در باره فراخوان آقای فرخ نگهدار ✍️ ایرج فرزاد

مقالات

آقای فرخ نگهدار مقاله ای نوشته است با عنوان: “در باره جبهه اصلاحات ایران”

به باور من این نوشته تناقضات زیادی را با خود حمل میکند.

اولین مورد توصیف “جبهه اصلاحات” است که ایشان ذهنیت و انتظار خویش؛ و همزمان رویکرد سیاسی خویش را در باره اوضاع سیاسی جامعه ایران، با واقعیت های عینی و تاریخی، یکی فرض کرده اند. تعبیر ایشان از “جبهه اصلاحات”، در حقیقت، یک “نظریه” است که چون غیر قابل تعمیم است، بنابراین غلط و نادرست است. قدری توضیح میدهم:

ایشان در توضیح برخی مشخصات “جبهه اصلاحات ایران”، از جمله چنین نوشته اند:

“در عرصه سیاست داخلی: تقویت عناصر جمهوریت و مردم سالاری (دموکراسی) در کشور از راه برگزاری انتخابات آزاد، منصفانه و رقابتی، برای تقویت حس تعلق حکومت به مردم در اعماق جامعه و شکستن سیطره یاس و کاهش شکاف دولت- ملت. امتناع پیگیر از توسل به ارعاب و خشونت در قبال اعتراضات، به ویژه اعدام.”( از نوشته فرخ نگهدار، منتشر شده در سایت اخبار روز)

“اصلاحات”، با هر رویکرد، معنی مشخصی دارد. نیرو و یا حزب و جبهه ای که اصلاحاتی را در نظام موجود تعقیب میکند، به دنبال “یک تغییر” در رابطه بین “دولت – ملت” است. در تعبیر آقای نگهدار، مدافعان اصلاحات و یا جبهه اصلاحات مورد نظر ایشان، گویا هدف “تقویت حس تعلق حکومت به مردم در اعماق جامعه” را تعقیب کرده و تعقیب میکنند.

به این جملات توجه کنید تا بیشتر متوجه شوید که خود آقای نگهدار چگونه در تعمیم رویکرد موضوع مورد بحث، عجز خود را به نمایش میگذارد:

“به لحاظ پایه اجتماعی اکثریت بزرگ اعضا و مسئولین احزاب و تشکل های اصلاح طلب در خانواده های اقشار فرودست و خرده پای شهری و روستایی پرورش یافته اند. پیشینه تاریخی، تعلقات هویتی و فرهنگی، شیوه زندگی انها با یکدیگر همپوشی های گسترده دارد. آنها بلا استثناء در شکل گیری جمهوری اسلامی نقش داشته و طی دهه ها پس از انقلاب در رده های بالای حکومت، یا در حاشیه های آن حضور، دسترسی یا نفوذ داشته اند. به همین علت موقعیت اجتماعی آنها طی ۴ دهه کیفیتا ارتقا یافته و اکنون بخشی از لایه های فرادست، مدرن، و توانمند جامعه ما به شمار میروند.”(همانجا)

اگر از نظر آقای نگهدار، اکثریت بزرگ اعضا و احزاب تشکل های اصلاح طلب، “بلا استثنا” در شکل گیری جمهوری اسلامی نقش داشته اند، چگونه انتظار دارند که مردم ایران که نشان داده اند نمیخواهند سر به تن اسلام سیاسی باشد، آنان را کماکان “خودی” تصور کنند؟ بویژه اینکه اضافه کرده اند طی چهار دهه پس از انقلاب، این جماعت “در رده های بالای حکومت” دسترسی و یا نفوذ داشته اند؟ با این حال این تناقض شکننده، ایشان را از آویزان کردن مدال به اینها تحت عنوان: “بخشی از لایه های فرادست، توانمند ومدرن جامعه ما” باز نمیدارد.

