آنچه در ایران شاهد آن هستیم فلاکت اقتصادی همه جانبه در ابعادی بی سابقه است، چیزی شبیه خط مرگ. فلاکت گسترده و همه جانبه پیکره جامعه و زندگی توده مردم کارکن را در چنگال خود به اسارت گرفته است. و این شرایط گوشه ای از کارکرد سرمایه داری اسلام زده در ایران است که بر مبنای “کار ارزان و کارگر خاموش” سازمان داده شده است. سیاستی که علاوه بر مبانی اقتصادی و سیاسی کلان آن دارای معانی خاصی در سیاست مواجهه رژیم با بحران حکومتی جانکاهش دارد. سرکوب سیستماتیک و وحشیانه رژیم اسلامی در عین حال عاملی در حفظ و بقای چنین شرایطی است.
“کار ارزان و کارگر خاموش” بیان رابطه اقتصاد و سیاست و موقعیت توده مردم کارکن در سرمایه داری ایران است. سرمایه داری در ایران با توجه به سطح نازل تکنولوژیک، دانش فنی و ضعف ساختارهای رو بنای تولیدی برای سود آوری و انباشت سرمایه، اساسا بر مبنای “کار ارزان” و کارگر فوق استثمار شده بنا شده است. در حال حاضر سطح دستمزد کارگر و قدرت خرید کارگر در ایران حتی از بسیاری کشورهای همسایه نیز پایئن تر است. نتیجتا برای ارزان نگهداشتن کارگر، برای جلوگیری از گسترش سهم طبقه کارگر از محصولات اجتماعی تولید شده که توسط خود طبقه کارگر تولید میشود، باید کارگر معترض را خاموش کرد و خاموش نگهداشت. باید هر اعتراضی را سرکوب کرد. سرکوب روزمره کارگر علاوه بر حفظ شرایط سلطه و بقای رژیم اسلامی سرمایه، در عین حال یک رکن پایه ای و نیاز حفظ مناسبات سرمایه داری در ایران است. ما به ازاء سطح پایین تکنولوژی و دانش فنی و ضعف ساختاری سرمایه را کارگر باید با کار بیشتر و دستمزد کمتر و مایه گذاشتن از شیره جانش جبران کند! در این الگوی اقتصادی، سیاست “ریاضت کشی اقتصادی” که امروز معنایش “خط مرگ” شده است، یک رکن اساسی و همیشگی است. هنوز از خاطرم نرفته است، سالها پیش در اوائل شکل گیری جنبش ارتجاعی دوم خرداد و امیدی که دوم خرداد در دل برخی از جناحهای راست جنبش ملی اسلامی و اپوزیسیون راست ایجاد کرده بود، ابراهیم یزدی جوهر این توحش سرمایه در ایران را بطور گویایی این چنین بیان کرد:
“ایران نمیتواند وارد عصر توسعه اقتصادی شود بجز از طریق انباشت سرمایه… اما در یک کشور توسعه نیافته مانند ایران چگونه میتوانیم انباشت کنیم؟ بجز از طریق ریاضت؟ بجز از طریق اینکه از مردم خواسته شود، بیشتر تولید کنید و کمتر مصرف کنید؟ … جامعه ای که مردم آن بیشتر مصرف میکنند و کمتر تولید میکنند هرگز قادر به توسعه نخواهند بود. … ما نمیتوانیم نفتمان را که سرمایه ملی است بفروشیم و پنیر و تخم و مرغ و کره و گوشت بخریم و بدهیم شماها بخورید! مصرف را باید کم کرد، باید قناعت کرد و تولید را بالا برد.” همین سیاست را هم داریوش همایون تئوریسین حزب مشروطه به گونه ای دیگر مطرح کرد. “باید بیشتر کار کنید، کمتر بخواهید. کمتر مزد بگیرید.”
این سهم کارگر در اقتصاد سرمایه داری در ایران است. نیروهای سیاسی سرمایه چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون بر این سیاست متفق القولند. این بربریتی است که ارکان دستگاه طبقه حاکم اعم از دستگاه سرکوب و تحمیق، پاسدار و ارتشی و بسیجی و سایر جماعت اوباش اسلامی، تماما برای حفظ و تداوم آن بپا شده است.
