در روز۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ در انفجار معدن زمستان یورت آزادشهر، ۴۳ معدنچی، جان باختند. گزارش تکان دهنده است . ابعاد فاجعه انفجار در معدن زمستان یورت آزادشهر و خانواده های قربانیان این فاجعه بسی گسترئده تر از این گزارش است.
چند روز قبل خبر دادن که همسر یکی از معدنچیهای فوت شده مشکل پیدا کرده. اومده بود شهر، خونه یکی از اقوامش. رفته بود روی پشت بوم ساختمون سه طبقه، میخواست خودش رو بکشه.»
علیاصغر صابری و ابوالقاسم جوادی؛ ٢ مددکار اورژانس اجتماعی استان گلستان، ساعتی بعد از انتشار خبر انفجار و فروریزش معدن زغال زمستان یورت؛ معدنی که جان ۴٣ معدنچی را با آوارش بلعید، راهی منطقه شدند. رفتند و دست خالی برگشتند چون عوامل امنیتی، مسیر منتهی به معدن را بسته بودند و فقط امدادگران و نیروهای نظامی مجوز عبور داشتند. صابری از آزاد شهر آمده بود و جوادی از رامیان. مجوز گرفتند و تا دو هفته بعد از حادثه را با خانواده قربانیان سر کردند. جوادی آنقدر ماند تا پیکر آخرین معدنچی را هم به خاک سپردند. صابری عصر آخرین پنجشنبه اردیبهشت، روستا را ترک کرد.
اولین مشاهدات شما در ورود به منطقه، چه صحنههایی بود ؟
«همه کارگرا، دوستای ما بودن. نمیدونستیم عمق فاجعه انقدر شدت داره. وقتی رسیدیم، من مجبور شدم لباس کارم رو در بیارم چون مردم با نیروهای دولتی با خشونت رفتار میکردن.»
میگوید که کارگران معدن یورت از ٣ سال قبل نسبت به ناامنی معدن اعتراض داشتند، بارها در مقابل فرمانداری و دادگستری تحصن کرده بودند و از مسوولان خواسته بودند وضعیت دستمزدها و ناامنی معدن را پیگیری کنند ولی هیچ کس توجهی نکرده بود.
«حالا که این اتفاق افتاده بود، همه نیروهای استان بسیج شده بودن توی منطقه. یکی از دلایلی که مسوولان الان عذاب وجدان دارن همینه که میگن کاش یک بار حرف این مردم رو میشنیدن.»
میگوید لحظه اول که به گلوگاه قبل از ورودی معدن رسیدند، از دیدن زنها، بچهها، پدرها و مادرها، از مشاهده حجم جمعیت سیاهپوش مضطرب گریان نتوانسته خودش را کنترل کند و همپای خانوادهها به گریه افتاده.
«اول گلوگاه، انگار همه شهر اومده بودن اونجا. یا زار میزدن یا دعا میخوندن. تلاش میکردیم آرومشون کنیم، تلاش میکردیم راضیشون کنیم برگردن. اصلا انگار در این دنیا نبودن. عمق بدبختی این خانوادهها، از چند روز دیگه خودش رو نشون میده. من، اونجا آینده اون آدما رو میدیدم. آینده اون بچهها رو.»
چه تصوری از شدت حادثه داشتین ؟
«فکر میکردیم یک انفجار اولیه بوده و حداکثر ٧ یا ١٠ نفر مصدوم شدن. اصلا فکر نمیکردیم با این تعداد کشته و مجروح مواجه باشیم.»
میگوید ١٠ کارگر در عمق ١۵٠٠ متری کار میکردند و بعد از انفجار، ٢٠ کارگر از بیرون معدن هجوم میبرند برای کمک و چون ماسک نداشتند، از خفگی و مسمومیت تنفسی فوت کردند. از عمق ۵٠٠ متری تونل رد شدند و درجا فوت کردند.
«ساعتهای اول، روزهای اول، با هرکدومشون میخواستیم حرف بزنیم، از شدت خشم با ما درگیر میشدن.»
میگوید دوستانی در منطقه داشته که برادرانشان، کارگر معدن یورت بودند و زیر آوار مانده بودند.
«اونا هم نتونستن بین من و اهالی روستاها ارتباط ایجاد کنن. حتی اونا هم با من به سختی و تندی حرف میزدن. دردشون بیشتر به خاطر این بود که درهمه این سالها کسی صداشونو نشنیده بود و میگفتن چرا الان اومدین سراغ ما.»
میگوید خانوادهها، هیچ مسوولی را به خانه شان راه ندادند.
«رفتیم سراغ کارگرایی که توی بیمارستان بستری شده بودن. نشونی خونه هاشون رو گرفتیم ولی سراغ هر خونهای که رفتیم، اصلا به ما اجازه ورود ندادن. هیچ خانوادهای ما رو راه نداد.»
