تغییر سیاست غرب در قبال جمهوری اسلامی یکی از تبعات این اوضاع است
فکر کنم برای همه مخالفین و معترضین به جمهوری اسلامی روشن باشد که جامعه ایران در تب و تاب اعتراض و مبارزه میجوشد. هر کس بویی از سیاست برده باشد چپ باشد یا راست میداند که جامعه ایران در حال تحول و حرکت از نقطه ای به نقطه دیگر است. این تحولات که از سال ۹۶ بطور برجسته ای آغاز شده است، اکنون به نقطه ای رسیده است که تحولی کیفی در جامعه را اجتناب ناپذیر کرده است.
منظور من از تحول کیفی تنها ابعاد و استمرار اعتراضات نیست. بلکه فراتر از این است. فکر میکنم جامعه وارد فاز تازه ای شده است. دو فاکتور و دو مولفه مهم امروز در اوضاع سیاسی ایران تغییر کرده اند که نقش تعیین کننده دارند. اول استراتژی جنبشهای اعتراضی برای پیروزی و کیفیت و کمیت و استمرار آنها دوم تغییر سیاست دول غرب در قبال جمهوری اسلامی.
شش ماه قبل نمیشد با این صراحت از این تغییرات سخن گفت. امروز نه تنها جنبش کارگری و معلمان و بازنشستگان و…، بلکه همه اقشار جامعه منهای دزدان و مفتخوران و مزدوران حکومت، در جبهه معترضین به وضع موجود قرار گرفته اند. مقامات سطح بالای جمهوری اسلامی ضمن رقابت بر سر ثروت و قدرت اعتماد بنفس گذشته را ندارند. میدانند تضمینی برای ادامه این حکومت وجود ندارد. به این اعتبار صفشان در حال تجزیه شدن از هم و وا رفتن است. همه مقامات جمهوری اسلامی از وجناتشان میشود دید که در حال فکر کردن به آینده خود و خانواده هایشان هستند.
از همین حالا طرح و پروژه حفظ خود و منافعشان را بررسی کرده و احتمالات پیش رو را سبک سنگین میکنند. اینکه زودتر فرار کنند یا بمانند و به مخالفین نزدیک شوند. البته تعدادی از سران سپاه و ارتش و نیروهای نظامی و خیل آخوند دزد و فاسد امیدشان به قدرت سرکوب همین نیروهای مسلح است، که بتوانند مردم را ساکت کنند و به دزدی اعمال جنایت خود ادامه بدهند.
اما تا وقتیکه جنگ آخر مردم و جمهوری اسلامی آغاز نشده است آن بخش از اطرافیان حکومت که حساسیت اوضاع را متوجه شده و به فکر تغییر جایگاه خود هستند، احتمالا همچنان در مجموعه مدافعان حکومت خواهند ماند. اما با آغاز تلاطمات جدی و آغاز جنگ آخر مردم علیه رژیم بخش قابل توجهی از مقامات دولتی و سپاهی و ارتشی و …. زبان به اعتراض به وضع موجود میگشایند. این البته شامل بخش زیادی از مقامات سابق و فعلی جمهوری اسلامی میشود. در یک موقعیت دیگر که بدانند جنگ آخر آغاز شده است، تلاش میکنند چهره معترض به وضع موجود بگیرند. همچنانکه میبینیم از همین حالا احمدی نژاد و علی مطهری و… از جناح اصولگرا، خیلی تند تر از تاج زاده اصلاح طلب حرف میزنند.
فاکتور یا مولفه دوم سیاست دولتهای غربی در قبال جمهوری اسلامی است. به نظر من برجام آخرین برگ سازش غرب با جمهوری اسلامی است. دولتهای غربی از آن طریق میخواهند رژیم را مهار کنند و جمهوری اسلامی هم میخواهد از برجام برگ برنده ای برای خود دست و پا کند. این دو استراتژی و تاکتیک متفاوت است و بن بست عملی برجام از همین جا ناشی میشود. با این حال اگر جمهوری اسلامی راه تغییر سیاست خود و هماهنگی با دول غرب را در پیش گیرد و به خواسته های آنها تن بدهد شانس اینرا دارد که فشار دول غربی را برای مدتی کاهش بدهد. اما دولتهای غربی هم بیش از پیش به این قناعت رسیده اند که این رژیم قابل “اصلاح”، یعنی آنچه غرب میخواهد نیست.
