این مطلب برای اولین بار در نشریه برای یک دنیای بهتر نشریه شماره ٢۵٢/ حزب اتحاد کمونیسم کارگری منتشر شده است. (بیست و پنجم آپریل ۲۰۱۲)
رسانه ها با سر و صدای زیادی نتیجه دور اول انتخابات ریاست جمهوری در فرانسه را منعکس کردند. مساله عمده در اخبار و گزارشات رشد جریان “راست افراطی” تحت نام “جبهه ملی” است که کمی بیش از ۱۸ درصد آراء را نصیب خود کرده است. این جریان در سال ۲۰۰۲، زمانی که ژان ماری لوپن، پدر لیدر فعلی آن، لیدر حزب بود کمی بیش از ده درصد آراء را نصیب خود کرده و به دور دوم انتخابات راه یافته بود. رسانه های بستر اصلی عموما یک نگرانی عمومی از رشد جریان راست افراطی ابراز می کنند. بعضا به وضعیت سخت اقتصادی و سیاست های ریاضت کشی بعنوان یکی از فاکتورهای این رشد اشاره می کنند؛ اما بیشتر بر اروپا گریزی و تمایلات ضد یورو و همچنین مخالفت با مهاجرت و کمرنگ شدن هویت فرانسوی تاکید دارند .
آیا این تنها مساله قابل توجه در انتخابات فرانسه است؟ باید گفت عموما نتایج انتخابات و دموکراسی پارلمانی کم و بیش روشن است و امید بستن به این پروسه برای اینکه زندگی مردم کارگر، زحمتکش و عادی را بمعنای واقعی بهبود بخشد، امید بیحاصلی است. ضمنا آرای ریخته شده در صندوق تمایلات واقعی بخش وسیعی از مردم را بیان نمی کند. انتخابات نتیجه معدل گیری پراگماتیستی مردم است. انتخاب محدود است. مردم عموما میان دو سه حزبی که تفاوت اساسی چندانی با یکدیگر ندارند، باید انتخاب کنند. دقیقا باین علت بخشی از مردم اصلا در انتخابات شرکت نمی کنند. بعضا آراء نه بمعنای رای اثباتی به فرد یا حزب معین نیست؛ بلکه یک رای سلبی به جریان حاکم است؛ یک رای اعتراضی. در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه این فاکتورها کاملا بچشم می خورد .
رسانه ها در تحلیل از نتیجه انتخابات، علت اصلی افزایش رای جبهه ملی یعنی جریان راست افراطی را در رشد سیاست های بیگانه گریزی، تمایلات ضد مهاجرین، بویژه “ضد مسلمان” و در یک کلام راسیستی می دانند؛ و سارکوزی رئیس جمهور فرانسه فی الحال در تلاش برای جلب آراء لوپن در دور دوم انتخابات، کمپین انتخاباتیش را با شعار “حمایت از روش زندگی فرانسوی” به پیش می برد و قول داده است که کنترل شدیدتری بر مرزها اعمال کند، مهاجرت را کاهش دهد و سیاست “جنس اروپایی بخر” را در دستور بگذارد. اما گزارشات رسانه های مختلف بر این نیز دلالت دارد که یک علت دیگر رشد آراء راست افراطی، اعتراض به سیاست های اقتصادی دولت بوده است. یک فاکت مهم و دردناک حاکی از اینست که یک چهارم رای دهندگان به مارین لوپن، یعنی کاندید راست افراطی، از طبقه کارگر بوده اند و دومین منطقه ای که مارین لوپن در آن رای بالایی آورده است، یک منطقه صنعتی است. و طبق همین گزارشات کارگرانی که به لوپن رای داده اند، بعلت اعتراض به سیاست های اقتصادی دولت بوده است؛ یعنی آنها جلب سیاست های حمایتی جبهه ملی شده اند؛ که مسلما سیاستی ناسیونالیستی است، اما یک مساله مهم اینست که آنها از زاویه راسیستی و ضد مهاجران به مارین لوپن رای نداده اند .
