الجزایری ها ضرب المثل بسیار عمیق و پر معنایی دارند. این ضرب المثل که گفتگویی است بین پدری با فرزندش، با زبانی ساده گرفتاری های فرصت طلبان و دروغگویان را برملا می سازد:
“پسر: پدر جان بیاییم ما نیز خلعت شریفان به تن کنیم، و “شریف” شویم!
پدر: پسرم به خود بستن عنوان شریف، کار مشکلی نیست. اما باید کمی صبر کرد تا آنها که ما را می شناسند، سر بر زمین بگذارند”.
این داستان ما را به یاد سرنوشت و موضع گیری های سران رژیم پیشین و ماموران و بلندپایگان ساواک رژیم شاهنشاهی می اندازد. جنایات بیش از حد رژیم جمهوری اسلامی، به آنها این فرصت را داده است، تا حتا منتظر سر بر زمین گذاشتن کسانی که آنها را می شناسند، نشوند و با دست پاچه گی هر چه تمام تر خلعت شریفان بر تن خویش بپوشانند.
در فضایی که تلویزیون هایی چون “من و تو” هر روز در “تونل زمان” شان، خلعت هایی پر از زرق و برق بر تن رژیم سلطنتی می پوشانند، و فیلم های مستند تبلیغاتی دوران شاه را به عنوان سیمای جامعه پیش از انقلاب، به خورد نسل کنونی می دهند و جامعه آن دوره را همچون کشور سوئد و آلمان به تصویر می کشند، و از سوی دیگر در “تاریخ های شفاهی” تیشه به ریشه تاریخ معاصر زده می شود، و حقایق تاریخی را به صراحت تحریف می کنند و فضا آکنده از تئوری های توطئه شده است و جا برای اثبات واقعیات و حقایق تاریخی تنگ شده است، هر از چندگاهی شاهد ظهور “لاجوردی” هایی هستیم که حق به جانب، از خود، رفتارها و عملیات سرکوب گرانه خود دفاع می کنند.
فضای مجازی و انعکاس این گفتارها در رسانه ها و سایت های معتبر و از جمله یوتیوب، و کنجکاوی های نسل جوان که تشنه درک و فهم اوضاع و احوال جامعه پیش و پس از انقلاب هستند، پای هر کسی را که در آن روزگاران از موقعیت و جایگاهی برخوردار بوده است، به عنوان فرد “مطلع”، “صاحب نظر” و دارنده اطلاعات دست اول به صحنه کشانده است.
کلاب هاوس، اینک تبدیل به میدانی شده است که هر فردی، با هر زمینه و پیشینه ای در آن می تازد و بدون ارائه هیچ سند و مدرکی تاریخ می سازد و به خورد دیگران می دهد.
می توان گفت که آنها روایت های خود را از روی دادها بیان می دارند و دیگران هم آزاد هستند به نقد آنها بپردازند. اما این سخنان توجیهاتی بیش نیست. چرا که نه به منتقدان چنین فضایی داده می شود و نه اینکه جلوی شایعات را می توان گرفت. فضای کنونی جامعه ایران چنان به هم ریخته و آشفته هست، که آمادگی پذیرش هر نوع روایتی از تاریخ را دارد.
رژیم جمهوری اسلامی نه تنها تاریخ معاصر، که تاریخ پیش و پس از اسلام را نیز دستخوش تحریفات ویرانگرانه ای ساخته است. بازشناخت تاریخ ایران در دستگاه رژیم جمهوری اسلامی، با بازسازی های دروغین و تولید انبوهی از “مستندات” ساختگی، بسیاری از محققان عرصه تاریخ را دچار سر درگمی خواهد ساخت و کار را برای بازشناسی و بازخوانی تاریخ بسیار مشکل خواهد ساخت. اما تحریفات تاریخی، تنها به رژیم جمهوری اسلامی ختم نمی شود. در بخش هایی از دگراندیشان نیز چنین پتانسیلی وجود دارد. در بخش نیروهای ملی گرا و قوم گرا – به ویژه سلطنت طلبان – همان شیوه ها به گونه ای متفاوت اعمال می گردد و از حماسه سازی های کوروشی و حقوق بشر و پرداخت حقوق به کارگران و زنان – آن هم به طور دقیق و با شرح جزییات! – گرفته تا اسطوره سازی از شخصیت هایی چون نادرشاه و رضاشاه و تا تحریف های وحشتناک مربوط به روی دادهای انقلاب ۵۷ که همه گی به کلاف های سردر گمی در عرصه تاریخ بدل شده اند و کشف و فهم روی دادهای معاصر را به معما و چیستان تبدیل کرده اند.
خاطرات و گفتگوی عنصر مشکوکی به نام عرفان قائمی فرد با پرویز ثابتی، نفر دوم ساواک، آغاز جرقه ای بود که زمینه را برای گشودن تحریفات تاریخی دیگر ساواکی ها فراهم ساخت. از گفتگوهای برخی از مجریان تلویزیونی با پرویز معتمد گرفته تا افرادی به نام امیر شفایی، تا برنامه پرگار بی بی سی فارسی که پای فردی به نام فراستی را به این گفتگوها کشاند تا اینک کلاب هاوس و نسل سر در گمی که تاریخ معاصر را می خواهد از جنایتکاران ساواکی بیاموزد و به گونه ای با آنها به گفتگو می پردازد که گویا با یک اندیشمند و محقق تاریخ به بحث نشسته اند!
و آنچه بسیار جالب توجه می باشد دروغ هایی است که اینان به خورد نسل کنونی می دهند و نه تنها از عملیات و رفتارهای خشونت آمیز خود دفاع می کنند که آنها را مشروع نیز جلوه می دهند. و همچون لاجوردی های کنونی فراز و فرودهای شلاق بر تن مخالفان سیاسی را مصداق شکنجه نمی دانند. بلکه آنها را برای دریافت اطلاعات از زندانی ضروری نیز می دانند. جالب اینجاست که این شلاق ها و داغ و درفش ها نه فقط برای دریافت اطلاعات برای دستگیری مبارزان مسلح بوده است، که در موارد بسیاری این شلاق و شکنجه ها برای لو دادن منبع یک اعلامیه و یا یک کتاب بوده است.
اگر انسانیتی در کار باشد و رعایت حقوق انسان و حرمت انسانی اش در نظر گرفته شود، حتا زدن یک سیلی یا لگد به هر شهروندی تحقیر انسان و زیر پا گذاشتن شرافت انسان است. دیگر چه برسد به شکنجه های آن چنانی. هر نوع دفاع از ضرب و شتم انسان و به هر بهانه ای تحقیر انسانیت است و عملی ضد بشری.
آری، در یک فضای سالم و دموکراتیک، بایسته این است که امثال ثابتی ها و فراستی ها در دادگاه های عادلانه به محاکمه کشیده شوند و به جرم جنایت علیه بشریت در زندان به سر ببردند و نه اینکه تبدیل به منابع خبری و تاریخی شوند تا تاریخ معاصر از زبان انها بیان شود و زحمت محققان تاریخ را چند برابر سازند. بس است، به تحریف کنندگان، شکنجه گران و مدافعان رژیم های استبدادی فرصت عرض اندام نباید داد. ما در برابر تاریخ، نسل های بعد از خود و تاریخ این سرزمین – آنچنان که حرکت کرده و پیش رفته است – مدیون هستیم.