از قرار این گفته حمید تقوایی بیانگر جوهر سیاستهای ایشان در قبال قطب بندی های سیاسی در فضای پر تنش حاضر است. گویا چند کلمه طلایی است که در قالب یک شعار بطور فشرده بیان شده است. چند کلمه طلایی با یک پیش زمینه تاریخی؟!
اما این شعار نه تنها هیچ ربطی به سیاستهای پایه ای کمونیسم کارگری در جدال برای سرنگونی رژیم اسلامی و استقرار یک حکومت کارگری، یک جمهوری سوسیالیستی، ندارد، بلکه کوچکترین ربطی به امر آزادی و برابری و رفاه در جامعه ندارد. نشاندهنده این واقعیت است که برای خط راست حاکم در “حزب کمونیست کارگری” سوسیالیسم و اهداف داده شده جنبش کمونیسم کارگری عملا پوچ بوده و این خط فکری عملا در حاشیه یک جریان راست “سرنگونی طلب” قرار گرفته است. اما چرا؟
ابتدائا باید گفت که این شعار تقلیدی مضحک و راست از مباحث لنین در رساله “وظایف سوسیال دمکراسی روس” است. چرا مضحک؟ چرا راست؟ لنین در آن رساله مطرح میکند که هر دمکرات واقعی باید یک سوسیال دمکرات باشد. سوسیال دمکراسی نام جنبش کمونیستی در آن زمان بود. نتیجتا به شعار که دقت میکنید، اساسا تلاش لنین را برای گسترش صفوف سوسیال دمکراسی و یا کمونیسم آن دوران را مشاهده میکنید. جوهر تلاش لنین در آن فورمول جلب هر چه بیشتر نیرو به صفوف جنبش خودش، جنبش کمونیسم کارگری دوران است. جامعه را به صفوف جنبش خودش فرامیخواند. به همین روشنی، به همین سادگی! اما حمید تقوایی چه هدفی را از این شعار خود دنبال میکند؟ این شعار چه فراخوانی دارد؟
زمانیکه به فورمولبندی ایشان نگاه میکنید، در نگاه اول تلاشی را می بینید که در بهترین حالت میخواهد صفوف جنبش “سرنگونی طلبی” را گسترش دهد. اما جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم یک جنبش واحد، یکدست و محدود به یک نیروی اجتماعی خاص نیست! سرنگونی طلبی مترادف و یا نام دیگری برای آزادیخواهی، برابری طلبی و انسانگرایی و یا سوسیالیسم در جامعه نیست. امروز جنبشهای متفاوت اجتماعی – طبقاتی برای رسیدن به اهداف خود، ناچار به سرنگونی رژیم اسلامی هستند. از جریان راست محافظه کار و جنگ طلب گرفته تا ناسیونالیست ها قوم پرست تا مجاهدین و یا حتی بخشهایی از جنبش ملی -اسلامی و همچنین جنبش کمونیسم کارگری، جملگی سرنگونی طلبند. اما با اهداف کاملا متفاوت و بعضا کاملا متضاد و در مقابل هم. ما “همه با همی” نداریم. یکی خواهان رسیدن به یک جامعه آزاد و برابر سوسیالیستی است. دیگری خواهان حفظ مناسبات استثمارگرایانه و طبقاتی در جامعه و قرار دادن ایران در حوزه صدور سرمایه غرب است. یکی رهایی را در گسترش بدون قید و شرط و محدودیت مناسبات ضد انسانی کار مزدی و بازگشت تاج و تخت به حکومت جستجو میکند. و از هم اکنون هم بدنبال پیوند ساواک و ساواما و حفظ تمامی دستگاه سرکوب و کشتار است. دیگری در تلاش برای استقرار حکومتی شورایی و تحقق آزادی های بدون قید و شرط سیاسی و برابری همه جانبه سیاسی و اقتصادی انسانها و رفع تمامی ستم ها است. یکی به دنبال این است که با تلاش نتانیاهو و متحدین اش به تاج و تخت برسد، دیگری برای عبور جامعه از این شرایط دهشتناک، سیاست استراتژیک خود بمظور تحقق یک انقلاب اجتماعی را دنبال میکند. تردیدی نیست، رسیدن به آزادی و برابری و نابودی مناسبات ستمگرایانه موجود مستلزم سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی است. اما سرنگونی رژیم اسلامی ضد مردمی و ارتجاعی هدف غایی ما نیست بلکه حلقه ای در راه رسیدن به هدفمان است. اگر کسی سوسیالیسم اش را کنار نگذاشته باشد، نمیتواند منکر این واقعیت پایه ای و در عین حال متمایز کننده جنبشهای اجتماعی باشد. هدف لنین در شعار خودش لنین، پیوستن دمکراتهای واقعی به سوسیال دمکراسی و کمونیسم زمان خودش بود. اما شعار حمید تقوایی فراخوانی برای دفن کردن سوسیالیسم و انحلال صفوف و مبارزه مستقل طبقه کارگر و کمونیسم در جنبش های راست و ارتجاعی و ناسیونالیستی است.
