انقلاب هاى پرولترى، یعنى انقلابهاى قرن نوزدهم مدام از خود انتقاد مى کنند. پى در پى حرکت خود را متوقف مى سازند و به آنچه انجام یافته بنظر مى رسد باز مى گردند تا بار دیگر این را از سر بگیرند، خصلت نیم بند و جوانب ضعف و فقر تلاشهاى اولیه خود را بى رحمانه به باد استهزا میگیرند، دشمن خود را گویى فقط از آنرو بر زمین مى کوبند که از زمین نیروى تازه بگیرد و بار دیگر غو ل آسا علیه آنان قد برافرازد، در برابر هیولاى مبهم هدفهاى خویش آنقدر پس مى نشینند تا سرانجام وضعى پدید آید که هرگونه راه بازگشت آنها را قطع کند و خود زندگى با بانگ صولت مند اعلام دارد:
گل همین جاست همین جا برقص!
مارکس ــ هجدهم برومر لوئى بناپارت
این گفته درخشان مارکس در باره خصلت پویا و عمیقا انتقادى انقلابات پرولترى در عین حال به نحوى گویا و روشن خصلت اساسى حرکت مارکسیسم انقلابى ایران را در پنج سال گذشته را نیز بیان مى کند. حرکت کردن، دشمن را کوبیدن و باز او را در شکل و شمایلى جدید در مقابل خود یافتن، با هر گام ایستادن و در خود عمیق تر نگریستن. شعارها و شیوه هاى خود را بازبینى کردن و نقاط ضعف خویش را بیرحمانه به ریشخند کشیدن و باز حرکت کردن و به مصاف دشمن شتافتن، تا جایى که هر تزلزل و ابهام و ناپیگیرى از میان برداشته شود و تمام ملزومات براى درهم کوبیدن قطعى بورژوازى و هر آنچه او مدافع آن است فراهم گردد. این خصلت انقلاب پرولترى است که به گفته مارکس “چکامه خود را فقط از متن آینده مى تواند برداشت کند و نه گذشته”. گذشته، حتى گذشته محدود خود را کوبیدن و رو به آینده کردن، این اساس انقلاب و انقلابیگرى پرولترى است. این در عین حال کلى ترین و پایه اى ترین بیان سیر حرکت تا کنونى مارکسیسم انقلابى ایران نیز هست.
این تطابق و تشابه میان خصوصیات سیر حرکت انقلاب پرولترى به طور کلى و سیر تکوین و شکل گیرى انقلابیگرى پرولترى از درون جنبش چپ ایران بطور اخص، ابدا تصادفى نیست. خصلت دائما انتقادى انقلاب پرولترى بازتاب سیر اجتناب ناپدیر خودآگاهى طبقاتى است که در دل هر انقلاب پرولترى در جریان است و از این رو نمى تواند خصلت اساسى آن نیرو و جریانى نباشد که خود حامل و سمبل این خودآگاهى طبقاتى است. بعلاوه، اگر گسستن از گذشته و روى آورى به آینده خصلت انقلابات پرولترى است، نقد محدودیت ها و ضعفهاى کهنه و تجهیز جنبش براى نبردهاى آتى، وظیفه و معرف نیروى پیشرو است.
