در آستانه بیستمین سالگرد مرگ منصور حکمت هستیم. منصور حکمت نقش مهمی در توسعه و پیشروی جنبش کمونیستی و مارکسیستی داشت. نقد جریانات و سیاست های چپ غیرکارگری، پوپولیستی و بورژوایی که تحت نام کمونیسم و مارکسیسم فعالیت می کنند یکی از دستاوردهای مهم و پر ارزش اوست. طی سال های ۱۳۵۷- ۱۳۶۱ با نقد همه جانبه و تیز مبانی سیاسی، ایدئولوژیک و تئوریک جنبش پوپولیستی، این جنبش را که در آن دوره در چپ ایران حاکم بود، حاشیه ای کرد. در اثر فعالیت های تئوریک و سیاسی حکمت بخش وسیعی از کمونیست ها در این دوره جذب جنبش مارکسیسم انقلابی شدند. تشکیل حزب کمونیست ایران که او نقش مهمی در شکل گیری آن داشت فضای چپ و کمونیسم را در ایران دگرگون کرد. حکمت پس از تشکیل حزب کمونیست با تمام انرژی و قوا برای سازماندهی یک جنبش کمونیستی کارگری و تبدیل این حزب به یک حزب کمونیستی کارگری مبارزه کرد. آثار تئوریک و سیاسی او در این دوره از اسناد مهم کمونیستی و مارکسیستی بشمار می آیند. وی در نوامبر ۱۹۹۱ (۱۳۷۰) حزب کمونیست کارگری را بنیان گذاشت. فعالیت و آثار تئوریک – سیاسی منصور حکمت درافزوده ای مهم به جنبش کمونیستی و مارکسیستی بین المللی است.
فقدان او ضربه ای مهم و جبران ناپذیر به این جنبش، بویژه جنبش کمونیستی در ایران محسوب می شود. رویدادهای پس از مرگ او گواه تلخ این حقیقت است. نگاهی به تحولات جنبش کمونیستی و ضربات و عقب نشینی هایی که متحمل شده است، پبش و بیش از هر چیز بر نقش تعیین کننده و منحصر بفرد او گواهی می دهد. آنچه بر سر حزب کمونیست کارگری آمد یک فاجعه است. حزب کمونیست کارگری موفق شده بود که طی یک دهه به یک حزب وسیع رادیکال و انقلابی بدل شود. حزبی که بر مبانی تئوری رادیکال و انقلابی مارکس تکیه داشت و می کوشید پراتیسیسم انقلابی لنین را بر فعالیتش حاکم کند؛ حزب کمونیست کارگری ایران رادیکال ترین و انقلابی ترین حزب کمونیستی وقت محسوب می شد. تحلیل های سیاسی او از اوضاع سیاسی ایران، جنبش دو خرداد و اصلاح طلبی حکومتی، تحلیل های عمیق او از جنبش کارگری، جنبش سیاسی بین المللی در دنیای جنگ سرد و پس از آن، تبیین تئوریک او در رابطه با حمله آمریکا و دولت های سرمایه داری غرب به افغانستان بمنظور برقراری یک نظم نوین جهانی و تبیین دو قطب تروریستی از دستاوردهای مهم تئوریک مارکسیستی است.
او با تبیین های دقیق و جامع مارکسیستی موفق شد حزب را در یک دوره مهم مبارزات سیاسی در دنیای پس از جنگ سرد، در یک موضع رادیکال و انقلابی کمونیستی حفظ کند. این موقعیت اما کوتاه مدت بود. سراشیب سیاسی پس از مرگ او در حزب آغاز شد. ابتدا دیدگاه پوپولیستی در حزب دست بالا پیدا کرد و سپس بی خطی سیاسی و پراگماتیسم حاکم بر رهبری این حزب راه را برای نزدیک شدن به قطب تروریسم دولتی تحت پرچم مبارزه سکولاریستی و اکس مسلمی فراهم کرد. آب ریختن در تئوری ها و اهداف سیاسی و آرمانی حزب که به روشنی در برنامه یک دنیای بهتر تبیین و معرفی شده است، رسما و علنا فرموله و اعلام شد: “حکومت انسانی” بجای حکومت کارگری نشانده شد و این بمعنای دفن کامل رادیکالیسم کمونیستی و مارکسیستی بود.