بحران حکومتی: جایگاه سیاست فقر و فلاکت
از طرف دیگر تحمیل چنین موقعیت اقتصادی فلاکت آمیزی به طبقه کارگر و توده مردم زحمتکش فقط عاملی در کارکرد روتین سرمایه در ایران نیست، یک ضرورت سیاسی حفظ دستگاه حاکم اسلامی در شرایط کنونی و در مواجهه با بحران حکومتی هم است. هر چند که این فاکتور در بررسی عملکرد اقتصادی – سیاسی رژیم اسلامی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. واقعیت این است که فاکتور اقتصاد نقشی دوگانه در خدمت رژیم اسلامی سرمایه دارد. نقشی هم سیاسی و هم اقتصادی. تحمیل فلاکت اقتصادی یک رکن اساسی هدف سرکوبگری رژیم اسلامی است. ابزاری در خدمت سرکوب است. تاکید من بر این نکته است که اعمال سیاست فلاکت اقتصادی در عین حال جایگاه و مکانی سیاسی برای حکومت اسلامی دارد. یک نقش سیاسی تعیین کننده. این فاکتور عامل مهمی در تقلیل انرژی و توان اعتراضی کارگر و عاملی در زمین گیر کردن اعتراض کارگری است. یک سیاست آگاهانه از جانب دولت اسلامی برای حفظ سلطه سیاه اسلام بر جامعه است. شرطی برای بقاء حفظ اسلام سیاسی در راس حاکمیت سرمایه در ایران است. از این رو سیاست تحمیل فلاکت اقتصادی سیاستی همسو با سیاست تحریم اقتصادی است، سیاستی که هر دو لبه تیزشان علیه توده مردم کارکن است. این سیاستی است که هدفش عملا کشتار و مرگ تدریجی دسته جمعی مردم است.
واقعیت این است که وضعیت اقتصادی طبقه کارگر در شرایط کنونی تماما محصول عملکرد اقتصادی “متعارف” سرمایه در ایران نیست. آنچه در حال حاضر سهم کارگر و موقعیت اقتصادی طبقه کارگر را تعیین میکند بطور قابل ملاحظه ای در سطحی بسیار پایین تر از ظرفیت “متعارف” سرمایه در اقتصاد جامعه ای مانند ایران قرار دارد. این واقعیت که سهم طبقه کارگر از محصولات تولید شده هر ساله پایین رفته است، دلیل محکمی بر این ادعا است. حکومت سرمایه و اسلام در شرایط بحران حکومتی در ایران نیازمند تحمیل فقری مضاعف بر کارگر و مردم زحمتکش است.
اما آنچه این تعرض را ایجاب میکند، نقش فلاکت اقتصادی در سیاست و در مبارزه سیاسی در ایران است، جایگاه و مکان سیاست در خاورمیانه و موقعیت سرمایه داری ایران در سرمایه جهانی است. به لحاظ سیاسی واقعیت مساله این است: کارگری که توان اقتصادی دارد، میتواند هزینه اعتراضات را بدون چشم انداز نابودی خانواده و زندگی روزمره خود بهتر تحمل کند، از توان اعتراضی بالاتری برخوردار است. از اینروست که ما کمونیستها در عین حال که برای نابودی استثمار و اجبار کارگر به فروش نیروی کار و لغو کار مزدی مبارزه میکنیم، همزمان برای افزایش دستمزد و بهبود زندگی مادی و معنوی طبقه کارگر مبارزه میکنیم. فقر بیشتر هیچ کارگری را رادیکال تر نمیکند. مستاصل تر، شاید!
امروز حتی کودن ترین نمایندگان سیاسی سرمایه در ایران میدانند که تفنگ و سرنیزه و شلاق به تنهایی قادر به مهار و کنترل طبقه کارگر معترض در جامعه نیست. میدانند که باید قدرت تحرک طبقه کارگر را با سلاح کشتار دسته جمعی فلاکت اقتصادی هم محدود کنند. باید طبقه کارگر را فاقد توان و تحمل اقتصادی هر گونه مبارزه جدی ای کنند. رابطه اقتصاد و سیاست در حکومت اسلامی رابطه ای فرای مناسبات و ملزومات اقتصادی روزمره کارکرد سرمایه است. در عین حال سیاسی است. در عین حال ویژه و ناشی از ملزومات سیاست حکومتی نامتعارف است. از این رو در ایران مبارزه اقتصادی یک عرصه تعیین کننده و حیاتی مبارزه طبقاتی است. سرنوشت ساز است. سرنوشت بسیاری از مبارزات کارگری را نه قدرت و زور اسلحه و توحش سرکوبگری سرمایه بلکه در عین حال فشار و استیصال اقتصادی تعیین میکند. در یک کلام فلاکت اقتصادی در ایران ضرورت و اهمیتی سیاسی هم دارد. از این رو مبارزه علیه آن هم به همان اندازه تعیین کننده است. و این مساله در شرایطی که تحریمهای اقتصادی به فلاکت اقتصادی ابعادی همه جانبه تر داده است، در شرایطی که حذف سوبسیدها به گرانی سرسام آور اقلام مورد نیاز زندگی منجر شده است، ضرورتی حیاتی داده است.
