نگاهى به خواست هایى که کارگران در طول چند سال گذشته، طى مبارزات خود مطرح کردهاند، نکته مهم، و یا در واقع نقطه ضعف و اشتباه مهمى را در کار کارگران پیشرو برجسته میکند. میگوییم کارگران پیشرو، زیرا این دسته از کارگران نقش مهمى در شکل دادن به خواستها و شعارهاى مبارزات جارى کارگرى دارند و بدون شک در صورتى که این رفقا از یک خط اصولى و حساب شده پیروى کنند، جنبش کارگرى گامهاى بلندى به جلو برمیدارد.
اما این اشتباه چیست؟ دیدهایم که در میان خواستهاى کارگران از دولت و کارفرما، یعنى در میان خواستهایى نظیر کاهش ساعت کار، اضافه دستمزد، تعطیلى پنجشنبهها، سود ویژه، اخراج مدیران حزب اللهى و غیره، گاه و بیگاه خواست تشکیل شورا و سندیکا هم مطرح میشود. یعنى کارگران در مواردى از دولت و وزارت کار میخواهند که براى آنها شورا و سندیکا ایجاد کنند، و یا در موارد دیگرى، کارگران از وزارت کار میخواهند که نماینده بفرستد تا بر “قانونى بودن” جریان انتخابات شورا و سندیکاى آنها نظارت کند.
ما کمونیستها با اینگونه درخواست شورا و سندیکا از دولت مخالفیم. هیچ بخشى از طبقه کارگر به اندازه کمونیستها مدافع این نیست که کارگران سازمانها و تشکلهاى علنى و تودهاى خود را بوجود آورند. این لازمه پیشروى طبقه کارگر است. اما ما با این مخالفیم که کارگران تشکیل این تشکلها، تشکیل شوراها و سندیکاها را از دولت و وزارت کار سرمایهداران درخواست کنند. ما با این مخالفیم که کارگران از دولت و سرمایهداران بخواهند که آنها را متشکل کنند و در اتحادیهها و شوراها سازمان دهند. ما با این مخالفیم که کارگران با دست خود دولت را بر امر کارگران حاکم کنند و از او بخواهند که بر انتخابات کارگرى “نظارت” کند و قاضى “صلاحیت” نمایندگان کارگران بشود.
ما میگوییم تشکیل شورا و سندیکا امر خود کارگران است و محتاج اجازه قبلى دولت و نظارت نماینده و یا بازرس مواجب بگیر وزارت کار نیست.
اما هر سندیکالیست اصلاح طلب و استخوان خرد کردهاى که عمرى به دنبال حقوق صنفى کارگران دویده باشد قطعا به این حرف ما اعتراض خواهد کرد. او خواهد گفت:
“این یک واقعیت است، و شما کمونیستها هم با آن موافقید، که کارگران به تشکیلات تودهاى خود نیاز دارند. کارگران نمیتوانند دندان روى جگر بگذارند، شاهد کاهش روزمره دستمزدشان و افزایش فشار کار و محرومیتهایشان باشند و هیچ نگویند. و یک روز صبح ناگهان انقلاب کمونیستى کنند، حکومت کارگرى بر سر کار بیاورند و همه آنچه را که شما کمونیستها در برنامهتان آوردهاید عملى سازند. کارگران باید بطور روزمره براى بهبود اوضاع خودشان مبارزه کنند و این محتاج تشکلهاى تودهاى و صنفى کارگران است”.
بله، تا اینجاى بحث ما کمونیستها هم موافقیم… و نه فقط این، بلکه میگوییم تشکلهاى تودهاى کارگران تنها ابزارى براى بهبود اوضاع آنها نیست، بلکه همچنین میتواند زمینهاى براى بهتر و سریعتر متشکل شدن کارگران تحت سیاست انقلابى طبقه کارگر، یعنى سیاست کمونیستى باشد. ما کمونیستها نه فقط اصلاحات، بلکه حتى انقلاب کارگرى را بدون تشکلهاى تودهاى گوناگون کارگران، یعنى بدون تشکلهایى که میلیونها کارگر را در خود جاى بدهد عملى نمیدانیم.