از طرف دیگر دول غرب و در راس آنها آمریکا عمـق و گسترش نفرت مردم از جمهوری اسلامی را دیده و میدانند که این اعتراضات جاری و در میدان با نمونه های مشابه گذشته متفاوت است. به همین دلیل نگران عروج یک جریان چپ در ایران هستند. تحرکات رضا پهلوی در چند هفته گذشته و ملاقات پنس با سازمان مجاهدین و نفرت پراکنی این طیفها علیه چپها و کمونیستها را باید بر متن چنین اوضاع و احوالی دید.
اما در بعد اجتماعی آنچه قبلا طبقه متوسط گفته میشد و هنوز از آن حرف زده میشود، دیگر جایگاه جدیی در اقتصاد و سیاست ایران ندارد. زیرا این اقشار خرده بورژوای یا اقشار بینابینی در چند سال اخیر وسیعا و به سرعت تجزیه شده اند. بخش قابل توجهی از آنها به صف بیکاران یا کسبه خرد و بخشی به صف فقرا و کارگران مزدبگیر زیرخط فقر رانده شده اند. بنابر این اگر قبلا فقط کارگران و دیگر اقشار مزدبگیر از منظر تامین معیشت و حق تشکل و آزادی و… مشکل پایه ای با رژیم داشتند و به کلیت این نظام معترض بودند، امروز بخش زیادی از اقشار بینابینی هم به موقعیت همان مزدبگیران رانده شده اند و به وضع موجود اعتراض دارند.
قبلا “طبقه متوسط” یا همان اقشار بینابینی در میان طبقه حاکم و طبقه استثمار شده حائلی ایجاد کرده بودند، بخشی از این قشر به امید ارتقا موقعیت خود خواهان اصلاح رژیم بودند و عمدتا از استبداد و انحصار یک جناح رژیم مینالیدند. اما امروز بخش زیادی از این قشر بینابینی هم مشکل نان و تامین معیشت دارند. امروز اکثریت همین قشر خود در موقعیت معترض برای تامین نان و معیشت قرار گرفته اند.
برخلاف سیاستمداران و فعالین شکم سیر(عمدتا راست در اپوزیسیون) که اعتراض برای تامین معیشت را کم اهمیت و غیر سیاسی میدانند، باید تاکید کنم که همین موقعیت اقتصادی است که اکثریت بالایی از جامعه را از منظر تامین معیشت در مقابل حکومت قرار داده است. در عین حال ما با جامعه ای بدون رسانه و بدون اطلاع از حق و حقوق خود مواجه نیستیم. زیرا امکان میدیای اجتماعی در دسترس بخش زیادی از جامعه قرار گرفته و از اوضاع جهان و اخبار جاری در جامعه با خبر است. برخلاف تصورات کوته بینانه این دسته از فعالین و جریانات سیاسی راست، اتفاقا ریشه همه اعتراضات اجتماعی ناشی از موقعیت اقتصادی طبقه کارگر و اقشار تحت ستم جامعه است.
بنابراین جنبشی که امروز در ایران در جریان است، اساسا حول تامین معیشت شکل گرفته و تامین و تضمین معیشت در حکومتهای استبدادی بدون آزادی بیان و تشکل و تحزب ممکن نیست. زیرا معیشت محدود به فقط نان نیست. اگر چه امروز در ایران حتی پیدا کردن نان به معنی خاص کلمه هم به یک مشکل تبدیل شده است و بحرانی را دامن زده است. حتی برای کسب نان هم باید قدرت و حق تشکل و تحزب و اعتراض وجود داشته باشد تا بتوانید مطالبات بر حق را به حاکمان تحمیل کنید.
