آنچه در سطرهای اخبار و گزارشات و نیز در تفاسیر و تفاسیر دیده میشوند، جنگ اسرائیل با «تروریست» های حماس است. اینکه جنایات وحشیانه در کشتار مردم غزه، حلقه ای در تحکیم جناح راست ناسیونالیست و بنیادگرایان «کلیمی- مسیحی» در دولت اسرائیل است. تعبیر ژورنالیسم غرب و کسانی که «واقع بین» معرفی میشوند، این است که این دولت راست سرانجام دارد اسرائیل و «یهودیان» را وارد «دوره موعود تورات» میکنند که دولت فعلی اسرائیل ابزار “اراده الهی” این رسالت خونین است.
اما بین این سطور و لابلای اخبار و گزارشات، حقایق و فکت های دیگری پنهان اند. از این نظر لازم است تشخیص داد که ریشه تبدیل مساله فلسظین، ابتدا از مساله «اعراب و اسرائیل» و سپس «اسرائیل و فلسطین» به بحران جنگی «اسرائیل حماس» کجا نهفته است؟
پس از شکست روند صلح اسلو، «آریل شارون» در سال ۲۰۰۵ تصمیم گرفت که بطور یکجانبه شهرک های غزه را ترک کند. این اقدام شارون موجب شد که تمام جهان برای او و «حسن نظرش» کف بزنند. اما پشت آن تصمیم یک معامله و بند و بست سیاسی کثیفی فی الحال در جریان بود. «تقویت و حمایت از حماس» در مناطق تخلیه شده و تضعیف جدی «حکومت خودگردان» پیرو الفتح.
«شارل اندرلن»- خبرنگار فرانسوی- اسرائیلی که در سال ۱۹۷۳ جز نیروهای ذخیره نظامی اسرائیل بوده است، چنین مینویسد:
«آریل شارون در واقع تصمیم گرفته بود که غزه را به دست حماس بسپارد. تاکید براینکه هرگونه توافق سیاسی با سازمان اسلام گرا (حماس) غیرممکن است، بمعنای نسخ راه حل (سیاسی) «دو دولتی» بود. وقتی در سال ۱۹۹۷حماس کنترل نظامی این منطقه را بدست گرفت، ژنرال های اسرائیلی از اهود اولمرت، نخست وزیر (وقت) درخواست کردند تا اجازه دهد که هلیکوپترهای جنگی را جهت حمایت از نیروهای «اقتدار فلسطین» (دولت خود گردان فلسطین) به این منطقه اعزام کنند. اما پاسخ منفی بود. زیرا در واقع حماس باید پیروز می گردید. این باعث کشته شدن نزدیک به ۱۵۰ نفر و صدها زخمی از نیروهای فتح گردید. اسلام گرایان هم برای اجرای سیاست خود باید ابزاری در دست داشته باشند… و در همین راستا دولت اسرائیل اجازه تأمین مالی حماس را صادر کرد. از آن مقطع ببعد، هر ماه یک جت شخصی از قطر در فرودگاه بن گوریون در تل آویو به زمین می نشست و یک فرستاده قطری با چمدانهایی پر از دلار از آن پیاده می شد و با اسکورت پلیس اسرائیل به غزه میرفت و در آنجا پول را به حماس تحویل میداد… دو سال پیش این روش (ارسال) تغییر کرد، اما تامین مالی هرگز متوقف نشد. در سال ۲۰۱۹ نتانیاهو در دیداری با فعالان لیکود توضیح داد که برای جلوگیری از تشکیل دولت فلسطینی، می بایستی اجازه داد تا به حماس کمک مالی بشود».
