شماری از اصلاحطلبان دینی ایران، به اقتضای زمان و زمانه، حمله به سلمان رشدی را محکوم کرده و خود را موافقِ آزادی بیان جلوه میدهند اما برخی چون آقای سروش با افزدونِ اما و اگرهای گوناگون، و از جمله با «تجاوز به زبان»، میکوشند آزادی بیان را در عرصهی نقدِ و طنز و بازآفرینی آزادِ دین، تاریخ و شخصیتهای دینی در آثار هنری و ادبی، محدود کرده و سانسورِ اسلامی را، که با پذیرشِ حقِ آزادی بیان از در بیرون میشود ، با نامهای دیگر از پنجره وارد کنند.
«صوفی نهاد دام و سر حُقه باز کرد
بنیادِ مَکر با فلکِ حیلهباز( حقهباز) کرد»
حافظ
بسیاری از اصلاحطلبان دینی ایران به زمانِ صدورِ فتوای قتلِ رشدی از آن دفاع یا آنرا توجیه کردند. اغلب اصلاحطلبان دینی، در آن زمان و سالها پس از آن، حتا یک کلمه در مخالفتِ با فتوای قتلِ یک نویسنده نگفتند بگذریم از اینکه برخی از آنان چون آقای عبدالکریم سروش در تصفیه، «اسلامی کردن»، حذفِ فرهنگی و اخراجِ استادان و دانشجویان در «انقلاب فرهنگی» پیشینهای ثبت شده دارند که هنوز آن را نقد نکرده و از آن عذر نخواستهاند و بسیاری از آنان عاملان و آمران و عملههای نهادهای امنیتی شکنجه و شلاق و اعدام بودند.
اکنون شماری از اصلاحطلبان دینی ایران، به اقتضای زمان و زمانه، حمله به سلمان رشدی را محکوم کرده و خود را موافقِ آزادی بیان جلوه میدهند اما برخی چون آقای عبدالکریم سروش با افزدونِ اما و اگرهای گوناگون، و از جمله با «بازکردنِ سرِ حُقه»ی «تجاوز به زبان» (سوءاستفاده از زبان abuse of language) میکوشند آزادی بیان را در عرصهی نقدِ و طنز و بازآفرینی آزادِ دین، تاریخ و شخصیتهای دینی در آثار هنری و ادبی، محدود کرده و سانسورِ اسلامی را، که با پذیرشِ حقِ آزادی بیان از در بیرون میشود ، با نامهای دیگر از پنجره وارد کنند.
کتابی که سروش دوست ندارد عمل است نه بیان
آقای عبدالکریم سروش در فیلمی که اخیرا همرسان کرده (لینک در پایانِ متن) در «ملامت و تقبیحِ» «توهین و اهانت» به منبر میرود و البته طبقِ رویهی همیشگی خود با زدنِ انگِ «نادان» به منتقدانِ خود، بدانان «توهین» میکند که بگذریم.
از شیوههای رایجِ حُقهی تجاوز به زبان، (سوءاستفاده از زبان abuse of language) ، که از شاخصههای برخی اصلاحطلبان دینی/حکومتی ایران است، یکی هم تغییر دادنِ نامهای جاافتاده و نامگذاریهای مندرآوردی است. بر برخی مصداقها و مفاهیمِ نامی دیگر مینهند تا ماهیت واقعی آنها را پنهان کنند.
آقای عبدالکریم سروش در فیلمِ تازه خود با بازی ناموجه با واژههای «بیان» و «عمل» همین تاکتیکِ نخنمای کلیشهای را به کار میگیرد تا نقد، طنز و بازآفرینی آزادِ دین، متون و شخصیتهای «مقدسِ» دینی را، از شمولِ آزادی بیان، ــ که حقِ همگانی است و شایستهاست که با بیان پاسخ دادهشود،ـــ اخراج و به حوزهی «عمل» براند که پاسخ «عمل»ی دارند. فشردهی سخن او این است که رمانِ آیههای شیطانی حاوی «اهانت و توهین و جسارت به مقامِ بلندِ پیامیر» است پس «بیان» نیست، «عمل» است و مشمولِ حقِ آزادی بیان نمیشود.
آقای سروش میگوید «آزادی بیان هم توضیخ لازم دارد .چه چیزی بیان است. چه چیزی عمل است. اهانت کردن عمل است. بیان نیست. فحش دادن عمل است، بیان نیست. تحریک کردن عمل است بیان نیست. این ها از جنسِ عمل هستند، از جنس بیان نیستند».
«گفت ای کَل با کَلان آمیختی ..»
آقای سروش در ادامه با ترفندی نخ نما، در قیاسی نادرست به مضحکی قیاسِ طوطی بقالِ مثنوی، «بلند کردنِ صدای موسیقی تا حدِ آزار دادنِ همسایه» و «تحریک به تفرق و تفرقههای قومی» را در کنارِ نقد و طنزِ و بازآفرینی آزادِ تاریخ و شخصیتهای دینی مینهد تا طنز و نقدِ دین را چیزی وانمود کند همسان با این دو.