سقوط به راست در اینجا متوقف نشد. شیب راست روی در این حزب بسیار تند بوده است. بویژه در چهار سال اخیر که خیزش عظیم توده ای در ایران شکل گرفته، جنبش کارگری سازمانیافته تر و رادیکال تر به میدان آمده و توازن قوای طبقاتی و سیاسی در جامعه را متحول و مساله سرنگونی رژیم را به مساله روز و عاجل بدل کرده، تحرکات این حزب و گردش به راست آن بسیار چشمگیر بوده است. مشاهده سرنوشت تاکنونی این حزب، مسیری که طی نموده و آینده ای که در مقابلش قرار دارد، برای کسانی که در کنار منصور حکمت در حزب کمونیست کارگری فعالیت می کردند و به تئوری ها، سیاست ها و رادیکالیسم انقلابی کارگری منصور حکمت پایبند هستند، بسیار دردناک است.
حزب موسوم به کمونیست کارگری یا حزب کمونیست کارگری؟
با توجه به این دگردیسی مهم سیاسی – ایدئولوژیک آیا این حزب را باید هنوز ادامه حزب کمونیست کارگری دانست یا حزبی که صرفا آن نام را یدک می کشد؟ باید به این سوال پاسخ داد. چرا پاسخ به این سوال دارای اهمیت است؟ پاسخ به این سوال هم برای مبارزه سیاسی – طبقاتی جاری در ایران حائز اهمیت است و هم برای نسل های آتی که که بدنبال پاسخ به سوالات تئوریک – سیاسی در اسناد تاریخی جستجو می کنند. باید توضیح داد که آنچه اکنون بعنوان “حزب کمونیست کارگری” فعالیت می کند هیچ ربطی به حزب اولیه و به تئوری ها و سیاست منصور حکمت ندارد؛ این حزب یک چرخش ۱۸۰ در جه از مواضع و آرمان های حزب اولیه انجام داده است؛ از بیخ و بن با آن حزب بیگانه است.
این واقعیت که این حزب آن نام را حفظ کرده است نتیجه یک پروسه حقوقی است. پس از مرگ منصور حکمت بدنبال جدل ها و جدال های سیاسی بخش قابل توجهی از حزب انشعاب کردند و باقیمانده ها سرنوشت حزب را بدست گرفتند؛ انشعابات و جدایی ها همچنان ادامه یافت. بطوری که پس از ده سال صرفا تعدادی انگشت شمار از کادرهای اولیه در حزب باقی ماندند و بخش عمده کادرهای درگیر در فعالیت های اصلی حزب طی ده سال اول از حزب جدا شدند. در صورت ظاهر و از نظر حقوقی حزب باقی ماند و کادرهای اولیه از آن جدا شدند. اما مساله به همین ختم نمی شود؛ سیاست های این حزب عمیقا از سیاست های اولیه حزب گسست یافت؛ باین ترتیب می توان در یک مرجع فرضی این مالکیت حقوقی را نیز زیر سوال برد. حزب کمونیست کارگری با مواضع، تئوری، برنامه و آرمان های خویش هویت می یافت. حزب موجود از آن تئوری، مواضع، برنامه و آرمان ها یک گسست کامل داشته است؛ گویی تمام ژن های آن تغییر یافته باشد.
طی تاریخ شاهد بوده ایم که بدنبال انشعابات در احزاب چند سازمان یا حزب با یک نام به فعالیت ادامه داده اند؛ هر یک مدعی اند که آن پدیده اولیه و اصلی هستند. برای ناظرین قضاوت در این زمینه که کدامیک همان سازمان اصلی است کاری مشکل وشاید پوچ بنظر می رسد. بطور نمونه چندین سازمان تحت عنوان فدایی خلق و کومه له فعالیت می کنند؛ کدامیک فدایی یا کومه له اصلی اند؟ سوال پیش می آید که چه فاکتورهایی را باید در این قضاوت ملحوظ کرد؟ موسسین این سازمان، یعنی اشخاص؟ برنامه و سیاست های اولیه سازمان؟ خط مشی و جهت گیری اصلی سیاسی؟ یکی از اینها؟ کلیه این فاکتورها؟ باید گفت که هیچ قانون و اصلی در این زمینه وجود ندارد.
