فدرالیسم سیاست و طرحی تماما ارتجاعی با پی آمدهای بسیار مرگبار و خونین است. فدرالیسم بر خلاف تبلیغات کور ناسیونالیسم قومی نه تنها متضمن هیچ درجه ای از گسترش آزادی های سیاسی و مدنی و تضمین برابری و رفع ستم از بخشهای مختلف مردم در جامعه نیست بلکه برعکس تلاشی برای تحمیل عظیم ترین عقب گردهای سیاسی و فکری و فرهنگی به جامعه است. تلاشی که میتواند آغازگر دوره ای از جنگهای خونین قومی و ملی در تحولات پیشاروی جامعه باشد.
تقسیم قومی و ملی بخشهای جامعه و الصاق این هویتهای کاذب بر پیشانی مردم یک رکن پایه ای سیاست ناسیونالیسم قومی برای سهم بری از قدرت سیاسی در جامعه و شکل دهی به حکومت های قومی بر مبنای قومیت و ملیت است. پیشبرد این سیاست ارتجاعی در جامعه چند زبانی ایران بطور روشن و آشکاری به مساله زبان در جامعه گره خورده است. واقعیت این است که یک رکن هویت بخشی کاذب ناسیونالیسم قومی اتکاء به زبان است. ناسیونالیسم قومی زبان را به بخشی از هویت قومی و ملی تبدیل کرده است. ناسیونالیسم قومی از این ویژگی جامعه مبنایی برای هویت بخشی کاذب قومی و همچنین اهرمی برای پیشبرد طرح ارتجاعی فدرالیستی ساخته است.
در چهارچوب نگرش ناسیونالیستی زبان های رایج در جامعه ابزاری برای تفکر، بیان و ارتباط فردی و جمعی و آموزشی و … نیست، اساسا ارکان هویتهای قومی و ملی متفاوت است. خط کش و گونیایی برای ایجاد جدایی های قومی و ملی در جامعه ای چند زبانه هستند. در این چهارچوب، نگرش ناسیونالیستهای قومی در قبال زبانهای جاری در جامعه دقیقا روی دیگر نگرش ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی در رابطه با نقش و جایگاه زبان فارسی در جامعه است. زبان در نگرش هر دو ابزار و اهرمی برای هویت بخشی قومی وملی در جامعه است. یکی در دورانی با قلدری زورش رسیده و بمنظور شکل دادن به هویت ملی ایرانی زبان فارسی را به زبان اجباری جامعه تبدیل کرده است و دیگری در تلاش برای شکل دادن به حکومتهای قومی زبان را به بخشی از هویت کاذب مردم تبدیل کرده است. در این چهارچوب یک رکن پایه ای فدرالیسم آموزش به زبان مادری است.
برای قرار دادن زبان در جایگاه واقعی و اجتماعی خود، بمنظور پرداختن به جوانب مختلف چگونگی تعیین و کارکرد زبان در جامعه در درجه اول باید زبان را از اسارت و تلاشهای ارتجاعی ناسیونالیسم قومی و ناسیونالیسم عظمت طلب خلاص کرد. و درمقابل هر تلاش ناسیونالیستی در قبال تبدیل زبان به بخشی از هویت کاذب قومی و ملی ایستاد. این پیش شرط پرداختن به مسائل مختلف اجتماعی در این رابطه است. به فاکتورهای متعددی در این زمینه باید اشاره کرد:
ممنوعیت زبان رسمی اجباری
جامعه ایران یک جامعه چند زبانی است. بخشهای وسیعی از مردم به زبانهای مختلف تکلم میکنند. در نتیجه در درجه اول باید اعتبار زبانهای مختلف جاری در جامعه را برسمیت شناخت. هرگونه انکار و یا سرکوب زبانهای متفاوت و محروم کردن مردمی که به زبانی متفاوت از زبان اداری و آموزشی اصلی تکلم میکنند، یک سیاست تماما ارتجاعی است.
ارتجاع پهلوی با اجباری کردن زبان فارسی و تنبیه مردمان عملا ستم بر مردمی که به زبانهای غیر از فارسی تکلم میکنند را پایه ریزی کرد. اجباری بودن زبان فارسی در دوران حکومت پهلوی و تداوم آن به درجات زیادی در دوران ارتجاع اسلامی یکی از ارکان فرهنگ ارتجاعی حاکم و زمینه های ستم ملی بر مردمی است که به زبانهای غیر از فارسی تکلم میکنند، است. به این اعتبار یک رکن اساسی سیاست کمونیسم کارگری در جامعه چند زبانی ایران برسمیت شناسی اعتبار این زبانها در جامعه است. ما خواهان “ممنوعیت زبان رسمی اجباری” در جامعه هستیم.
