مناسباتِ طبقاتى دنیاى امروز ایجاب میکند که بشر اسیر و از خود بیگانه باشد. موقعیتِ فرودستِ انسانِ امروز در قلمرو سیاست، انعکاسى از اسارتِ او در قلمرو اقتصادى است. توجیه این وضعیت شغل “شریف” صنعت مذهب و ایدئولوگهاى جامعه بورژوائى است. پاپ هم طرفدار “گفتگوى ادیان” است. خاتمى و سروش و امثالهم هم همینطور. در کلیه مذاهب خطوطى در هیئتِ “میانه رو” و “سیویلیزه” شده و حتى “رهائیبخش” وجود دارند که وظیفه شان انطباقِ خرافات با نخواستنِ مردم است. وقتى مردم و نسل جوان میگوید دین و مذهب نمیخواهم و با زندگى امروز من جور درنمى آید، سر و کله این “پروتستانتیست ها” و مذهبِ اهل “مدارا و تساهل” و در جاهائى مانند آمریکاى لاتین “الهیات رهایبخش” پیدا میشود!
اسلام و مسیحیت و یهودیت و خیل تاریکِ اندیشان دانشگاهى شان و طیفِ “پاستوریزه” شده آنها یک کار را انجام میدهند؛ امر تداوم اسارتِ بشر در پیشگاه سرمایه! اول مردم دنیا را به “مسیحى” و “اسلامى” و “یهودى” و متعلقین و وابستگان ادیان تقسیم میکنند. یعنى هر کسى نه یک انسان و شهروندِ برابر با حقوق سیاسى و اقتصادى و امکانات برابر بلکه عضوى از لشکر و “اُمتِ” این یا آن دین است. با این فرض، بحث مناسباتِ ادیان در شکلى “دمکراتیک” توسط سران از گور برخاسته و خودگمارده شروع میشود. اگر هم کسى دیندار و مذهبى به معنى اخصِ کلمه نباشد، ابدا جاى نگرانى نیست، ناسیونالیسم در صحنه است. طبق تعریف هر کسى بالاخره “وطنى” یا “قومى” دارد، لابد جائى متولد شده و با زبانى حرف میزند و “تاریخ و فرهنگ و میراث ملّى” خودش را دارد! اگر نخواستید عضو “اُمتِ” اسلامى یا مسیحى یا یهودى باشید و هنوز زنده بمانید، حتما باید براى احراز “هویت”، عضو “ملّت” یا “قوم” معینى باشید. اینجا هم فرقه ها و جریانات و پرچمها و “رهبران” قومى و ملى صف کشیده اند و کُلکسیونى از تعصباتِ عقبمانده و آتشین نژادپرستانه مانند کالاهاى رنگارنگ و متنوع بازار وجود دارند. “مبنا” هم محل تولد و زبان است. مثلا اگر دو نسل شما هم متولد آلمان یا فرانسه و سوئد باشد، هنوز “خارجى” یا “خارجى تبار” هستید. حکومتهائى مانند جمهورى اسلامى بجاى خود محفوظ که ناسیونالیسم کریه و نژاد پرستى ضد افغان و ضد “عرب” را با اسلام و قوانین اسلامى ترکیب کرده است! کافى است که غُرمه سبزى دوست داشته باشید و خصوصیات مردانه – اسلامى تان بیرون بزند تا “فرهنگ و هویّتِ ملّى تان” ثابت شود!؟ کافى است شش نسل قبلى تان در فلان دورقوز آباد به دنیا آمده باشد تا هفت نسل دیگرتان هم به همین اعتبار معرفى شود! به هر حال دراین چهارچوب “انتخاب” دیگرى میسر نیست. یا عضو “ملّتى” هستید و شکرگزار و رعیتِ شاهى یا عضو “اُمتى” هستید و خدمتگزار و برده دینى!
در قاموسِ جامعه بورژوائى، هرچه باشید، انسانِ آزاد و برابر محسوب نمیشوید. دراین جامعه خصوصیاتِ انسانى فقط براى سؤاستفاده و تنها زمانى موردِ رُجوع قرار میگیرد که قرار است مُعضلى پشت سر گذاشته شود و یا توجیه شود. انسان در جامعه بورژوائى، انسانى مسخ شده و اسیر قالبهاى از پیش تعیین شده اقتصادى و سیاسى، انسانى عبید و ترسیده و دست به سینه و بیحقوق است که هر روز زنجیرهاى اسارت خود را محکم تر میکند. مذهب و ناسیونالیسم خطرناک ترین سموم و کشنده ترین سلاحهائى است که بشریت تجربه کرده است و در پیشگاه آن قربانیان بیشمار داده است. نگاهى ساده به جنبشها و احزاب و ایدئولوژیهاى رنگارنگ جامعه بورژوائى، به پرچمها و فرهنگ و اخلاقیاتِ حاکم، به جنگها و پاکسازیهاى قومى و مذهبى، به سُنتهاى سیاسى و تاریخ نویسى، به میراث و “افتخارات” ملى و مذهبى، به هنر و ادبیات و فلسفه و جامعه شناسى، به آموزش و پرورش و هر آنچه که بشر امروز با آن درگیر است، طوق بردگىِ ناسیونالیسم و مذهب بر گرده بشریت قابل مشاهده است.
انسانِ امروز براى دستیابى به آزادى و برابرى و بازگشت به انسانیت خویش، براى نفى انکارِ انسانیت توسط جامعه بورژوائى، براى خلاصى از انقیاد سیاسى و اقتصادى و فکرى و فرهنگى، باید سرمایه و حکومتهایش را بزیر بکشد. مقابله با مذهب و ناسیونالیسم بعنوان دو مار افعى که به جان مردم افتاده اند، یک قلمروِ مُهمِ جدالِ فکرى و سیاسى است. انسانِ آزاد نه به پاپ احتیاج دارد نه به مُفتى و امام و نه به خاخام و دیگر حضرات خودگمارده صنعتِ مذهب. انسانِ آزاد نه به “اصالتِ فرهنگ و خاک” احتیاج دارد نه به رجعتِ نامیمون به “ملّت” و “قوم”. جنگ و جدالِ مذاهب و ناسیونالیستها جنگى برسر سهم برى از اسارت انسان و بقا و تداوم این مناسبات منحط است. باید معنى سیاسى و زمینى جدال مذهبى و ملى را دریافت و براى رهائى و آزادى همه جانبه انسان از روى هر دوی اینها و هر آنچه که کهنه است عبور کرد.
۲۱ ماس ۲۰۲۴