پا بر جا است و نمیخواهد یکی از قدرتهای جهانی در کنار بقیه رقبا باشد. این پوسته ای است که بورژوازی آمریکا باید بیندازد.
بر متن این بحران دوره انتقالی بورژوازی آمریکا، باید بی افقی بورژوازی در جهان را فرض گرفت. زیرا همچنان بدون پرسپکتیو و بدون استراتژی سرگردان است. سیاستگذاری بورژوازی جهانی هنوز مقطعی و برای پاسخگویی به نیازهای کوتاه مدت بیان میشود. بورژوازی غرب با اتکا به سرمایه داری بازار آزاد بعد از شکست بلوک شرق وارد این دوره تازه شده است. از روزی که در اوج قدرت و پیروزی بودند و اعلام کردند بلوک شرق شکست خورد و این پایان تاریخ است و نئولیبرالیسم و سرمایه داری بازار آزاد و دمکراسی پارلمانی نهایت راهی است که بشر میتواند طی کند این بحران هم آغاز شد. بنابر این ترامپ فقط یک پازل در متن این بحران و تلاشی به سبک هیتلر برای بیرون رفتن از این بن بست بود. ترامپ با همه ویژگیهای راسیستی و قلدر منشانه اش همانند بوش و اوباما نتوانست و کنار رفت.

پرسش: با بقدرت رسیدن بایدن و حزب دمکرات، طیف راست اپوزیسیون ایران چه شفاها و چه رسما و از طریق ارسال نامه، از دمکراتها میخواهند که با جمهوری اسلامی سازش نکند و از مبازات مردم ایران حمایت کند. از نظر شما علت این تقلای سیاسی چیست؟
آسنگران: جریانات راست پرو غرب همیشه کارشان این بوده است با دولتهای غربی مناسبات خود را حفظ کنند. سبک و روش سیاسی و سنت سیاسی آنها همین بوده است. قبل از ترامپ هم همین سیاست را داشتند. آنها یک تز پایه ای دارند و آن اینکه اولا بدون کمک قدرتهای غربی نمیتوان جمهوری اسلامی را کنار زد. دوما اینها نمیخواهند و نمیتوانند تصور کنند توده مردم معترض با تشکل و سازمان خود حکومت را سرنگون کنند. اگر به سیاست آنها دقت کنید میبینید حتی ترم سرنگونی را به ضرر جامعه میدانند و دخالت توده مردم را هرج و مرج مینامند. برای آنها دخالت مردم و اعتراض مردم تا حدی خوب و قابل قبول است که امکان دست به دست شدن قدرت را برای آنها فراهم کند.
منظورشان از حمایت دولتهای غربی هم حمایت از سیاست و آلترناتیو مورد نظرشان است که نیروهای نظامی حکومت را با فشار یا اقناع وادار کنند جانشینی حکومت را بوسیله همین افراد و جریانات بپذیرند. تصوری که از جابجایی قدرت دارند تماما همان تصوری است که خمینی و اسلامیها از آن استفاده کردند و دولتهای غربی و آمریکا کمک کردند نیروهای نظامی و امنیتی دست از حمایت شاه بردارند و به کمک خمینی بیایند. همه جریانات راست و ناسیونالیست ایرانی و قومی کم و بیش همین تصور را دارند و انتظارشان از دولتهای غربی و امروز از بایدن همین است که این جریانات را تقویت کند و راه قدرتگیری آنها را به هر نحو ممکن فراهم نماید.
دیروز از نقش ترامپ خوشحال بودند زیرا تصورشان این بود تحریم اقتصادی و فشار به جمهوری اسلامی راه دخالت جابجایی قدرت را باز میکند و ترامپ فرد اصلی و تصمیم گیرنده این جابجایی خواهد بود و نهایتا از میان جریانات اپوزیسیون راست ترین و ضد کمونیست ترین و حلقه به گوش ترین ها را تقویت میکند. به همین دلیل با رفتن ترامپ اینها عزا دار شدند و زانوی غم بغل گرفتند. سلطنت طلبان و سازمان مجاهدین خلق از جمله جریانات بشدت عزادار رفتن ترامپ هستند.
اما با آمدن بایدن اگر چه ناخشنود هستند و خود را شکست خورده میدانند، با این حال راهی ندارند بجز اینکه به بارگاه بایدن هم پناه ببرند و بخواهند همان سیاست ترامپ را دنبال کند. برای جریانات راست امکان انتخاب دیگری نیست. زیرا در غیر اینصورت باید به مردم اتکا کنند و این نه تنها در ماهیتشان نیست بلکه به ضررشان است و طبیعی است که چنین نکنند.
