قبلا و برای جلوگیری از سوء استفاده باید گفت کسی با اموزش زبان مشکلی ندارد. اما مسئله به این سادگی نیست چون در جنبشهای سیاسی تلاشهای دیگری در ارتباط با این حقوق در کار است. این بحث میتواند ورودیهای زیادی داشته باشد و به مسائل گسترده ای نیز مربوط شود، اما من، از یکی از این ورودیها که اکنون در فضای مجازی مورد بحث است شروع میکنم و پاسخی به برخی مسائل که مطرح شده است را خواهم داد.
مسئله مربوط به “آموزش به زبان مادری” از زاویه ملی گرایی آنطور که خودشان میگویند برای ارضای دو نیاز این جنبش واپس گرا است. یک برای “ارضای نیاز هویت” و دوم برای “غلبه” بر “تبعیض” البته تبعیض نه صرفا زبانی. از نظر ملی گرایان، زبان و جدال بر سر آن ابزاری جهت سهیم شدن در قدرت فی الحال موجود یا پس از سرنگونی آن است. در همین راستا است که بحث در مورد فرمول “اموزش زبان مادری” و روشن کردن برخی جوانب آن که نمایان گر جولان تمایلات سیاسی ارتجاعی ملی گرایان است آنچنان ملتهب میشود. ملی گرایانی که در این عرصه قلم زده اند آشکارا به ارتباط مسئله زبان با هویت و ملیت و دولت و تقسیم قدرت میان مردمانی که به این زبانها تکلم میکنند اذعان دارند اما برخی ها در پس مسئله “اموزش زبان مادری” تمایلات ارتجاعی خودشان را پنهان میکنند. درغیر اینصورت مسئله برداشتن تبعیض در رابطه با زبان موردی ندارد. از نظر کسانیکه این تمایلات را پنهان نمیکنند و بحث “جدی” دارند مسئله تبعیض، صرفا نادیده گرفتن زبان بخشی از مردمانی نیست که اموزش زبانشان محدود یا ممنوع یا نادیده گرفته شده است، بلکه این مسئله مستمسکی است برای تعیین جایگاه “ملیتها، قومیتها” یا هرچیز دیگری که اسمش را بگذارند. از نظر ملی گرایان از انجا که زبان “هویت ملتها” است در نتیجه از بین بردن تبعیض صرفا از راه آموزش همان زبانی که از جانب ملی گرایان بالادست ممنوع یا مورد بی توجهی قرار گرفته شده، عبور نمیکند، بلکه برای جلوگیری از این “تبعیض” که معنی گسترده ای در جامعه و فرهنگ و اقتصاد برای ان قائل هستند، حکومت فی الحال موجود یا حکومت آتی است که “باید” نهادی را برای تضمین خنثی کردن این تبعیض ایجاد کند. دراین راستا “خودمختاری فرهنگی برای اجرای سیاست های کثرت گرایی فرهنگی، تضمین کنترل گروه زبانی مورد تبعیض بر منابع معدنی، زمین و آبها، حق مشارکت گروه زبانی مورد بحث در تصمیم گیری های دولتی و غیره” یا فدرالیسم را وارد مسئله آموزش (به) زبان مادری میکنند. دیدیم که با اضافه کردن یک کلمه (به) ، مسئله “اموزش زبان مادری” اینگونه منحرف و میتواند به فدرالیسم قومی و شرحه شرحه کردن جامعه ختم شود. اجرای سیاستهای کثرت گرایی یعنی حکومتی بر مبنای قومیت، تضمین کنترل “گروه زبانی” بر منابع یعنی تسلط بورژوازی محلی بر منابع به نیابت از گروه زبانی و استثمار طبقه کارگر همان گروه زبانی، حق مشارکت در تصمیم گیری یعنی حکومت فدرالیستی سراسری که حق حاکمیت اقلیمی را در اجرای سیاستهای ارتجاعی به آن تفویض کرده باشد و قص علهذا… از نظر این جنبش ارتجاعی مقوله انسان زیر سوال است.