اگر به تجربه ۵ سال گذشته بنگریم، این سیر انتقادى تکامل را به روشنى مى بینیم. یک انقلاب توده اى عظیم در یک کشور سرمایه دارى در عصر امپریالیسم و انقلابات پرولترى، چنان در قید و بند خرافات کهنه و توهمات نشات گرفته از تجارب انقلابات پیشین اسیر بود که نه تنها به آنچه مى توانست، یعنى به یک حکومت کارگرى بدون چون و چرا منجر نگردید، بلکه بسادگى مسخ شد. به نحوى که پس از گذشت سه سال از انقلاب، آنچه عملا ملغى شده از آب در آمد نه استبداد بلکه شعارهاى انقلابى توده ها بر علیه استبداد بود. در این میان اسارت “کمونیستهاى سال ۵٧” در خرافات کهنه و زانو زدن آنان در برابر “اهداف مبهم خویش” از هر عاملى در عقیم ماندن انقلاب مؤثرتر بود. جریانى که مدعى بود پیشتاز انقلاب پرولتاریاست، در آغاز انقلاب خود در دریاى ناآگاهى و توهم غوطه ور بود. بخش وسیعى از این “کمونیستها” نه حتى در اسارت باورهاى کهنه خویش، بلکه اساسا زندانى آراء و افکارى بودند که دشمنان انقلاب و دشمنان پرولتاریا بنام کمونیسم ساخته و پرداخته اند. آنان از انقلاب پرولترى و حکومت کارگرى دست شسته و “جمهورى دمکراتیک خلق” را مقصد نهائى خود قرار داده بودند. واژگونى کلیت نظام سرمایه دارى را فراموش کرده و به “وابستگى” سرمایه دارى ایران معترض بودند، “صنعتى کردن” کشور و رشد سرمایه دارى “مستقل” را به جاى هدف خلع ید کامل از بورژوازى نشانده بودند، افکار رهائى بخش مارکسیسم را به “مذهب مترقى” و ناسیونالیسم حق به جانب بورژوائى فروخته بودند، امپریالیسم بعنى سرمایه دارى عصر حاضر را در وجود “چپاولگران خارجى” خلاصه مى کردند. بخشى از این “کمونیست ها” جامعه بورژوائى و قدرت امپریالیستى اى را که بر ویرانه هاى انقلاب اکتبر در شوروى قد برافراشته است، “اردوگاه سوسیالیسم” مى پنداشتند و بخشى دیگر منتقدین ناپیگیر و یا رقباى به همان درجه ریاکار این اردوگاه را پرچمدار خود قرار داده بودند.
در ابتداى انقلاب این زنجیرهاى کهنه و نو بر دست و پاى جریانى که خود را جنبش کمونیستى مى نامید، بسیار سنگین بود و انقلاب پرولتاریاى ایران در سال ۵٧ نه در مصاف بورژوازى آشکار، بلکه در تمکین به آنان که در برابر “هیولاى اهداف مبهم خویش” زانو زده اند، به زانو در آمد.
اما انقلاب پرولترى قرن بیستم ناگزیر به گسستن از گذشته است و پیشروان نقاد خود را به پیش مى راند. از درون این دریاى توهمات فلج کننده بورژوائى و خرده بورژوائى جریانات و گرایشاتى کوچک امکان یافتند تا بر متن داده هاى پر ارزش یک انقلاب عظیم توده اى پرچم تکامل و توسعه انقلاب پرولترى را بلند کنند. مارکسیسم انقلابى ایران متکى بر انقلابى که پیشروان را به صحنه فرا مى خواند متولد شد و رشد کرد. مارکسیسم انقلابى ایران، نظیر مارکسیسم در ابتداى پیدایش خویش در برابر سوسیالیسم غیر پرولترى و نظیر مارکسیسم لنین در مصاف با نارودنیسم و انحرافات گوناگون جنبش کارگرى در روسیه و اروپا، به طرز اجتناب ناپذیرى به نقد متکى شد. سخن گفتن از کمونیسم و ایجاد یک حزب کمونیست واقعى در ایران بدون در هم کوبیدن اوهام بورژوائى و خرده بورژوائى که تحت نام مارکسیسم اشاعه مى یافت ممکن نبود. در ظرف دو سال سوسیالیسم خرده بورژوائى مدعى مارکسیسم در بنیادهاى اقتصادى، سیاسى و متدولوژیک آن عمیقا نقد شد و به بحران فرو رفت. برنامه اتحاد مبارزان کمونیست و سپس در سطحى عالیتر برنامه حزب کمونیست مقاطعى از تثبیت پیشروى هاى مارکسیسم انقلابى در برابر پوپولیسم و نمایندگان تئوریک ، سیاسى و