اما مخاطب واقعی این شعار چه کسانی و کدام نیروها هستند؟ بطور مشخص چه طیف سیاسی در جامعه مد نظر این شعار است؟ “صلح طلبان واقعی” کیانند؟ مسلما مخاطب این شعار نمیتواند جریانات سلطنت طلب و پرو اسرائیلی و یا مجاهدین و یا جریانات ناسیونالیست قوم پرست باشد. آنها اساسا جریاناتی سرنگونی طلب اند. هدف این شعار جریاناتی مانند فرخ نگهدارها و تاجزاده ها و اصلاح طلبان حکومتی و یا طیف توده ای – اکثریتی در جامعه هم نیست. چرا که این ها هر چند که طرد شدگان حکومتی اند اما همسو و دل نگران سرنوشت رژیم اسلامی اند. در کنار رژیم اسلامی می مانند و بهمراه آن نیز از صحنه خارج میشوند.
مخاطب این شعار بطور واقعی گرایش معینی از توده مردم سرنگونی طلب در جامعه است که در عین حال که سرنگونی طلب است در عین حال بر علیه جنگ و فضای جنگی است که اکنون به راه افتاده است. از دیدن پیام های نتانیاهو به هیجان نیامده است. جنگ ایران و عراق را دیده است. مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی را با جنگ یک نیروی تروریست و کلا جنگ دو قطب تروریستی اسلامی و دولتی گره نزده است. میداند که جنگ در دست رژیم اسلامی ابزاری برای قیچی کردن و سرکوب هار تر اعتراضات مردم است. نیرویی که میداند چنانچه کشمکش این دو نیرو به جنگی کشدار تبدیل شود، در آن صورت ما شاهد تکرار سناریویی هستیم که یوآو گالانت وعده داده است، تکرار سناریوی غزه و لبنان در ایران. یعنی تخریب شیرازه جامعه، یعنی خانه خرابی بخشهایی از جامعه و نابودی زندگی و مدنیت، یعنی شکل گیری یک سناریوی سیاه در تحولات جامعه! این نیرو میداند در شرایطی که “خطر” خیزشهای اجتماعی و اوجگیری مجدد جنبش سرنگونی یک واقعیت انکار ناپذیر است، در شرایطی که بن بست و فلج اقتصادی و سیاسی و فرهنگی رژیم، راهی برای بقاء حکومت کثیف اسلامی باقی نگذاشته است. جنگ عملا مائده ای آسمانی برای رژیم اسلامی است، اگر چه تغییری در استراتژی سیاسی اش ایجاد نمیکند، اما میداند شرایط کارش را دشوار و پیچیده تر کرده و بر مشقات مردم می افزاید!
تاسف آور است، هدف این شعار بطور غیر مستقیم جلب حمایت این بخش از توده مردم به پروژه “سرنگونی” فی الحال موجودی است که نتانیاهو وعده داده است. و این شرم آور است. این جریان باید نام اش را عوض کنید. این جریان ربطی به کمونیسم کارگری و منصور حکمت ندارد. نامتان را تغییر دهید راحت تر میتوانید به اهداف خودتان نزدیک شوید!
نه به جنگ نیروهای تروریست!
مرگ بر جمهوری اسلامی!
زنده باد آزادی، برابری، حکومت کارگری!
زنده باد جمهوری سوسیالیستی!