مکان اجتماعی مبارزه علیه فلاکت اقتصادی
اگر تحمیل یک فلاکت اقتصادی گسترده و بازتولید شده علاوه بر اینکه از ضروریات کارکرد اقتصادی نظام سرمایه داری نشات میگیرد و دارای ضرورت سیاسی در سرپا نگهداشتن حاکمیت سیاه اسلامی است، در طرف مقابل نیز مبارزه گسترده اقتصادی طبقه کارگر علاوه بر مکان آن در بهبود زندگی روزمره کارگر و مردم زحمتکش، دارای اهمیتی سیاسی و تعیین کننده در افزایش توان مبارزاتی طبقه و سرنوشت سیاسی جامعه دارد. این مبارزه ای است که هر بخش طبقه کارگر در اشکال مختلف هر روزه با آن درگیر است. مبارزه ای که باید سازماندهی و متشکل و هدایت شود.
مساله ای که ما با آن مواجهیم این است که طبقه ما در مبارزه اقتصادی صدمات بسیاری را متحمل شده است. تلاش برای بقاء و تامین معاش زندگی یک مشغله اساسی طبقه ماست. بیکاری یک واقعیت خشن زندگی کارگر است. گرانی یک واقعیت نابود کننده زندگی طبقه ما است. تورم قدرت خرید کارگر را به شدت محدود کرده است. دو شیف کاری واقعیت زندگی بخشهایی گسترده ای از طبقه کارگر است. بیکار سازی و تعدیل نیروی انسانی یک تهدید جدی هر روزه در بالای سر کارگر است. رقابت برای کار و شغل در حد بالایی در صفوف کارگران تشدید شده است. کار قراردادی و موقت بر شدت نا امنی اقتصادی افزوده است. از این رو طبیعی است که در عین مبارزه بر سر نابودی این نظام سراسر کثافت مبارزه فی الحال جاری بعضا بر سر مطالبات زیر است:
١-افزایش حداقل دستمزد به ١٢ میلیون تومان در ماه،
٢-الغای قراردادهای “موقت” و “سفید امضا” و “توافقی”، …،
٣-شمول قوانین کار برای همه کارگران، مستقل از تعداد کارگر شاغل در هر مرکزی.
مبارزه برای تغییر این شرایط یک عرصه نبرد تعیین کننده در مبارزه طبقه کارگر است. طبقه کارگر بدون پیشرویهای جدی در این عرصه به سادگی قادر به ایفای نقش سیاسی و تعیین کننده خود در تحولات سیاسی و کلیدی جامعه نیست. اما کلید مساله در سازماندهی و مبارزه توده ای قانونی و علنی برای خواستهای مبرم و حیاتی طبقه است. طبقه ما زیر فشار اقتصادی سهمگینی قرار دارد. بعنوان یک طبقه تحت فشار اقتصادی خرد کننده است. از این رو هر درجه بهبود اوضاع اقتصادی به معنای بالارفتن حرمت انسانی کارگر و مردم زحمتکش و به معنای بالارفتن توان مبارزاتی برای حضور در تحولات سرنوشت ساز جامعه است. بهبود دائمی موقعیت اقتصادی و اجتماعی کارگر امر همیشگی طبقه کارگر است. کارگر بدون مبارزه دائمی، گاه آشکار گاه پنهان، برای بهبود موقعیت اقتصادی خود اصولا قابل تعریف نیست. اما مساله مبارزه علیه فلاکت اقتصادی جایگاه بمراتب مهم تر و تعیین کننده تری از مبارزه همیشگی طبقه دارد. سرنوشت طبقه کارگر در تحولات جامعه به پیشبرد این مبارزه گره خورده است. مساله بر سر فنای تدریجی یا تغییر بنیادی و دورانساز جامعه است. واقعیت ساده این است که هر چه طبقه کارگر از رفاه و امنیت اقتصادی بالاتری برخوردار باشد به همان درجه شرایط برای یک تعیین تکلیف قطعی با نکبت سیاسی – اقتصادی موجود مناسب تر است. فعالین و رهبران عملی کمونیسم کارگری باید در صف مقدم چنین مبارزه ای قرار داشته باشند. اما پیشبرد موفق این مبارزه در عین حال در گرو گسترش مبارزه همه جانبه و انقلابی برای سرنگونی رژیم اسلامی است.