تشکیلاتى آن بود. محدودنگرى خرده بورژوائى در برخورد به انقلاب دمکراتیک، ایده سازش طبقاتى پرولتاریا با بورژوازى “ملى و مترقى” و سپس با “خرده بورژوازى ضد امپریالیست” یکى پس از دیگر در رویاروئى با مباحثات مارکسیسم انقلابى و واقعیات انکار ناپذیر مبارزه طبقاتى و انقلابى ورشکسته و بى اعتبار شدند. اعتراض محدود ضدانحصارى و ضدآمریکائى خرده بورژوازى مستاصل ایران که در الفاظ و عبارات شبه مارکسیستى پوشیده میشد و مبناى انقلابیگرى طیف وسیعى از سازمانها، از فدائى و راه کارگر تا پیکار و رزمندگان و وحدت انقلابى را تشکیل میداد، در برابر اعتراض پرولتاریا به کلیت نظام سرمایه دارى عصر حاضر، که در برنامه حزب کمونیست به موجزترین شکل بیان شده است، رنگ باخت و کنار رفت. ابتدا استنتاجات راست اولیه از پوپولیسم که امثال حزب رنجبران غایت منطقى و افشاگر پتانسیل ضد انقلابى آن بودند، و سپس استنتاجات “چپ”، که در آخرین مواضع پیکار و رزم انقلابى نمایندگى میشد و خلق را على العموم به استقرار نظام “تقریبا سوسیالیستى” سرمایه دارى انحصارى دولتى فرامیخواند و در صحنه عمل مبلغ آنارشیسم و انقلابیگرى سطحى و محدود به مبارزه “ضدرژیمى” بود، هر یک ناتوانى خویش را در برابر مارکسیسم انقلابى و نیازهاى انقلاب پرولترى در ایران آشکار ساختند و توان و موجودیت سیاسى ــ تشکیلاتى جدى خود را از دست دادند.
اما انتشار برنامه حزب کمونیست پایان این سیر انتقادى نبود. جنبش ما بزودى دریافت که غلبه نظرى بر سوسیالیسم و انقلابیگرى خرده بورژوائى کافى نیست. کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست ضرورت از کف نگذاشتن سلاح نقد را بار دیگر تاکید کرد. کنگره ما اثبات کرد که جنبش ما نیز چون انقلاب پرولترى بطور کلى “تا هر گونه ایمان خرافى به گذشته را بکلى کنار نگذارد نمیتواند به انجام وظایف خاص خود بپردازد”. کنگره ما وجه دیگرى از ضعف تلاشهاى اولیه ما را خاطرنشان ساخت و دشمن را این بار در هیات نیروى عادت خود ما، در قالب سبک کار خرده بورژوائى موروثى و در ظاهر روشهائى که از آن ما و طبقه ما نبود اما بطور خودبخودى حرکت و پراتیک ما را شکل میداد، به ما شناساند.
در فاصله کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست تا امروز جریان مارکسیسم انقلابى سلاح نقد را پیگیرانه به کار بسته است. در پرتو اعتقاد عمیق به ضرورت استقلال طبقه کارگر در تئورى، سیاست و عمل تشکیلاتى، ما نه تنها مصمم شدیم تا وجوه مختلف فعالیت خود را از تبلیغ و ترویج و سازماندهى تا مناسبات درون تشکیلاتى و شیوه هاى رهبرى بازبینى، نقد و اصلاح کنیم، بلکه قادر شدیم تا مجددا به دورنماى عملى تشکیل حزب کمونیست ایران بنگریم و گریبان خود را از آخرین دگم ها و رایج ترین منفى بافى هاى “تئوریک” خرده بورژوازى خلاص کنیم. در سمینار مقدماتى تدارک حزب اعلام کردیم که کمونیستیم و حزب مان را میخواهیم، و میسازیم. اعلام کردیم که حزب کمونیست ابزار ماست، به آن احتیاج داریم تا در “همین جهان” در حیات واقعى، جارى و بالفعل همین کارگران و انقلابیون کمونیستى که صفوف ما را میسازند و تاریخ واقعى را به پیش میبرند، به ایجاد تغییرات عمیق در زندگى توده هاى کارگر و زحمتکش و محروم قادر شویم. ما مى خواهیم خود سازندگان تاریخ خویش باشیم و از اینرو ابزار اصلى خود، حزب کمونیست خود، را آنگونه که خود میشناسیمش، و نه آنگونه که سوسیالیسم خرده بورژوائى در هاله اى از قدوسیت مذهبى پیچانده و ریاکارانه به عبادتش نشسته است، میسازیم.