تنها «نادان»ها تفاوتِ «تحریک» به قتل و خشونت های قومی و دینی و «بلند کردنِ صدای موسیقی تا حدِ آزار دادنِ همسایه» را با نوشتنِ رمان نمیدانند. این دو قیاسِ آقای سروش یادآورِ همان طوطی بقالِ در مثنوی است که «خلق» را از «قیاس» او «خنده آمد» که ندانست:
«زین عصا تا آن عصا فرقی است ژرف
زین عمل تا آن عمل راهی شگرف»
داورِ خودخواندهی تمیزِ بینِ بیان و عمل
اگر این ادعای ناموجه و نادرستِ آقای سروش را بپذیریم که برخی آثار فکری و ادبی و هنری کتاب و «بیان» نبوده و مشمولِ حقِ آزادی بیان نیستند، این پرسش مطرح است که چه کسی تعیین میکند که کدام کتاب «بیان» است و کدام «عمل»؟ چه اثری مشمولِ حقِ آزای بیان است و باید که با بیان پاسخ دادهشود و چه اثری «عمل» است و باید با «عمل» بدان پاسخ داد؟ و با چه سنجهای؟
آقای سروش به شیوهی برخی اصلاحطلبانِ دینی ایرانی که خود را محور و مبداء تاریخ، صاحبِ حقِ انحصاری تفسیر و تاویلِ متون و مرجعِ انحصاری داوری میدانند، در این فیلم در مسندِ قاضی و مرجعِ خودخواندهی داوری و تمیزِ بینِ بیان و عمل مینشیند، هر کتابی که او دوست ندارد عمل است نه بیان . «هر جا میخ طویلهی خرِ ملا است همان جا مرکزِ عالم است»
در کشورهای دموکراتیک دادگاههای صالحه مرجعِ تشخیصِ «تحریک به قتل و خشونت های قومی و دینی و..» و «اهانت» و تهمت به شخصهای حقیقی هستند که به دادگاه شکایت میبرند اما هیچ دادگاهی برای بررسی «اهانت» و .. به شخصیتهای حقوقی، از جمله شخصیتهای دینی و تاریخی، برگزار نمیشود.
خاطرِ مبارکِ آقای سروش آزرده است!
آقای سروش در این فیلم میگوید رمانِ رشدی «پر از اهانت به پیامبر اسلام، سوگیری خصمانه نسبت به اسلام و خصوصا نسبت به پامبر اسلام» « نهایت اهانت و توهین و جسارت به مقام بلند پیامیر اسلام» و «آزردنِ یک میلیارد نیم مسلمان و بی حرمتی کردن به مقدسات انان» است و «اهانت، آزردن خاطر دیگران عمل است نه بیان»
داوری او در بارهی رمانِ سلمان رشدی گرچه نشانهی آشکارِ نشناختن رمان و ناآگاهی از شیوههای فهم و نقدِ رمان است اما حقِ او است که از این کتاب «آزرده» شود و این داوریها را داشته و بیان کند .آن چه حقِ او نیست حکمهائی است که در ادامه صادر میکند.
رشدی «به احترام مسلمانان باید قلم خود را نگه میداشت» ، « حق آزادی بیان هست ولی احترام به دیگران کجا رفته؟ سوء استفاده از این حق کجا رفته؟ گاهی از حق خود سوء استفاده می کنیم، من اگر صدای موسیقی را در در خانه خود بلند کنم که همسایه آزار ببیند نمیتوانم بگویم از آزادی استفاده میکنم، دارم سوء استفاده میکنم».
«می گویند پیامبر اسلام درگذشته و کسی نمیتواند به او اهانت کند، به درگذشتکان نمیتوان اهانت کرد اما به حاضران چی؟ آن ها را آزردن چی؟ نمیشود گفت این حق من است که همه را بیازارم»
این درست که رمانِ آیههای شیطانی آقای سروش و انبوهی از مسلمانان را رنجاندهاست هرچند در اغلبِ موارد بیآن که کتاب را خواندهباشند اما اگر میعارِ آقای سروش را بپذیریم که هر کتابی که انبوهی از مردم را میآزرد نباید نوشته و منتشر شود و حقِ «آزردهشدن» را حقِ انحصاری او و مسلمانان ندانیم، از بسیاری از آثار علمی، نظری، ادبی و هنری و حتا دینی اثری بر جای خواهد ماند؟ تنها کافی است به یادآوریم که برخی آثارِ علمی به زمانِ خود میلیونها انسان را، که تصویری نادرست از جهان داشتند، رنجاندند به مثل آثارِ کپرنیکوس، داروین و…
قران از منظرِ آقای سروش و مسلمانان «مقدس» است اما از منظر بسیاری از انسانها کتابی است با صدها آیه در تمجید و ترویج خشونت، تبعیض، تحقیر و توهین و تبعیض علیه زنان و کافران و حتا علیه پیروانِ دینهای یهودی و مسیحی و.. بر میعارِ آقای سروش قرآن، که میلیونها یهودی و مسیحی و دینناباور و زنان را «آزار» داده و میدهد، نباید نوشته میشد و نباید منتشر شود.