(غزه: پیامد غم انگیز یک کوربینی. گفتگو با شارل اندرلن – اخبار روز- برگردان: ف. دوردانی)
بنابراین، تا اینجا روشن شده است، که دلیل اصلی «غافلگیر» کردن نیروهای امنیتی اسرائیل توسط نیروهای حماس، مطلقا «غافلگیرانه» نبوده است. تقویت «شبه نظامیان حماس» برای تشدید شکاف در صفوف نیروهای مردم فلسطین، نقشه حساب شده دولت اسرائیل از سالها پیش بوده است. در این هم نباید تردید کرد که تحرکات بعدی و یورش به؛ و بمباران غزه توسط دولت اسرائیل، چون جنگی با «نیروهای نیابتی» جمهوری اسلامی، امثال همین حماس، حزب الله لبنان و جهاد اسلامی نام گرفته است. و اگر این صفحه را در مناسبات بین المللی و بویژه دخالت و نظارت جانبدارانه آمریکا از اسرائیل قرار بدهیم، آنگاه روشن است که تضعیف جنبشهای اسلامی و اسلام سیاسی بطور مشخص، بخشهای دیگری از لابلای پنهان در بین سطرهاست.
تصور من این است که دولتهای غرب و آمریکا، بطور دقیق در جریان رابطه بین حماس و اسرائیل قرار دارند و چه بسا این بخشی از نقشه های دوایر امنیتی کشورهای مربوطه و اسرائیل باشد. این جنگ گرچه به قیمت قربانی شدن شماری زیاد از شهروندان اسرائیل و فلسطین ادامه یابد، اما نتیجه آن در واقع تصمیم به نابودی جریان حماس است که خود دولت اسرائیل قبلا تصمیم گرفته بود، با حمایت مالی در واقع کنترل کامل آن را در اختیار بگیرد.
از این نظر برای دو حالت احتمالی در مساله فلسطین، یکی تشکیل دولت مستقل فلسطین در کنار اسرائیل و دیگری «یک دولت واحد» زیر سیطره اسرائیل و با رعایت «حق برابر شهروندی»، به نظر میرسد که اسرائیل و غرب، بویژه آمریکا، اکنون به راه دوم متمایل اند. نگفته پیداست که جهت گیری در این باصطلاح راه حل، اسلام سیاسی و جنبش های اسلامی، یا کلا فلسفه وجودی شان را از دست میدهند و یا به نیروهای خنثی و بی تاثیر تبدیل خواهند شد.
پیش بینی سیر حوادث ساده نیست، چه، تصور اینکه با این صحنه های جنایت و کشتار توسط نیروهای اسرائیل و حمایت جانبدارانه دولت آمریکا و دیگر سران غرب، مردم فسطین و «جهان متمدن»، به استقبال «حق برابر شهروندی» تحت سیطره چنین ماشین کشتار جمعی و نسل کشی و امحاء کامل بروند، ساده نیست.
در این شرایط، ما شاهد تظاهرات و راهپیمائی های وسیع در آمریکا، انگلستان، ایتالیا، استرالیا، فرانسه، کوالالامپور، ترکیه و…بودیم. در میان هزاران نفر که روز شنبه در نیویورک، شیکاگو و واشنگتن راهپیمایی کردند، راهپیمایی هایی که اعضای «جامعه یهودی آمریکا» نیز در آن حضور داشتند. اهمیت شرکت اعضای «جامعه یهودی آمریکا»، در گفته های یکی از شهروندان جامعه مربوطه در نیویورک و در نزدیکی کاخ سفید این بود که او گفت:
« من به عنوان یک یهودی تأیید می کنم که این اسرائیل نماینده من نیست. بسیاری از ما با این سیاست ها و این نسل کشی موافق نیستیم.»
بسیار روشن است که راه حل دوم، یعنی محروم کردن مردم فلسطین از حق تعیین سرنوشت خویش و رضایت به زندگی تحت حکومت فاشیسم مذهبی، هرچند آمیخته با موهومات حقوق بشری، در میان خود شهروندان اسرائیلی، نفوذ کلام ندارد. با اینحال، دولت راست افراطی اسرائیل، در یک بند و بست پنهان و مرموز با حماس، زندگی و جان هزاران نفر از مردم غزه و ساکنان شهرهای اسرائیل را چون موشهای آزمایشگاه در راه آزمایش این سناریو از پیش محکوم به شکست، با بیرحمی و خونسردی ویژه فاشیستها، سلاخی کرده و به جنایات ادامه میدهد.