شناخت واقعى و عمیق از سیر تکامل جنبش ما، درک نقاط قدرت و ضعف این جنبش و تضمین خصوصیت پویا و بالنده آن در آینده، مستلزم آنست که اولا، پایه هاى عینى اجتماعى اى را که به ما امکان داد تا مبارزه انتقادى خود را بر علیه افکار و سیاستهاى طبقات دیگر در جنبش کمونیستى، در مقیاس وسیع به یک نیروى مادى و اجتماعى تبدیل کنیم، بشناسیم؛ ثانیا، مبانى متدولوژى انتقاد کمونیستى را بدرستى درک کنیم و این روش را که تا کنون به حکم نیازهاى یک انقلاب جارى و فورى بشیوه اى نیمه خودبخودى اتخاذ کرده ایم، اینبار بمثابه یک اصل بیاموزیم و آگاهانه بکار بندیم و ثالثا، در هر مقطع موانع اساسى اى را که سد راه رشد و تکامل جنبش ماست و سلاح نقد ما باید اساسا به آن نشانه رود، بدرستى تشخیص دهیم.
خرده بورژوا ـــ سوسیالیست ها از رشد سریع و استوارى مارکسیسم انقلابى ایران شگفت زده شده اند و لذا براى توضیح این واقعیت و هضم علل ناکامیهاى پى در پى خود، به سیاق طبقه خود به توجیهات و روایات ذهنى گرایانه، خرافى و متافیزیکى پناه برده اند. آکادمیست ها و منفعلینى که از سازمانهاى خط ٣ بجا مانده اند، فدائیان اقلیت و راه کارگر و جریانات رویزیونیست به افلاس کشیده شده نظیر حزب رنجبران مکررا از “محفل کوچک روشنفکرانى “، سخن میگویند که “دژها” را از بیرون و از درون “تسخیر کردند” و صد ها و هزاران کمونیست انقلابى را با کلام خود اغوا نمودند! اینان لاجرم در هراس از اینکه این “بختک ” دیر یا زود بر آنان نیز نازل شود سراسیمه بر خود آخرین خشت هاى “دژ” تشکیلاتى خود صلیب میکشند، آخرین نشانه هاى منطق و عقل سلیم را از دست میدهند و به شیوه جدیدى از “مبارزه ایدئولوژیک”، یعنى لعنت فرستادن و نفرین کردن و دشنام دادن، در قالب عبارتى هر چه غیر سیاسى تر و مبتذل تر متوسل میشوند. این انعکاس درک خرده بورژوازى کوته فکر است که پیروزى را جز از طریق توطئه گرى ممکن نمیداند. پایه هاى عینى و مادى پیشروى ما براى جریانات بورژوائى و خرده بورژوائى قابل درک نیست. شکل گیرى سریع مارکسیسم انقلابى انعکاس سیاسى و تشکیلاتى حضور عینى طبقه کارگر ایران در صحنه انقلاب بود. طبقه اى که براى پیشروى و رهائى خود به تئورى انقلابى و سازمان سیاسى پیشتاز خود نیاز داشت، و خود با حضور فعال خود در صحنه سیاست و انقلاب زمینه مادى و شرایط مساعد براى از زیر آوار درآمدن این تئورى انقلابى و تقویت سیاسى و تشکیلاتى نیروها و سازمانهاى پیشتاز خود را فراهم کرده بود. بر مبناى این نیاز عینى طبقه کارگر و اوضاع مساعدى که شرایط انقلابى پدید آورده بود، پیشروان کمونیست توانستند سنگرهاى سوسیالیسم خرده بورژوائى و تجدیدنظرطلبى در درون جنبش کمونیستى را یکى پس از دیگرى فتح کنند. این مبارزه اى نبود که یک “محفل روشنفکرى” کلید آنرا زده باشد. بر خلاف تصور خرده بورژوازى توطئه گر و کوته اندیش، مبارزه مارکسیسم علیه پوپولیسم و اپورتونیسم در هر جریان و سازمانى که مدعى مارکسیسم بود جریان یافت . جریان حزبى