پرسش: پس از دو هفته جنگ و کشتار، بالاخره آتش بس میان دولت اسرئیل و حماس برقرار گردید. در خلال این جنگ تحلیلهای متنوعی در باره منشا کنونی جنگ و سهم هر دو طرف در برانگیختن جنگ مطرح شده است. آنچه که روشن است این است که نه جریان راست در اسرائیل و نه جریانات اسلامی در فلسطین هیچکدام تمایلی برای صلح و تشکیل یک دولت فلسطینی ندارند. بنظر شما این کلاف پیچیده را چگونه میشود باز کرد؟
علی جوادی: آنچه که بنظر مساله فلسطین را به مساله ای پیچیده و به قول شما کلاف سردرگمی تبدیل کرده است، تمایلات و سیاستهای طرفین این مخاصمه است و نه الزاما واقعیت خود این کشمکش. بدین معنا که اگر خود را محدود به سیاستهای طرفین و مشخصا دولت دست راستی اسرائیل و همچنین جریانات اسلامیستی بکنیم، رسیدن به راه حل بسیار دشوار و شاید غیر ممکن است. این نیروها خود مساله هستند. اما اگر نیروی سومی به میدان بیاید، اگر کارگر و آزادیخواهی در راس تحولات سیاسی قرار گیرند، مساله چندان پیچیده نیست، رسیدن به راه حل چندان مشکل نیست. اما راه حل برای کدام مساله؟ ما “مساله فلسطین” بطور کلی و عام نداریم. “مساله ملی در فلسطین” داریم. مسایل متعددند، مساله ملی در فلسطین یکی از مسائل است اما تمام آن نیست.
در فلسطین چند مساله در هم گره خورده است، نیروهایی چه در طیف راست و چه بعضا در چپ این مسائل را در هم گره میزنند تا از پاسخ اصولی و روشن به مساله اجتناب کنند. برای رسیدن به راه حل باید این گره ها را باز و مسائل را از هم تفکیک کرد. از مساله ملی در فسلطین باید شروع کرد.
مساله ملی در فلسطین
اولین مساله، “مساله ملی در فلسطین” است، به معنای برسمیت شناختن حق ایجاد کشور مستقل فلسطین در سرزمینهایی که از سوی سازمان ملل هم پس از جنگ ۶٧ به عنوان سرزمینهای کشور فلسطین برسمیت شناخته شده است. این ریشه بسیاری از کشمکشهای این منطقه است. ریشه بسیاری از مسائل و “بدبختی های” این منطقه است. زخم دیرینه ای است بر پیکر این منطقه که باید قبل از هر چیز پاسخ اصولی خود را بگیرد. راه حل این مساله اما روشن است. این دولت اسرائیل است که باید وادار به برسمیت شناسایی کشور مستقل فلسطین بر اساس قطعنامه های سازمان ملل شود. این مساله قید و شرط ندارد. منوط به شرایط سیاسی خاصی در مناطق فلسطینی نیست. راه حل این مساله مستقل از این است که کدام نیرو در فلسطین دست بالا را دارد، مستقل از اینکه نیروی اول در این مناطق ناسیونالیسم یا اسلامیسم و یا سوسیالیسم است. مسلما کمونیسم و آزادیخواهی در فلسطین و منطقه تلاش میکند تا کشور مستقل فلسطین، کشوری آزاد، برابر و مرفه و سوسیالیستی باشد. این هدف جنبش ماست. اما تحقق این شرایط پیش شرط برسمیت شناسایی و یا تشکیل کشور مستقل در فلسطین نیست. کشور مستقل فلسطین میتواند دارای حاکمیت راست یا چپ باشد. میتواند اسلامیستی یا ناسیونالیستی و یا سوسیالیستی باشد. موضوع حاکمیت در فلسطین مساله ای ثانوی در تحقق حق مردم فلسطین در برخورداری از یک کشور مستقل با تمام حقوق شناخته شده بین المللی است.
