حمله موشکی اینبار جمهوری اسلامی به اسرائیل، سرکشیدن “جام زهر” دیگری توسط خامنه ای بود. امری که خیلی تلاش کردند از آن اجتناب کنند. جمهوری اسلامی در تنگنای ضربات مکرر به کمربند ارتجاعی “محور مقاومت” و مهلک ترین آن ترور حسن نصرالله و شماری از رهبری حزب الله، با یک دو راهی مرگبار مواجه شد. عملیاتهای یکماه اخیر از ترورها در تهران و بیروت و انفجار پیجرها و وسائل ارتباطی تا کشتن حسن نصراله و اعضای رهبری حزب الله، نشان داد که دوره تقابل در چهارچوبهای پیشین و نوبتی و هماهنگ شده به پایان رسیده و سیاستی تهاجمی جایگزین آن شده است. هدف این سیاست تهاجمی تحمیل تناسب قوای جدیدی به جنبش اسلام سیاسی و تغییر معادلات قدرت در منطقه است. آنچه که “نظم نوین خاورمیانه” نام گرفته است، سیمای خونین خود را بعد از هفت اکتبر ٢٠٢٣ تاکنون نشان داده است. در این کشمکش و جنگ قرار نیست هیچ نیروی تروریستی نابود شود، آنها باید ضعیف شوند اما در صحنه بمانند. هدف تحمیل یک تناسب قوای جدید در ترتیبات سیاسی و امنیتی خاورمیانه و به این اعتبار در چهارچوب معادلات قدرت بلوک بندیهای جهانی در منطقه است.
جمهوری اسلامی بنا به موقعیت وخیم اش خواهان یک جنگ بزرگ نیست و اگرهم بنا به عقاید ارتجاعیش خواهان جنگ باشد، بطور عینی در توانش نیست. اما اینبار نه میتوانست سکوت کند و نه میخواست وارد رویاروئی مستقیم با دولت اسرائیل شود. شکستن این بن بست سوال کانونهای فکری و استراتژیک رژیم اسلامی بود. فشارهای بیرونی و داخلی، تلاش برای بازسازی باصطلاح عنصر “بازدارندگی”، ممانعت از فروپاشی درونی و همینطور نیروهای “محور مقاومت”، ضرورت انجام اقدامی توسط جمهوری اسلامی را قوی کرد و تصمیم به سمت حمله ای یک مرحله ای و کنترل شده سوق یافت. شلیک صدها موشک بالستیک و هایپرسونیک به سمت اهداف تعیین شده نظامی و امنیتی فی الحال منجر به کشته شدن یک کارگر فلسطینی شده است. اظهارات بعدی سران رژیم مبنی بر عدم پاسخ اسرائیل، نشان میدهد که رژیم به یک راه حل میانی و تاکنون مرسوم رضایت داده است. این حمله از سر ناچاری و برای آبروداری و جلوگیری از صدمات جانبی بیشتر صورت گرفت. اقدامی که قبلتر از جمله به آمریکا و روسیه و چه بسا خود اسرائیل اطلاع داده شده بود. از “چند دقیقه تا چهار و شش ساعت قبل” خبر هست، اما روشن است در زمان کافی اطلاع داده شده بود. در مورد سیاست ناظر بر این حمله رسما اعلام شد که عملیاتی یک مرحله ای و به اصطلاح تلافی جویانه به بهانه “انتقام اسماعیل هنیه رئیس سابق دفتر سیاسی حماس، حسن نصراله دبیرکل حزبالله و نیلفروشان معاون عملیات سپاه پاسداران” بود.