پرسش: در چهار دهه گذشته ما شاهد جزر و مدهای فراوانی در رابطه رژیم اسلامی با امریکا بوده ایم. بنظر شما چه فاکتورهایی در مسئله “رابطه جمهوری اسلامی با امریکا” دخیل و مهم هستند؟ آیا شما با این ادعا که گفت میشود رابطه این دو در گرو “یک عزم سیاسی” دو طرفه است موافقید؟ آیا دست بدست شدن قدرت از جمهوری خواهان به دمکراتها فاکتور مهمی در این رابطه است؟
آسنگران:
اجازه بدهید از بخش دوم سوالتان شروع کنم. بله من هم دیده ام و شاهد تقلاهایی از جانب نیروهای نا راضی درون و حاشیه حکومت (دوم خردادیهای داخل و خارج ایران، ملی مذهبی های رانده شده از حکومت، اکثریتیها و توده ای ها و اخیرا حزب چپ که ترکیبی از شکست خوردگان سیاسی و قبلا استالینیست که بعدا خط امامی شده و امروز دمکراسی خواه شده اند و جبهه ملی و افرادی پراکنده در غرب و در ایران ) هستم که میخواهند رابطه آمریکا و جمهوری اسلامی نرمال بشود.
اولا هیچ طرفی اینها را جدی نمیگیرد. دوما اینها بجز طومار نویسی و خواهش و تمنا از جمهوری اسلامی و ماموران دست چندم وزارت خارجه آمریکا کاری از دستشان ساخته نیست. در حقیقت اینها طیفی طفیلی هستند که از اینجا رانده و از آنجا مانده اند. این طیف همانهایی هستند که قبلا امیدشان را به خاتمی و بعدا به موسوی گره زده بودند.
این طیف تصورشان از سیاست جمهوری اسلامی و آمریکا این است که دو طرف اگر کمی نرمتر بشوند و “عزم سیاسی” داشته باشند رابطه دولت آمریکا و جمهوری اسلامی میتواند مثل بقیه دولتهای منطقه بشود و فضایی بوجود بیاید و اینها هم نفس راحتی بکشند. این توهم بخشا از روی ناچاری به آرزوی آنها تبدیل شده است. حرف دلشان این است دستی که نمیتوان شکست باید بوسید. اما در یک سطح پایه ای تر و عمیق تر باید گفت چنین آرزویی از عدم درک آنها از مشکلات و موانع راه عادی سازی رابطه آمریکا و جمهوری اسلامی ناشی میشود. اینها علاوه بر گرایش سیاسی و تعلق جنبشی به جنبش ملی اسلامی، از نظر سنی در سیاست پیر شده اند اما از نظر تشخیص همچنان کم عمق و سطحی مانده اند.
واقعیت این است که با وجود جمهوری اسلامی، هیچ راهی برای برقراری رابطه عادی همانند دیگر کشور ها با آمریکا موجود و ممکن نیست. زیرا برقراری رابطه عادی با آمریکا مستلزم فراهم شدن راه جمهوری اسلامی به بازار جهانی است. اگر موانعی برای ورود جمهوری اسلامی به باشگاه بازی کنان بازار جهانی هست، همان موانع امکان برقراری رابطه عادی بین آمریکا و جمهوری اسلامی نیز هست. اصل مسئله این است جمهوری اسلامی راس و ستون فقرات جنبش اسلام سیاسی است. هر نیرو و دولتی که این خصوصیات را داشته باشد یعنی بخشی از این جنبش باشد، نمیتواند ضد غربی نباشد و به همین اعتبار نمیتواند رابطه عادی و نرمال با آمریکا برقرار کند.
جمهوری اسلامی اگر بخواهد خود را آماده برقراری چنین رابطه ای بکند ابتدا باید سیاست ضد غربی گری خود را کنار بگذارد. باید حمایت خود را از حزب الله و حماس و حوثیها و دیگر جریانات تروریست اسلامی قطع کند. باید قوانین و تعهداتی را بپذیرد که امنیت و انباشت سرمایه برای دولتهای غربی و در راس آنها آمریکا را تضمین کند. پنجاه درصد همین حد از اقدامات را اگر جمهوری اسلامی انجام بدهد چیزی از این رژیم باقی نمیماند. بنابر این مشکل اصلی جمهوری اسلامی و مانع اصلی رابطه آمریکا و جمهوری اسلامی تعلق و پایبندی این رژیم به ضروریات جنبش اسلام سیاسی است.
اگر این مولفه ها را درست بدانیم آن وقت در قدرت بودن جمهوری خواهان یا دمکراتها در آمریکا مولفه تعیین کننده ای برای پیش برد سیاست دیگری در قبال جمهوری اسلامی غیر از آنچه تا کنون شاهدش بوده ایم نخواهد بود. اینرا به تجربه هم دیده ایم و در چهار دهه گذشته رابطه آمریکا و جمهوری اسلامی در حکومت دمکراتها و جمهوری خواهان همین بوده است که در پی مهار جمهوری اسلامی باشند.