همانطور که در بالا گفتم مسئله بیان هویت و برداشتن تبعیض از نظر ملی گرایان، بلافاصله به مسئله تقسیم قدرت از راه تقسیم انسانها گره خواهد خورد، گرچه کلمه تبعیض از نظر انها تبعیض زبان به تنهایی نیست. از نظر “ملی گرایان بالادست و پایین دست” تبعیض مسئله ای مربوط به نگاه طبقاتی به جامعه نیست که ممنوع یا نادیده گرفتن اموزش زبانها، نه (به زبانها)، گوشه کوچکی از ان باشد، بلکه از نظر ناسیونالیسم پایین دست تبعیض فرهنگی و اقتصادی از تبعیض زبانی شروع میشود، در نتیجه جدا کردن انسانها بواسطه زبان، هویت و فرهنگ و قرار دادن ان در مقابل ناسیونالیسم بالادست چه در قدرت و چه خارج از ان و تعیین محدوده جغرافیایی بر مبنای تراشیدن هویت قومی و ملی در چهارچوب فدرالیسم از نظر ناسیونالیسم عین برطرف کردن تبعیض اجتماعی و اقتصادی و زبانی است. در مورد “تبعیض اقتصادی” همین شاید کافیست که بگوییم در عرصه اقتصادی، مسئله با گفتن تبعیض پاسخ نمیگیرد که گویا مردمانی که به زبانی مشخص صحبت میکنند، بلحاظ اقتصادی نادیده گرفته میشوند، بلکه یک طبقه اجتماعی با یک حکومت طبقاتی سرمایه داری تا دندان مسلح مواجه است که بخش اعظم جامعه با زبانهای مختلف و حتی زبان “مورد تایید و رسمی حکومت” استثمار میشوند و به حاشیه رانده شده اند. ناسیونالیسم در عرصه اقتصادی با بسط دادن “اموزش زبان مادری” به تبعیض اقتصادی، مسئله طبقاتی بودن جامعه و سرمایه داری بودن حکومت را میپوشاند.
صرف وجود “زبان” بدون قدرت دولتی طبقاتی که در پس پشت ان خوابیده باشد، بمثابه مسئله موسوم به نادیده گرفتن هویت دیگر و زبان دیگر نیست. پس دولتی طبقاتی در کار است که استثمار و بهره کشی از جامعه را تاریخا به یک زبان گره زده است که سایر زبانها به دلیل عبور نکردن از چنین پروسه ای تاریخی چنین جایگاهی ندارند، در نتیجه ناسیونالیسم پایین دست تلاش میکند از مسئله تبعیض در مورد زبانها به چنین جایگاه حکومتی نائل آید که در اینجا رفع تبعیض بر زبان برایش یک دستاویز است. اما از سویی دیگر هم به این معنی نیست که فلان حکومتی که سایر زبانها را نادیده گرفته است، مردمانی که به زبان مورد تایید حکومت تکلم میکنند مورد “تبعیض” همان حکومت قرار نمیگیرند. اما همانطور که گفتم ناسیونالیسم نگاه و منافعی کاملا متفاوت از مسئله تبعیض حتی در مورد زبانها دارد.
در نتیجه تاکید بر هویت و کثرت گرایی فرهنگی از کانال “آموزش (به) زبان مادری” مسئله قدرتی دیگر در مقابل آنچه که به “مرکزیت قدرت یا مرکزگرایی” موسوم است را برای ناسیونالیستها برجسته میکند. آموزش (به) زبان مادری یکی از بخشهای سیاست فدرالیسم ارتجاعی یا تقسیم قدرت حکومت مرکزی میان بورژوازی محلی، در مناطقی است که به زبانی دیگر صحبت میکنند. تا جاییکه به ناسیونالیسم کُرد مربوط میشود، از این مسئله هم میگذریم که حکومت اقلیم کردستان که طبق قانون اساسی عراق پس از لشکرکشی نظامی امریکا و انتقال دمکراسی با موشک، اکنون مختار است که (به) زبان کردی آموزش بدهد، اما مشغول آموزش قران و چپاول ثروتی است که یک طبقه دیگر در تولید ان دخیل است. ببینید پس از سی سال از حاکمیت اقلیم کردستان مراکز اموزشی و دانشگاه دراین جامعه بیشتر است یا مراکز سمپاشی و مغزشویی اسلامی و شبکه مساجد. در نتیجه از زاویه ملی گرایی و قوم گرایی باید قدرتی یا تلاش برای قدرتی را به کار انداخت که نادیده گرفتن هویت و اعمال تبعیض، با دستاویز “اموزش به زبان مادری” را “متوقف” کند. از این مسئله هم میگذریم که در صورت پیشبرد “اموزش به زبان مادری” باید ۵۰۰ سال جامعه را نگه دارند تا سطح عملی زبان مورد نظر به سطح زبانهای دیگر برسد. این پروژه و این جنبش اسم دارد، صاحب دارد و به ان فدرالیسم، ناسیونالیسم و شقه شقه کردن انسانها بر اساس زبان و فرهنگ میگویند.