اما تمهیدات رژیم اسلامی هرچه باشد، نفس این حمله بهترین هدیه خامنه ای به نتانیاهو بود. وقتی میگوئیم دولت نژادپرست اسرائیل و اسلام سیاسی در دست هم بازی می کنند و به همدیگر توجیه و پلاتفرم میدهند، دقیقا در باره سیاستها و تاکتیکهای این دو نیروی متخاصم سخن میگوئیم که روشها و اهداف یکسانی را در موارد متعدد دنبال میکنند. امروز فقط نتانیاهو نظر به موقعیت داخلی، نفی آتش بس در غزه، تداوم اشغالگری و نفی حل مسئله فلسطین، به گسترش جنگ نیاز دارد. دولت اسرائیل و نتانیاهو از این فرصت طلائی که خامنه ای در اختیارش گذاشته است نمیگذرد و درست مانند ٧ اکتبر از آن بهره میجوید. دولت نتانیاهو حتما پاسخ میدهد و این پاسخ آنطور که زمزمه آن شنیده میشود، حمله به انبارهای موشکی، تاسیسات هسته ای، پدافند هوائی و مراکز نظامی و چه بسا زیرساخت های صنعتی و پالایشگاه های نفتی است. تاسیسات هسته ای جمهوری اسلامی عمدتا در شهرها و نزدیک مناطق مسکونی قرار دارند. حتی تصور اینکه بمباران چنین مراکزی چه عواقب وحشتناکی برای مردم و محیط زیست و پیامدهای بعدی دارد سخت است.
مستقل از ابعاد ویرانگر چنین حمله ای، نفس این پاسخ سرآغاز یک مرحله تماما جدید در جنگ جاری و تقابل چند جبهه ای در منطقه خواهد شد. جمهوری اسلامی امیدوار است که با بند و بست این پیچ را رد کند. رژیم جنایتکار اسلامی اما در شرایط و فضای جنگی احساس امنیت بیشتری دارد و خواستهای مطرح در جامعه را به بهانه جنگ و “تجاوز بیگانه” ساده تر سرکوب میکند. خامنه ای درعین حال از تشتت شدید داخلی و نارضایتی و نفرت عمیق مردم از نظام، بشدت وحشت دارد. جنگ میتواند نتایج متفاوتی از جمله تضعیف شدید قدرت مرکزی را ببار آورد و یا با تقابلهای درونی حاد روبرو کند. به همین دلیل جمهوری اسلامی برخلاف شعارهایش محافظه کارانه جلو میرود، حاضر به معامله است و میخواهد با مذاکره و سازش بقای نظام را تضمین کند. هیچ بعید نیست شایعات مربوط فروختن هنیه و نصرالله واقعی باشد، تاریخ بورژوازی و باندهای متفرقه اش مملو از فروختن “دوستان” و “متحدان” دیروز است. اینکه در مقابل چه چیز گرفته اند، تدریجاً بیشتر معلوم میشود.
از جنگ جاری تا جنگ منطقه ای
وقتی در مورد جنگ و تروریسم حرف میزنیم، از ساعت صفر شروع نمیکنیم. خاورمیانه دهه های متمادی است که یک کانون بحران و جنگهای مختلف بوده است. همین الان در چند جبهه از سوریه و لینان تا فلسطین و اسرائیل و یمن و عراق و ترکیه، جنگ در ابعاد مختلف در جریان است. جنگ اسرائیل در غزه دارد فرعی تر و جنگ در لبنان و تحمیل عقب نشینی به حزب الله به صدر رانده شده است. اما فاز جدید جنگ و خواست گسترش جنگ توسط اسرائیل، جبهه های کنونی را داغ تر و جبهه اصلی یعنی جمهوری اسلامی را وادار به ورود مستقیم میکند. گسترش جنگ از جمله حمله به مناطقی در ایران، امروز در دست دولت اسرائیل و صد البته دولت آمریکاست. آگر آمریکا بتواند و بخواهد مانع حمله اسرائیل شود، گسترش جنگ منتفی است و در سطح درگیریهای جبهه ای و تحمیل درجه ای عقب نشینی به نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی برای این دور تمام میشود. اما در صورت حمله اسرائیل که قطعا با حمایت آمریکا انجام میشود، آنوقت دورنمای خاورمیانه بشدت تاریک و خونین است. تهدیدها و وعده نتانیاهو و بلینکن ظاهرا اینست که به جمهوری اسلامی “پاسخ سختی” میدهند و همین پاسخ نقطه عطفی در اوضاع ایران و خاورمیانه خواهد شد.
باید موکداً تاکید کرد که چنین جنگی مردم ایران را قوی نمیکند بلکه به جمهوری اسلامی و سلطه ننگین اش فرصت میدهد. جنگ تروریست های دولتی و اسلامی، علیه مبارزات انقلابی مردم است و فی الحال نگرانی شدید را به جامعه تزریق کرده است. این جنگ، جنگ دو دولت و ارتش ها و جبهه های هم مرز نیست، موشک پرانی و بمباران و تروریسم هوائی و مجازات جمعی شیوه طرفین درگیر است. این جنگ تروریسم و میلیتاریسم و قلدری و قانون جنگل و نیروهای ارتجاعی را تقویت میکند و مخاطرات وسیعی برای جامعه و مردمی دارد که تلاش دارند رژیم اسلامی را سرنگون کنند.