سازماندهی توده ای
پیشبرد چنین مبارزه ای مستلزم سازماندهی توده ای و سراسری است. این مبارزه کار محافلی به نیابت از رهبران و توده کارگر نیست. پیشبرد چنین مبارزه ای کار و امر خود کارگران و رهبران کارگری است. اما چگونه میتوان چنین مبارزه توده ای گسترده کارگری را در مقابله با فلاکت اقتصادی به پیش برد؟ به چند سئوال در این زمینه باید پاسخ داد؟ چگونه باید سازمان داد؟ کدام پرچم سیاسی را باید در این عرصه در دست گرفت؟ ملزومات سیاسی و سازمانی چنین مبارزه ای چیست؟ موانع سبک کاری و عملی کدام است؟ نیروی این مبارزه را چگونه باید گرد آورد؟
چنین مبارزه ای مستلزم سازمان و تشکل است. اما تشکل و سازمان با تبلیغ آن ایجاد نمیشود و با تبلیغ ضرورت آن صرفا شکل نمیگیرد. هدایت مبارزه کارگری بدون وجود صف گسترده ای از رهبران عملی و رادیکال و سوسیالیست کارگری ممکن نیست. ایجاد چنین سازمانی از بالای سر این رهبران و فعالین کارگری ممکن نیست. رهبرانی که مورد اعتماد کارگران محیط کار و زندگی خود هستند. بر خلاف تصور کودکانه نیروهای چپ غیر کارگری – غیر کمونیستی پیشبرد چنین تلاشی از فرای سر فعالین و رهبران کارگری ممکن نیست. سازماندهی کارگری مستلزم حضور دائم در محل و برخورد مدام به موانع کار و شناخت دقیق از نوع حرکتی است که باید سازمان داده شود. چنین مبارزه ای مستلزم دخالت علنی و داشتن عناصر علنی کار و رهبران عملی در جنبش کارگری است که این تلاش را در دستور کار خود قرار دهند. به اعتباری، مجموعه ای از فعالین و رهبران رادیکال سوسیالیست جنبش کارگری باید پرچمدار چنین حرکتی شوند. سیاست کمونیستی کارگری در شرایط کنونی باید بر محور پیشبرد چنین امری و گرد آوری صفی از این رهبران و فعالین در صفوف جنبش طبقه کارگر متمرکز شود. این رهبران و فعالین کارگری باید ضرورت چنین امری را در دستور خود قرار دهند.
چنین مبارزه ای نمیتواند بر محور یک مبارزه مخفی، غیر علنی و یا غیر “قانونی” و “زیر زمینی” باشد. مبارزه و سازماندهی توده ای و ایجاد تشکل لازم بمنظور پیشبرد این مبارزه مستلزم پیشبرد یک مبارزه ، “قانونی” و علنی است. مسلما مبارزه قانونی و علنی به معنای محدود کردن مبارزه و اعتراض در چهارچوب قوانین اعلام شده و حاکم نیست. مساله بر سر تحمیل شرایط مبارزه به دولت و طبقه حاکمه است. شرایطیکه در هر زمان محصول توازن قوای سیاسی در جامعه است. بعلاوه مساله بر سر شکل مبارزه است و نه هدف و یا جوهر مبارزه. هدف این مبارزه باید تحمیل مطالبات عمومی علیه فلاکت اقتصادی بر طبقه حاکمه و کارفرما و دولت باشد. هدف باید عقب نشاندن دولت و درهم شکستن این تعرض ضد کارگری باشد. اما از کجا باید آغاز کرد؟ مگر نه اینکه رژیم اسلامی هر تلاش ساده ای را سرکوب میکند؟ چگونه در چنین شرایطی میتوان چنین امری را پیش برد؟ مساله تعیین حداقل دستمزد در هر سال “بهانه” روشنی برای شروع چنین حرکتی است. و این مساله ما را به شکل تشکل در این شرایط میرساند.