امروز مارکسیسم انقلابى ماحصل این تلاش مداوم انقلابیون کمونیستى است که در صفوف کومله، اتحاد مبارزان کمونیست، سازمان پیکار، سازمان رزمندگان، وحدت انقلابى و حتى اگر چه به درجه اى کمتر در درون طیف فدائى براى بیرون کشیدن مارکسیسم از زیر بار تحریفات طبقات دارا جنگیدند. جنبش امروز ما وحدت جریانات ییشرو و آگاهى را نمایندگى میکند که در طول چند سال و در جریان یک مبارزه هم جهت و مشترک، یکدیگر را باز یافتند و صفوف خود را تحت پرچم واحدى فشرده کردند. تلاش در پاسخگوئى به نیازهاى واقعى پرولتاریا و انقلاب پرولترى و آگاهى به ضرورت تامین استقلال همه جانبه طبقه کارگر در مبارزه طبقاتى و انقلابى از طریق نقد پیگیر افکار، سیاستها و روشهاى بورژوائى و خرده بورژوائى در جنبش کارگرى و کمونیستى، این نقطه قدرت واقعى ما و مبناى پیشروى هاى تا کنونى ما بوده است.
حرکت ما، همانطور که گفتیم، مبتنى بر نقد کمونیستى تئورى و پراتیک طبقات غیرپرولترى بود. اما این حرکت انتقادى در ابتداى امر با شیوه اى کمابیش خودبخودى و دنباله روانه شکل میگرفت. جنبش ما در موارد بسیار تنها آنگاه به نقد عمیق حرکت خود دست میزد که موانع عملى ناشى از نفوذ افکار و شیوه هاى غیرپرولترى در میان ما با تمام حجم و نیروى مخرب خود، خود را بر ما آشکار کرده بودند. بدین ترتیب ما در اکثر موارد در مبارزه خود نه موانع آتى، بلکه صرفا موانع موجود را هدف حملات خود قرار میدادیم. براى مثال نقد سبک کار پوپولیستى تنها هنگامى بطور واقعى در دستور ما قرار گرفت و تنها هنگامى عملا قادر شدیم ریشه ها وجوانب مختلف این سبک کار را در پراتیک خود بشناسیم و طرد کنیم که عملکرد خودبخودى روشهاى خرده بورژوائى ما را از مساعدترین شرایط براى پیشروى محروم کرده بودند و لطمات و ضایعات بسیارى ببار آورده بودند. ما اکنون بروشنى دریافته ایم که سلاح نقد را باید پیش از این آگاهانه بدست گرفت، باید به استقبال موانع آتى جنبش رفت و در برابر انحرافات، اشکالات و لغزشها، هر چند که امروز در ابعادى کم اهمیت رخ دهند، سازش ناپذیر و سختگیر بود. این بدون تقویت و تحکیم انسجام ایدئولوژیک صفوف مارکسیسم انقلابى میسر نیست. انتقاد عملى ما به جوانب ضعف جنبش و تشکیلات در مقاطع مختلف متکى به شناخت انتقادى پایه اى ما از جامعه بورژوائى و از منافع و اهداف و عملکرد سیاسى، اقتصادى و فکرى طبقات استثمارگر در این جامعه است. هر قدر ما در این شناخت انتقادى عمومى، در این ایدئولوژى طبقاتى خود، مستحکم تر و منسجم تر باشیم، هر قدر نقد ما و حتى انزجار ما از جلوه هاى مختلف نظام استثمارگر سرمایه دارى عمیق تر و آگاهانه تر باشد، آنگاه پیش بینى موانعى که بورژوازى در آینده چه بصورت آشکار و چه در اشکال پوشیده و پیچیده در برابر جنبش ما قرار خواهد داد میسرتر و ایجاد آمادگى براى مقابله با آن امکان پذیرتر خواهد بود. نقد حرکات بورژوازى آنجا که او بنام خود سخن میگوید و آشکارا از منافع خویش بدفاع برخاسته است دشوار نیست.
