دو مطلب از ناصر بابامیری

جنگ امپریالیستی آپارتاید اسرائیل و توهمات رفقای “شفیق” جمهوری اسلامی ✍️سمیرا دولتشاهی

مقالات

درگیری دو رژیم اسرائیل و جمهوری اسلامی تاکنون صحنه تلاقی ملاحظات و نظرات تحلیلگران جریانات مختلف بوده است. از یک طرف واکنش‌های ایجاد شده در نیروهایی که بخشاً به عنوان نیروی پروامپریالیست غربی شناخته می‌شوند، توام با انتظارات مضحک از یکسوی این معادله بوده و از طرف دیگر، بزرگنمایی آنچه صورت گرفته توسط نیروهای موسوم به “چپ محورمقاومتی” نیز سوگیری‌های خطرناکی را آشکار می‌کند.
هردو سر جریانات جنگ طلب درون و بیرون چپ از منظر منافع مشخص سیاسی و طبقاتی با اهدافی معین به اظهارنظر درباره صحنه درگیری ١٣ آوریل می‌پردازند؛ نبردی که پیشاپیش با صرف‌نظر کردن از تبلیغات و پروپاگاندای طرف اسرائیلی و طرف جمهوری اسلامی، نشان از آن داشت که ادعاها و گنده‌گویی‌های هردوطرف درباره توانایی‌های خویش و موفقیت‌های عملیات هجومی و پدافندی هردو سوی درگیری حتی برای افراد عادی پیگیر و محقق نیز قابل پذیرش نیست.
“فرهاد ابراهیمف” یکی از اقتصاددانان چپ محور مقاومتی دانشگاه‌های روسیه چند روز قبل از حملات جمهوری اسلامی به اسرائیل، در تحلیلی پیشاپیش (یک روز قبل از حمله موشکی ١٣ آوریل) خبر داده است: “ژنرال‌های سپاه پاسداران که به اندازه روحانیون نفوذ دارند، معتقدند که باید (به ترور فرماندهان نظامی در کنسولگری سوریه در ابتدای ماه آوریل) واکنش نشان دهند، هرچند معتقدند که یک اقدام تلافی جویانه نباید به یک جنگ تمام عیار تبدیل شود… به احتمال زیاد حمله تلافی جویانه توسط جنبش حوثی یمن و حزب الله لبنان انجام خواهد شد… اگر ایران به طور مستقیم در درگیری مداخله کند، می تواند منجر به تشدید بلندمدت اوضاع شود”.
وی در ادامه نوشته است: “روحانیون به طور سنتی موضع جنگ طلبانه‌تری دارند. آنها می‌خواهند به دو دلیل ضربه به اسرائیل وارد کنند. دلیل اول این است که ایران حق اخلاقی دارد به همان شیوه واکنش نشان دهد، زیرا در غیر این صورت کشور آبروی خود را حفظ نخواهد کرد و این امر هم در داخل و هم در خارج از جمهوری اسلامی انتقاداتی را برانگیخته خواهد کرد. روحانیون حاکم معتقدند که وجهه ایران (در صورت عدم پاسخ) به شدت آسیب خواهد دید و این امر کسانی را که به آن‌ها وفادار هستند را ناامید خواهد کرد. دلیل دوم این است که اسرائیل با احساس ضعف ایران ممکن است چنین حمله‌ای را تکرار کند”.
آگاهی تعداد انبوهی از افرادی که دسترسی خاصی به اطلاعات طبقه‌بندی شده نظامی در ایران ندارند از زمان عملیات و همچنین اطلاع قبلی چند روزه کشورهای منطقه و آمریکا از حمله موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی، به این معناست که شکل حمله نظامی صورت گرفته بیش از آنکه جنبه نظامی داشته باشد،‌ جنبه تبلیغاتی داشته است. این عدم حفاظت اطلاعات چنان بوده که یک تحلیلگر محور مقاومتی از هزاران کیلومتر دورتر از خاورمیانه به نزدیک بودن وقوع آن و دلایل بروزش اشاره کرده است.
با این همه نزد بخشی از چپ وطنی نیز این حمله ماهیتی افسانه‌ای یافته است. جریان موسوم به چپ محورمقاومتی با همین رویکرد همچنان افسانه حمله جمهوری اسلامی به اسرائیل را روایت می‌کند. برای مثال بهمن شفیق که از چهره‌های قدیمی جریان نئوتوده‌ای و محورمقاومتی ایران محسوب می‌شود، در سخنرانی مجازی خود در تاریخ ١۴ آوریل (یک روز پس از حمله) با تجمید از این هجوم، ادعا می‌کند که “برتری نظامی و دست بالا در این نزاع میان اسرائیل و جمهوری اسلامی کاملا به سمت ایران است”.