اما طنز و نقدِ دین، چون تبلیغِ دین، حقِ همگان است. هر کسی حق دارد کتابی بنویسد، هر کسی حق دارد کتابی را نقد کند. هر کس حق دارد از کتابی «آزرده» شده و آزردگی خود را «بیان» کند، هر کس حق دارد کتابی را نقد کند و…. اما ممنوع کردنِ نوشتن با هر توجیه و دستاویزی، از جمله «این عمل است نه بیان»، چیزی نیست جز انکارِ حقِ آزادی بیان که از حقوقِ خدشهناپذیر انسانی است.
تقدسزدائی نیز، چون مقدس پنداشتن، حقِ همگان است
حق هر کس است که متنها و آدمهائی را «مقدس» بداند. حقِ هر کس است که از آنچه او «توهین به مقدسات» خود میپندارد آزرده شود و علیه یا در نقد آن بنویسید و بگوید، تظاهرات مسالمتآمیز کند و.. اما حقِ هیچکس نیست که خواستارِ نوشته و منتشر نشدنِ کتابی شود مگر آن که دادگاههای صالح در کشورهای برخوردار از دموکراسی آن کتاب را، پس از نشر و نه پیش از آن، به اتهاماتی چون «تحریک به قتل و خشونتهای قومی و دینی و..» محکوم کنند و این معیار در مورد آثار هنری و ادبی و از جمله رمان، که پای تخییل و … در میان است، چندان پیجیدهاست که کمتر نمونهای از آن هست.
هر کس حق دارد دین و شخصیتهای دینی و تاریخِ دین را نقد کند، ابعادِ مسخرهی آنها را به تمسخر بگیرد، آنها را موضوعِ طنزِ قرار دهد، در آثارِ هنری و ادبی، که تخییلِ خلاق از مولفههای اصلی است، آنگونه که میخواهد آنها را بازآفرینی کند و..
حقِ هر کس است که مفاهیم، کتابها و آدمهائی را «مقدس» بداند اما حقِ دیگران هم هست که مقدسهای زمینی و آسمانی را یوغی بدانند بر گردنِ آزادی و تفکرِ انتقادی، مولفهای از فرهنگِ استبدادی و زمینهای از زمینههای ازخودبیگانگی و اسارتِ آدمی. حق هر کس است که برای رهائی انسان از فرهنگِ استبدادی و ازخودبیگانگی از مقدسهای آسمانی و زمینی تقدسزدائی کند و طنز از راههای موثرِ تقدسزدائی و نقد و نفی فرهنگِ استبدادی است.
اگر معیارِ آقای سروش یعنی ممنوع بودنِ «اهانت» به مقدساتِ دینی را بپذیریم و آن را حقِ همگانی و نه حقِ انحصاری مسلمانان بدانیم، چه رخ میدهد؟ اگر همه دینها، مذهبها و عقیدهها در جهان، که سر به صدها میزنند، فهرستی از مقدساتِ خود، که سر به هزاران هزار خواهد زد، ارائه و نمایندگانِ آنان در مجمعی بزرگتر از مجمعِ عمومی سازمانِ ملل!، تمامی آثار هنری و ادبی و نظری و علمی و دینی را بررسی و آنچه را که توهین به مقدسات خود تلقی میکنند حذف کنند، از علوم و ادبیات و هنر و حتا دین چه میماند؟
بازی چرخ یا واقعیتهای سرسختِ زمینی
از جمله مشکلهای آقای سروش و برخی اصلاحطلبان دینی آنکه به اقتضای زمان و زمانه حقِ آزادی بیان را به زبان میپذیرند اما میکوشند تا سانسورِ اسلامی را بُزک و با نامهای دیگری از پنجره وارد کنند.
اغلبِ مسیحیان و یهودیان و.. و بسیاری از مسلمانان، به اقتضای زیستن در جوامعِ برخوردار از دموکراسی، با حقِ آزادی بیان و نقد و طنزِ دین کنار آمدهاند. اصلاحطلبان دینی ایرانی و دیگر مسلمانان مخالفِ نقدِ دین و آزادی بیان نیز به ناچار و با گذشت زمان به تدریج حقِ آزادی بیان و طنر و نقدِ دین را تحمل خواهند کرد. کافی است برخلافِ «صوفی» شعرِ حافظ به «دام و حقه»ی تجاوز به زبان متوسل نشوند، خود و دیگران را با قیاسهای طوطی بقالِ مثنوی فریب ندهند، خود را دانای کل و دیگران را «نادان» ندانند و بدانند که «تعصب خامی است» و البته واقعیتهای سرسختِ زمینی و «بازی چرخ» کار اصلی را بر عهده دارد و بدانان خواهد آموخت که باز هم به گفتهی حافظ
«بازیِ چرخ بشکندش بیضه در کلاه
آنکس(زیرا) که عَرضِ شعبده با اهلِ راز کرد»
.
لینکِ فیلمِ عبدالکریم سروش:
https://bit.ly/3wfUmzX