استحکام ایدئولوژیک ما آنجا بویژه اهمیتى حیاتى پیدا میکند که ما با نفوذ تفکر و شیوه هاى عملى بورژوازى و خرده بورژوازى در صفوف جنبش کارگرى و کمونیستى مواجه باشیم. امروز، پس از ده ها سال حاکمیت رویزونیسم و دقیقا از آنجا که بقاى هر گونه “ابهام” در اهداف بخشهاى مختلف جنبش پرلترى نه از ضعفهاى معرفتى خود جنبش، بلکه عمدتا از تحریفات رویزیونیستى و مخدوش شدن احکام روشن مارکسیسم توسط مدعیان دروغین آن سرچشمه میگیرد، استحکام ایدئولوژیک ما و قابلیت ما در رفع موانع آتى جنبش در گرو بسط انتقاد طبقاتى پرولتاریا از جامعه سرمایه دارى به قلمرو نقد عمیق رویزیونیسم در جهان امپریالیستى امروز است. مارکسیسم نه تنها در نقد سرمایه دارى، بلکه به ناگزیر در نقد سوسیالیسم غیر پرولترى موجودیت یافت. مارکسیسم انقلابى امروز نیز در تجدید حیات خود بمثابه یک نیروى قدرتمند سیاسى ــ طبقاتى، نمیتواند منتقد پیگیر سرمایه دارى عصر ما باشد بى آنکه در همان حال مرز خود را با “مارکسیسم” تحریف شده اردوگاههاى مختلف رویزیونیستى بروشنى بیان کند. این نیاز پرولتاریاى معاصر بناگزیر باید انعکاس خود را در هویت ضد رویزیونیستى حزب ما باز یابد. ما جنبش خود را بر مبناى انتقاد از هر آنچه که در نظر و عمل پرولترى نبود تکامل بخشیده ایم. ما در مبارزه علیه رویزیونیسم رشد کرده ایم و لذا باید این خصوصیت اساسى جنبش خود را بشناسیم و تکامل آتى خود را نیز بر آن متکى کنیم. در سمینار مقدماتى تدارک حزب ما به روشنى مرز خود را با دیدگاهها و گرایشاتى که خواستار آنند که ما در یک قدمى حزب توقف کنیم، این خصوصیت اساسى حزب خود را فراموش کنیم و حزب را بر مبنائى جز استحکام ایدئولوژیک پرولترى و ضد رویزیونیستى آن تشکیل دهیم، ترسیم کردیم.