یک نیروی رادیکال سوسیالیستی در حاکمیت سیاسی در اسرائیل میتواند یک روزه به این مساله پاسخ دهد. همان طوریکه لنین مساله فنلاند را بسادگی حل کرد. باید توجه کرد که دولت کارگری برخاسته از انقلاب اکتبر جدایی و استقلال فنلاند را مستقل و با علم به اینکه در فنلاند این بورژوازی و ناسیونالیسم بود که دست بالا را داشت، برسمیت شناخت. کسانی که بر این باور کودنانه و دست راستی هستند که نظر به وجود و فعال مایشایی جریانات کثیف اسلامیستی در غزه و فلسطین مردم فلسطین باید از حق برخورداری از کشور مستقل در فلسطین محروم شوند یا اینکه تشکیل کشور فلسطین را منوط به نابودی و یا حاشیه ای کردن جریانات اسلامیستی میکنند، عملا این مردم محروم را قربانی و طعمه جریانات اسلامیستی میکنند. این یک سیاست ارتجاعی محض است. ضد انسانی و مخرب است. طرحی عملا پرو اسرائیلی است.
مساله صلح، صلح پایدار
دومین مساله که در عین حال به درجه ای به مساله اول گره خورده است، مساله صلح پایدار در این منطقه است. صلح پایدار، نه آنچه که شرایط کنونی بعضا و در مقاطعی شاهد آن هستیم. صلح بدون محاصره اقتصادی، صلح بدون سیاست پاکسازی قومی، صلح بدون ایستگاههای کنترل و بازرسی، … مسلما بدون برسمیت شناسایی کشور مستقل فلسطین، صلح پایدار هم چندان محتمل نیست. میگویم چندان محتمل نیست، چرا که بدون برخورداری مردم فلسطین از این حق پایه ای خود، ریشه این کشمکشها پا برجا مانده و در هر دوره تاریخی جریاناتی بر این شکاف و ستم همه جانبه وارده بر مردم فلسطین سرمایه گذاری کرده و تلاش میکنند به دور باطلی از جنگ و خونریزی دامن بزنند. همانطور که تاکنون شاهد بوده ایم
در دوران جنگ سرد هر کدام از دو سوی این کشمکش بر سر مساله ملی در فلسطین سرمایه گذاری کردند و بر بار تاریخی این معضل افزودند. مساله ملی در فلسطین در این دوران به یک کانون بحرانی و یکی از مراکز تلاقی و کشمکش دو قطب اصلی جهان آن دوران تبدیل شد. با سقوط بلوک شرق و پایان جهان دو قطبی ما شاهد کم شدن تاثیرات این کشمکشهای جهانی بر سر مساله ملی در فلسطین بودیم. راه حل دو کشور و نزدیک شدن به مساله صلح در این منطقه به درجه ای تحت تاثیر این تحولات بین المللی بود.
با عروج اسلام سیاسی و قدرت گیری جریان اسلامی در ایران ما این بار شاهد سرمایه گذاری جریانات اسلامی بر سر مساله ملی در فلسطین بودیم. و اسلام سیاسی به یک پای تخاصم بر سر این مساله تبدیل شد.
اما صلح و مشخصا صلحی پایدار مستلزم حاکمیت نیروهای صلح طلب در دو طرف این کشمکش است. هم در اسرائیل و هم در فلسطین. به این اعتبار تا زمانیکه جریانات اولترا راست در اسرائیل و اسلامیستها در فلسطین نیروی اصلی در سیاست هستند، صلح عملا قربانی این نیروها است. هر دو نیرو به این کشمکش و جنگ های نوبتی نیازمندند. واقعیت این است که هر دو نیرو آینده خود را در نابودی طرف مقابل می بینند. راست اسرائیل بدنبال ایجاد شرایطی است که چنان شرایطی را به مردم فلسطین تحمیل کند که خواست و امکان تشکیل دولت فلسطین در سرزمینهای فلسطینی را عملا به یک سراب و رویای دست نیافتنی تبدیل کند. از طرف دیگر راه حل اسلامیستها هم بر سیاست تماما ارتجاعی و ضد انسانی نابودی موجودیت اسرائیل استوار شده است. تفاوت اما در این است که دولت اسرائیل توان نظامی و اراده لازم برای نابودی ایده کشور مستقل فلسطین را دارد. بمباران و محاصره اقتصادی مردم فلسطین، سیاست پاکسازی قومی مردم عرب زبان از مناطق مورد نظر اسرائیل، گسترش شهرک نشین های یهودی نشین در مناطق اشغال شده، بخشهایی از اجرایی کردن این سیاست دراز مدت است. راست اسرائیل به جنگ و کشتار مردم فلسطین نیاز دارد. هویت این گرایش بر مبنای سیاست ژاندارمی منطقه و قلدری و زورگویی تمام عیار در قبال مردم فلسطین بنا شده است. جنایت عظیمی که تا کنون علیه این مردم اعمال شده است یک لکه ننگ بر دامن بشریت معاصر است.