مشاهدات ما از جامعه ایران این است که بحران کنونی جامعه ایران و حکومت اسلامی همه جانبه است. بحران اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… کل جامعه ایران را فراگرفته است. مردم از این همه فساد و فقر و نابرابری و اختلاف طبقاتی و دزدی مقامات بالای حکومت اسلامی و سرکوب و کشتار و استبداد، جان به لبشان رسیده است. میدانند و توافق دارند که راه حل اصلی رسیدن به زندگی و جامعه ای بهتر، از راه سرنگونی جمهوری اسلامی میگذرد. بنابر این جنگ اصلی و محوری امروز مردم ایران جنگ با جمهوری اسلامی است. اما جامعه ایران و تحولاتش تاریخا تحت تاثیر سیاست قدرتهای جهانی بوده و هست. بنابر این در دل چنین بحران علاج ناپذیری، دولتها و قدرتهای بورژوایی نظاره گر نخواهند بود.
اوضاع سیاسی ایران به کدام سمت میرود؟
با توجه به شناختی که از حکومت اسلامی داریم و با توجه به تجربیات حکومتهای مشابه که وابسته و یا تحت اتوریته دولت دیگر یا قدرتی از قدرتهای جهانی نبوده اند، سیاستشان در مقابله کردن با جنبشهای اعتراضی متفاوت از دولتها و حکومتهایی بوده است که نیروهای سرکوبگرشان گوش به فرمان یک قدرت دیگر بوده است.
جمهوری اسلامی حکومتی شبیه شاه و مبارک و بن علی نیست. حکومتی است که بیشتر شبیه حکومتهای نوع صدام و قذافی و بشار اسد است. بنابر این میتوان گفت که حکومت جمهوری اسلامی یا بخشی از آن تا آخر از خود دفاع خواهد کرد. زیرا نه حکومت و نه نیروهای مسلح آن گوش به فرمان دولت و قدرتی نیستند که مثل شاه و مبارک و بن علی و … در شرایط حساس و بحرانی با تغییر سیاست قدرتهای جهانی از قدرت کنار برود.
نیروهای مسلح جمهوری اسلامی هم مثل ارتش شاه و مبارک و… سیاست مقامات آمریکا برایشان حکم دستور و راهکار ندارد.
بنابر این برای سرنگونی جمهوری اسلامی قدرت و ابعاد اعتراضات و اعتصابات باید آنقدر وسیع و سراسری باشد که رژیم را واقعا فلج کند و در آن شرایط سیر فروپاشی رژیم آغاز بشود. در غیر اینصورت جامعه میتواند از این هم گرسنه تر، بی امکانات تر مختنق تر بشود و این بخش از بورژوازی حاکم در ایران همچنان بر سر قدرت بماند. میدانم هیچ کدام از مخالفین جمهوری اسلامی دوست ندارند این واقعیت تلخ را بشنوند. در عین حال میدانم حتی بخشی از این اپوزیسیون راست و حتی بعضا “چپ” که هدف و استراتژی خود را فقط به جابجایی حکومت اسلامی با حکومت دیگر تعریف کرده است حتی نمیخواهند به این احتمالات و پیچیدگیها فکر کنند و برای شکست چنین دشمنی طرح و برنامه داشته باشند.
این بخش از جریانات سیاسی روحیه دادن به خود و صف خود را روحیه دادن به مردم مینامند و خود را ناچار میدانند که خوشبینیهای غیر واقعی ساده اندیشانه را به اسم امید دادن تحویل جامعه بدهند. اما فعالین و رهبران جنبش کارگری و مردم معترض میدانند با چه حکومتی طرف هستند و قدمهای آهسته و حساب شده اعتراضاتشان نشان از درک درست تعادل قوا از طرف آنها را نشان میدهد.
با این وجود در جوامع بسته ای مانند ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی مقاطعی هست که تعادل قوا به سرعت برق و باد تغییر میکند. تحولات میلیمتری از دهه هفتاد تا کنون را بخشی از اپوزیسیون توجیه گرانه تفسیر میکنند و هر آن از آنها سوال میشود چرا این جنبش سرنگونی که از اواسط دهه هفتاد خورشیدی با بسته شدن روزنامه سلام پا به میدان گذاشت تا کنون موفق به سرنگونی نشده است؟ پاسخ میدهند درست است رژیم سرنگون نشده است اما در همان جای اول هم نمانده است و جامعه تغییراتی کرده است و… این پاسخ بیش از اینکه حقیقتی را روشن کند و مانعی را برطرف کند، سفسطه گویی و سطحی نگری گوینده را برملا میکند. زیرا روشن است که در یک جامعه برهوت بدون تحرک هم امروزش مثل دیروزش نیست. سوال این است پس این رژیم چگونه سرنگون میشود.؟
پروسه سرنگونی و احتمالات
اولا باید تکلیفم را از همین اول با این تز الکی و بی پایه روشن کنم که گویا در ایران فقط با انقلاب میتوان جمهوری اسلامی را سرنگون کرد. پاسخ من این است انقلاب فقط یکی از احتمال در میان احتمالات دیگر است. از نظر من احتمالات دیگر برای جابجایی قدرت و سرنگونی و تغییر رژیم اسلامی و متلاشی شدن رژیم و… هم موجود است که همچنان باز و امکان وقوع دارند.