اما دوست سندیکالیست ما از اینجا نتیجه میگیرد که:
“خوب اگر قرار است که تشکیلات تودهاى کارگران، مثلا سندیکا دنبال خواستهاى کارگران را بگیرد، باید با دولت و کارفرما طرف شود. دولت و کارفرما حاضر نمیشوند با تشکیلاتى که رسمیت قانونى نداشته باشد، صحبت کنند. بنابراین ما باید خودمان با زبان خوش از آنها دعوت کنیم که خودشان در تشکیل شوراها و سندیکاهاى ما شرکت کنند. اجازه تشکیل آن را به کارگران بدهند و نماینده بفرستند و بر انتخابات آن نظارت کنند، تا بعد نتوانند باصطلاح دبه دربیاورند و از مذاکره با نمایندگان سندیکا شانه خالى کنند…”
اتفاقا ما با همین نتیجهگیرى مخالفیم. به این میگویند نتیجهگیرى غلط از مقدمه چینى درست. به این میگویند دوستى خاله خرسه در حق کارگران. چرا؟ براى اینکه:
اولا، باید توجه کنید که هر اصلاحات و هر بهبودى، هر چند جزئى، در زندگى کارگران در جامعه سرمایهدارى، نتیجه جنبى و فرعى مبارزه انقلابى آنهاست. اگر میخواهید دولت را به مذاکره با کارگران بکشانید، باید قدرت مستقل کارگران را در مقابل دولت و سرمایهداران علم کنید. هیچ دولتى، هر قدر هم که عوامفریب باشد، علاقهاى به مذاکره با کارگران حرف گوش کن و قانون طلبى که از پیش معلوم باشد دست به اعتصاب و تحصن و تظاهرات و عمل مستقیم نمیزنند، نخواهد داشت. خود شما چند بار شاهد بودهاید که دولت در مقابل کارگران شانه بالا انداخته و حتى دست به تهدید و رجزخوانى زده. اما هنگامیکه نیروى مستقل متمرکز و مصمم کارگران را در برابر خود دیده است، وقتى با تهدید و اعتصاب سراسرى روبرو شده است، خود با سر دویده و حاضر به مذاکره با نمایندگان واقعى کارگران شده است. از طریق جلب رضایت دولت و کارفرما نمیتوان با آنها مبارزه کرد. کارگران باید قدرت خود را به آنها تحمیل کنند.
در مورد تشکیل و رسمیت یافتن شورا و سندیکا هم همین قانون اساسى مبارزه طبقاتى حکمفرماست: اصلاحات نتیجه جنبى مبارزه انقلابى است و هر اصلاح و بهبود جزئى را نیز باید به نیروى همبستگى و رزمندگى طبقه کارگر به طبقه سرمایهدار و دولت او تحمیل کرد. شورا و سندیکا ابزارى براى مبارزه کارگران در جهت کسب حقوق آنهاست. حقوقى که سرمایهداران آن را غصب کردهاند و به زبان خوش پس نمیدهند. از طریق جلب رضایت دولت و سرمایهدار نمیتوان ابزار مبارزه علیه آنها را بوجود آورد. هیچ دولت بورژوایى براى کارگران شورا و سندیکاى واقعى تشکیل نمیدهد و راه انتخاب شدن نمایندگان واقعى و انقلابى کارگران را باز نمیگذارد. ما باید تشکلهاى تودهاى و نمایندگان واقعى خود را به دولت تحمیل کنیم. ما باید به نیروى همبستگى و اتحاد خود کارگران دولت و کارفرما را ناگزیر کنیم که شورا و سندیکاى ما را به رسمیت بشناسند. این تنها نیروى خود ما، نیروى مبارزه متحدانه ماست که به تشکلهاى ما رسمیت میبخشد و نمایندگان ما را صاحب “صلاحیت” میکند.
