اول: فرقهی ابتذال شر اصلن با هم هماهنگ نیستند اما بر حسب اتفاق یک ساز را کوک میکنند و با یکمشت کلیدواژهی مشترک ترهاتشان تولید میشود. حالا این اسم رمز، «گرسنگی» است و در ضمن اعلام جنگ غارتگران منتظرالدوله است با ارتش شورشی گرسنگان. گفته شد که مخالفت آنها با «شورش گرسنگان» از این جهت است که همواره گرسنگان را تحقیر کردهاند و خوار شمردهاند، حالا ببینید که خوشمزهبازی میکنند و قیام گرسنگان را «غائلهی باگت» مینامند. اینها از همین منظر است که علیه مبارزات صنفی معلمان هم لجن پراکندند و به قصد تحقیر آن را «معیشتی» نامیدند. ظاهر فریبندهی دفاع آنها از آزادی را باید شکافت. آنها از «آزادی» موهومی دفاع میکنند که به میانجی آن بناست نان همهگان را غارت کنند. آنها هواداران غارت و چپاولند، هواداران استیلای سرمایه و مالکیت خصوصی. درست به همین دلیل است که برای آنها یک راه بیشتر وجود ندارد یا نان باید بخواهید یا آزادی. یا مبارزان راه آزادی هستید یا شورشیان «غائلهی باگت». یا گرسنه هستید یا «تشنهی آزادی و کرامت انسانی». آنها هنوز دوم خردادیاند. دوم خردادیهای برانداز یا براندازان دوم خردادی. با همان تقابل منحوس عصر اصلاحات میان نان و آزادی. توسعهی سیاسی به بهای خروج کارگاههای کمتر از ده نفر از شمول قانون کار و گلولهباران کارگران اعتصابی خاتونآباد. درست به همین دلیل است که تنها و تنها همین «گرسنگان» و «تیپاخوردهگان» و «فرودستان»اند که رهایی آنها موجب رهایی همهگان میشود، حتا موجب رهایی همین توئیتزنها و کارشناسهای فرقهی ابتذال شر. این گرسنگانند که در قیام خودشان هم به حوزههای علمیه و دفاتر امام جمعه حمله میکنند هم به فروشگاههای غارت و بانکهای چپاول. این گرسنگانند که همدستی آشکار استبداد و سرمایه را با گوشت و پوست و استخوان در زندگی روزمرهی خودشان فهمیدهاند. آنها هستند که در تداوم و اعتلای مبارزات خودشان مانند شوالیههای «فرقهی ابتذال شر» تحت لوای مبارزه با استبداد بستر تداوم حکمرانی سرمایه را فراهم نمیکنند. «فرقهی ابتذال شر» و همپیمانان آنها از همین هراسیدهاند. آنها میخواهند مقابل این اعتلا و تکامل سد ببندند تا گرسنگان را به پیادهنظام گذار مدیریتشده تبدیل کنند. ادامهدهندهگان براندازشدهی فشار از پایین، چانهزنی از بالای حجاریانی. آنها دروغ میگویند که نگران «توهین به ملت ایران» و «تقلیل جنبش»اند. نگرانی واقعی آنها مخدوش شدن اصل «مقدس» مالکیت است در جنبش بیچیزها، جنبش آنهایی که چیزی برای از دست دادن ندارند و مالک چیزی نیستند.
دوم: فرمودهاند «شورش گرسنگان توهین به ملت ایران» است. تمام دم و دستگاه رسانهای خودشان را به میدان کشیدهاند که همین را بگویند. گرسنگان البته به کار خود مشغولند. در دهدشت و ایذه و فارسان، در جونقان و پردنجان و اندیمشک، در چلیچه و بروجرد و بروجن کسی فرصت این را ندارد تا به فرمایشات مراد ویسی توجه کند و نگران «ملت ایران» باشد. برای آنها که در خیابان، در مقابل نیروی سرکوب سینه سپر کردهاند مهم نیست قیام آنها چه نامیده شود. آنها الساعه مشغول قیامند. امثال مراد ویسی اما نگران تقلیل قیام و توهین و این خزعبلات نیستند. آنها نگران آیندهاند و به همین دلیل است که همین لحظه دارند تلاش میکنند قیام را به نفع آیندهای علیه قیامکنندگان مصادره کنند. گفتهاند به «ملت ایران» توهین شده است. کسانی هم، لابد به نمایندگی از ملت ایران، اینسو و آنسو کامنت گذاشتهاند و توئیت زدهاند که «ما» گرسنه نیستیم، به «ما» توهین نکنید، خواستههای «ما» را تقلیل ندهید. بعد که به صفحههایشان میروی میبینی حق با آنهاست. «آنها» گرسنه نیستند. مشکل اینجاست که آنها در «قیام گرسنگان» نیز حضور ندارند. آنها، در حالی که گزارش تصویری آخرین سفرهایشان را منتشر کردهاند، در حالی که از آخرین «پارتی» به خانه برگشتهاند، حتا گاهن در حالی که در کالیفرنیا و ویرجینیا چلوکباب ایرانی به بدن زدهاند، خودشان را در «ما»یی جعلی فرو میکنند تا انسجام گرسنگی را بر هم بزنند. البته منتظر میمانند تا گرسنگان شر «آخوندها» را از سر همه کم کنند و بعد بیایند و در قامت «ملت ایران» پای صندوقهای رای در سرنوشت خودشان مداخله کنند. این «ما»ی جعلی که «ملت ایران» خوانده میشود و سخنگویان و «فعالان» ارگانیکش از گرسنگان میخواهند شان و حرمت آنها را حفظ کنند، از شنیدن نام گرسنه احساس توهین میکنند چون همانهایی هستند که نگران شان و حرمت پاسپورت ایرانی بودند و رفتند به روحانی رای دادند و حالا وضعیت، با خیزش گرسنگان در دی نود و شش چنان شکافی برداشته است که از روی نگرانی برای شان و حرمت پاسپورت ایرانی چشم به فر پادشاهی رضا پهلوی دوختهاند. بله! «آنها» هم گرسنه نیستند و هم ربطی به قیام گرسنگان ندارند. این قیام علیه گرسنگی است و آنها مروج و مدافع گرسنگی.