جمهوری اسلامی به کمک دول غرب و بر شانه های فرهنگ و سیاست ملی اسلامی جریاناتی از نوع جبهه ملی و نهضت آزادی و حزب توده و شبکه مفتخور اراذل و اوباش اسلامی و مساجد و آخوند به قدرت رسید. همین نیروها جمهوری اسلامی را کمک کردند که انقلاب آزادیخواهانه مردم ایران را به مسلخ ببرد و برد. در جریان انقلاب آزادیخواهانه مردم در سال ۵٧ آخوند کپک زده سر از دخمه های پوسیده مساجد و منابر بیرون آورد و پرچم جنبش اسلام سیاسی را به عنوان راه نجات جامعه بر افراشت. نیروهای ملی اسلامی دور این پرچم خونین حلقه زدند و عربده کشی اسلام “مستضعف پناه” را تقویت کردند. خمینی را با پرچم اسلام سیاسی سوار ایر فرانس کردند و برای به شکست کشاندن انقلاب مردم ایران، از نوفل لوشاتو بطرف تهران به پرواز درآوردند.
بعد از سقوط سلطنت اولین دستور خمینی خلع سلاح مردم و سرو سامان دادن به ارتش و نیروهای مسلحی بود که تا دیروز مردم را در خیابانها بخون میکشیدند. فرمان حجاب اجباری و حمله به زنان، فرمان قتل عام مردم کردستان و ترکمن صحرا و همه مردمی که قصد ادامه انقلاب را داشتند صادر شد. سازمان مجاهدین خلق هنوز در انتظار سهمی از کیک قدرت بود و نظاره گر آن همه جنایت ماند تا شاید “امام” روی رحمت بچرخاند و برادر مسعود را مامور تشکیل کابینه و پایان دادن به “غائله” کردستان و ترکمن صحرا کند. حزب توده در محافل خود زمزمه میکردند “همین روزها امام، رفیق کیا را مامور تشکیل کابینه میکند”. از شوق پیروزی امام “ضد امپریالیست” تصورشان این بود متحد دیگری برای قبله آمال خود “بلوک شرق” پیدا کرده اند. متوجه نبودند که قبلا ژنرال هایزر از آنها گوی سبقت گرفته و دستور کنفرانس گوادلوپ را اجرا کرده است.
در همین ایام بود که حزب دمکرات کردستان ایران پیام “لبیک یا خمینی” را به امام ارسال کرد، تا شاید خودمختاریش را دریافت کند و دخل کمونیستها و کسانی را بیاورد که قصد ادامه دادن انقلاب را دارند. این جریانات مشکلشان این نبود که خمینی به سبک پیامبر اسلام و امامان شیعه فرمان خدای سرمایه را به اجرا گذاشته است. مشکلشان این بود که سهمی از قدرت را به آنها نداده است. با این حال خمینی فرمان خدای سرمایه را به اجرا درآورد و جامعه انقلاب کرده را در هم کوبید. هر کسی که مطیع این فرمان نشد خودی و غیر خودی را از دم تیغ گذراند.
قتل عام و ترور و اعدامهای خلخالی شروع شد. طبق دستورات اسلام دادگاه لازم نبود. هر کس التزام عملی به فرمان امام نداشت کافر و حکم جهاد شامل اش میشد. کارگران نفت باید اعتصابشان را تمام میکردند و بازرگان مامور شد اعتصاب را خاتمه دهد. کارگران بیکار اصفهان به جرم مطالبه کار یا بیمه بیکاری به گلوله بسته شدند. زنان و کارگران باید مطیع میشدند تا دستورات امام در مورد کشتار کردستان و ترکمن صحرا اجرا بشود.
جریاناتی از نوع سازمان مجاهدین خلق و حزب دمکرات کردستان ایران از “رحمت امام” و شرکت کردن آنها در قدرت نا امید شدند. قدرتگیری “لیبرالها” روزنه ای بود که این جریانات هنوز به آن دل بسته بودند. صف اسلامیستها منسجم تر و با اعتماد به نفس تر شد و تعرض را بیشتر کردند. بخش اکثریت سازمان چریکها متوجه شدند حزب توده “عاقل تر” بوده و راه آنها را در پیش گرفتند.
