حذف دو قصاب رژیم در تهران،
ضرورت هشیاری بیشتر جامعه و حمایت وسیع از زندانیان سیاسی
صبح روز شنبه ٢٩ دیماه در تهران، علی رازینی و محمد مقیسه دو نفر از بدنام ترین جانیان رژیم اسلامی در “دیوان عالی کشور” با گلوله کلت کشته شدند. مرکز رسانه قوه قضاییه از فرد مهاجم بعنوان “نفوذی” و “اقدامی برنامه ریزی شده” و “جاسوسی و تروریسم” یاد کرد. اظهارات اولیه از فرد بعنوان “آبدارچی دیوان و بدون پرونده نام برده که با چاقو یک محافظ را زخمی و از اسلحه وی برای شلیک استفاده کرده و سپس در طبقه چهارم خودکشی کرده است”. مصطفی پورمحمدی از دیگر آدمکشان با تشریح جزئیاتی گفته است: “قاتل از مدتی قبل تلاش داشته با کارکنان مجتمع حس صمیمیت ایجاد کند. قاتل هنگام شلیک به قاضی سوم از سازمان مجاهدین سخن میگفته، حرفهای او نشان میدهد ممکن است وابسته به سازمان یا تحت تاثیر آنها بوده باشد”. دادستان کل کشور نیز به دادستان تهران دستور داده است: “پرونده به سرعت مورد بررسی قرار بگیرد و با هماهنگی ضابطین، برای شناسایی و دستگیری عقبه این جنایت تمام اقدامات لازم انجام شود”.
دستور دادستان، اظهارات پورمحمدی، مرور روزنامه های ایران بر “ترور هدفمند قضات در ایران”، جملگی طرحی برای نوشتن سناریوی جعلی “عقبه این ترور” است. اظهارات پورمحمدی تماماً دروغ است و هدفی جز قربانی گرفتن از زندانیان سیاسی ندارد. رژیم اسلامی در بحران و انشقاق شدید و وحشت از نابودی است. باندهای رژیم علناً علیه خط مشی شکست خورده بقای نظام سخن میگویند و برای تسلیم و مذاکره خود را به هر دری میزنند. افرادی مانند رئیسی و مقیسه و رازینی از “جعبه های سیاه” رژیم اسلامی بودند و قتل ساده آنها سوالات جدی را مطرح میکند. در اینکه مردم ایران میخواهند سر به تن این اوباش نباشد تردیدی نیست. این واقعیت که عناصر رژیم دشمن زیاد دارند و انتقام و دلائل سیاسی از هرسو میتواند انگیزه این حذف باشد، ممکن است. اما باید مقداری از خوشحالی اولیه فاصله گرفت و به اهداف سیاسی چنین ترورهائی در وضعیت مشخص رژیم و شرایط جامعه توجه کرد. دیوان عالی کشور و دفتر افرادی مثل مقیسه و رازینی سوپرمارکت نیست که افراد بیایند و بروند و یا هر کسی را به این مجموعه وارد کنند. “آبدارچی” یا “کارمند”، در دیوان عالی کشور، باید از هفت فیلتر امنیتی عبور کرده باشد.
یک فرضیه میتواند این باشد که تسویه های درونی به حکم تشدید بحران بقا کلید خورده باشد. اگر چنین فرضی درست باشد، باید منتظر یک سری از این نوع ترورها بعنوان مقدمه پروژه بزرگتری بود. خبر حذف قاتلین سریال و بدنامی مانند رازینی و مقیسه و رئیسی و لاجوردی، بدون تردید با خوشحالی همه کسانی روبرو میشود که زخم این جانیان را بر تن و روان خود دارند. اما جمهوری اسلامی رژیم رازینی ها و مقیسه ها است. این جنایتکاران سایکوپات باید در مقابل چشم جهانیان محاکمه میشدند و راجع به آنچه که برسر مردم ایران آورده اند سخن میگفتند. هیچ میزان از خوشحالی بحق ما مردم، نگرانی از اظهارات بعدی سران رژیم که برای جنایتهای دیگر تدارک می بینند را کمرنگ نمیکند.
فراخوان ما به مردم ایران بالا بردن هشیاری سیاسی در مقابل توطئه های رژیم در حال احتضار اسلامی است. تمرکز ما نباید در دفاع از زندانیان سیاسی که در این مواقع بیش از پیش تحت فشار و تهدیدهای جدی قرار میگیرند، کمرنگ شود. مبارزه ما علیه اعدام عموماً و احکام صادر شده خصوصاً باید قویاً گسترش یابد. رژیم اسلامی از این اوضاع برای قربانی گرفتن از مخالفین سیاسی بهره میجوید و در دیپلماسی بین المللی خود را “قربانی تروریسم” معرفی میکند. رژیم تلاش دارد با تروریزه کردن جامعه اعتراضات اجتماعی کارگران و مبارزات پرشکوه زنان و مردم ناراضی را حاشیه ای کند. نباید به جمهوری اسلامی و سیاست پرونده سازی و سناریوبازی اش مجال بدهیم.
مرگ بر جمهوری اسلامی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
حزب کمونیست کارگری ایران – حکمتیست
٣٠ دی ١۴٠٣- ١٩ ژانویه ٢٠٢۵