یک جریان جدی سیاسی باید اینقدر روشن بین و مطلع و متعهد باشد که همه این احتمالات را ببیند و آماده بازی در هر شرایطی باشد. امروز باید با تاکید چند باره بگوییم جنبش چپ و کمونیستهای ایران در یک بزنگاه تاریخی قرار گرفته اند. زیرا اعتراضات و اعتصابات جاری در جامعه ایران امروز مکانیسم خاص خودشان را دارند و بدون درجه ای از تشکل و سازمان ممکن نمیشوند. اما برای پیروزی بر جمهوری اسلامی سازمان و تشکل و هماهنگی فعالین و رهبران در سراسر ایران یک ضرورت است و باید به این امر مهم پرداخت.
سوال اما این است که این درجه از تشکل و سازمان که برای این اعتراضات جاری کار میکند در بعد وسیع و سراسری هم جوابگو هست یا نه؟ پاسخ من به این سوال بدون ابهام و صریح این است که نخیر، زیرا برای شکست جمهوری اسلامی باید رهبران و فعالین جنبشهای اعتراضی و مطالباتی یک قدم جدی دیگر به جلو بردارند. زیرا برای وارد شدن به مرحله جنگ آخر با جمهوری اسلامی و بدست آوردن پیروزی در این جنگ، لازم است شبکه های فعالین و لیدرهای همین اعتراضات جاری، ارتباط و هماهنگی بیشتر و وسیعتر و سراسری تری را سازمان بدهند. تا بتوانند قدم به قدم به ستاد رهبری کننده جنبش سرنگونی شکل بدهند. از این طریق پیروزی آزادی بر استبداد، پیروزی رفاه بر فقر و پیروزی مردم آزادیخواه و برابری طلب بر طبقه حاکم و نه تنها حکومت فعلی ممکن و میسر میشود.
البته این آمادگی در شرایطی و برای جریانی ممکن است که هر نوع جنبش سرنگونی و یا هر نوع جابجایی قدرت را انقلاب فرض نکند. کسانیکه هر شکل تغییر حکومت را انقلاب فرض میکنند طبیعی است که یک ذهنیت عموم خلقی و تصور تکرار اتفاقات سال ۵٧ را به نمایش میگذارند و تصورشان از تحولات امروز ایران در همان محدوده تجربه انقلاب ۵۷ است. چنین سیاست و ذهنیتی به درد امروز نمیخورد و اساسا چنین اتفاقاتی رخ نخواهد داد. زیرا نه جامعه و نه حکومت و نه جریانات اپوزیسیون چپ و راست شباهت چندانی با سال ۵٧ ندارند.
بنابر این لازم است کمونیستهای ایران و فعالین و رهبران جنبش کارگری در راس همه اعتراضات و جنبشهای جاری در خیابان سکان سیاستی را در دست بگیرد که امکان و توان اینرا داشته باشند که در چنین جنگی علیه جمهوری اسلامی و کل طبقه حاکم پیروز بشوند. برای درک این سیاست و ضرورت آماده شدن برای تدارک ملزومات پیروزی در این جنگ رهبران و فعالین کمونیست ایران بویژه در جنبش کارگری لازم است احتمالات پیش رو و موانع پیش رو را با دقت بررسی و راه پیروزی خود در این احتمالات را بشناسند.
از نظر من رخ دادن دو احتمال زیر قویتر و ممکن تر از بقیه احتمالات سیاسی در ایران است.