چرا راست افراطی رشد کرده است؟
همواره در شرایط اقتصادی جریاناتی که افراطی خوانده می شوند، رشد می کنند. راست افراطی و چپ افراطی در شرایط بحران سرمایه داری بجلوی صحنه می آیند. این اولین بار نیست که ما شاهد رشد جریانات راست افراطی در اروپا هستیم. اما آنچه را که رسانه ها پرده پوشی می کنند، رشد چپ افراطی است؛ رشد چپ افراطی از راست بسیار وسیعتر است؛ اما رشد چپ افراطی را در انتخابات پارلمانی نمی توان مشاهده کرد. شکل گیری آنچه به جنبش ۹۹ درصد معروف شد خود بیانگر تلاش توده های مردم برای پاسخ های غیر معمول، غیر بستر اصلی به مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. در تمام کشورهای اروپای غربی جریانات چپی که دموکراسی پارلمانی را به زیر سوال برده اند و بشدت منتقد سیاست های دولت های موجود در قبال بحران اقتصادی هستند و خواهان تغییرات اساسی در نظم موجودند، بسیار رشد کرده اند. بحث “دموکراسی مستقیم” یکی از مباحث مهمی است که در میان جنبش توده ای اعتراضی طرح شده است. فی المثل هم اکنون در کنار رشد جریانات راست و راسیست در یونان، که رسانه ها از آن صحبت می کنند، جنبش اعمال کنترل کارگری بر محل کار و تولید و برگزاری مجامع عمومی در حال رشد چشمگیر است. در رسانه های رسمی و بستر اصلی در این مورد چیزی نمی بینید .
در همین انتخابات فرانسه، آنچه چپ افراطی خوانده می شود حدود ۱۶ درصد آراء را نصیب خود کرد. اما در هیچیک از گزارشات جایگاه خاصی به این مساله اختصاص داده نمی شود. بعضا بشکلی گذرا به رهبر جبهه چپ، ژان لوک ملنشون، که بیش از ۱۱٪ آراء را بدست آورده است، اشاره می شود. بعلاوه تعدادی احزاب چپ تر نیز در انتخابات شرکت داشتند که مجموعا حدود ۵٪ آراء را کسب کرده اند. این سیاست رسانه ها نه اتفاقی است و نه از هراس از راست افراطی. حکومت های بورژوایی و ایدئولوگ هایشان، که رسانه ها یک بخش مهم آنرا می سازند، بسیار هدفمند وقایع سیاسی را گزارش و تحلیل می کنند. به رشد چپ و جنبش توده ای که علیه حکومت است اشاره ای گذرا می کنند، اما رشد آراء راست افراطی را در بوق و کرنا می کنند .
هدفشان ترساندن مردم از رشد راست افراطی و یادآوری دوران هیتلر و جنگ جهانی دوم است. با یادآوری آن دوره سیاه و تاریک در تاریخ اروپا می کوشند که مردم را اسیر احزاب بستر اصلی نگاه دارند و مانع رشد چپ و کمونیسم در جامعه شوند. بسیاری از مردم اعلام می کنند که تفاوت محسوسی میان سیاست های سارکوزی راست و اولاند باصطلاح چپ نمی بینند. سیاست های اقتصادی شان کمابیش یکی است. از همین رو است که یک جریان سوم پیش از این انتخابات و با هدف شرکت در انتخابات شکل گرفت که تلاشش جلب و جذب مردم ناراضی و توده کارگر و زحمتکش بود. اما این جریان نیز اقبال چندانی نداشت. حدود ۱۱٪ آراء را کسب کرد؛ زیرا مردم در ته ذهنشان می دانند که انتخابات علاج دردشان نیست. علاج بیکاری، فقر، تبعیض و مشقتی که اکثریت مردم به آن دچار شده اند، نیست. اما بالاخره، در پی سیاست انتخاب میان بد و بدتر در انتخابات شرکت می کنند. البته در انتخابات فرانسه حدود ۷۰ درصد واجدین حق رای شرکت کرده اند .