میگوید خانوادهها بعد از گذشت دو یا سه روز از فاجعه، مددکاران را به خانههایشان راه دادهاند.
«میاومدن و بدون هیچ حرفی مینشستن. بچههای شیرخواره شون رو میگذاشتن کنار دست ما. اکثر معدنچیهایی که کشته شدن جوون بودن. ٧٠ درصدشون جوون بودن. اکثرشون یکی یا دو تا بچه خیلی خیلی کوچک داشتن. بعضیهاشون تازه ازدواج کرده بودن. بعضیهاشون میخواستن ازدواج کنن و حتی کارت عروسیشون رو پخش کرده بودن. ٧ زن، باردار بودن و بعضی از معدنچیها بدون اینکه تولد اولین بچه شون رو ببینن کشته شدن.»
میگوید ارث باقی مانده برای تمام خانوادهها، کولهباری از قرض و فقر بود.
«اونا انقدر فقیر بودن که حتی نون رو نسیه یا نصفه میگرفتن. کارگرهایی که زنده مونده بودن میگفتن دوستامون همیشه از این معدن میترسیدن و همیشه میگفتن ما میدونیم اینجا ناامنه ولی شکم زن و بچهمون رو چکار کنیم ؟ مجبوریم بریم. هر کسی وارد خونه معدنچیها میشد، امکان نداشت با دیدن اون شرایط به گریه نیفته. عمق فاجعه این بود. خانوادههایی که خیلی فقیر بودن. بچههایی که خیلی کوچک بودن. زنهایی که خیلی جوون بودن.»
میگوید از معدن هیچ کس زنده بیرون نیامد و هرچه مصدوم و مجروح بود، کارگران بیرون معدن بودند که بیشترین آسیب روحی را هم دیدند چون اقوام و رفقایشان زیر آوار مانده بودند.
«بعضی از کارگرا که برای کمک رفته بودن داخل معدن، به دلیل کمبود اکسیژن یا تراکم گاز مونواکسیدکربن و متان بیهوش شده بودن. میگفتن ما تا نصف روز متوجه نشدیم کجا هستیم و اون مدت رو یادمون نمیاد و نمیدونیم چه اتفاقی افتاده. وقتی توی بیمارستان به هوش اومدن، فقط گریه میکردن و میپرسیدن رفیقشون چی شد، برادرشون چی شد. همه شون وقتی از بیمارستان مرخص شدن، بلافاصله برگشتن معدن تا کمک کنن و رفقاشون رو بیرون بیارن. همه شون رفتن کنار معدن، چادر زدن و یک هفته همونجا خوابیدن و شبانهروزی کمک کردن.»
میگوید بعد از یک هفته، باز هم امیدوار بودند و میگفتند دوستمان زنده است، برادرمان زنده است و به خودشان امید میدادند که اگر پشت انفجار مانده باشد، زنده است و اصلا با همین امید کمک میکردند.
«وقتی دیدن هیچکسی زنده نمونده، آسیب روحی اینا خیلی خیلی شدیدتر شد. اجساد رو که بیرون میآوردن، اینا توی سر و صورت خودشون میزدن و این آسیب، خیلی خیلی شدیدتر بود.»
میگوید معدنچیهایی که از طبس و شاهرود برای کمک آمده بودند و شرایط معدن یورت را دیدند، دلشان سوخت برای همکارانشان که بدون حداقلهای اولیه کار میکردند.
«میگفتن معدن زغال، هر ٢٠٠ متر باید یک هواکش داشته باشه ولی چرا این معدن فقط و فقط یک راه ورود داره؟ میگفتن اینا حتی از حداقلها هم بینصیب بودن. اونا هم از دیدن شرایط شغلی همکاراشون دچار آسیب روانی شده بودن چون میدیدن که اینا چطور به خاطر اجبار و بدبختی و فقر، ناچار شدن توی این شرایط کار کنن.»
خانوادههای قربانیان قراره چه خدماتی دریافت کنن؟
«قرار شده ١٠ روز از فاجعه بگذره و این حالت اورژانسی فروکش کنه چون الان همه داغدارن و بهشدت متاثرن.»
میگوید زایمان رایگان همسران باردار را پیگیری میکنند و سلامت روانی فرزندان قربانیان را هم تحت مراقبت میگیرند. میگوید حمایتهای بیمهای را برای خانوادهها پیگیری میکنند و خدمتدهی به این خانوادهها که باید، حداقل ٣ ماه ادامه یابد، نیازمند عزم عمومی نهادهای استان است.
«حدس میزنیم حدود ١٠٠ خانواده نیازمند خدمات مددکاری باشن و این خدمات کاملا رایگانه. قراره تیمی از روانشناسان و مددکاران تشکیل بدیم و روانشناسانی هم داوطلب شدن برای کمک به این خانوادهها.»