یکی اینکه شبکه های فعالین و رهبران جنبشهای اعتراضی و تشکلهای توده ای در یک روند مبارزه و جدال سیاسی با حکومت در بعدی سراسری شکل بگیرند و تشکلهای موجود گسترش بیابند. از دل این تشکلها فعالین و رهبران میدانی و محلی بتوانند در یک هماهنگی سراسری با هم مرکز یا مراکزی برای رهبری مبارزات علیه جمهوری اسلامی را شکل بدهند. این فعالین و رهبران میتوانند در یک تعادل قوای مناسب با قدرت جمعیت در خیابان و اعتصابات سراسری کل حکومت و دستگاه سرکوبش را فلج و از پا در بیاورند. یا اینکه جنبشهای مطالباتی با همین درجه از سازمان و تشکل در یک روند تحولی به کمک جنبش در خیابان بیایند و اتصال این دو حرکت به هم، قدرت بالایی را خلق میکنند که توان سرنگونی جمهوری اسلامی را خواهند داشت.
اگر این احتمال فوق پیش برود یا رخ بدهد شانس انقلابیون چپ و کمونیست بیشتر و امکان اینکه بتوانند در دل همین اعتراضات احزاب و سازمانهای سیاسی برخاسته از این جنبشها را شکل بدهند و مبارزات را رهبری کنند زیاد است. در چنین شرایطی هژمونی چپ و طبقه کارگر بر این اعتراضات یکی از احتمالات است.
اما احتمال دوم این است که همه این اعتراضات توده ای و گسترده از طرف رژیم به خاک و خون کشیده بشود و مردم ناچار بشوند مانند سوریه روزی دست به اسلحه ببرند و جنگ و گریز با نیروهای مسلح رژیم آغاز بشود. در این شرایط امکان دخالت دولتهای منطقه و قدرتهای جهانی بسیار بیشتر و امکان کسب هژمونی جریانات راست و نیروهای قومگرا محتمل تر است. نباید شک کرد در چنین شرایطی بازیگران اصلی یک جناح از ارتش یا سپاه پاسداران خواهند بود، که هم امکانات و هم آموزش لازم برای این کار را دارند و هم میدانند چگونه پشت حکومت فعلی را خالی و زیر بغل آلترناتیو دست راستی دیگری در اپوزیسیون بگیرند. بحث این است که در چنین شرایطی هم نیروهای چپ و کمونیست و رهبران و فعالین جنبشهای اعتراضی باید فورا دست به اسلحه ببرند و اجازه ندهند بخشهای مختف بورژوازی ایران به کمک نیروهای مسلح مانع شکل گیر یک انقلاب اجتماعی در ایران بشوند.
اتفاقا برخلاف تصور ساده اندیشانه کسانیکه فکر میکنند رضا پهلوی در دور آخر ظاهر شدنش در رسانه ها همانند دوره های قبلی است و چیزی نگفته است و مهم نیست وانشالله گربه است و غیره، نیروهای چپ و کمونیستها و آزادیخواهان باید بدانند که این ظاهر شدن و این پوزیسیون و این هماهنگی در رسانه ها در این مقطع زمانی همگی یک جا بطور اتفاقی جور نشده است. بلکه رویکرد جدید دول غربی و در راس آنها آمریکا بستر اصلی این نوع ظاهر شدن رضا پهلوی را شکل داده است.
ملاقات پنس با سازمان مجاهدین هم نشان میدهد که رویکرد آمریکا و دول غرب اساسا تقویت جریانات راست و محافظه کار است که در قدم اول جمهوری اسلامی را بترسانند و ناچار به کوتاه آمدن بکنند. اگر این سیاست اجرایی نشد پلان دومشان این است که بتوانند با تقویت همین جریانات ارتجاعی و ضد انقلابی در اپوزیسیون، بورژوزی غرق در بحران ایران را نجات بدهند. بعدا به سیاست دول غرب و تغییر رویکرد آنها در قبال جمهوری اسلامی میپردازم.