اعتبار زبانهای رایج در کشور
برسمیت شناختن اعتبار زبانهای جاری در کشور روی دیگر سکه ممنوعیت زبان رسمی اجباری در جامعه است. این برسمیت شناسی نمیتواند فرمال و غیر واقعی باشد. تنها معنای واقعی آن این است که کلیه “امکانات و تسهیلات لازم برای متکلمین به سایر زبانها، در زمینه های زندگی سیاسی و اجتماعی و آموزشی” باید فراهم شود و “حق هر کسی به اینکه بتواند به زبان مادری خویش در کلیه فعالیتهای اجتماعی شرکت کند و از کلیه امکانات اجتماعی مورد استفاده همگان بهره مند شوند محفوظ باشد.” (یک دنیای بهتر – منصور حکمت). مشخصا هر فردی که به زبانی غیر از زبان رسمی اداری و آموزشی در جامعه تکلم میکند باید بدون هیچ مانعی بتواند از کلیه امکانات برای بهره مند شدن از خدمات اجتماعی و اداری در جامعه برخوردار شود. بتواند به زبان مادری در بیمارستان و اداره جات تکلم کند. بتواند به زبان مادری در دادگاه حضور پیدا کند. بتواند به زبان مادری روزنامه و نشریه و برنامه رادیویی و تلویزیونی و هر شکل دیگری از ارتباط جمعی داشته باشد و یا از آن بهره مند شود. تامین این امکانات در جامعه بشری امروز و با توجه به قدرت تکنولوژیک و پیشرفت آن در زمینه ترجمه و تبدیل زبانها به یکدیگر امری کاملا قابل حصول و به سادگی قابل تامین است. هیچ بهانه ای بر مبنای امکانات و هزینه تامین چنین شرایطی برای آحاد جامعه قابل قبول نیست.
زبان آموزشی و اداری
واقعیت این است که جامعه ایران در آستانه تحولات دگرگون کننده و سرنوشت سازی قرار دارد. یکی از جوانب تحولات آتی از نقطه نظر کمونیسم کارگری تعیین تکلیف زبان آموزشی و اداری در جامعه فردای ایران است. مساله زبان یکی از مسائلی است که باید از نو تعیین تکلیف شود. مفروض گرفتن ویژگی های کنونی جامعه در مورد زبان نه تنها به معنای تداوم نوعی ارتجاع فرهنگی و زبانی در جامعه بلکه محروم کردن جامعه آتی و نسلهای آینده از یک انتخاب آگاهانه و مطلعانه بر مبنای داده های کنونی جامعه بشری و نقش و جایگاه زبانهای مختلف در ایران و جامعه بشری است.
از امروز برای پاسخ به این سئوال آماده شد: اما چه فاکتورهایی برای انتخاب زبان آموزشی و اداری در جامعه تعیین کننده است؟ در پاسخ به چند فاکتور باید اشاره کرد.
۱-زبان آموزشی و اداری جامعه باید دارای بیشترین قابلیت کلامی و لغوی برای بیان احساسات و عواطف و گستردگی در بیان جنبه های مختلف زندگی اعم از فردی و اجتماعی، عاطفی و هنری تا فرهنگی و علمی باشد.
۲-زبان آموزشی و اداری جامعه در عین حال باید بیشترین امکان مراوده اجتماعی در سطح بین المللی را فراهم کند.
۳-جامعه میتواند یکی از زبانهای رایج در کشور را به عنوان زبان آموزشی و اداری اصلی و یکی از زبانهای بین المللی (بطور مشخص انگلیسی) را “با هدف تبدیل گام به گام آن به یک زبان آموزشی و اداری متداول در کشور” انتخاب کند تا “از سنین پایین در مدارس آموزش داده شود.”
مولفه های فوق در تعیین زبان آموزشی و اداری جامعه پاسخی اصولی بر مبنای انتخاب آزادانه و مطلعانه جامعه است. پاسخی برای حال و آینده یک جامعه در حال دگرگونی است. انتخاب زبان را از سلطه و اسارت ناسیونالیسم چه از نوع قومی و چه از نوع عظمت طلب آن خلاص میکند. انتخاب زبان اداری و آموزشی را در بستر نیازهای جامعه ای در حال تحولات دگرگون کننده و بر متن پیشرفت های جامعه بشری قرار میدهد.