جدایی ها پس از مرگ منصور حکمت در حزب کمونیست کارگری، این حزب و جنبش کمونیسم کارگری را نیز با همین مساله روبرو ساخت. اما شاید در مورد این حزب و جنبش فاکتورهای تصمیم گیری روشن تر باشند و لذا امر قضاوت ساده تر. حزب کمونیست کارگری در سال ۱۹۹۱ توسط منصور حکمت پایه گذاری شد. لذا فاکتور اشخاص در تصمیم گیری در مورد این حزب نمی تواند دخیل باشد. تعدادی از کادرهای وقت که در کنفرانس ها و کنگره های تشکیلاتی حضور داشتند و در ارگان های رهبری نقش و عضویت داشتند ممکن است احساس مالکیت نسبت به حزب داشته باشند، اما دخالت این فاکتور امر تصمیم گیری را کاملا به بن بست می رساند. بعنوان نمونه کسانی که در رهبری حزب طی ده سال اولیه شرکت داشتند در میان احزاب منشعب و فعالین مستقل تقسیم شده اند. هر یک ممکن است در ذهن خود احساس حقانیت کند اما اثبات این حقانیت به جامعه و جنبش کمونیستی امری پیچیده و بعضا اختیاری است.
در مورد ح ک ک اما برنامه و اصول سیاسی- استراتژیک و آنچه بعنوان خط سیاسی شناخته می شود یک فاکتور اساسی و تعیین کننده است. بطور نمونه سازمان کومه له از زمان پیدایش تا پیوستن به جنبش مارکسیسم انقلابی و سپس حزب کمونیست تحولاتی بسیار مهم و ماهوی را از سر گذراند. و در میان بنیانگذاران هر یک مدعی برافراشتن کومه له «اصلی و اولیه» است. وقتی اولین انشعاب و ساختن یک سازمان دیگر بعنوان کومه له بیش از بیست سال پیش صورت گرفت، منصور حکمت به کومه له بازمانده در حزب کمونیست ایران پیشنهاد داد تحت عنوان کومه له کمونیست به فعالیت ادامه دهد. به این ترتیب هم مشکل تعیین «کومه له» واقعی موضوعیت نمی یافت و هم از آن مهمتر مانعی در مقابل سقوط کامل به ناسیونالیسم کرد و تبدیل به یک سازمان دست راستی سد می شد. این اتفاق روی نداد و اخیرا شاهد شکل گیری یک کومه له دیگر بودیم.
اما تئوری، سیاست، خط مشی و اصول برنامه ای سیاسی منصور حکمت آنچنان تعریف شده و مشخص است که تصمیم گیری در مورد حزب موسوم به کمونیست کارگری کاری ساده است. برای قضاوت در این مورد که آیا این حزبی که تحت آن نام فعالیت می کند در واقعیت دنباله همان حزب هست یا نه لازم نیست که یک تئوریسین مارکسیست باشیم، گسست این حزب از اصول و سیاست های اولیه این حزب، از برنامه آن از رادیکالیسم انقلابی- مارکسیستی این حزب آنچنان عمیق است که هر ناظر سیاسی می تواند با مطالعه اسناد اولیه و مقایسه آن با سیاست های حزب کنونی رای خود را صادر کند.
بیست سال است که این حزب چراغ راهنما به راست زده است و با حداکثر سرعت بسوی راست حرکت می کند. بحث این نیست که بکوشیم انحرافات یک یا دو موضع یا سیاست این حزب را از کمونیسم منصور حکمت ارزیابی کنیم. مساله اینجاست که این حزب دیگر هیچ ربطی به کمونیسم و مارکسیسم و رادیکالیسم چپ و کارگری ندارد. لازم نیست با این حزب وارد باصطلاح «مبارزه ایدئولوژیک» شد. این حزب کاملا نقل مکان کرده است؛ از یک حزب چپ کارگری به یک حزب بورژوایی بدل شده است که برای یک رژیم سکولار دموکرات مبارزه می کند و راه رسیدن به آنرا نیز از طریق رژیم چنج جستجو می کند. استفاده از کلمات سوسیالیسم و انقلاب و نام منصور حکمت تلاشهایی مذبوحانه برای حفظ آبرو است. لفاظی است؛ برای به بازی گرفته شدن است.