بنابر این رهبران و فعالین جنبش کارگر و چپها و کمونیستها و همه جریاناتی که این سناریوها و تحرک راست ارتجاعی را به ضرر جامعه میدانند و جدی فرض کردند، جدال سیاسی مهمی را علیه جریانات بورژوایی (جریان سلطنت طلبی و ناسیونالیسم پرو غرب و ارتجاع اسلامی سازمان مجاهدین) پیش بردند. جدال چپ با جریانات راست تا حدودی فضا را از نظر سیاسی تغییر داد. همین ترند چپ و کمونیست و آزادیخواه باید تمام تلاش و توان خود را بکار گیرند که سناریوی اولی یعنی گسترش و استمرار اعتراضات و اعتصابات سراسری به هدف سرنگونی رژیم اسلامی اتفاق بیفتد. اینجا امیدی به سیاست چپهای راست شده که فکر میکنند تحرک جریانات راست انشالله گربه است و سرشان را زیر برف کردند نیست. اینها اگر خواب آلود نباشند آگاهانه در جهت تقویت همین راست ارتجاعی خودشان را از جدال جدی با راستها کنار کشیدند که در صف “خلق” تفرقه ایجاد نشود.
روشن است که رهبران و فعالین جنبش کارگری و چپها و کمونیستهای ایران خوش خیال نیستند که گویا جریانات راست اهل خیابان و جنبشهای اعتراضێ و اعتصابی و…. نیستند. اتفاقا کسی که میگوید راستها سرنگونی طلب نیستند و یا اهل خیابان نیستند آگاهانه خاک در چشم مردم میپاشد. زیرا در ایجاد خوشبینی به جریانات راست که گویا خطری نیستند و ایجاد توهم نسبت به آنها که مردم ماهیت واقعی این جریانات را نشناسند شریک میشود.
بنابر این نباید شک کرد که در سناریوی اول و در پروسه اعتراضات خیابانی و اعتصابات سراسری با فروپاشی جمهوری اسلامی، جریانات راست اگر بتوانند قدرت را قبضه و اجازه نمیدهند جنبش سرنگونی به انقلابی اجتماعی علیه سیستم اقتصادی حاکم تبدیل شود. از همین حالا هم اعلام کرده اند در جامعه ای که آنها حاکمش باشند نه تنها کمونیستها جایی ندارند و باید کشته بشوند بلکه کوره آدمسوزی راه اندازی میکنند. اینها رسما نوشته اند حتی دمکراسی و انتخابات و غیره هم برای مردم ایران زود است و باید مردم ده سالی منتظر تثبیت حکومت بعدی بشوند. تعدادی از متفکرین طیف راست توهم برشان داشت وفکر میکنند همین فردا پس فردا رضا پهلوی تاجگذاری میکند و رسما اعلام کردند که باید کوره آدم سوزی برای سوزاندن چپها وکمونیستها برپا کنند.
اتفاقا جریانات راست پرو غرب اپوزیسیون خارج کشور برخلاف بخشی از چپ پخمه که فکر میکند همراهی با راستها آنها را به جایی میرساند، بدون ابهام و با صراحت ضدیت با چپ و آزادیخواهی و کمونیسم را در سرلوحه برنامه سیاسی خود قرار داده است. کمونیستها را در کنار جمهوری اسلامی قرار داده و قابل مجازات میدانند. روشن است که راستها خودآگاه و بر اساس منافع طبقاتی حرکت میکنند. حتی در مقاطع مختلف نفرت این جریانات راست و فعالین آن علیه کمونیستها بیشتر از مخالفتشان با جمهوری اسلامی است. آنها رسما گفته اند نیروهای مسلح سرکوبگر جمهوری اسلامی و متخصصین این حکومت میتوانند در خدمت حکومت مورد نظر آنها باشند. اما با همان صراحت گفته اند کوره آدمسوزی برای کمونیستها سازمان میدهند. ضدیت اینها با کمونیسم و چپ یک برند قابل فروش به دولتهای غربی بویژه آمریکا است. اپوزیسیون راست متاسفانه بیش از احزاب و سازمانهای چپ به منفعت طبقه خود آگاه است.