ما گام آخر تشکیل حزب خود را در همان جهت و بر مبناى همان حرکتى بر میداریم که ما را تا امروز به پیش برده و تکامل بخشیده است. از اینرو بدیهى است که احکام مجردى نظیر اینکه “حزب کمونیست حاصل وحدت همه کمونیست هاست” و یا “حزب کمونیست حاصل تلفیق سوسیالیسم علمى با جنبش طبقه کارگر است” در شرایط مشخص امروز ما نمیتواند سیر حرکت و گام نهائى ما را براى تشکیل حزب کمونیست ایران تعریف کند. ما پیوند سیاسى ــ تشکیلاتى گسترده مارکسیسم انقلابى با جنبش طبقه کارگر را در گرو ایجاد حزبى میدانیم که بدوا خود را از تمام نیروها و جریاناتى که افکار و سیاستهاى طبقات دیگر را تحت نام “سوسیالیسم علمى” و مارکسیسم تبلیغ میکنند، متمایز کرده باشد و معتقدیم که تنها چنین حزبى میتواند نماینده وحدت همه کمونیستهاى واقعى در مقابل مدعیان دروغین مارکسیسم و کمونیسم باشد. مبارزه علیه رویزیونیسم نه تنها بستر تولد حزب ما، بلکه ابزار تکامل آتى آن نیز هست. عدول از این مبارزه و یا ناپیگیرى در پیشبرد آن مترادف با تضعیف جنبش بالنده امروز ما و نهایتا به شکست کشیده شدن حزب کمونیست طبقه کارگر ایران است که امروز در جریان یک مبارزه طولانى ساخته میشود.
نکته دیگرى که بویژه در سمینار مقدماتى تدارک حزب برجسته شد، خصلت تحول بخش و پیش برنده انتقاد کمونیستى بود. ما در سمینار مرز روشنى میان انتقاد کمونیستى و انتقاد نهیلیستى خرده بورژوائى ترسیم کردیم. انتقاد کمونیستى انتقاد نیروى پیشرو بر موانع حرکت خویش است، انتقادى است که “جوانب ضعف وفقر” تلاشهاى اولیه، و نه حقانیت این تلاشها را بزیر سوال میکشد و لذا همواره جنبش را به حقانیت اهداف و به آینده مبارزه اش مطمئن تر میسازد، ضعف هاى گذشته را در هم میکوبد تا جنبش را به تلاشى به مراتب بیشتر و فعالیتى گسترده تر و موثرتر فراخواند. انتقادى که جنبش را به نشستن، شک کردن و سکون دعوت کند انتقاد کمونیستى نیست، خود شکنى عارفانه است. از اینرو انتقاد کمونیستى انتقادى هدفمند است که گامهاى عملى معین و نقشه عمل روشن پیشاروى جنبش قرار میدهد، انتقادى است که در مقابل آنچه میکوبد، آنچه را که میخواهد بسازد قرار میدهد. اگر ما به پوپولیسم و سوسیالیسم خرده بورژوائى انتقاد میکنیم، باید وفادارى خود را به این نقد بصورت ایجاد جنبش و سازمان سیاسى منسجم مارکسیسم انقلابى اثبات کنیم. اگر به روشهاى پراتیک خرده بورژوائى انتقاد میکنیم باید فورا و بر طبق نقشه عمل روشن آستین ها را براى تصحیح روشهاى سازمانى خود بالا بزنیم. اگر فقدان حزب کمونیست را نقطه ضعف حیاتى جنبش طبقه کارگر میدانیم، باید ایمان خود را به این امر با ایجاد یک چنین حزبى بثبوت رسانیم. انتقاد کمونیستى نمیتواند خواستار پراتیک گسترده تر و خلاق تر نباشد، زیرا ابزار تکامل جنبشى است که تغییر واقعى جهان را هدف خود قرار داده است.
٭٭٭٭٭٭٭
مقالات این شماره هر یک مرحله خاصى در این سیر تکاملى جنبش ما را بیان میکنند. مقاله اول تحت عنوان “کمونیستها و پراتیک پوپولیستى” متن جمعبندى کلیات مبحث سبک کار در کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست است. ما در کنگره اول کوشیدیم تا از محدوده یک نقد فنى بر روشهاى سازمانى خود فراتر برویم و سبک کار پوپولیستى را در محتواى طبقاتى آن نقد کنیم. این مباحثات از کنگره اول تا امروز مبناى کار تشکیلاتى و نیز شیوه برخورد ما به پروسه عملى تشکیل حزب کمونیست ایران بوده است.