ما سیاست های این حزب و چرخش به راست آنرا از همان ابتدا نقد کرده ایم. اما این راست روی ها بویژه طی چهار سال اخیر که جامعه وارد یک تحول سیاسی شده است، جنبش کارگری وسیعا به میدان آمده و جریان راست، ناسیونالیسم پرو غرب یا رژیم سابقی ها فعال شده اند و علنا و فعالانه به پابوسی هیات حاکمه آمریکا شرف یاب شده اند، سرعت چشمگیری یافته است. سیاست های راست این دوره شان را نیز نقد کرده ایم. تلاش شان برای پیوند با جنبش راست و ناسیونالیسم پرو غرب و جدی گرفته شدن در معادلات رژیم چنجی را نقد کردیم: “دیپلماسی کمونیستی” مقایسه مسیح علینژاد با لنین، ریشخند و حمله به نیروهای چپ و کمونیست در ازای دفاع و تملق گویی از چهره های راست، عکس دست به گردن گرفتن با سفرای آمریکا و رژیم های ناتویی و تلاش مذبوحانه برای توجیه تمام این سیاست های راست و پرو رژیم چنجی تحت عنوان سیاست “سلبی – اثباتی” و شکستن راست روی هایشان بر سر منصور حکمت؛ لیست بلند بالا است. لیدر این حزب استعداد شگرفی در سفسطه و شعبده بازی کفتر از کلاه درآوردن دارد. معمولا دو ساعت صحبت می کند، از کمونیسم و مارکس و لنین و حکمت نقل قول می آورد و در ده – پانزده دقیقه آخر تمام سیاست راستش را بر روی میز می گذارد. و در پاسخ به نقد راست روی شان، گروه کُر حزبی به صف می شود که لیدر دو ساعت درباره سوسیالیسم و کمونیسم صحبت کرده و شما به یک تکه از صحبت او بند کرده اید! (و این وقتی است که مودبانه برخورد می کنند.) این تاکتیک شان دیگر نخ نما شده است.
آخرین شاهکار این حزب دفاع تمام قد آن از نقش آمریکا و ناتو در جنگ اوکراین و جنایات ناتو و فاشیست های اوکراین است. محکوم کردن دولت روسیه و پوتین و افشاگری از آن کار ساده ای است. مهم اینست که در این میان نقش و تحریکات ناتو و بویژه آمریکا در آغاز و تداوم این جنگ و سد کردن هر تلاش برای آتش بس و صلح را ببینیم، ارزیابی، نقد و محکوم کنیم. سیاست ها و اهداف دولت آمریکا و ناتو برای دامن زدن به یک بحران عظیم تر بین المللی، برای منحرف کردن جنبش اعتراضی علیه بحران عمیق اقتصادی کنونی را تشخیص دهیم و بکوشیم برای آن راهیابی کنیم.
این حزب تماما به بلندگوی دولت آمریکا و ناتو و به شعبه ای از رسانه های بستر اصلی غرب بدل شده است. حتی بخود زحمت نمی دهد که تبلیغات دروغین این رسانه ها را پس از آنکه جعلی بودن آن در خود رسانه های بستر اصلی به اثبات رسیده است پس بگیرد. عملا به دنباله رو حلقه به گوش ناتو و دولت آمریکا بدل شده است. بعضا حتی در جنگ افروزی از ناتو و بایدن و سی ان ان هم تند تر و آتشی تر ظاهر می شود. اگر نام حزب را لحظه ای فراموش کنیم و تبلیغات و نظرات آنرا در نظر بگیریم، این حزب را در زمره احزاب ناسیونالیسم پرو غرب، رژیم سابقی ها، اپوزیسیون راست دسته بندی خواهیم کرد. تلاش بسیاری انجام داده است تا توسط آمریکا و اپوزیسیون راست پذیرفته و جدی گرفته شود. نام این سیاست و سبک فعالیت را هم “دیپلماسی کمونیستی” گذاشته است.