راستها میدانند که در سناریوی اول یعنی هنگامیکه جمهوری اسلامی با قدرت جمعیت سرنگون بشود، احتمال قدرت گیری چپها و کمونیستها و تبدیل جنبش سرنگونی به یک انقلاب آزادیخواهانه یک احتمال واقعی است. به همین دلیل اگر نتوانند در همان ضرب اول و یا سناریوی اول قدرت را قبضه و مانع ادامه جنبش سرنگونی به یک انقلاب رادیکال بشوند، پلان دومشان را پیش خواهند برد. پلان دوم آنها امید بستن به فرماندهان سپاه و ارتش و بخشی از بورژوازی داخل ایران و حمایت دولتهایی است که از حکومت اسلامی قطع امید کرده اند.
جریانات راست ناسیونالیست پرو غرب در خارج کشور برای ممانعت از شکل گرفتن یک انقلاب رادیکال و قدرتگیری چپ، تلاش میکنند با بخشی از بورژوازی پرو غرب جا خوش کرده در حکومت و حاشیه حکومت متحد و یک سیاست واحد را پی بگیرند. امید آنها برای پیروزی بعد از جمهوری اسلامی، اتکا به همان فرماندهان ارتش و سپاه و… است که همین امروز در حال سرکوب اعتراضات مردم هستند. اینها حتی اگر با برپا کردن جنگ داخلی هم باشد تلاش میکنند مبارزات مردم را قیچی کنند و مانع شکل گیری یک انقلاب اجتماعی و زیرو رو کننده شوند.
سیاست دول غرب در قبال جمهوری اسلامی در حال تغییر است
از نظر من تلاش برای به نتیجه رسیدن برجام آخرین تیر و برگ آس دولتهای غربی برای مهار کردن جمهوری اسلامی است. به نظر من دولتهای غربی امروز سیاستشان کمک به ماندن جمهوری اسلامی نیست. اما سیاست دخالت نظامی را هم ندارند. رژیم چنج و دست به دست شدن قدرت از جناح اسلامگرا به جناح ملیگرا برای بورژوازی غرب حالت مطلوب در شرایط بحران کنونی است. طی چند دهه گذشته سیاست چماق و هویج دول غرب در قبال جمهوری اسلامی به نتیجه نرسید. امروز از روی ناچاری دقیقا به دلیل اینکه جمهوری اسلامی را نتوانستند مهار کنند و هر روز شاهد گسترش اعتراضات مردم هم هستند، از ترس عروج چپ در ایران، سیاست دیگری را در پیش گرفته اند. سیاست اولتیماتوم آخر به جمهوری اسلامی که یا کوتاه می آید یا دول غرب به پلان دیگری پناه میبرند. پلانی که تقویت کردن بخشی از نیروهای راست است که فعلا برای تهدید جمهوری اسلامی بکار گرفته شده است، اما فردا برای جانشینی این رژیم خواهد بود.
استارت زدن رهبر سازی و بزرگ نمایی از افرادی مانند رضا پهلوی اولین اقدام عملی این سیاست و رویکرد جدید دولتهای غربی است. امروز با توجه به تحولات داخل ایران که اختصارا به آن اشاره شد و با توجه به نگرانی از اتمی شدن جمهوری اسلامی، دولتهای غربی و در راس آنها هیئت حاکمه آمریکا به این نتیجه رسیده اند که باید تغییرات جدیی در حکومت جمهوری اسلامی اتفاق بیفتد. دولتهایی اروپایی هم کم و بیش با این رویکرد آمریکا و انگلیس همراه شده اند. به نسبت کوتاه آمدن و یا نیامدن جمهوری اسلامی پلان دولتهای غربی به سرکردگی آمریکا هم تغییر خواهد کرد.
در پایان لازم به تاکید است که پلان جنبش کارگری و مردم آزادیخواه و سیاست چپها و کمونیستها با اتکا به همین جنبشهای جاری در خیابان در قدم اول سرنگونی جمهوری اسلامی است. اما برای پیروزی و برپایی جامعه ای آزاد و مرفه و سوسیالیستی کمک به پیروزی انقلابی آزادیخواهانه و چپ و کارگری است که بتواند یک بار برای همیشه نقطه پایانی بر دور معیوب تسلسل حاکمیت نیروها جنبش ناسیونالیستی و اسلامی بگذارد و مردم بتوانند تعیین کننده سرنوشت خودو جامعه خود باشند.
محمد آسنگران