لازم به تذکر است که سخنرانى رفیق حمید تقوائى که متن آن در شماره قبل بسوى سوسیالیسم تحت عنوان “حلقه اصلى در نقد سبک کار پوپولیستى” به چاپ رسیده، پس از این جمعبندى ایراد شده است. مقاله “ویژگیها و ملزومات تشکیل حزب کمونیست ایران” بر مبناى سخنرانى جمعبندى رفیق تقوائى در مبحث مربوط به حزب در سمینار مقدماتى تدارک حزب تنظیم شده است. در این مقاله شیوه برخورد زنده، مشخص و اصولى مارکسیسم انقلابى ایران به مسئله تشکیل عملى حزب کمونیست تشریح شده است. مباحثات سمینار مقدماتى تدارک حزب به ما امکان داد تا مانع تراشى هاى بظاهر تئوریک گرایشات و جریانات خرده بورژوائى بر سر راه تشکیل حزب کمونیست ایران را به تفصیل نقد و بى اعتبار کنیم و گام هاى نهائى خود را دقیقا در ادامه مبارزه ضد رویزیونیستى تا کنونى مارکسیسم انقلابى ایران تعریف و تعیین کنیم. مقاله اقلیت در آغاز راهى که حزب توده بپایان رساند” پاسخى به مخالفین رویزیونیست و نوظهور حزب کمونیست ایران است. این مقاله بروشنى سیر تکامل قهقرائى اقلیت را از سازمانى “پوپولیست در برنامه حداقل” به سازمانى “رویزیونیست در برنامه حداکثر” تشریح میکند. اهمیت این مقاله بویژه در این است که جنبش ما را با موانع جدیدى که بر سر راه آن قرار گرفته است آشنا میکند و مارکسیسم انقلابى را به مبارزه با اشکال پخته تر رویزیونیسم در سطح جهانى معطوف میسازد. کنگره اول اتحاد مبارزان کمونیست اعلام داشته بود که مخالفین مصر حزب کمونیست بناگزیر تحت پرچم منسجم ترین نمایندگان رویزیونیسم مجتمع خواهند شد. اقلیت امروز در سوداى برافراشتن این پرچم در برابر حزب ماست. اما، مبارزه ضدرویزیونیستى امروز ما نمیتواند تنها به مقابله با نمایندگان و مدافعین بومى جریانات رویزیونیستى جهانى محدود بماند. رویزیونیسم پدیده اى بین المللى است و لذا مبارزه ضد رویزیونیستى ما براى پیروزى قطعى ضرورتا باید خصلتى بین المللى بیابد. بعلاوه این مبارزه محدود به مبارزه نظرى نیست. ما نه تنها باید نقد نظرى خود را از اشکال مختلف رویزیونیسم در سطح جهانى و بویژه از رویزیونیسم مدرن که امروز امثال اقلیت و راه کارگر شتابان سر بسوى آن گذاشته اند، تعمیق کنیم و اشاعه دهیم، بلکه بویژه لازم است بر مبناى این نقد نظرى و سیاسى، عملا براى تشکیل یک انترناسیونال نوین لنینى که مارکسیسم انقلابى را نه تنها در وجه برنامه اى و سیاسى بلکه در ابعاد سازمانى و اجرائى نیز نمایندگى و رهبرى کند، گام برداریم. راه تشکیل انترناسیونال بى شک طولانى و پر فراز و نشیب است، اما براى کمونیستهائى که بر متن بحران جهانى سرمایه دارى عصر امپریالیسم و ورشکستگى و بى اعتبارى بى سابقه احزاب و جریانات رویزیونیستى پرچم راستین آرمانهاى انقلابى طبقه کارگر جهانى را مجددا بر پا میکنند، پیروزى نهائى قطعى است.
منصور حکمت
٢٠/۵/١٣۶٢
بسوى سوسیالیسم (دوره اول) ارگان تئوریک سیاسى اتحاد مبارزان کمونیست – شماره ۶ – ٢٠ مرداد ١٣۶٢