نتیجتا صلح پایدار در منطقه نیازمند حاشیه ای کردن و خنثی کردن جریانات فاشیست و اسلامیست در هر دو سوی این تخاصم است. و این مصافی است که اساسا در مقابل نیروهای چپ، کارگر و کمونیسم، قرار دارد. چپ و آزادیخواهی باید پرچمدار چنین سیاستی باشند، اما چپ در این مصاف تنها نیست، نیروهای دیگری هم در تحقق این شرایط ذینفع هستند. توده وسیع مردم در هر دو سوی این معادله در صلحی پایدار ذینفعند. همانطور که تاکید شد، پیش شرط تحقق چنین صلحی برسمیت شناختن راه حل دو کشور متساوی الحقوق و با حقوق شناخته شده بین المللی است.
مساله آزادی و رهایی
سومین مساله، مساله آزادی و برابری و رهایی خلاصی مردم در این منطقه است، چه در اسرائیل و چه در فلسطین. رهایی این مردم مانند همه جا در گرو خلع ید سیاسی و اقتصادی از طبقه بورژوازی حاکم در این جوامع است. آزادی و رهایی مردم مساله ای است که شرط تحقق اش در بزیر کشیدن حاکمیت بورژوازی اعم از اسلامی و ناسیونالیستی و فاشیستی است. یک انقلاب کارگری و سوسیالیستی. آزادی و رهایی در گرو به سرانجام رساندن این تحول سوسیالیستی در کشورهای این منطقه است. این هدف کمونیسم کارگری چه در ایران و چه در فلسطین و چه در اسرائیل است.
چند نکته
١-حل مساله ملی در فلسطین یک حلقه مهم در خنثی کردن جریانات راست و اسلامیست در هر دو سوی این کشمکش است، یک ضربه اساسی به اسلامیستها است. اسلام سیاسی و حکومت اسلامی بر این مساله سرمایه گذاری کرده اند. تا زمانی که این زخم التیام نیافته است، جریانات ارتجاعی در هر دوره ای بر آن سرمایه گذاری میکنند. به این مساله باید پایان داد.
٢-مساله ملی فلسطین راه حل نظامی ندارد. هفتاد سال است که راه حل نظامی به جایی نرسیده است. راه حل نظامی تنها تداوم جنگ و خونریزی و قربانی شدن بخش وسیعی از مردم فلسطین و برخی از مردم عادی در اسرائیل است. نتیجتا یک رکن دستیابی به صلح در منطقه مستلزم جلوگیری از تسلیح نظامی طرفین این تخاصم ارتجاعی است. اسرائیل بزرگترین دریافت کننده کمکهای نظامی از جانب آمریکا است. از طرف دیگر جریانات اسلامیست هر روزه به سلاحهای پیشرفته تری از سوی حکومت اسلامی در ایران مجهز میشوند. مقابله جدی با تسلیح طرفین این کشمکش یک اهرم سیاسی مهم در کشمکشهای این منطقه است.