وی پس از این سخن سرایی غیر تخصصی و جنگ افروزانه، با طعنه زدن به بیانیه احزاب عضو شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست می‌گوید: “خیلی وقت است که دیگر مسئله این دسته احزاب و گروه‌های چپ طبقه کارگر نیست” و “مسئله اصلی این چپ دیگر بیشتر همان آزادی‌های لیبرالی است”. وی می‌افزاید: “فراتر از اینکه این چپ (رادیکال و سرنگونی طلب) دلداده آزادی‌های لیبرالی شدند، از نظر درایت سیاسی نیز به شدت کودن هستند. اگر درایت سیاسی داشته باشید تشخیص می‌دهید که چه چیزی رخ داده است… این یعنی آن جدال دوران ساز تاریخی را ندیدید. نابودی اسرائیل یک پدیده دوران ساز تاریخی است. پیدایش اسرائیل نیز یک پدیده دوران ساز تاریخی بود و نابودی آن نیز خواهد بود… کینه سیستم جمهوری اسلامی چشمان این چپ کودن را کور کرده و دیگر نمی‌توانند حقیقت را ببینند”.
این اهانت‌های هیستریک شفیق که نوعی “پدرکشتگی” را روایت می‌کند، بیش از هرچیز محصول توهمی است که او و امثال او در شیوه تحلیل امور دارند و از آنجا که بر زمین افتادند، بجای آنکه افتادن را بپذیرند و بلند شوند، مسیر را سینه‌خیز تا آخر ادامه دادند تا یک زمان کسی نگوید که روزی این افراد نقش بر زمین شده بودند!
از دیدگاه آقای شفیق مبارزه برعلیه گسترش جنگ و تحقق سناریوی سیاه امپریالیستی مبارزه برای آزادی‌های لیبرالی است. از نظر او تلاش برای آزادی زنان از بار تحمیل حجاب با چوب و چماق دفاع از آزادی لیبرالی است. تلاش برای نکشتن کولبر و سوخت بر و مبارزه بر علیه تجاوز به کودک کار ذیل آزادی لیبرالی دسته بندی می‌شود.
خب این بسیار عالی است! ایشان می‌توانند از این به بعد مارکس را هم بخاطر نوشتن رساله در دفاع از آزادی مطبوعات، مقابله علیه اعدام، علیه آزار اقلیت مذهبی یهودیان و… را به جرگه چپ کودن سرنگونی طلب وصل کنند. البته وصل شدن به مارکس برای ما مایه مباهات است ولی احتمالا مارکسی که معتقد بود طبقه کارگر با آزاد کردن خود از زنجیر کار مزدی یک جهان را آزاد می‌کند، لابد برای آزادی لیبرالی دنبال ابزارهایی می‌گشته و در این میان طبقه کارگر را پیدا کرده و از آن سوء استفاده کرده است.
این دیدگاه نسبت به مارکس انقلابی و سرنگونی طلب را می‌توان مانند جریانات مختلفی از جمله اسلام سیاسی داشت، اما برای ایشان بهتر است که چفیه به گردن بیندازند، انگشتر عقیق به دست کرده و پس از انتشار بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک، مسیر معکوسی کاری که تقی شهرام در سال ١٣۵٣ کرد را طی کند!
رفیق شفیق جمهوری اسلامی در ادامه گفته است که “مسئله این احزاب خیلی وقت است که طبقه کارگر نیست”. جالب اینکه هر کارگر مبارز مستقلی که توسط دستگاه مورد بازداشت و اتهام قرار می‌گیرد، همین دستگاه دارای درایت سیاسی که زنجیر دوران ساز تاریخ (اسرائیل) را نوازش کرده، به آن کارگران اتهام وصل بودن به همین احزاب را می‌زند.
حال جریان و تشکیلات برپا شده توسط همین فرد (بهمن شفیق) که موسوم به “تدارک کمونیستی” (البته تدارک ادبیات کمونیستی برای جنگ نرم برای جمهوری اسلامی) است، می‌تواند به عنوان نیرویی نسبتاً تازه نفس با هفت سال سابقه ذیل این نام، و به عنوان نیرویی که مدعی است برخلاف احزاب چپ انقلابی و رادیکال ایران “مسئله اصلی‌اش طبقه کارگر است”، چه خدمتی به طبقه کارگر ایران کرده است؟
آیا اگر تمامی تشکل‌های کارگری مستقل، فعالان و رهبران عملی طبقه کارگر و تمامی احزاب رادیکال و سرنگونی طلب چپ در فضای مبارزات کارگری نبوده و یا بد بودند، ایشان در این مدت نباید یک دوره مبارزات کارگری رادیکال برای همان خواسته‌های کم خطر مثل “افزایش دستمزد” را حول خود و ادبیات خویش شکل می‌داد؟
ربط کارگری بهمن شفیق و تدارک کمونیستی او برای ایجاد حزب پرولتاریایی به کدام مبارز کارگری بوده و اگر مبارزات گرانسنگ ایشان به شیوه کاملا مخفی بوده، مازاد آن در کجا دیده شده است؟ بحث دریافت رزومه فعالیت نیست و محفل آقای شفیق نیز چندان غیرعلنی کار نیستند. مسئله این است که اتفاقا هدف بهمن شفیق عمدتاً جذب بخشی از روشنفکران جوان طبقات میانی است که اتفاقا باید در کیش ظاهرا کارگرپرستانه او نباید به آن‌ها توجه کرد.