سیاست های دولتهای غرب و بویژه آمریکا در این رابطه نیز سرشار از توطئه و دسیسه است. اینها در واقع با همکاری مستقیم دولت ارتجاعی و دست راستی اسرائیل، راه “غیر مستقیمی” را در پوشش ظاهری مقابله با جنبش های اسلامی و در راس آنها، رژیم جمهوری اسلامی، در پیش گرفته اند. میدانند که با تجاربی که آمریکا در عراق، از زمان جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱ تا زیر و رو کردن کل شیرازه مدنی جامعه عراق در دوره های بوش پدر و پسر، در افغانستان و تسلیم به حکومت طالبان و ناکامی در سوریه و… دارند، از توان کنترل اوضاع پس از رودر روئی نظامی با جمهوری اسلامی بر نخواهند آمد. راه «تضعیف» رژیم جمهوری اسلامی را در یک معامله و بند و بسط کثیف با حماس یافته اند. و چه باک، اگر نتیجه این ناتوانی و وضعیت رو به افول «عظمت» و مقام ژاندارمی آمریکا را با قربانی کردن جان شهروندان اسرائیلی و بمباران وحشیانه مردم عادی نوار غزه، جبران و پنهان کنند.
بدون چنین توطئه ها و معاملات پشت پرده، راه تضعیف رژیم اسلامی و اسلام سیاسی در قدرت، آشکار و مستقیم در دسترس بود. مردم ایران به گفته سران رژیم اسلامی در مبارزات سالیان و بویژه طی یک سال اخیر، «بزرگترین بحران بقاء» را در طول دوران حاکمیت اسلام سیاسی آفریدند.
راه مستقیم، انسانی و «حقوق بشری» نیز، این بود که به جای برجام و سازشهای زیر جلکی با رژیم اسلامی، در کنار مردم ایران قرار بگیرند. برعکس توهمات پشت همه توطئه چینی های پشت «جنگ حماس و اسرائیل»، تعرض لجام گسیخته دولت اسرائیل به مردم غزه و کشتار بیرحمانه آنان و قربانی کردن شهروندان در تیر رس موشک پرانی های «نیروهای نیابتی» جمهوری اسلامی، به داد اسلام سیاسی رسید. آنهم درست در لحظاتی که رعشه مرگ در اثر مبارزات و مقاومت مدنی مردم ایران، سرتاپای کل جنبش های اسلامی و در راس آنها اسلام سیاسی در قدرت را فراگرفته بود. جای تردید است اگر چنین دسیسه و توطئه هائی دقیقا برای کمک به بقاء اسلام سیاسی در قدرت، چیده نشده باشند.
اما ورای این معاملات مرموز و پیچیده، نه به حکم قانون سیر تکامل تاریخ، که به دلیل مکانیسم های اجتماعی در جامعه ایران، قدر مسلم این است که اسلام سیاسی، بویژه در دوره افول آن، در مساله فلسطین نیز سیر رو به زوال را طی خواهد کرد و مبارزه مردم ایران همراه با همراهی جهان متمدن از سکته ناشی از این توطئه ها و سناریوهای مرموز و پنهان از افکار عمومی، سالم عبور خواهد کرد.
این مناظر، میدان را برای عرض اندام نیروهای پیشرو و متمدن و سکولار، در جنبش فلسطین و در میان مردم اسرائیل، علیه ارتجاع فالانژیسم و فاناتیسم یهودی گری سیاسی و اسلام سیاسی، هر دو، چه در اروپا و آمریکا، و در سراسر جهان فراهم میکند. جهان متمدن و بشریت قرن چاره ای ندارند که در حفظ میراث ها و دستاوردهای برابری طلبانه و سوسیالیستی، این ارکان های دولتی ارتجاع مذهبی و زرّادخانه به خون کشیدن آزادیخواهی و حقوق مدنی شهروندان در سراسر جهان ما را در هم بشکند.
۲۹ اکتبر ۲۰۲۳
ایرج فرزاد