هر دو جناح راست و چپ اپوزیسیون بورژوائی جمهوری اسلامی یک پایه اجتماعی واقعی دارند: علاوه بر سرمایه داران، بخش قابل ملاحظه ای از طبقه متوسط وجود خود را مدیون بی ثباتی سیاسی جمهوری اسلامی است. این حقیقت بخشی از آگاهی عمومی است که بی ثباتی سیاسی منجر به عدم سرمایه گذاریهای کلان در ایران شد. این به نوبه خود طیف وسیعی از تولیدکنندگان و دلالان خرد را بوجود آورد. طبقه متوسطی که گلایه هائی نیز دارد. پاسخ نگرفتن گلایه هایش آنها را به سمت اپوزیسیون پرو غرب هل داده است.
این طبقه متوسط علیرغم تمام انتقادات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اش به جمهوری اسلامی با جوهرحاکمیت ضد بشری آن توافق دارد. مانند جمهوری اسلامی به شدت ضد کارگر، نژادپرست، ضد افغان، ضد زن و مخالف هر نوع برابری حقوقی انسانها است. مخالفتش با مداخله جمهوری اسلامی در خاورمیانه پایه نژادپرستی دارد: با ساخت بیمارستان و مدرسه برای عربها و آفریقایی ها مخالف است اما هیچ مشکلی با دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته ای یا قلدری نظامی یا سرکوب زحمتکشان کشورهای منطقه ندارد.
این طبقه متوسط اما در نهایت با حاکمیت تئوکراسی قرون وسطایی و دخالت آن در هر گوشه از زندگی اجتماعی اش مشکل دارد. خواهان درجاتی از اصلاحات و ‘مدرنیسم’ است، مخالفت حجاب اجباری است و خواهان گشایش هایی در امور فرهنگی است. به همین دلیل ‘نوستالژی’ زمان شاه را پیدا کرده است. نوستالژی آنها برای “زمان شاه” فراتر از این حوزه ها نیست.
این طبقه متوسط، آگاه یا خیر، با یک تناقض روبرو است. جایگزینی جمهوری اسلامی با یک حکومت بورژوازی طرفدار غرب، درها را به روی سرازیر شدن سرمایه گذاریهای کلان در ایران میگشاید و به این ترتیب شانس تعطیل شدن کسب و کار این طبقه افزایش یافته، تعداد کثیری از آنها به کار مزدی سوق داده خواهند شد.
این طبقه متوسط، بهمین دلیل، در گذشته در نقش پایه اجتماعی “اصلاح طلبان” ابراز وجود سیاسی میکرد اما زمانی که کارگران با شعار «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمامه ماجرا» آن معادله را بهم ریختند، همراه با رهبران ‘اصلاح طلب’ خود به اپوزیسیون طرفدار شاه پیوست.
این طبقه متوسط، برخلاف کارگران، در شبکه های اجتماعی حضور گسترده و پر سر و صدایی دارد. از حمایت کامل رسانه های جریان اصلی غربی برخورداراست. اگر گربهای از آنها در یک راهپیمایی اعتراضی صدای “شاه” درآورد، رادیو فردا عنوان “راهپیمایی طرفداران شاه” را به تیتر اول سایتش تبدیل میکند و “شاهزاده” را به عنوان “رهبر” اعتراضات توده ای به استودیوی خود دعوت میکند.
اگر صفوف مستقل و شعارهای توده کارگر در اعتراضات علیه جمهوری اسلامی ایران غایب بودند، تقلاهای فوق احتمالاً مانند سال ۵٧ قادر به “آلترناتیو” و “رهبر” سازی برای تودههای زحمتکش میبود. اما به لطف حضور مستقل طبقه کارگر در اعتراضات توده ای، شانس مهندسی چنین آلترناتیو سازی بسیار اندک است اگر چه غیرممکن نیست.
در زمانی که علاوه بر اپوزیسیون راستگرا، اپوزیسیون چپ بورژوائی در قالبهای مختلف از جمله “حزب کمونیست کارگری” نزدیک به دو دهه است که با تمام قوا تلاش میکنند با اتکا و اجرای سیاستهای پوپولیستی طبقه متوسط را نمایندگی کنند و همزمان کارگران از یک تشکل فراگیر سیاسی، از یک حزب سوسیالیست کارگری محروم هستند، امکان هژمونی اپوزیسیون بورژوائی، با یا بدون “شاه”، بر جنبش کارگری یک احتمال واقعی است.