کشتار مخالفین به دستور مستقیم خمینی “ضد امپریالیست” که از روز اول شروع شده بود، ابعاد گسترده تر و بیرحمانه تری بخود گرفت. این آخوند و خیل همراهان او دیدند که با یک جامعه شهری و مدرن روبرو هستند و پیروزی بر این جامعه کار ساده ای نیست. اینبار طرح نسل کشی همه انقلابیون و ناراضیان را روی میز گذاشتند. بیرحمی و قساوت و تجاوز و شکنجه و سر به نیست کردن را در ابعاد کل ایران و به شکلی غیر قابل باوری به اجرا درآوردند. دولتهای غربی نظاره گر این همه جنایت شدند. کمتر خبری از کشتار هر روزه مخالفین و لیست اعدامیهای هر روزه در رسانه های غربی منعکس میشد. ضدیت خمینی با کمونیسم و کمونیستها دول غرب را آرام نگهداشته بود و مطمئن شده بودند که ایران به بلوک شرق نزدیک نخواهد شد. جنبش اسلام سیاسی در افغانستان کار را به نفع دول غرب پیش برده بود و در ایران قدرت سیاسی را قبضه کرده بود. این آن سیاستی بود که دول غرب به سرکردگی آمریکا طراحی کرده بودند.
با مشاهده این تحولات در ایران دو فاکتور اصلی که جمهوری اسلامی توان فایق آمدن بر آنرا ندارد اکنون به یک مسئله جدی جامعه تبدیل شده است. یکی اینکه جامعه ایران دو انقلاب مهم را تجربه کرده و کل فرهنگ و سبک زندگی جامعه را متحول نموده است و دوم اینکه در اواخر قرن بیست رسانه های اینترنتی و میدیای اجتماعی کمک کرد مردم در ابعادی اجتماعی و نه فقط یک الیت نخبه متوجه بشوند که انطباق این فرهنگ و سبک زندگی مدرن در دنیا امری عادی و پذیرفته شده است. جمهوری اسلامی از این مقطع به بعد تنها با مخالفتهای سیاسی و ایدئولوژیک بخش پیشرو جامعه مواجه نیست. بلکه اکثریت مردم عادی ایران فرهنگ عقب مانده اسلامی و احکام شریعت و خدا و پیغمبر را پس زدند و با آن سنخیتی احساس نمیکردند. بویژه زنان در ایران علیرغم تمام فشارهای قانونی و فرهنگی از جانب حکومت و فرهنگ مرد سالار شجاعانه بپا خاسته و در مقابل آن ایستادند.
حکومتی که قوانین و فرهنگ و سبک زندگی بر منبای ایدئولوژی اسلامی را میخواهد به جامعه تحمیل کند اکنون متوجه شده است حتی در میان خانواده های حکومتیها این فرهنگ نه تنها مقبول نیست بلکه پس زده میشود. علاوه بر اینها ما در ایران شاهد یک بحران نسلی هستیم. توقع از زندگی در میان مردم بویژه جوانان با تصورات و توقعات خیل آخوند و اسلام نه تنها سنخیتی ندارد بلکه همانند آب و آتش علیه هم عمل میکنند. بنابر این هم برای مردم و هم برای حکومت روشن شد که این دو سبک زندگی قابل جمع نیستند و راهی برای همزیستی ندارند.
پس دلیل اعتراض مردم به جمهوری اسلامی تنها فساد و سرکوب و اعمال بیحقوقی قانونی علیه شهروندان نیست. بلکه از بنیاد جهانبینی و فرهنگ و سبک زندگی حکومت و شهروندان حکایت از دو دنیای کاملا متفاوت و متضاد میکند. اکنون ترکش های اعتراضی مردم نه فقط خامنه ای و روحانی و خاتمی و قالیباف و …را نشانه رفته، بلکه هر کسی که به نوعی و در دورانی از اینها دفاع کرده مورد انزجار عمومی است. هنگامیکه مردم در سال ٩۶ شعار دادند اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمامه ماجرا، ما یک شاخص مهم را دیدیم که جامعه از همه جناحهای رژیم عبور کرده است و میخواهد کل حکومت را به زیر بکشد.