کمونیست ها و دوره جنگ، مخاطرات پیش رو
جنگ نقطه ای از تشدید مبارزه طبقاتی است. تشدید جدالها و رقابتهای درون بورژوازی، مواجهه با بحران های لاینحل و سوالاتی که به طرق متعارف پاسخی نیافته اند، بازتعریف چهارچوبها و معادلات قدرت و حوزه نفوذ، مسائل ژئوپولتیکی و اقتصادی و غیره به جنگ در سطوح مختلف بمثابه شکلی از تقابل و رقابت منجر میشود. جنگ بلافاصله با ویرانی، تلفات انسانی، تبعات ناشی از تشعشعات رادیواکتیو، نابودی زیرساخت ها، عقب بردن جامعه و تشدید سرکوب سیاسی، فروپاشی اقتصاد و مهارهای مملکت بدرجات مختلف همراه است. پیامدهای بالافصل و کوتاه مدت جنگ به تنش و جدال درون حکومتی دامن میزند و امکان تغییر در بالا و حذف و کودتا علیه همدیگر را افزایش میدهد. جنگ دوره جدیدی با مکانیزم و روشهای خود است، در جنگ امکاناتی از دست میروند و ممکن است امکانات جدیدی ایجاد شوند. جنگ و انقلاب دو روش طبقات اجتماعی برای مواجهه با مسائل مهمی بوده است که نیاز به تعیین تکلیف در یک درازمدت دارند. خروجی جنگ ثابت نیست، جنگ بورژواها و تروریست ها میتواند شرایطی ایجاد کند که مردم این جوامع فرصت پیدا کنند تا علیه دیکتاتوریهای دهها ساله در منطقه بپاخیزند. جنگ میتواند عنصر استیصال در جامعه را نهادی کند و مقدمات یک سناریوی سیاه و خانخانی نظامی در کشور را فراهم کند. اینکه جامعه در زمان جنگ به کدام سمت میرود تابع پراتیک اجتماعی و انقلابی و آگاهانه نیروهائی است که منفعت و سیاست و برنامه شان با نیروهای مرتجع و تروریست درگیر جنگ و موئتلفین داخلی و خارجی آنها متمایز است.
دو صفبندی ارتجاعی در مقابل جنگ
با آغاز جنگ بسرعت نیروهای سیاسی نیز حول برخورد به جنگ پلاریزه میشوند. دو صف بندی رایج بدرجات مختلف شکل میگیرد؛
اول، بلوک مدافع حمله نظامی بمثابه موئتلف و هوراکش ارتش اسرائیل و آمریکا. سلطنت طلبان و بخش مهمی از بورژوازی ایران بشمول بخشی از رژیم و اپوزیسیون حاشیه رژیم روی این موضع میرود. این جنبشی است که “آزادی” را در بمب های ناتو و اسرائیل جستجو میکند و تنها روی دوش ویرانی جامعه و سلطه عنصر استیصال میتواند با روشهای کودتائی و دولت انتقالی و حمایت دولتها به قدرت نزدیک شود. اینها ستون پنجم تروریسم دولتی اند.
دوم، ناسیونال شوونیسم. یک بلوک دیگر رگه های مختلف ناسیونال شوونیسم است که با عبارتهای مختلف “در دفاع از میهن”، طیفهای روسوفیل از توده ایهای سابق و هواداران کنونی روسیه و چین، محور مقاومتی ها که رسما از جمهوری اسلامی دفاع میکنند، طیف مشهور به “آنتی امپریالیسم” میان رگه هائی از چپ که ناسیونال شوونیسم بستر اصلی را در شکل یک ناسیونالیسم ضد امپریالیستی و دفاع از ارتجاع کوچک فرموله میکند، به زبانهای مختلف در بلوک مدافع جمهوری اسلامی قرار میگیرند.