جایگاه جنبش مجامع عمومی: در امروز و در فردا
مجامع عمومی کارگری مناسبترین و آماده ترین ظرف پیشبرد چنین مبارزه ای در محیط کار و محل زندگی هستند. مجامع عمومی کارگران شکل عام تشکل در برگیرنده توده های کارگری است. تشکیل و راه اندازی مجامع عمومی، شکل دادن به جنبش مجامع عمومی یک هدف قابل حصول و عملی است. هیچ مانع جدی و تعیین کننده ای در شکل دادن به مجامع عمومی کارگری و روتین کردن آنها موجود نیست. روزمره به هر بهانه ای میتوان مجامع عمومی کارگری را شکل داد. مجامع عمومی آن شکلی از تشکلات موجود کارگری اند که به عمل مستقیم کارگری متکی هستند. سلسله مراتب پیچیده و دور از دسترس توده کارگر ندارند. در هر محیط کاری و محل زیست میتوانند شکل بگیرند. توان رژیم برای ضربه زدن و سرکوب آن به شدت محدود است. تامین ادامه کاری و فعالیتش مستلزم سازمان عریض و طویلی نیست. این سنت فى الحال میان کارگران ریشه دارد، اما باید آگاهانه به یک جنبش برپائى مجمع عمومى تبدیل شود. باید سراسری شود. باید کل جنبش کارگری و مشخصا بخشهای کلیدی اعتراض طبقه کارگر را در بر بگیرد.
کارگران شاغل ستون اصلی و نیروی تعیین کننده چنین حرکتی باید باشند. بدون در برگرفتن کارگران شاغل مراکز کلیدی نمیتوان در چنین مبارزه ای پیروز شد. قدرت طبقه کارگر در اتحاد و تشکل و نقشی است که در کنترل چرخ اقتصاد در جامعه دارد. کارگر بیکار فاقد بخشی از نقاط قدرت طبقه است، اهرم اقتصادی را در کنترل ندارد. از این رو حضور محوری و کلیدی کارگر شاغل در کنار و در اتحاد با کارگر بیکار در این مبارزه تعیین کننده است. مجامع عمومی کارگری در عین ایجاد تشکل عمومی و پایدار کارگری در عین حال میتوانند ستون فقرات چنین حرکتی باشند. اما برای شکل دادن به یک حرکت توده ای در سطح جامعه این مجامع عمومی باید در هر منطقه جغرافیایی به هم مرتبط شوند. انتخاب نمایندگان کارگری در مجامع عمومی گام کلیدی در این راستا است. مبارزه علیه فلاکت اقتصادی مبارزه ای اجتماعی است. سازماندهی متناسب با آن هم باید سازمان و تشکلی فراگیر و همه جانبه باشد.
رهبری، رهبران عملی کارگران
هیچ مبارزه ای بدون وجود و نقش رهبران شناخته شده و مورد اعتماد امکان پذیر نیست. رهبری از بالای سر رهبران در محیط کارگرى ممکن نیست. موفقیت چنین مبارزه ای تماما به نقش و تحرک چنین رهبرانی گره خورده است. چنین رهبرانی را نمیتوان به محل “صادر” کرد. متقاعد کردن، کار با رهبران عملی موجود، تلاش برای جلب این رهبران به چنین امری تنها کانال پیشبرد این اهداف است. در این رابطه تجربه عملی ما حاکی از آن است که ما با دو نوع رهبر کارگری مواجه خواهیم شد. رهبران عملی قدیمی کار و رهبران کارگری جدید و جوان و در حال شکل گیری. کار با رهبران جوان و جدید کارگری از معضلات و پیچیدگی های کمتری برخوردار است. این دسته از رهبران کارگری اگر چه از تجربه کمتری برخوردارند اما کمونیسم و مصلحت کارگری را به روایت واقعی آن شناخته اند. کمتر تحت تاثیر جریانات راست و چپ سنتی بوده اند. پرشور و معترضند. این دسته از رهبران کارگری کسانی هستند که باید بطور ویژه مورد توجه قرار گیرند. پیشقدم شدن این رهبران شرط اساسی پیشبرد چنین مبارزه ای است.
بعلاوه باید تاکید کرد که رهبری در چنین مبارزه ای صرفا حاصل تبلیغ و ترویج نیست. “قاپیدنی نیست”. محصول روی آوری و قرار گرفتن رهبران فی الحال موجود کارگری در چنین مکان و تلاش برای پیشبرد این مبارزه است. هیچ میان راه بری وجود ندارد. راه دیگری موجود نیست. کار ما بعنوان فعالین سوسیالیست و کمونیست جنبش کارگرى اینست که موانع اینراه را رفع کنیم، صف رهبران کارگران را متحد کنیم و در راس جنبش علیه فلاکت اقتصادى و آزادى جامعه قرار دهیم.
گامهای بعدی پیشبرد چنین مبارزه ای منوط به حل این مساله گرهی است! ما تمامی رهبران و فعالین رادیکال سوسیالیست طبقه کارگر را به سازماندهی چنین مبارزه ای فرا میخوانیم