از این گذشته کسى که به خاطر بهبود اوضاع کارگران، با دست خود پاى دولت را در امر طبقه کارگر به میان میکشد، حداکثر دوست نادان کارگران است. او منافع طبقاتى، پایهاى و سراسرى کارگران را به منافع آنى و جزئى، که آنهم معلوم نیست از راه مسالمت جویانه تا چه حد قابل دستیابى باشد، میفروشد. تمام مبارزه کارگران بر علیه سرمایهداران، مبارزهاى بر سر کوتاه کردن دست سرمایه و سرمایهداران از حیات اقتصادى و سیاسى کارگران است. مبارزهاى که تا ساقط کردن کل حاکمیت طبقاتى سرمایهداران بر جامعه باید ادامه یابد. مبارزهاى که باید به تشکیل حکومت کارگرى منجر شود. اما این دوستان کوتهبین که فقط در فکر “قانونى کردن” شورا و سندیکا هستند، استقلال کارگران را به یک سندیکاى اصلاح طلب و مورد اعتماد دولت و سرمایهداران میفروشند. وگرنه هیچ کارگر آیندهنگر و آگاهى براى اینکه دولت فردا حاضر باشد بر سر چند درصد اضافه دستمزد با نمایندگان سندیکا صحبت کند و آنها را به رسمیت بشناسد، خودش امروز با دست خود پاى دولت را به امور کارگران باز نمیکند و از دولت دعوت نمیکند که بیاید و کارگران را مطابق میل خود سازمان بدهد و یا هر نماینده بى آزار و سر به زیر و یا حتى سازشکارى را که میخواهد از صندوق درآورد. با چنین شیوهاى، یعنى با مطالبه شورا و سندیکا از دولت و وزارت کار، هیچ چیز بجز سندیکاى زرد طرفدار دولت و شوراى اسلامى مجیزگوى جمهورى اسلامى نصیب کارگران نخواهد شد.
اگر میخواهیم شورا و سندیکاى واقعى داشته باشیم و دولت را ناگزیر کنیم که شورا و سندیکاى ما را به رسمیت بشناسند، راهش این است که خودمان رأسا دست بکار ایجاد شورا و سندیکا بشویم و به دولت و کارفرما و وزارت کار هم بفهمانیم که کارگران متحد، کارگران همبسته، تودههاى کارگران کارخانه، این شورا و سندیکا را شورا و سندیکاى خودشان میدانند، یکپارچه از آن حمایت میکنند و اجازه نمیدهند مویى از سر نمایندگان و رهبران آن کم شود. اینجا هم این نیروى اتحاد و همبستگى خود کارگران است که میتواند دولت را به تسلیم وادارد.
نتیجه هر نوع دخالت دولت در تشکیل شوراها و سندیکاها از پیش معلوم است. مگر بارها ندیدهایم و تجربه نکردهایم که به نام شورا، جاسوسان حزب اللهى را به ما تحمیل کردهاند؟ مگر ندیدهایم و تجربه نکردهایم که نمایندگان واقعى ما را نپذیرفتهاند و یا حتى دستگیر و اخراج کردهاند؟ مگر ندیدهایم که حضرات وزارت کار همواره “صلاحیت” کارگران کمونیست و انقلابى را رد کردهاند و جلوى انتخاب شدن آنها را با هزار تقلب و دوز و کلک گرفتهاند؟ آیا قرار است وضع به همین ترتیب بماند و این تجارب تکرار شود؟
ممکن است کسى بگوید “این کار، یعنى دعوت دولت به دخالت در تشکیل تشکلهاى کارگرى از روى ناچارى است. آخر دولت در مقابل کارگران دست بالا دارد”. البته بدون شک این هم یک عامل مؤثر در طرح این مطالبه نادرست است. اما ذهنیت “قانون طلب” و سندیکالیستى بخشى از کارگران نیز نقش مهمى در این مساله دارد. کافى است تجربه کارگران چاپ تهران را بیاد بیاوریم. رفقاى کارگر چاپ تهران پس از قیام، یعنى وقتى که کارگران کاملا دست بالا را داشتند، تصمیم گرفتند سندیکاى دوران شاه را منحل کنند و سندیکاى جدید تشکیل بدهند. نمایندگان سندیکاى قبلى مدعى شدند که مدت “قانونى” نمایندگى آنها تمام نشده و تا مرجع قانونى نباشد که دفاتر و اموال و پول سندیکا را تحویل بگیرد، و تا هیات مدیره جدید “قانونا” مشخص نشده باشد، کنار نخواهند رفت. جالب است! در شرایطى که شاه و قوانین و کل دستگاه قانون گذاریش از دست کارگران مسلح فرارى بودند، نماینده سندیکاى سلطنتى قانونى بودن خودش را به رخ میکشد! اما جالبتر و مایه تاسف این است که کارگران پیشرو چاپ هم به این استدلال تسلیم شدند. آنها سه ماه هر روز جلسه کردند تا تدارک انتخابات ببینند، در روزنامهها اطلاعیه انتخابات چاپ کردند و از وزارت کار جمهورى اسلامى دعوت کردند که در انتخابات شرکت کند و بر آن نظارت کند. حضرات نمایندگان “قانونى” هم در روز انتخابات مدعى شدند که خود آنها باید بر انتخابات نظارت کنند، زیرا مطابق “قانون” انتخابات را هیات مدیره سابق برگزار میکند. نتیجه چه شد؟ هیچ، آنها حرف خود را پیش بردند و مجددا هر سه نفرشان دوباره از صندوق راى سر درآوردند. کارگرانى که مسلحانه قیام کرده بودند در برابر توهمات قانون طلبانه خود و تلاش خود براى راضى نگهداشتن وزارت کار زانو زدند و عقب نشستند. از اینگونه تجارب باید درس گرفت!