سیاست و تاکتیک این دو بلوک تفاوت ماهوی ندارد، هر دو در اهداف جنگ شریکند و هر دو مدافع یک جبهه جنگ و سیاستهایش هستند. این نیروها زائده و پروکسی تبلیغاتی و سیاسی طرفین جنگ و مدافعین اهداف ارتجاعی و ضد کارگری و ضد انسانی جنگ هستند. ناسیونال شوونیستهای متفرقه، مدافعان سپاه و خامنه ای و جمهوری اسلامی در مقابل اسرائیل و آمریکا هستند.
جنگ و سیاست کمونیستی کارگری
کمونیسم کارگری، جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر، اردوی آزادی و برابری که برای انقلابی زیر و رو کننده و تغییرات سترگ تلاش میکند، نه در اهداف جنگ و نه در صفوف دولتهای تروریست درگیر جنگ و نه سیاست موئتلفین آنها شریک نیست. برعکس، علیه همه آنهاست.
ما در دوره جنگ همان اهدافی را دنبال میکنیم که قبل از جنگ دنبال می کردیم. بورژوازی هم در دوره جنگ اهدافی را دنبال میکند که به روشهای پیشین محقق نشده بودند. ما و طبقه کارگر در دوره جنگ و تشدید مبارزه طبقاتی، اولاً بر منفعت مستقل طبقه کارگر و اهداف کارگری و ضد کاپیتالیستی بیش از پیش تاکید داریم. ثانیا، در دوره جنگ شرایط کار ما عوض میشود و نه سیاستها و اهدافمان. پاسخ به الزامات مبارزه طبقاتی در دوره جنگ، استفاده از فرصتها برای پیشروی مبارزه مستقل و انقلابی، درک شرایط جدید برای عمل انقلابی و سوسیالیستی، دست بردن به هر اقدامی که نیاز زمانه و شرط تقویت جامعه و جنبشهای پیشرو است، از وظایف کمونیست هاست.
از نظر سیاسی این صفی است که علیه تبلیغات شوونیستی و ناسیونالیستی و جنگ طلبانه و علیه سیاست دفاع از حکومت اسلامی است. خطی علیه بورژوازی “خودی”، بشدت انقلابی و سرنگونی طلب، علیه افقهای محدود و ارتجاعی ناسیونالیستی، سیاستی انترناسیونالیستی برای دفاع از کارگران و مردم آزادیخواه در منطقه و جهان، مسئول در مقابل فرقه ها و نیروهای سناریوی سیاهی که چنین اوضاعی شریط خوبی برای رشد آنهاست، آمادگی برای مواجهه با تغییرات و هر خلأ قدرتی که ممکن است در هر مقطع رخ بدهد و جایگزینی آن با قدرت مستقیم کارگری و توده ای و انقلابی، نقد و افشا و منزوی کردن خطوط دست راستی و زائده های ارتشهای تروریستی از وظایف فوری کمونیست ها در این دوره مشخص است.
آنچه که روشن است دوره اسلام و حکومت اسلامی در ایران و به تبع آن در کشورهای منطقه رو به اتمام است. این مهم با جنگ اسرائیل و آمریکا محقق نمیشود. آنها خود مدافعان دو آتشه مذاهب و صنعت دین و از سازندگان و حامیان نیروهای ترویستی اسلامی اند. این کار زنان شورشی و انقلابی، کار نسل جدید، مشخص تر کار طبقه کارگر سوسیالیست و صف تحزب کمونیستی کارگری است که بساط دین را از ایران ریشه کن و فرصتی برای یک بازسازی سکولار و پیشرو در منطقه ایجاد کند. در جنگ تروریستها هر سمت پیروز شود، جبهه کارگر و مردم انقلابی ضعیف میشوند. رهبران کارگری و کمونیست ها باید در ایندوره برای سلب قدرت از بورژوازی تلاش شان را متمرکز کنند. تضعیف حکومت و سرنگونی در روند جنگ یک امر محتمل است. قدرت سیاسی در ایندوره ممکن است در بالا هم دست بدست شود. هر تغییری با هر عنوانی اعم از حذف و کودتا و غیره در بالا، بازی جدیدی را شروع میکند و فرصتی به نیروهای انقلابی و رهبران کارگری و جنبشهای اجتماعی میدهد که در کشمکش برسر آینده و قدرت سیاسی نیروی خود را بمیدان بیاوریم.
٢ اکتبر ٢٠٢۴