مساله اصلی در اروپا، اکنون اقتصاد است. مردم با چنگ و دندان دارند علیه سیاست های ریاضت کشی می جنگند. یونان هر روز شاهد جنگ و گریز مردم با پلیس است. هر روز تعداد بیشتری از مکان های کار و تولید به سیاست کنترل کارگری می پیوندند؛ اما زمانیکه همین رسانه ها وضعیت را تحلیل می کنند، نه به این سیاستهای چپ و کارگری، بلکه به رشد راست افراطی و امکان راه یافتن شان به پارلمان اشاره می کنند. در فرانسه مردم علیه سیاست دولت بورژوایی باعتراض بلند شدند. دوسال پیش بود که یک جنبش توده ای و وسیع علیه دولت و سیاست افزایش سن بازنشستگی شکل گرفت که دنیا را به وجد آورد، اما این رسانه های “حقیقت جو” به فاکتور اعتراض توده ای کارگری علیه سارکوزی و دولتش در این انتخابات اشاره ای نمی کنند. هم اکنون بخش وسیعی از مردم خواهان افزایش درصد مالیات بر ثروتمندان شده اند. در تحلیل انتخابات اخیر در فرانسه، کلیه رسانه ها بر فاکتور رشد راست افراطی تاکید گذاردند و این مساله را به نکته محوری در تحلیل های خود بدل کردند. از این صحبت شد که راست افراطی در سایر کشورهای اروپایی نیز رشد کرده است؛ در اطریش، بلژیک، هلند، اسکاندیناوی و اروپای شرقی .
این یک واقعیت است. اما همانگونه که در بالا اشاره شد، رشد جنبش های توده ای اعتراضی به دولت و سیاست های ریاضت کشی یک فاکتور بسیار عیان تر در اروپا است. در یونان، اسپانیا و ایتالیا بخصوص ما شاهد اعتراضات میلیونی علیه سیاست های راست بوده ایم. در انگلستان قدرتگیری دولت دست راستی با تظاهرات و اعتراضات جوانان و برخی از اتحادیه های کارگری و نیروهای چپ و کمونیست علیه سیاست های ریاضت شکی آن مواجه شد .
جالب اینجاست که بمناسبت انتخابات در فرانسه، برخی رسانه ها از یک کنفرانس راست افراطی در دانمارک صحبت کردند. حدود ۵۰ نفر از جریانات راست افراطی از اسکاندیناوی، بریتانیا، آلمان و اروپای شرقی در کنفرانسی که قصدش هشدار به رشد افراطی گری اسلامی بود، در دانمارک جمع شدند. اما جالب اینجاست که تظاهرات وسیع جوانان چپ این کنفرانس را بهم ریخت. واقعه کنفرانس در رسانه ها برجسته می شود، اما به حضور نیروهای چپ صرفا بشکلی گذرا اشاره می گردد. این یک سیاست کاملا هدفمند بورژوازی است که رشد چپ و کمونیسم و جریان ضد کاپیتالیستی را کوچک و کم اهمیت جلوه دهد و در عوض رشد جریانات راست افراطی را بسیار بزرگتر از اهمیتی که دارند .
همین تبلیغات خود راه را برای رشد بیشتر جریانات راست افراطی باز می کند. اما نزد بورژوازی، بزرگ کردن خطر راست افراطی یک راه مسلم مقابله با کمونیسم و جریانات کارگری و ضد کاپیتالیستی است. این واقعیت را باید دید و افشاء کرد. متاسفانه ضعف و بحران جنبش کمونیستی به این سیاست کمک می کند. هنوز پس از سقوط شوروی جنبش کمونیستی دچار سر درگمی و گیج سری است. کمونیسم بورژوایی روسی بحق جذابیتی برای توده های کارگر و نسل جوان ندارد. کمونیسم کارگری نیز نتوانسته است در قامت یک جنبش پاسخگو به مسائل ظاهر شود، تحزب یافته در جامعه حضور یابد و توده های ناراضی کارگر و زحمتکش را به زیر پرچم خود جمع کند. لذا، علیرغم وجود یک جنبش توده ای وسیع و میلیونی ضد کاپیتالیستی ما شاهد رشد احزاب کمونیستی کارگری نیستیم. راست افراطی را باید عقب نشاند. راه عقب نشاندن و امحای کامل این جریانات رشد و تحزب کمونیسم کارگری تحت پرچم واژگونی سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم است .