دو صحنه و دو تصویر سازی را در دو برهه زمانی با هم مقایسه کنید. تصاویر اول از “رهبری” تراشیده برای انقلاب علیه رژیم شاه در روزهای آخر بهمن ماه ۱۳۵۷ و متعاقبا شیوع شعار “اتحاد” و مجاز نبودن “تفرقه اندازی”.
اینجا من به ریشه ها و دلایل اینکه چرا “چپ” و یا سوسیالیسم چپ موجود در آن سالها، ربطی به سوسیالیسم کارگری نداشت و بلکه جناح چپ و مسلح بورژوازی ملی و مترقی بود، نمیپردازم، چرا که فکر میکنم به اندازه کافی این نقد اکنون یک داده چه در سطح تئوریک و چه از نظر سیاسی است. اما در هر حال همان سوسیالیسم ملی و خلقی از این ظرفیت برخوردار نبود که نه فقط مدعی “رهبری” تحولات جاری باشد، بلکه درست در صفوف مردم حاضر در صحنه، آنان را از “اتحاد” حول پرچم خمینی و جریان اسلامی برحذر دارد و در سطح جامعه و ماکرو، و نه فقط در میان “هواداران”، دقیقا در آن اتحاد چیده شده و مهندسی شده از بالا، “تفرقه” ایجاد کند. فقط در آن لحظات تعیین کننده و حساس ممکن بود از تثبیت هژمونی جریان اسلام سیاسی بر جنبش مردم جلوگیری کرد. فقط در آن لحظات ممکن بود در سطح رهبری جامعه و انقلاب، نیروی دیگری را برای جلوگیری از بند و بست ها و توطئه ها، چه در رابطه با “اعلام بیطرفی ارتش” و یا تصمیمات کنفرانس گوادلوپ، در سطح “دولت سازی” و یا اشکال حکومت دوره “گذار”، در صحنه سیاست گذاشت.
چنین اتفاقی روی نداد. اما از آنسو “رهبری” لانسه شده، و در خلاء یک مصاف در سطح ماکرو، دیگر به “اتحاد” نیازی نداشت و برعکس تمام نیرویش را صرف این امر کرد که “تفرقه اندازان” را بیخ دیوار بگذارد. در تظاهرات تاسوعا عاشورای زمستان ۵۷، شعار “مرگ بر شاه” ممنوع اعلام شد، “ارتش برادر ماست” سر داده شد و خطاب به جریان چپ تسلیم شده به رهبری مهندسی شده، که در گروههای کوچک و در پیاده روها، زیر لب شعار “اتحاد، مبارزه، پیروزی” را یواشکی تکرار میکردند، از بلندگو و با نعره فریاد: “حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله” وادار به سکوت کردند.
و صحنه دوم و تصویر سازی دیگر در سال ۱۴۰۱:
تحرک مردم در خیابانها واقعا شورانگیز است. اما من شخصا، امیدوارم اشتباه کنم، تصور میکنم صحنه های روزهای پایانی سال ۵۷، به شیوه ای “به روز شده” و منطبق بر سیر تحولات این چهار دهه، دارند در اشکال بازهم “به روز شده” تکرار میشوند.
درست در این روزهای پر تب و تاب و ول شدن قدرت سیاسی در خیابانها است که یکهو شنیدیم: به “ولادیمیر زلنسکی” و “مسیح علینژاد” جایزه دوازدهمین مراسم “آکسی” اعطا شد.
شانه به شانه این رهبر تراشی جهان پست مدرنیست و پسا فروپاشی بلوک “کمونیستی”( در عالم واقع سرمایه داری دولتی) در میدیاهای غرب اعلام شد که مبارزه مردم ایران علیه “حکومت ملاها”، دقیقا همان سیری است که مردم اوکراین و جناب زلسکی با تکیه بر گنگسترهائی متشکل از داوطلبان ضد کمونیست و فاشیست، مثل “گردان آزوف”، علیه روسیه پوتین “تمامیت خواه” طی میکنند.