چرا دو زبان آموزشی و اداری؟
واقعیت این است که انتخاب زبان آموزشی و اداری اصلی جامعه از میان زبانهای جاری در جامعه پاسخی ناقص و جامعه نیست. اگر جامعه ایران را همانند ناسیونالیستها جزیره ای مجزا از سایر جوامع بشری در نظر بگیریم و تلاش کنیم و مرز و جغرافیایی را بمنظور کنترل بازار و سلطه بر مردمان ساکن آن کشور تعیین کنیم، شاید انتخاب یک زبان کافی باشد. اما نه! جامعه بشری تغییرات تعیین کننده ای را از سر گذرانده است. تولید و توزیع جهانی است. تامین نیازهای بشری در حال حاضر در هر جامعه ای امری جهانی است.
واقعیت دیگر این است که امروز زبان انگلیسی جایگاه ویژه و تعیین کننده ای در عرصه علمی، اقتصادی و مراودات اجتماعی ایفا میکند. بخش اعظم مقالات و مطالعات علمی و تحقیقی به زبان انگلیسی است. تصور پیشرفت و ترقی اجتماعی بدون بهره برداری مستقیم و روزمره از دستاوردهای علمی و تکنولوژیک بشری که به زبان معینی نشر و توسعه می یابد، عملا غیر ممکن است.
ناسیونالیسم قومی و آموزش به زبان مادری
در بخش اولیه این یادداشت به این تز اشاره شد که “آموزش به زبان مادری” یکی از ارکان طرح ارتجاعی فدرالیسم در ایران است. دلایل نقد این “راه حل” ناسیونالیسم قومی برای یک جامعه چند زبانی در ایران مستقل و علاوه بر طرح فدرالیسم کدامند؟ به چند فاکتور باید اشاره کرد.
۱-آموزش به زبان مادری در سطح جهانی: در حال حاضر در جهان معاصر حدود ۵ تا ۱۰ هزار زبان زنده وجود دارد. در بسیاری از موارد تفاوت زبان و لهجه چندان روشن نیست. حق آموزش به زبان مادری یعنی ایجاد سیستم آموزشی در جهان بر مبنای ۵ تا ۱۰ هزار زبان زنده، در شرایطی که بخش اعظم زبانهای موجود، فاقد قابلیت و ظرفیتهای زبانی برای بیان تحولات علمی و تکنولوژیک معاصر هستند و یا بخش بسیار کوچکی از جامعه بشری به این زبانها تکلم میکنند. اجرای عملی تز “آموزش به زبان مادری” تنها به معنی تقسیم سیستم آموزشی به تکه پاره هایی است که انسانهای متکلم به این زبانها را از تحولات و دستاوردهای عملی بشر محروم میکند. آموزشی که به بسیاری زبان های مهجور مادری صورت میگیرد نسخه ای برای عقب ماندگی و انزوای علمی و آموزشی از جهان معاصر و تحولات آن است.
۲-آموزش به زبان مادری در سطح جامعه ایران: جامعه ایران جامعه ای چند زبانی است. نزدیک به ده زبان در جامعه تکلم میشود. معنای آموزش به زبان مادری در جامعه چیست؟ واقعیت این است که این تز بخشی از طرح ناسیونالیسم قومی در جامعه است. بخشی از طرح فدرالیستی کردن جامعه ایران است. بهیچوجه منفعت توده مردم که به زبانهای مختلف تکلم میکنند، را مد نظر ندارد. طرحی برای بخش بخش کردن مردم جامعه بر حسب هویت قومی و زبانی است. نوعی جدا سازی و آپارتاید در سیستم آموزشی است. تصور اینکه در تهران بزرگ که ساکنین آن به زبانهای فارسی، آذری، کردی، عربی و لری و … تکلم میکنند و متناسب با آن باید مدارس جداگانه برای هر بخش از مردم ایجاد کرد، واقعا دردناک است. تصور اینکه کودکانی که در یک محله بزرگ میشوند، بر حسب زبان مادری شان به مدارس متفاوت در عنفوان کودکی ارسال شوند، یک کابوس است. حق نیست. تراژدی است. چنین مدارسی زمینی مناسب برای رشد و نمو ناسیونالیسم و عقاید کور و ضد هویت عام و جهانشمول انسانی است. طرحی برای تقسیم جامعه به اقلیتهای متفاوت و حفظ این تفاوتهای کاذب و پوشالی ناسیونالیستی است.