٣-اسرائیل خود خالق حماس بود. حماس را بمنظور مقابله با الفتح و تضعیف این جریان علم کردند. از طرف دیگر، اسحاق رابین را که عملا پای راه حل دو کشور رفت خود جریانات اولترا راست اسرائیلی به قتل رساندند. با برسمیت شناختن کشور مستقل فلسطین پرونده جنایتی که هر روزه به نام مردم “اسرائیل” علیه مردم در فلسطین انجام میگیرد، بسته خواهد شد.
۴-منوط کردن حل مساله ملی فلسطین به کنار زدن و یا حاشیه ای کردن اسلامیستها یک سیاست راست و پرهیز از پاسخ کمونیستی به یکی از دیرینه ترین و تلخ ترین مسائل ملی در جهان معاصر است. راه حل مساله ملی چه قبل از عروج سیاه اسلامیستها و چه پیش از آن یکی است. راه حل مساله ملی، چه در فلسطین، چه در ایران، و چه در هر نقطه دیگری، برای کمونیسم کارگری که در سیاستهایش تجدید نظر نکرده باشد، یکی است، رجوع به آراء مردم و برسمیت شناسایی حق جدایی. در فلسطین مردم با پا و مشت های گره کرده خود رای دهند. (١)
پرسش: حماس و جهاد اسلامی پس از اعلام اتش بس از علی خامنه ای بابت دادن موشک و کمکهای مالی به این سازمانها تشکر کردند. بنظر شما ادامه حیات اسلام سیاسی در معادله فلسطین به چه میزانی به جمهوری اسلامی وابسته است؟
علی جوادی: حکومت اسلامی در راس جریانات اسلامی در عین حال آتش بیار معرکه در این منطقه است. نقش مخرب و ضد انسانی حکومت اسلامی در کشمکشهای این منطقه بر کسی پوشیده نیست. یک رکن شکل گیری و حیات اسلام سیاسی در ایران و منطقه سرمایه گذاری بر مساله فلسطین است. این جریانات به یک جنبش ارتجاعی و دست راستی گسترده تعلق دارند. برادران یکدیگرند. زنجیری این جریانات آدمکش را به یکدیگر متصل کرده است. فراز و فرودشان با هم است. هر ضربه ای به هر کدام ضربه ای به دیگری است. سقوط حکومت اسلامی در ایران در پس یک خیزش توده ای آنتی اسلامیستی ضربه ای اساسی به جریانات اسلامی در فلسطین خواهد بود. همانطور که حل مساله ملی فلسطین ضربه ای تعیین کننده به اسلام سیاسی چه در غزه و لبنان و عراق و چه در ایران خواهد بود.
(١): اخیرا بار دیگر حمید تقوایی در مطلبی در حاشیه جنگ در منطقه ذکر کرده است که: “حماس و حزب الله و جمهوری اسلامی و دیگر نیروهای اسلامی نماینده و مدافع مردم آواره فلسطینی نیستند، بلکه مهمترین مانع بر سر رفع ستم تاریخی ای هستند که به آنها روا شده است. بدون عقب راندن و حاشیه ای کردن دولتها و نیروهای اسلامی و کل جنبش اسلام سیاسی نمیتوان حتی به حل مساله مردم فلسطین نزدیک شد.”
این یک تز تماما دست راستی و پرو اسرائیلی است. در این واقعیت تردیدی نیست که حماس و جریانات اسلامی متعدد به همان درجه نماینده مردم فلسطین اند که رژیم اسلامی نماینده مردم در ایران است. اینها دشمنان تمام عیار آزادی و برابری و رفاه و صلح در منطقه اند. اما از این واقعیت تا این تز که “مهمترین مانع بر سر رفع ستم تاریخی” مردم فلسطین و حل مساله ملی در فلسطین، این جریانات هستند، دریایی از فاصله است. این وارونه کردن مساله ملی در فلسطین و راه حل آن است. در پس ظاهر “چپ” آن هیچ جوهر کمونیستی ای وجود ندارد. این تز تنها ابزاری در خدمت جریانات راست در اسرائیل در عدم برسمیت شناسایی حق این مردم در ایجاد کشور مستقل در فلسطین است.