تا آنجا که به اوکراین بر می گردد، این حزب کاملا منسجم عمل کرده است. در سال ۲۰۱۴ که دولت اوباما یک کودتا در اوکراین سازمان داد، دولت وقت را که به دولت روسیه تمایل داشت سرنگون کرد و دولت مورد نظر خود را سر کار آورد که نیروهای فاشیست در آن نقش داشتند، این حزب هم نوا با رسانه های بستر اصلی غرب این رژیم چنج را “انقلاب نارنجی” نامید. یکبار از کشتاری که دولت اوکراین و نیروهای فاشیستی آزوف در اودسا سازمان داده و ده ها هزار نفر را قتل عام کرده نام نیز نبرده است.
نگاهی به این سیاست ها و مواضع سیاسی این حزب و مقایسه آن با سیاست ها و تئوری های منصور حکمت بی ربطی کامل این حزب به حزب اولیه و گسست کامل آن از آن حزب را نشان می دهد. این حزب فقط در نام با آن حزب اولیه شریک است. اما باید پرسید اصرارشان برای حفظ این نام چیست؟ اگر این چنین به راست چرخیده اند آیا نام کمونیست کارگری مانعی در مقابل سهیم شدن شان در قدرت آتی نیست؟ آیا اصلا دستیابی به قدرت مشغله شان است یا صرف مطرح بودن و امروز را به فردا سپری کردن مساله شان است؟ آیا نام کمونیست کارگری مانعی برای کاندید سهیم شدن در پروسه رژیم چنج نیست؟ اینها سوالاتی است که به ذهن خطور می کند. البته سطحی گری عمیقی که بر این رهبری حاکم است پاسخ به این سوالات را پیچیده می کند.
فرض کنیم که این حزب بطور جدی به مساله قدرت سیاسی و سهیم شدن در رژیم آتی می اندیشد و برای آن فعالیت می کند. طی چند سال اخیر این حزب به اشکال مختلف نشان داده است که گزینه قدرتگیری را صرفا از طریق ائتلاف با جریان راست، ناسیونالیسم پرو غرب، قابل دستیابی می داند و لذا از طریق یک رژیم چنج سازمانیافته آمریکایی. اگر چنین است آیا بهتر نیست که این حزب تغییر نام دهد و یک نام خوش آهنگ تر در گوش دولت آمریکا برای خود برگزیند؟ آیا کمونیسم کارگری هر نیروی دست راستی را رم نمی دهد؟ تغییر نام کار ساده ای نیست؛ نمی توان یک روز یک اطلاعیه داد و طی آن تغییر نام را اعلام کرد؛ متضمن فعالیت جدی پیش و پس از تغییراست. و رهبری این حزب به چنین روشی هایی عادت ندارد. بعلاوه، ممکن است به این بیاندیشد که این نام در شرایط سیاسی ایران که جنبش کارگری فعال و رادیکال است و آرمان های سوسیالیستی و چپ درون جامعه عمیق است شاید یک نکته مثبت باشد. رژیم چنجی که یک حزب با نام کمونیست کارگری را در خود ادغام کرده است ممکن است از اقبال بیشتری در جامعه برخوردار باشد. نام این حزب را شنیده اند؛ کلمات سوسیالیسم و کارگر و کمونیسم را از رسانه اش شنیده اند؛ بسیاری می دانند که این حزب را منصور حکمت بنیان گذاشته است و لذا این نام می تواند به پروژه رژیم چنج ادویه چپ و سوسیالیستی بزند و رنگ آنرا متمایل به صورتی کند. مطمئن نیستم این رهبری تا چه میزان در این پروژه عمیق شده است و برای آن برنامه ریزی کرده است، اما اگر بخواهیم تحلیلی و منطقی به این مساله بنگریم این تنها پاسخ منطقی است.
این وظیفه ماست که به جنبش کارگری و چپ و به جامعه بطور کلی نشان دهیم که این حزب هیچ ربطی به کمونیسم کارگری منصور حکمت ندارد و تنها آن نام را یدک می کشد.