۳-تقسیم زبان آموزشی به مراحل: برخی از ناسیونالیستها مطرح میکنند که آموزش به زبان مادری تا دوره اول آموزش ابتدایی صورت گیرد و سپس به مدارس با زبان انگلیسی یا زبان آموزشی اصلی جامعه منتقل شوند. اما این تز کودنانی است که به میزان کودکانی که نتوانسته اند چنین تغییر و تحولی را یا بخاطر امکانات محدود خانوادگی و یا بخاطر عدم امکان جذب در سیستم آموزشی دیگری به غیر از زبان اولی آموزشی طی کنند، نگاه نمی کنند. تعداد بسیاراست. نگاهی به تجربه کشورهای چند زبانه مانند آمریکا که در آن برخی از مدارس ابتدایی در محلاتی که ساکنان آن به زبان اسپانیایی تکلم میکنند، یک تجربه تلخ و دردناک است. شوکی است که به کودک و نوجوان وارد میشود که امکان خلاصی از آن براحتی ممکن نیست. تقسیم زبان آموزشی به دوره های مختلف راه حلی اصولی و پاسخی علمی و عملی به مساله زبان آموزشی در جامعه نیست.
۴- یک ویژگی داشتن زبان اصلی آموزشی و زبان انگلیسی آموزشی در این است که به همه شهروندان جامعه امکان میدهد که در تمامی ابعاد جامعه بشری چه در ایران و چه در جهان معاصر قابلیت مراوده عملی و تکنولوژیک و فرهنگی و کاری را داشته باشند. تصور اینکه در کردستان دانشجوی رشته پزشکی که به زبان کردی آموزش ببیند و خواهان کار در مناطق عرب نشین اهواز باشد، کار پیچیده ای است. ناسیونالیسم همانطور که بر هر جغرافیایی برای کنترل بر بازار داخلی و سهیم شدن در قدرت طرح و برنامه دارد، در این زمینه میکوشد با محدود کردن قابلیت عملی و یادگیری گسترده آحاد جامعه، آنها را در اسارت هویت کاذب ملی و قومی قرار دهد.
حزب کمونیسم کارگری و چرخش در قبال مساله زبان آموزشی
اخیرا، هیات اجرایی حزب کمونیست کارگری با صدور اعلامیه ای آموزش به زبان مادری را یک حق و به عنوان سیاست حزب در قبال زبانهای مختلف در جامعه اعلام کرده است. این یک چرخش آشکار در موضع حزب در قبال مساله زبان و کرنش در قبال تبلیغات ناسیونالیسم قومی در ایران است. عدولی آشکار از برنامه حزب در این زمینه است. در نشان دادن این چرخش به چند نکته باید اشاره کرد.
موضع جنبش کمونیسم کارگری در قبال مساله زبان کاملا روشن و دقیق است. “دولت میتواند یک زبان از زبان های رایج در کشور را بعنوان زبان اداری و آموزشی اصلی تعیین نماید”. در اینجا قید “اصلی” این سوء برداشت را برای برخی که در مقابل تلاش ناسیونالیسم سرخم کرده اند، ایجاد کرده است که گویا میتوان در کنار زبان “آموزشی اصلی” هر زبان محلی و مادری را قرار داد. این دوستان ظاهرا حتی به خود زحمت نداده اند که دو پارگراف بعدی همین بخش را بخوانند که با صراحت بیان میکند: “زبان انگلیسی، با هدف تبدیل گام به گام آن به یک زبان آموزشی و اداری متداول در کشور، از سنین پائین در مدارس آموزش داده شود.” در حقیقت آنچه که در کنار زبان آموزشی “اصلی” قرار داده میشود، هر زبان محلی نیست. زبان انگلیسی است که باید از سنین پائین آموزش داده شده و به زبان آموزشی تبدیل شود. در حقیقت آنچه مبانی اولیه کمونیسم کارگری در قبال مساله زبان آموزشی مد نظر دارد دارای دو رکن است. یکم، انتخاب یک زبان از زبانهای رایج در جامعه. دوم آموزش انگلیسی بمنظور تبدیل آن به زبان آموزشی ثانویه در جامعه. مسلما در کنار زبانهای آموزشی جامعه، تمام شهروندان باید بتوانند به زبان مادری خود از تمامی امکانات جامعه بهره مند شوند. پذیرش طرح آموزش به زبان مادری در جامعه ایران گوشه ای از طرح ارتجاعی فدرالیستی کردن جامعه است. کرنش در قبال طرح فدرالیسم متاسفانه بخشی از راست روی خط حاکم بر حزب است.
جامعه ایران در سیر تحولات خود باید مساله زبان آموزشی و اداری و اعتبار زبانهای رایج در جامعه را در دستور کار قرار دهد. قرار دادن ایران آتی بر بستر تحولات علمی و فنی جهان معاصر و ایجاد بیشترین امکان مراودات اجتماعی یک ضرورت حیاتی است.