این یک تصویر سازی بسیار کار شده و در عین حال مُزوّرانه است. دوایر پشت سر خانم علینژاد انگار مردم ایران را مُشتی رعیت بی اختیار تصور کرده اند که گویا میتوان تصرف خیابانها و میادین شهرها را توسط آنان، در یک چشم بندی و رندی، تناسخ روح فاشیستها و گنگسترهای “گردان آزوف” در فضای اعتراضی جامعه ایران، قالب کرد. گرچه حُقنه این شارلاتانیسم زمُخت به مردم هوشیار و نسل جوان ایران چندان هم ساده نیست، اما حقیقت این است که اگر درست در “همین لحظات” و در سطح جامعه و در مقیاس ماکرو، صدائی علیه این رهبر تراشی دم و دستگاههای ضد کمونیست و رژیم چینجی و پنتاگونی و سیا و ام آی ۶، بلند نشود، اگر انتقاد و ایراد به این مهندسی کثیف، چون روزهای آخر سال ۵۷، به محافل “چپ” و در خلوت خویش، محدود بماند، واویلا است. آنوقتها هم سالها پس از وارد شدن جامعه ایران، به یک کشور صنعتی و شهری، کسی انتظار نداشت که عقب مانده ترین و حاشیه ای ترین عنصر ارتجاع اسلامی، در مقام رهبر کارگر صنعتی و جمعیت عمدتا تحصیلکرده و بپاخاسته، نشانده و بدتر از آن “پذیرفته” شود.
به همین دلیل است که در کمال تاسف به نام “حزب کمونیست کارگری ایران” و دقیقا در این لحظات، از زبان راست ترین کادرها و مدافع بی قید و شرط تظاهرات تحت پرچم واحد شیر و خورشید و بیرق حزب مربوطه، شعار میدهند: “زنده باد اتحاد” و “نابود باد تفرقه”. حزب مذکور متاسفانه با های جک نام کمونیسم کارگری، در این روزهای حساس دقیقا آنجا ایستاده است که چپ ملی در روزهای انقلاب ۵۷. جاده صاف کن رهبرتراشی رژیم چینجی و پرچمدار “اتحاد” همه حول آن مهندسی افکار. آنقدر غیر سیاسی و ساده لوح و پخمه اند که متوجه نیستند فی الحال، راست لانسه شده دارد همین تظاهراتهای خارج کشور که قرار است، “اتحاد” موهوم آنان را رعایت کند، به یُمن فراخوان رهبری شان که: “اپوزیسیونِ اپوزیسیون نشوید”، به چیزی کمتر از سیاه لشکر ساکت و مودب رضایت نداده است.
به نظر من تا دیر نشده است باید جلو این روند مرموز و خطرناک را گرفت. درست در این روزها باید در سطح جامعه و از صفوف فاتحان خیابان و محلات و میادین شهرها، علیه این مهندسی بپا خاست و در صفوف نامیمون این “اتحاد” خرافی و شیادانه، “تفرقه” ایجاد کرد. اگرنه، حزب فقط حزب اله “به روز شده” و چه بسا شبه سکولار و نیمه مدرن، فضا را مسموم خواهد کرد.
خیر! این بار اجازه نخواهیم داد نعره حزب فقط حزب اله، “من دولت تعیین میکنم”، و رسالت ننگین فاشیستهای اوکراین، و عروسک کوکی های سیا و پنتاگون و سابقا “خاتمی چی”، سرنوشت و مقدرات مبارزه ما و جامعه ایران را تعیین کند. از هم اکنون باید کاسه کوزه دستگاه مهندسی افکار و رهبر تراشی های آن چنانی را بر سرشان خراب کنیم. اکنون و در صف خیابان و در سطح جامعه!
فردا دیر خواهد بود، بسیار دیر
۳۰ اکتبر ۲۰۲۲
ایرج فرزاد