البته آقای شفیق یک ارتباط قوی “کارگری” داشتند! آن ارتباط کارگری قوی با رضا رخشان در مجموعه نیشکر هفت تپه بود. کسی که تا آخرین روز در کنار کارگران معترض آن مجموعه علیه فعالیت کارگران در راستای اخراج کارفرمای بخش خصوصی و خلع ید از شرکت تلاش کرد و به محض خروج اسدبیگی مالک سابق آن، از شرکت هفت تپه خارج شد و امروزه می‌توان در صفحات مجازی وی دید که با انتشار ویدیوهایی از خود، رهبران جمهوری اسلامی را “ایزدنشان” می‌خواند و با تبلیغ ایده‌های ایرانشهری و دفاع همه جانبه از رژیم، تندترین دیدگاه‌های ضد کارگری و ضد کمونیستی و فاشیستی را بیان می‌کند.
البته شاید امروز این اتهام را به گردن نگیرند اما همه به یاد دارند همان زمان که شفیق هنوز در سایت امید قلم می‌زد و برای رخشان ستون ویژه در نظر گرفته بود،‌ رخشان (این فعال کارگری محبوب آقای شفیق) همین دیدگاه‌ها را اما با کمی ملاحظه و سانسور داشت و هرگز ذهنش از صد کیلومتری کمونیسم رد نشده بود.
این توهمات بهمن شفیق البته محدود به این فضا نیست. توهمات تئوریک او لاجرم او را به آن روی سکه خود (یعنی چپ حامی سیاست هویت غرب گرا) می‌کشاند. چنان که هواداران تزهای سیاست هویت در ایران نیز می‌گویند مارکس جوان با مارکس پیر تفاوت کرده و کسانی مانند انگلس او را منحرف کردند، این دارودسته نیز احتمالا از آثار دوران جوانی مارکس یکسره دوری می‌گزینند و رفته رفته در بغل همان تحلیلی می‌پرند که می‌گوید مارکس در جوانی یک انقلابی آزادیخواه و لیبرال منش بوده و در میانسالی و پیری انگلس او را تغییر داده است!
البته شباهت‌های دو روی سکه چندان کم نیست؛ چنانچه که چپ پروغرب درگیر سیاست هویت از گروه‌های ناسیونالیست کرد درگیر فرهنگ کردایتی تا سایر همپالگی‌های غیر کرد آنان در قبال نسل کشی فلسطینیان و ضرورت توقف جنگ احتمالی اسرائیل و ایران سکوت ابهام داری را پیشه کردند.
به هرحال، صرف‌نظر از اینکه آقای شفیق این نکته را باز نمی‌کند که چطور به این کشف مهم رسیده که تمام مناسبات جهانی به سقوط رژیم اسرائیل گره خورده است؟ باید این را گفت که آرزوی نابودی رژیم آپارتاید اسرائیل آرزوی هر کمونیست راستینی است اما باید به یاد داشت که هرگز با دستمال کثیف نمی‌توان شیشه‌ای کثیف را “تمیز” کرد.
قطعا یکی از نیات دولت نژادپرست اسرائیل و جمهوری اسلامی از دمیدن به کوره آتش جنگ، به حاشیه بردن تضادهای داخلی خودشان است. اسرائیل و جامعه چندپاره‌اش با صدها مشکل درونی اقتصادی و اجتماعی مختلف از آپارتاید نژادی، مذهبی و جنسیتی گرفته تا تحمیل یک دولت تمامیت‌خواه فاسد به رهبری فرد فاسدی به نام نتانیاهو نیازمند تداوم آتش جنگ است و با شورش مسلحانه هفتم اکتبر سال گذشته خود را نجات داد؛ هرچند کار را برای آمریکا چنان سخت کرد که بایدن و تیم دموکرات‌های آمریکا برای حل و فصل مسئله اوکراین بارها به وی برای عدم تنش با جمهوری اسلامی و توافق با طرف فلسطینی فشار آورد.
از طرف دیگر جمهوری اسلامی نیز از نظر برخورد با بن بست‌های اقتصادی و گسل‌های اجتماعی نیز در شرایط فعلی به یک جنگ محدود نیاز داشت و با محاسبه وارد این منازعه شد؛ منازعه‌ای که بدون پشتیبانی قوای امپریالیستی در پس و پیش خود، امکان وقوع نمی‌داشت. در این شرایط سیاست پایدار کمونیستی، نه گفتن به هر جنگ امپریالیستی است!
٣٠ فروردین ١۴٠٣