اکنون همه کسانیکه که در ساختن این حکومت و بقا آن همکاری کرده اند از روزی میترسند که مردم قدرت پیدا کنند و پاسخ درخور را به همه اینها بدهند. حکومت اسلامی که خود را در میان آتش خشم مردم میبینید دست به ترفندهایی زده است تا شاید بتواند چند صباحی بیشتر عمر کند. بطور مثال این حکومت اخیرا جرات کرده و یک “مستند” به اسم “لبه دو تیغ” و سریالی به اسم “روزهای ابدی” ساخته است که مضمون اولی این هست که مردم کردستان زیر فشار احزاب سیاسی در کردستان بوده و بهمین دلیل اقتصاد و زیربنا در کردستان رشد نکرده و اکنون با اختلافات و انشعابات در احزاب سیاسی در کردستان، همه باید به این نتیجه برسند که راهی و آلترناتیوی بهتر از حکومت اسلامی نیست.! سریال روزهای ابدی هم در ابعاد سراسری همین هدف را تعقیب میکند بعلاوه اینکه کاردانی و قدرت جمهوری اسلامی را همراه مظلومیت این حکومت و نیروهای سرکوبگرش را به نمایش گذاشته است.
تا آنجا که به کردستان برمیگردد، خودشان هم اذعان میکنند که مردم اینها را از اول در ابعادی میلیونی قبول نداشتند.حکومت اسلامی، از روز اول وصله ناجوری بر پیکر کل جامعه بویژه کردستان بود و مهر باطل میلیونی بر پیشانی اش زده شد. مستند ساز حکومتی که در مورد احزاب سیاسی و اختلافات بین این احزاب وراجی کرده، اگر جرات کند یک روز بدون سایه نیروهای مسلح و بدون طناب دار و اعدام و شلاق و شکنجه و زندان، در یکی از شهرهای کردستان آفتابی بشود، خواهد دید مردم چه پاسخی به او خواهند داد.
در تمام دوران جمهوری اسلامی نه فقط در کردستان بلکه در سراسر ایران، این حکومت از دست مردم آرامش نداشته و همواره در بحران بسر برده است. ۴٢ سال است که مردم در مقابل اینها در همه ابعاد مبارزه میکنند و همه قوانین و مقررات و اخلاقیات و سنت و فرهنگ این حاکمین مفتخور را به سخره گرفته و میخواهند سر به تن این اراذل و اوباش اسلامی نباشد.
حکومتی که از روز اول در کردستان مهر باطل بر پیشانی اش خورده، حکومتی که کوه به کوه و صخره به صخره با بمباران و سرکوب این منطقه را اشغال کرده و مردم کردستان جز بیشرمی و سرکوب و جنایت و بمباران و اعدام از اینها ندیده اند، باید بداند، دیر یا زود بساط اش در همه جای ایران جمع خواهد شد و آن روز خواهد دید مزه پراکنی های هنری اش نیز به دادش نخواهد رسید.
حکومت داعشی های شیعه در ایران که بر دریای نفرت مردم سوار است، حکومتی که مردم از آن منزجر هستند و فقط با زبان اعدام و سرکوب و بگیر و ببند با مردم ارتباط دارد، اکنون با ساختن یک مستند میخواهد بگوید که حق با اینها است و مثلا با نشان دادن اینکه پیشمرگان از کولبران مالیات میگیرند، میخواهد خود را طرفدار کولبر معرفی کند. گویا مردم همانند اسلامیهای مغز فندقی متوجه نیستند که پدیده کولبری خود حاصل فقر و فلاکتی است که همین رژیم اسلامی به جامعه تحمیل کرده است و روزی نیست همین کولبران با شلیک گلوله حکومت اسلامی مواجه نشوند و دچار تلفات نگردند. این ترفندها بیش از حد گستاخانه و نخ نما هستند و با تمسخر عمومی مواجه شده اند.
کارگردانان فرهنگی جمهوری اسلامی باید بدانند مردم همان پاسخی را به آنها میدهند که به خامنه ای و سران سپاه و بقیه مقامات و مزدوران جمهوری اسلامی میدهند. ایران آبستن حوادث مهمی است و سران حکومت در هر اتفاق و در هر حرکتی به عینه می بینند که آن جامعه دارد این وصله ناجور را از خود جدا میکند و دور نیست روزی که با سرنگونی حکومت اسلامی همگان ببیند که مردم در آن جامعه چگونه فکر میکنند و چگونه زندگی و آینده خود را سازمان خواهند داد.