در این دو هفته که به خانه معدنکاران سرکشی کردین، چه چیزی بیش از همه یادتون مونده ؟
«در یکی از روستاها، معدنکار ۴ روز بود داماد شده بود و به اصرار پدر خانمش رفته بود معدن. شغل معدن رو دوست نداشت و بارها گفته بود من برم معدن میمیرم. مادرش میگفت ما به دلیل فقر بچهمونو فرستادیم معدن چون اینجا شغل دیگهای نبود. میدونستیم رفتنش با خودشه ولی برگشتش با خداست.»
میگوید معدن زمستان یورت سهم ٧٠ درصدی در تامین زغال منطقه داشته و میگوید در این ٧ سالی که مددکار بوده، حادثهای به این عمق ندیده بود.
«من در این حادثه، تصویر امروز رو نمیدیدم. من آینده اون بچه یتیم رو میدیدم. من اون زن جوون رو میدیدم که به خاطر بیوه شدن، در آینده چقدر باید زخم زبون بشنوه.»
از پیرمردی میگوید که دو پسر و دامادش زیر آوار معدن مانده بودند و روبهروی معدن ایستاده بود و مبهوت، فقط در جواب مددکار یک جمله را بارها و بارها تکرار کرد: «من جواب بچههای اینا رو چی بدم؟»
از کارگرانی میگوید که بر اثر موج انفجار دچار شوک شده بودند. صبح ١٣ اردیبهشت ١٣٩۶، از جمع ۵٠٠ کارگر معدن زمستان یورت، ۴٠ کارگر پیمانکاری نوبت صبح، کارت ساعت زدند، ۴٣ نفر زیر آوار ماندند و سوختند و خفه شدند و ٨٣ نفر، مصدوم شدند.
«بعضیشون بر اثر شوک دچار گرگرفتگی بودن و بعضیشون، دچار التهاب. بعضیشون زبونشون بند اومده بود و بعضیشون حتی دچار لکنت زبان شده بودن. بعضیشون در حال صحبت کردن به گریه میافتادن و نمیتونستن حرفشون رو ادامه بدن. بعضی شون حتی قادر به گریه نبودن. اینا خیلی خوب میدونستن دوستاشون که توی معدن بودن، چطور مردن. ما برای اینا هیچ کاری از دستمون بر نمیاومد.»
اجساد معدنکارها رو، کارگران معدن بیرون آوردن. کسی از اجساد چیزی برای شما تعریف کرد؟
«وقتی معدن منفجر میشه، ١٣ نفر در فاصله ٨٠٠ متری تونل، پشت یک تخته سنگ گیر میافتن. با کلاه ایمنی شون تلاش میکنن مسیر رو باز کنن، مثل یک لودر. انقدر با کلاه، زمین و سنگ رو کنده بودن که کلاه ایمنیشون از وسط نصف شده بود. وقتی به اون تخته سنگ میرسن، دیگه دست از تلاش برمیدارن. ٧ نفرشون میان پشت این تخته سنگ میشینن و دستای همدیگه رو میگیرن. معدنچیها جسد اینا رو در همین وضعیت پیدا کردن. اینا دقیقه دقیقه نزدیک شدن لحظه مرگشون رو زنده و شاهد بودن. اون لحظه به اینا چی گذشت؟ چی به هم میگفتن؟ چه دعایی میکردن؟»
توی معدن یورت، کارگرایی بودن با حقوق حداکثر، ماهی یک میلیون تومن که بعضیهاشون، خیلی از همونهایی که کشته شدن، ١٠ میلیون، ٢٠ میلیون حقوق طلب داشتن. از اونایی که زنده موندن هم کسی اون موقع به فکر
طلب و حقوق عقب افتاده نبود. اونا فقط فکر رفقاشون بودن که داخل معدن مونده بودن.»
از آسیب روحی خانواده معدنچیهای فوت شده میگوید. از افسردگیای که در کمین همهشان نشسته.
«تنها سرمایه این خانوادهها این بود که اون شوهر، اون برادر، اون پدر، اون سرپرست خانواده، شب برمیگرده خونه. الان دیگه برگشت به خونهای نیست، و چی جاشو گرفته؟ فقدان. وقتی قرار شد دیه بدن، خیلی هاشون گفتن ما این پولو نیاز نداریم، پولتونو ببرین، مردمون رو، پدر بچه هامونو برگردونین.»
و میگوید از امروز و تا روزهای بعد…
«چند روز قبل خبر دادن که همسر یکی از معدنچیهای فوت شده مشکل پیدا کرده. اومده بود شهر، خونه یکی از اقوامش. رفته بود روی پشت بوم ساختمون سه طبقه، میخواست خودش رو بکشه.»