آیا به همین راحتی ایشان میتواند حکم “اصلاح طلبی” را برای نیروهائی که در “شکل گیری فاشیسم” آن هم نه در چهار و پنج سال که در “چهار دهه” داشته اند و در “رده های بالای” فاشیسم موسولینی و هیتلری بوده اند، صادر کند؟ قطعا نه! آنجا “ایتالیا” و “آلمان” است، و حاکمیت اسلام سیاسی در “ایران” را نمیشود، بخاطر مجاهدات “مشروعه و مشروطه طلبی” و “فتوا”های آیات عظامی چون، میرزای شیرازی، فضل الله نوری، خمینی، یا خلخالی “فاشیسم”، لقب داد! چون در آلمان و ایتالیا، امثال، “طالقانی”، “علی شریعتی”، “رفسنجانی” و “خاتمی”، کروبی و … به دلیل نقش و جایگاه اسلام “در میان اقشار فرودست”؛ و “تفاوت فرهنگی بین جامعه اسلامی و سنتی” با فرهنگ “غرب”، نمیتوانستند جایگاهی داشته باشند. حکم “جنبش اصلاحات” آقای نگهدار، به این ترتیب و با این رویکرد، ویژه ایران “سنتی اسلامی” است و غیر قابل تعمیم. بنا براین، حکم و نظری که فقط در یک مورد ویژه، صادق باشد، و غیر قابل تعمیم، غلط و بی پایه است.

اما نکته فقط این نیست. خود همان ویژگی “جبهه اصلاحات”، واقعی نیست و ساخته ذهن و یا طرح انتظارات ایشان است. چه، در شرح آن ویژگیها از جمله زیر عنوان “خط قرمز” اصلاح طلبی، که باز هم ساخته ذهن و جزو آرزوهای ایشان است نوشته اند جبهه اصلاحات: با

“اقتدارگرایی، خشونت طلبی و توسل به قدرت های خارجی”، مرزهای روشن دارند! این جا هم آقای نگهدار نمیخواهد کسی تناقضات این سه خط قرمز ابداعی را با تعریفات و رسای ایشان در همان نوشته در باره نقش “اصلاح طلبی”، بروی او بیاورد.

از نظر من، دلیل و ریشه این تناقضات آشکار، صرفا یک نظر فردی و غیر قابل تعمیم نیست. ریشه اصلی در خود جنبشی است که ایشان خود را متعلق به آن و بعضا،”صاحبخانه” آن میداند. این گرایش سیاسی، یعنی جنبش اسلامی- ملی در جامعه ایران، و شکل تعّین یافته آن یعنی جنبش “اسلام سیاسی”، به عنوان مدعی و زعیم “سهم” فرودستان و “مستضعفین” در معادلات سیاسی ایران و جهان، خود یک گرایش عقیم و در حال زوال و فروپاشی است. بر این باورم که دغدغه ها و مشغله های ایشان و تمامی طیف های هم سوی ایشان در “جبهه اصلاحات ایران”، نه به حال و آینده جامعه ایران، که در “نوستالژی” و حال و هوای عرفانی رایحه مشروطه و مشروعه طلبی ایرانی به خود فریبی و “دیگران فریبی”، گرفتار شده است.

با این حال در همین نوشته، از نظر اخلاق سیاسی، به کار ناپسندی هم دست زده اند. تاریخ”جنبش فدائیان خلق”، صرفنظر از اینکه من به عنوان کمونیست و مارکسیست، نوع سوسیالیسم آنان را بسیار قابل انتقاد میدانم، در زیر مجموعه و در حاشیه جنبش ارتجاعی موجوداتی رذل و تبهکار چون خاتمی، کروبی و رفسنجانی…”بازتعریف” کرده اند. این را هم میتوانستند “فردی” و در مورد خود بنویسند. فرخ نگهدار و هم مسلکان او حق ندارند و اجازه ندارند جایگاه شخصی خویش را در سیاست و بحث و جدل سیاسی؛ و در “بازگشت به خویش”، به هیچ جریان و شخصیت دیگری، که در افکار جامعه حرمت و احترامی در مبارزه بر سر آرمانهای سوسیالیستی دارند، “تعمیم” بدهند. این روش و رفتار امثال فرخ نگهدار، زشت و ناپسند است. این مرزها، در حوزه “آزادی بیان” ایشان نیست، اینها “خط قرمز” سوسیالیسم اند.

۲۳ مارس ۲۰۲۴

ایرج فرزاد