ما کمونیستها خواهان استقلال طبقه کارگر در مبارزهایم. ما کمونیستها خواهان آنیم که طبقه کارگر با اتکاء به خود و نیروى مستقل خود براى دست یافتن به خواستهاى طبقاتىاش متشکل شود و مبارزه کند.
ما کمونیستها میگوئیم، کارگران! تشکیل شورا و سندیکا کار خود شماست و نیازى به اجازه دولت و کارفرما و نظارت وزارت کار ندارد.
ما میگوئیم، اگر همبسته و متحد از تشکیلات خود دفاع کنید، اگر خودتان اول تشکل خود، شوراى خود و سندیکاى خود را ایجاد کنید و به رسمیت بشناسید و در آن چون تن واحد عمل کنید، آنگاه و تنها آنگاه خواهید توانست رسمیت آن را به دولت، به هر دولتى، تحمیل کنید.
ما میگوئیم، شورا و سندیکایى که دولت براى شما تشکیل دهد، حتى اگر راضى به این کار شود، شورا و سندیکاى کارگرى نخواهد بود. یک خیمه شب بازى سندیکایى خواهد بود که عروسکهاى آن را به شکل کارگران ساختهاند. شوراى اسلامى و سندیکاى زرد دولتى نتیجه چنین روشى است.
ما میگوئیم، کارگران باید فورا و کاملا مستقل از دولت دست بکار تشکیل شوراهاى واقعى خود شوند. مجمع عمومى کارخانه خود را تشکیل دهند، جلسات آن را منظم کنند و آن را به عنوان عالیترین ارگان تصمیمگیرى کارگران به رسمیت بشناسند و در مقابل دولت و کارفرما و وزارت کار قرار دهند. مجمع عمومى رسمى و منظم اولین رکن شوراى واقعى است.
ما میگوئیم، کارگران باید همبسته و متحد اعلام کنند که دولت به هیچ وجه حق ندارد در تشکیل شوراها و سندیکاهاى کارگران دخالت کند. دولت باید هر نماینده و هر تشکلى را که کارگران به اراده خود انتخاب و ایجاد کردهاند به رسمیت بشناسد.
ما کمونیستها میگوئیم طبقه کارگر تنها به نیروى خود آزاد میشود. کارگران باید در تشکلهاى مستقل خود و در راس همه در حزب سیاسى خود، در حزب کمونیست، متحد و متشکل شوند و مبارزه انقلابى خود را براى برچیدن کل نظام سرمایهدارى شدت بخشند. هر اصلاح جزئى و هر بهبود کوچک در اوضاع کارگران نتیجه جانبى این مبارزه انقلابى خواهد بود. کارگران هر گاه از مبارزه انقلابى دست بکشند، از اصلاحات و بهبود نسبى اوضاع هم بى نصیب خواهند ماند.
کارگران! تشکیل شوراها و تشکلهاى کارگرى امر خود شماست. اینها را از دولت تقاضا نکنید و منتظر اجازه و نظارت دولت نشوید. بر عکس، اعلام کنید که دولت حق هیچگونه دخالتى در این امر ندارد و باید تشکلهاى تودهاى کارگران را بى هیچ قید و شرط به رسمیت بشناسد.
مبارزه مستقل و اتکاء به نیروى تودههاى کارگر تنها راه پیروزى است.
منصور حکمت
کمونیست، ارگان مرکزى حزب کمونیست ایران، شماره ٣ – ٣٠ آذر ١٣۶٢